.

.

.

.

نگاهی به سال دیگر ای دوست ای همسایه/مهدی اخوان ثالث/محمد رضا راثی پور



همان طور که جناب دکتر محمد اخوان کاخی در مقدمه کتاب سواحلی فرموده اند در سالهای اخر عمر مرحوم اخوان ثالث که در اوج شهرت و مقبولیت عام بودند و ناشران از انتشار کتابهای اخوان استقبال می کردند ،اما  برعکس خود آن مرحوم به انتشار شعرهای چاپ نشده اش رغبتی نشان نمی داد و دو کتاب سواحلی  و سال دیگر ای دوست ای همسایه پس از درگذشت شاعر منتشر شده اند. با توجه  به اینکه ممر اعاشه این شاعر بزرگ ازحق نشر  همین کتابها بود دکتر اخوان کاخی متعجب بود که چرا م.امید  به این کار تمایلی ندارد.

می توان به این سوال این طور جواب داد که چون این دو مجموعه بیشتر حاوی اشعار متوسط و تجربه های ناموفق اخوان ثالث  است و چیزی به اعتبار و حیثیت او نمی افزاید ، شاعر نمی خواست تصویری را که از خود در ذهن علاقه مندانش به جا گذاشته مخدوش کند.

هر چند ، تعدادی از درخشان ترین شعرهای مرحوم اخوان ثالث مثل  مارقهقهه ، دوباره جهانم آه  و ما من ما در همین مجموعه است که به قول خود مرحوم اخوان در حکم آخرین نیرو و تاب و توانی است که در تنی محتضر ایجاد می شود تا خئداحافظی ها را بکند و وصیتها را بگوید.

چون در باره دیدگاهها و جهان بینی این شاعر بزرگ بسیار بحث شده و آثارش از جنبه های گوناگون جامعه شناسی و روان شناختی و زیبائی شناسی مورد بحث قرار گرفته است برای اینکه از تکرار مکررات بپرهیزیم ، نگاه ما معطوف بر نکات و مسائل فنی خواهد بود:

در این کتاب اخوان که مقید ترین شاعر به رعایت وزن نیمائی ست استثنائا در دو شعر از وزن خارج می شود و از زحافات مشابه استفاده می کند:


یکی در شعر ، دوباره جهانم آه  :


ما لیک ، روز روزهای خدا بودیم

با چشمهای روشن تر از فردا ها

 

در شعر بی نام صفحه 55 نیز اخوان سعی دارد یک وزن تازه از زحافات بحر مجتث را معرفی کند که البته مثل وزن معرفی شده در شعر نوحه موفقیت آمیز نیست:

شکسته شکسته نتوان گفت

ولی یقین دارم

دلم ترک خورده

ندانم این چه دانی دانم

بر این شکسته حک خورده

 

برای اولین بار در شعر شکیبائی و فریاد اخوان شعری نیمائی در بحر منسرح مطوی را تجربه می کند که متاسفانه بدلیل صراحت گوئی و عدم استفاده از ایقاعات مناسب حالت چهار پاره ای شعاری را پیدا می کند:

 

قطره به جو ، جو به رود و رود به شط گفت:

نام رها کن که بس نشان شواحل

تا به وسط می رسد به سوی دریا

 

قصه بر لب رسیده جان سواحل

 

در شعر سال دیگر ای دوست ای همسایه اخوان  شعری خطابی  با وزن و بی وزنی را تجربه می کند که زبانی صریح و شعار زده دارد:


امروز گرچه هیچ امیری نیست

اما بیا بیا در یکبار

یکبار دیگر ای دوست – ای همسایه

با هیتی غریب تر از خون سر بداران

تجدید عهد با شرف و شور زندگی

تکرار کار و کوشش دیگر کنیم

از لا به لای شبی کدام شب زارو

پاورچین پاورچین گذر کنیم

 

به اعتقاد اخوان ، تا هستی و دار و ندار خود را تقدیم  نکنی شاهد شعر به تو رخ نخواهد نمود.لذا بیشتر شاهکارهای اخوان آثاری هستند که بدون طبع آزمائی و کوشش و در نتیجه سرریز عواطف و احساسات بی آلایش سروده شده است:


آن گاه دیدم ، آن طرف تر از سکنج بام

یک دختر زیبا تر از رویای شبنم ها

تنها

انگار روح ابی و ابست

انگار هم بیدار و هم خوابست

انگار غم در کسوت شادی ست

انگار تصویر خدا در بهترین قاب است

انگار ها بگذار

بیمار!

او آن نمی دانی و می دانیست

او لحظهء فرار جادوئی ست

او جاودانه ی جاودان تاب است

محض خلوص و مطلق ناب است


در شعرهای کلاسیک اخوان در این مجموعه طنزی قدرتمند جلوه می کند و همین اشعار کلاسیک را خواندنی تر کرده است:


وقتی که اذان می فکند پرده تاریک

روشن دلکم را و مرا پچ پچ و نجواست

هر شامگهان ،بعد اذان صبح به خیری

گویم به خدا چو ن که دگر آنسوی دنیاست

آباد ترین جای جهان تربیت خوب

انگار که امروز در امریک و اروپاست

علم و ادب و فن و تقلای تمدن

بی رحم و توقف همگی زان سو پیداست

از یاد خدا برده که پیغامبرانش

بنیاد و وطن شان همگی در طرف ماست

جز جنگد و عقب ماندگی و فقر و اسارت

در مشرق مسکین چه نصیبی ست که ماراست

تاملی بر گرگ می وزد/محمد رضا راثی پور


در اواخر دهه پنجاه ، یکی از نشریات پیش رو در ارائه شعر نو در گزارشی ذکر کرده بود که ظرف چند سال شعر ده هزار شاعر نیمائی را منتشر کرده بود.رقم ده هزار شاعر در مقایسه با بقیه السیف معدودی که در عصر حاضر در عرصه شعر امروز باقی مانده اند و فقط به جنب و جوشی بسنده کرده اند که نشان دهند زنده ند و هنوز قلبشان می تپد هم حیرت انگیز است و هم تامل برانگیز. و نشان می دهد چه تغییراتی ظرف این چهل سال در ذائقه و فرهنگ و سلیقه قشر کتاب خوان و مناسبات جامعه رخ داده و حلقه های روشن فکری که زمانی  سمت و سو دهنده افکار تحصیل کردگان بودند چه اندازه کم اثر شده اند و طایفه نیمائی سرایان اگر نگوئیم منقرض شده ، در خطر انقراض قرار دارد.

بعید نیست اکثریت این ده هزار نفر جزء کسانی بودند که بنا بر مقتضیات زمان و شیوه رایج در این سبک قلم می زده اند.و به محض عدم موضوعیت یافتن از این طرز روی برتافته اند.چرا که قلم زدن در شیوه نیما نه مثل غزل سرایان انجمنی  شباهت به

تفنن ها و سرگرم شدن با فنون بدیع دارد و نه مثل سپید سرایان شباهت به بی قاعدگی ها.

اگر از این ده هزار نفر تنها چیزی حدود 50 نفر درخشیده اند به این خاطر است که مابقی تنها به ظاهر قناعت کرده بودند.یعنی کوتاه و بلند کردن مصراع ها و یک دو تصویر و تشبیه تکراری برای خالی نبودن عریضه.ولی ذهنیت و نگاه نیمائی نبود.حال آنکه شعر نیمائی اندیشه می خواهد و فرم و تخیلی که خواننده را میخکوب کند.اگر هریک از سه ضلع این مثلث نقص داشته باشند لاجرم کار ارائه شده چیزی شکیل نخواهد بود.گاها وقتی جنگهای ادبی دهه پنجاه را ورق می زنی آدم احساس می کند که تعدادی شعار نردبانی می خواند که به ضرب و زور در وزنی جا گرفته است.

 

اما حکایت کسی که در دهه حاضر بخواهد در قالب نیمائی طبع ازمائی کند حکایت کسی است که برای مسافرت آزاد راه اسفالته را گذاشته و می خواهد به مدد گامهایش در بیابانی بی انتها جاده ای خاکی و نفر رو بسازد.جاده ای که بتواند او را بلاواسطه به کشف و شهود ناشناخته ها برساند.این راه پرسنگلاخ ست و ناهموار و استقامت می طلبد و صبر.اما وقتی به کمال انجام شود کاریست کارستان که از عهده هر کسی بر نمی اید.

مثل آخرین مجموعه شعر شاعر معاصر کوروش اقامجیدی با عنوان گرگ می وزد که گویا و مبین قلم فرسائی های این شاعر جستجوگر در جاده پرسنگلاخ شعر نیمائی است.

این مجموعه در یک نگاه جاده ایست دست ساز که لحظه های این سفر مکاشفه وار و درونی شاعر را در خود ثبت کرده و بدلیل تازگی و بدیع بودن خواندنی می نماید:

 

آنگاه

با دستهائی که نه چندان نیز فرمانبر

از لا به لای بوته ها راهی برای خویش وا کردیم

و از فراز شیبی آرام و ملایم

خود را رها کردیم

 

آقا مجیدی می توانست با توانائی که در سرودن غزل و شعر سپید دارد مجموعه ای به مراتب حجیم تر از اینکه هست ارائه دهد اما مشکل پسندی و تعلق خاطر به شعر نیمئی او را به گزیدن این راه دشوار متمایل کرده است.لذا کارهایش متفاوت است و غیر تکراری.مثلا همین چهارپاره گزنده و میخکوب کننده اش خود را از نمونه های مشابه متمایز می کند و می ارزد به ایزومرهای ریز و درشت چهارپاره های پست مدرن  که در هر وبلاگی وجود دارد و باید چند بند را رد  بکنی تا برسی به یک تصویر نسبتا خوب:

 

پس بگیرید این همه شاباش را

این جنین پیش از تولد مرده است

فاجعه تکرار شد تکرار شد

گربه باز از بچه هایش خورده است

 

مشخصه این چهار پاره ظاهر غلط انداز آن است.در حالی که از مسئله پیش پا افتاده ای صحبت می کند در لایه های پنهانش حکایت از فریبی تاریخی و احساس غبنی همیشگی می کند:

 

چه بهائی را بهانه می کنند

تیر ها از هر طرف این طرفه را

سرب سرخی که به سینه گل کند

خلط خونی که ببرد سرفه را

 

باز در خونخواهی لبخند گل

مکر داس کهنه پرچمدار شد

بر فراز بام ما تاریخ باز

گشت و گشت و عاقبت اوار شد

 

تاریخ سرایش این شعر و تقارنش با حوادث سیاسی زمان خود حکایت از هوشیاری ذهن شاعر دارد که می خواهد در لفافه تاثرش را بیان کند.بدون اینکه بخواهم وارد جزئیات شوم باید بگویم که هستند شاعرانی که در ایام مشقت و عسرت به بهانه پیراسته بودن حوزه شعر از ورود به اجتماعیات وکلان روایت ها ، در دنیای خاص خود سیر می کنند.به اعتقاد اینان   رسالت روشنفکر خاص این است که به جای ادعای دانش به حقایق عام و جهان‌گستر، یا در تلاش دفاع از حق و عدالت برای همگان در موقعیت مشخص زندگی حرفه‌ای خود فعالیت کند اما در پیشگاه وجدان و تعهد اجتماعی این بهانه ها به کار نمی آید.این بهانه ها سر پوشی است برای ترس از هزینه دادن.اگر جامعه ما دیگر نشاط و سر زندگی را ندارد و در مضایق درست ترین تصمیم ها را نمی گیرد به خاطر سست شدن جایگاه اقلیت روشن فکر است که به بهانه تنزه طلبی میدان را خالی کرد.بگذریم. داستان مرگ کلان روایت ها همان داستانی است که ما را مجبور  ساخته در عرصه دین، سیاست، حوزه خصوصی، فرهنگ و سایر حوزه ها تبدیل به موجوداتی بی هدف، فرصت طلب و بی بند و بار باشیم دریک کلام تمام آن مفهومی که برای تلطیف روابط انسانی از قرارداد ها پرورانده شده بود با از بین رفتن اسطوزه چارچوب کلان روایت ها به یک باره بدل به توجیهی برای یلگی افسار گسیخته ای می شود که کانون آسیب های اجتماعی سیاسی دهه اخیر این جوامع است

بحث ما بیشتر روی  22 شعر نیمائی این مجموعه است که شاعر به زبانی نسبتا مستقل دست یافته است با تاثیر جزئیی از مرحوم اخوان.استقلال زبان شاعر ناشی از مضمون و حرفهای جدید یست که در چنته دارد و دنیا را از دریچه چشم و تاویل خاص خویش می بیند:

 

حق با من است حتما

چون خون روی صورتم این را

فریاد می زند

آیا کری نمی شنوی؟

گاهی شعر ناب  همین ساده و بی پیرایه سخن گفتن است و استفاده از هر بازی زبانی و فنی آن را متصنع می کند:

من

دیوانه ی پیاده روی زیر بارشم

آن هم بدون چتر

و عاشق نوشته شدن

_عریان و بی کنایه_

در متن خیس یک غزل غمگین

از ابتدای سطر

 

یکی از نشانه های قدرت و تسلط شاعری، تصویرسازی های جدید و دست اول است که در این زمینه جناب آقا مجیدی کم نمی آورد :

روی شیب تند دامنه

یک نفر مداد خویش را عصای دست کرده است

پله پله از خیالهای واقعی صعود می کند

 

یا

حتما صدای له شده اش را باد

آقا

خانم

از گوشه پیاده رو

تا گوشهای سنگ و اصم روندگان

ایندگان

خواهد رساند

 

یک نشانه دیگر استفاده از تلمیحات است که هم پشتوانه ذهنی و ابشخور فکری شاعر را نشان می دهد و هم مشخص می کند شاعر چه راههائی رفته است و به قول نظامی عروضی از چه مضایق سخنی عبور کرده است:

 

آهسته

با احترام

گو اینکه نیز بر شانه های خاک نمی ماند

تلقین برای چیست که او خود

تلقین درس اهل نظر داند!

 

از حیث استقلال زبانی شاعر تقریبا به تشخص دست یافته است .البته تاثیر های کم رنگی از مرحوم اخوان دیده می شد که با توجه به سایه سنگینی که سبک اخوان بر شعرهای روائی انداخته اجتناب ناپذیر است:

 

 

در خواب تو ره پویه هامان سخت آسان بود

ما اندکی هم تند می رفتیم

آن قدر که گل های گردن را فراز آورده از هر سوی

از موج شادی خیز رفتار و نگاه مان

دزیده و ناباورانه سیر می کردند

و شادی ما هر دو را بودند

از یک دگر پرسان

 

استقلال زبانی جز با داشتن دید و جهان بینی خاص و لزوما حرفی برای گفتن مهیا نمی شود.اصولا تفکر انتزاعی و دید مخصوص به خود است که در تعریف و توصیف تجربه ای تازه خود را نشان می دهد چون سز مشقی از پیش در ذهنش ندارد که از آن مدد بجوید.

به همین دیل است که شعر باغ ابرشم با همه زیبائیش

 

دستهای گرم کار

دستهای بی سکون و بی قرار

دستهای خالق گل و بهار

ناگهان ز نیش تیز چاقوئی

زخم می خورند

دختران به خون سرخ دستها

هر گلی که پیشتر نشانده اند

آب می دهند

باغ ابرشم

غنچه می کند

سرخ و سرخ تر

 

ما را به یاد شعر گالیای سایه می اندازد:

 

 

زیباست رقص ناز سر انگشتهای تو

بر پرده های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سر انگشتهایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه!

شاعر دربرخورد با عواملی که خواه نا خواهموجب تکدر خاطر او شده است به نوعی طنز سیاه روی آورده است.طنزی که می کوشد با مضحک جلوه دادن قراردادها و مناسبتها از تلخی آن بکاهد.درست مثل شعر تهران کرج که تنگنای مسافرت با پراید را با صدای هایده مطلوب تر و قابل تحمل تر می کند:

محکوم روی صندلی پشتی پراید

ما بین این دو همسفر چاق

امشب چه انتظار رسیدن به تو کرج

بی فایده ست

تنها امید و دلخوشی ام اما

نرمای دل نشین صدای ضبط

آهنگ هایده ست

 

اولین شعر این مجموعه اتفاقا بهترین شعر است.در این شعر روائی که شاعر حکم دانای کل را دارد با گریزی به دنیای بی آلایش کودکی تضاد بین ماهیت ساکن و ایستای خود را با پویائی و دینامیسیته پیرامون خود فریاد می زند گوئی ناصر خسرویست که می خواهد به زبان امروز بگوید:

دیر بماندم در این سرای کهن من

تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن

خسته از آنم که شصت سال فزونست

تا به شبانروز ها همی برم من

ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود

گر تو بیاسودی این زمانه ز خفتن

 

اوج قدرت بیان شاعر زمانیست که خاطرات کودکی اش را مرور می کند که مگسی را داخل کاسه می اندازد و مگس غرق می شود و سپس وقتی از اب بیرون می اندازند مجددا حرکت می کند.اندیشه عمیقی که پشت این زبان ساده و بی پیرایه پنهان شده نشان می دهد که این واگویه خاطرات تضادها و اضطرابهای درونی کسی است که هگل و کانت را خوانده وو در چندراهه شکاکیت و عدم قطعیت دنبال باور و پشتوانه اعتقادیی می گردد که روزمرگی خود را معنا کند:

خاطرات خانه ی قدیم

در تراس

زیر بارش شدید آفتاب

خواهرم

برادم و من

در میان کاسه اب غرق کرده ایم

دست و پا و دست و پا و دست و پا و بعد

مرده را کنار می زند

موج اب

و جنازه روی سنگ فرش داغ

زیر بارش شدید آفتاب

جان تازه ای برای خود

دست و پا و دست و پا و دست و پا

 می کند

این اعتراض ناشی از نوع نگاه انتقاد امیز به نظام سلطه ی اجتماعی ست .نظام مسلطی که هر مناسبت و هر رفتار را در تابعیت با خود تعریف می کند.بی انکه برای انتظام این روایت یا رعایت اخلاق و تعلیم و تربیت و عدالت نظام یا نهاد اجتماعی مناسبی وجود داشته باشد.و برای شاعر که ناظر بر این کم و کاستی ست جز اشک باقی نمی ماند:

 

ماه گریه می کند

من نشسته ام و

دستمال دستمال

دانه های اشک را

پاک می کنم

پنجره باز مانده است

گرگ می وزد.

انتشار این مجموعه خواندنی خود دلیلی ست بر این که هنوز شعر نیمائی از تک و تا نیفتاده است و اگر دردی باشد و حرفی حتما شعری تاثیر برانگیز وجود خواهد داشت.

 

 

 

 

 

نگاهی به نو خسروانی های علی عباس نژاد/محمد رضا راثی پور


پیشنهاد مرحوم اخوان ثالث در شناساندن و معرفی یکی از قدیمی ترین قالب های شعر پارسی به نام خسروانی و نمونه هائی که در دهه پنجاه ارائه داد هر چند در آن تب و تابها و فضای سنگین سیاست زده چندان مورد توجه قرار نگرفت و در گرد و غبار حوادث طوفانی فراموش شد اما پس ازاقبال و  گرایش قشر کتاب خوان  به کارهای کوتاه و مینی مالیستی تلاش هائی شد تا در به جای استفاده از فرم وارداتی هایکو ، غبار فراموشی از این قالب کهن بزدایند و این ژانر را به عنوان نمونه ای وطنی که ریشه در تاریخ و ادبیات ما دارد معرفی کنند.یکی از این شاعران خوش ذوق و خلاق ، جناب علی عباس نژاد است که تا کنون با ارائه 255 نو خسروانی سعی در مطرح کردن و برکشیده کردن این ژانر جدید دارد.

البته همین تداوم و استمرار کار ده ساله ی شاعر و معرفی و تعریف مبنا و معیار برای کار خود کافی ست ما را متقاعد کند که تلاشهای این شاعر یک طبع آزمائی ذوقی و تفننی نیست و کاری ارجمند و هدفمند است و ارزش آن در درجه اول ناشی از  شعریت و قدرت خلاقه شاعر است نه به تیتر و عنوان یا اتیکتی که قرار است به این شعر سه سطری اطلاق شود.

ضمن ارج نهادن به تلاشهای این شاعر محجوب و صمیمی در این نوشته کوتاه سعی شده است نوخسروانی های ایشان از لحاظ

1.مباحث تئوریک

2. قدرت و تسلط شاعری

3. مبانی زیبائی شناسی

4.مسائل فنی و سلیقه ای

بررسی شود . این نوشته انتقاد یا تعریف صرف نیست. نگاهی ست ذوقی و سلیقه ای و لاجرم مناقشه پذیر نیست.

 

1.مباحث تئوریک

آقای عباس نژاد در معرفی کوتاهی که در موخره کتاب یادگار قمری خون نگاشته سعی کرده است استنباط و برداشت خود را از نو خسروانی چنین توضیح دهد:

 

*  نو خسروانی یک قالب مستقل است بدون محدودیت وزنی

*  هر رباعی و دو بیتی را که یک مصراع ندارد نمی توان نو خسروانی دانست.نمی توانیم دو بیت بنویسیم و مصراع ضعیف را از آن حذف کنیم و در نهایت نام نو خسروانی بر آن بگذاریم.

*    وزن نو خسروانی عروضی و قافیه های اول و سوم باید رعایت شود.

*   بر خلاف شعرهای قالبهای دیگر که فرمولی شبیه 

       کلمات عینی >  تصاویر حسی و ملموس >  اندیشه دارد در نو خسروانی رابطه به این صورت تغییر می یابد:

 

      کلمات عینی > فضای وهم آلود یا  تصاویر انتزاعی

* در نو خسروانی که وهمی کوچک و موزون است اشاره مستقیم به اندیشه نمی شود بلکه اندیشه و تصاویر عینی در هم ادغام می شوند

*  مزیت این ادغام پذیری وسیع تر بودن گستره تاویل پذیری در نو خسروانی است .

* نباید از افعال گذشته و آینده استفده شود و فعل های مضارع و اسنادی مناسب ترند.

* مزیت نو خسروانی قالبی ست که در میانه شعرهای کلاسیک و نیمائی و سپید ایستاده و ظرفیت هرسه آنها را دارا می باشد.

 

هر چند جامع و مانع بودن این تعریفی که جناب عباس نژاد می دهد تا آن حد که در جزئیات مضمون پردازی و استفاده از افعال دقیق می شود بدلیل وسواسی است که در زمینه تشخص و استقلال نو خسروانی دارد

اما فکر می کنم ممکن است تبعاتی هم چون محدودیت و ایجاد تکلف و نیز حالت پیش اندیشی نیز داشته باشد:

 

آهو بره ام رمیده از دیگریان

من چشم نیاز داشتم چشمانت

در پوست میش و گرگ خاکستریان

 

اگر این شعر را فرم مطلوب و دلخواه پیشنهادی شاعر در نظر بگیریم   و بعد پنجاه شعر شبیه آن  و با همین اسلوب بنویسیم قطعا کارهائی ارائه خواهد شد که حالت از پیش اندیشیده و فرمولی دارند و نقش تخیل و عاطفه را که خمیر مایه اصلی شعر است کمرنگ می شود.

هرقدر تعریف و ارائه کار در زمینه فرم مطلوب تر است در زمینه مضمون و محتوا محدود کننده تر است .

آن هم در این زمان که با ظهور غزلسرایان پست مدرن هم قالب ها در هم ادغام شده اند وهم  اینکه کدام قالب باید چه مضمون و محتوائی را منتقل کند دیگر مطرح نیست.

از دید وفاداران به مبانی شعر کلاسیک مرزها بین قالب ها چندان پر رنگ است که حتی دو قالب مشابه رباعی و دوبیتی هرکدام اختصاص به مضمون و محتوای خاصی دارند.

یا غزل فقط مناسب بیان مضامین عاشقانه و عاطفی است.اما با ظهور شاعران بعد از انقلاب و بویژه غزل سرایان پست مدرن دیگر حتی قالب ها نیز در هم ادغام می شوند و می بینیم در یک غزل ناگهان قالب به مثنوی تبدیل می شود .البته این نظر شخصی من است .

2.قدرت و تسلط شاعری

قدرت و تسلط شاعری مقوله ایست نسبی و هر گونه بحث د این زمینه دلیل بر آگراندیسمان ضعف های شاعر یا نان قرض دادن و تعریف از نکات مثبت او نیست.ای بسا ضعیف ترین شعر یک شاعر طراز اول ممکن است بر  قوی ترین شعر یک شاعر متوسط بچربد.لذا قضاوت ما نیز قضاوتی است نسبی و با زمان فرق می کند.

برای اینکه بیشتر از نکات مثبت گفته باشیم نگاهمان را محدود به مجموعه شعر ابر های شهرک سیمانی می کنیم که در این مجموعه کارهای شاعر بسیار پخته تر شده و ایجاز مطلوب به اوج خود رسیده و تسلط شاعر بر لفظ و معنا و عبور از مضایق کلام به نحو محسوسی دیده می شود:

 

زندگی مان تباه ِ بود و نبود

کو " یکی بود " و کو " یکی که نبود"

زندگی بی من و تو می آسود

 

با خواندن این شعر یاد تکه ای از سخنرانی مرحوم علامه محمد تقی جعفری افتادم که ذکر آن بی مناسبت نیست؛آن مرحوم یک بار با لهجه شیرین ترکی خود می گفت: "  ...بعضی ها می گویند صبح که از خواب پا شدم دیدم آفتاب در اومده!  نخیر جانم، آفتاب منتظر نمی شود که شما بیدار بشین تا در بیاید.اون در خواهد اومد بدون اینکه هزارها نه که میلیونه نفر از شما بیدار بشین!

 

اشعار این مجموعه نظر بر جاافتادن این طرز شعر در هن ناخودگاه شاعر شده است .تصنع و تکلف در این شعرها کمتر شده است و آن شتابزدگی و ایجاز تحمیلی و مخل دفتر قبلی کمتر دیده می شود.کلمات و الفاظ با دقت و وسواس دستچین شده اند.

اول نگاهی به تصویرهای بدیع شاعر بیندازیم که کم نیست و در هر شعر کم و بیش وجود دارد:

 

کو توانی که کوبد به صخره

مغرب آفتاب حماسه

 

 

ما به رنگ ننگ، خو گرفتگان

زندگان عصر قهرمان کشی

 

 

پر سیمرغ نطفه ی غولیم

مملو از آرزوی نا شدنی

بسکه در خاطرات می لولیم!

 

 

 

در سرودن شعر کوتاه همیشه دو مسئله هست که شاعر با آن درگیر است.اول اینکه باید چقدر بگوید تا در حد اقناع  اندیشه اش را منتقل کند و دوم اینکه چقدر حذف کند تا دچار تعقید و ضعف تالیف نشود. تا شاعر بیاید و و این دو مسئله را حل کند بهر حال زمان می برد ولی در هر صورت استمرار کار و تداوم طبع آزمائی در شعر های  کوتاه خواه ناخواه آدم را گزیده گو می کند.یعنی بطور اتوماتیک ذهن عادت می کند که چیزی را که می خواهد بگوید در کمترین کلمات بیان کند لذا بتدریج هم نحو بیان طبیعی تر می شود و هم ایجاز مخل جای خود را به ایجاز مطلوب می دهد.لذا برتری مجموعه شعر دوم جناب عباس نژاد بر مجموعه اول از این قاعده تبعیت می کند.

 

3.مبانی زیبائی شناسی

 

علاوه بر اینکه مبانی زیبائی شناسی هر سبک باهم فرق دارد ، مبانی زیبائی شناسی شاعران خود یک سبک نیز باهم فرق دارد و هر شاعر رفتاری مخصوص به خود با کلمات دارد که به اصطلاح طرز خاص و می گویند.سوای این طرزها برخی قواعد و اصول ننوشته هم وجود دارد که در شعر کوتاه رعایت می شود مثلا:

        کوتاه بودن سطرها و عدم استفده از وزنهای بلند

        عدم استفده از حروف مخفف مثل ز و چو و....

        سعی در نادیده ماندن تلاش شاعر برای خلاصه گوئی از طریق رعایت کامل نحو .فرق است میان کسی که می خواهد با دو کلمه دنیائی از معنا را انتقال دهد با کسی که می خواهد به زور ده کلمه را در دو کلمه بگنجاند.خواننده شعر در این صورت این تعمد را احساس خواهد کرد و شعر را نیز اگر تا آخر بخواند از آن التذاذ هنری نمی برد.ترفندهائی هم برای این کار وجود دارد.یکی استفاده از ردیف که شاعر توانسته است خلاصه گوئی خود را پشت ردیف پنهان کند:

 

تند است چنان که نبض گنجشک

باران به زبان ترجمانی

در فهم زبان سبز گنجشک!

 

بر عکس در شعر زیر تلاش شاعر برای خلاصه گوئی به چشم می زند:

 

در خانه ی بختک و سوار خفقان

این معجز دست ساز تاریخی ماست

تا خرخره زیر وام –تا کندن جان!

 

 

به اعتقاد ژاک له کان - روان شناس صاحب سبک-  هر امر ذهنی نشان‌گر جستجویی بی‌پایان فرد در پی خود است زبان و کلماتی که هر فرد به کار می برد گویای ذهنیت و منش و به اصطلاح ابژه ای است که در ضمیر ناخود آگاه  اوست، کلمات پلکانهائی هستند که ذهن را در رسیدن به بام مقصود یاری می دهند.هرچه ولع و حرص فرد بیشتر باشد کلمات حریص تر و شتابزده تر هستند اما اگر بجای شتاب و اضطراب نوعی تسکین و طمانینه باشد کلمات متین و وزین دستچین می شوند.درگیری ذهن با کلمات چنان است که حتی اگر از او بخواهیم از بین چند کلمه مترادف یکی را انتخاب کند کلمه ای را انتخاب می کند که با روحیه و خُلقش متناسب تر باشد.بر این اساس عباس نژاد شاعری نجیب و محجوب است.شاعری که حتی یک  تراژدی اخلاقی و اجتماعی را چنین به تصویر می کشد:

 

تلخ و بی اختیار لبخندش

پاره نانی....نه لذتی دلخواه

شهر و مردان آبرو مندش

 

همین مضمون  را اگر غزل سرایان پست مدرن می خواستند بپردازند به  قاموسی از کلمات وقیح و مستهجن

هم بسنده نمی کردند.

 

 4.نکته های فنی و سلیقه ای

 

در خسروانی 167 و 203 شاعر از اوزان دوری استفاده کرده است:

 

167

بالش از پرنده ها،تخت از درخت ها

ما تفنگ ها بدست دستهایمان به خون

تا شبی به خوابمان یک پرنده ی رها

 

203

مردهای زنجیری دختران خویش خراش

ما جذام تاریخی ما جنون ادواری

می چریم هرچه که هست می چریم هرچه به جاش

 

چون به اظهار خود شاعر خسروانی به قصد شکستن کلیشه تقارن قالب های سنتی ایجاد شده این تقارن وزن های دوری خود نوعی نقض غرض است و عدم رعیت ایجاز.این شعرها درحقیقت شش سطر هستند نه سه سطر.

در نو خسروانی ها که طبق پیشنهاد شاعر باید سطر اول و سوم هم قافیه باشد ، قافیه باید حضور پر رنگ تری داشته باشد تا در این مجال تنگ با زنگ موسیقیائی خود قدرت القائی بیشتری به شعر بدهد.استفاده از قافیه های بی روح و با کمترین حروف مشترک ،شعر را از این عنصر تعیین کننده محروم می کند و لاجرم به نظر کامل نمی آید:

 

گاهی یکی زیاد یکی کم

سیم بلند بین دکل ها

گنجشک های بی یا با هم

 

بر عکس هرچه اشتراک حروف قافیه بیشتر باشد طنین القای مطلب در آن بیشتر است و شعر موفق تر است:

 

از سوی ستاره ای سراغی

مه وار شبی خزیده در شهر

در خانه ی هیچ کس سراغی....

 

تصویر سازی در شعر کوتاه یک مقوله است و مرتبط کردن آن با حس و حالی که شاعر می خواهد القا کند یک مقوله دیگر است.بیشتر عدم توفیق شعر های کوتاه مربوط به مولفه ی دوم است.هر شاعری در این زمینه شگرد خاصی دارد ولی باید این شگرد ها متنوع باشد تا دست شاعر برای خواننده رو نشود و خواننده نتواند پیش خوانی و پیش داوری کند.

جناب عباس نژاد متوجه این نکته ی ظریف هست و سعی کرده اند رفتار چند گانه ای با فراوری تصویر داشته بشد.گاه کارهائی شبیه هایکو ارائه می دهد که از قید بند هرگونه حشو و زوائد رهاست:

 

باران نجوا بار

سوسوی نوری دور

شب های شالیزار

 

 

خواب درختان عریان

آواز گنجشک از ابر

بر شانه های زمستان

 

 

درخشان ترین کارهای جناب عباس نژاد فکر می کنم همین هایکو های منظوم است.اما در شعرهای دیگر سنگینی بار مفاهیمی که شاعر می خواهد بر دوش این قالب کوچک و مینیا توری بگذارد گاه از پوست خسروانی بیرون می زند:

 

ما ملت وام، امت قرض

از خواندن مرغ حق چه حاصل

بوزینه ی بر یراعه در لرز!

 

دریافتها و سلییقه ی من که کارهائی در این قالب کرده ام این است که مظروف مضامین اجتماعی و سیاسی به راحتی در این ظرف شکننده جای نمی گیرد و مجالی برای ایجاد موازنه بین تصویر و معنا وجود ندارد.یا باید یک کار شعاری صرف نوشت که نمی توان نام شعر بر آن گذاشت و یا یک کار تصویری صرف که معنای مورد نظر شاعر از آن بدست نمی آید.

 

جمع بندی

 

اگر دو مجموعه خسروانی یادگار قمری خون و ابرهای شهرک سیمانی را خوانده باشیم با توجه به تفاوت محسوسی که بین این دو کتاب وجود دارد تازه متوجه می شویم که شاعر چه اندازه توانسته است زبان خود را صیقل بدهد و چه اندازه از لحاظ ایجاز و فصاحت و بلاغت کلام تبحر یافته است و این چیز کمی نیست و تنها در اثر ریاضت و صفای باطن بدست می آید. آن هم در این دنیای بی سر و سامان ادبیات که سره و نا سره و خشک و تر با هم می سوزند و چنان کرختی بر اعصاب ها مسلط شده است که حتی چاپ شاهکار ادبی هم توجهی بر نمی انگیزد.

 

این از بد اقبالی شاعران کوشاست که که در این زمانه ی عسرت دیده نمی شوند و به چشم نمی آیند در حالی که براستی حقشان این نیست.در حالی که سوای ارزشهای ادبی این مجموعه ، نفس تلاش شاعر برای احیای یک قالب قدیمی شعر فارسی کار کوچکی نیست.مادام که ریزگردهای جبهه گیری و بغض و عناد فضای ادبیات ما را در گیر کرده است انتظار واکنشی بیش از این نمی رود

نگاهی به شعر سکوت/سروده استاد مهدی عاطف راد/محمد رضا راثی پور




در قلب هر سرود سکوتیست راز ناک
خنیاگر ترانه‌ی افسوسهایمان
سرمی‌کشد از آتش خاموش یادها
ناگفته‌های خاطره را می‌کند بیان.

بگذار تا سکوت
گویای حرفهای نگفته
نجوای رنجهای نهفته
باشد میان ما.

بگذار تا سکوت
چون شعله سرکشد
اخگرفشان شود
اینک میان ما.

من از سکوت در شب تاریک انتظار
یک آسمان ستاره‌ی تابنده ساختم
هم‌چون شهاب در شب اندوه سوختم
خورشیدوار در تب حسرت گداختم.

 آذر 1392

 هر هنر مند خلاقی که در تعارض بین ایده آلها و رئالها زندگی می کند ،سعی دارد با کمک تخیلش بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد پلی بر قرار کند.به عبارت دیگر تخیل همان خلاقیت با لقوه است که در آفرینش اثر هنری به فعل در می آید.

آنجا که شاعر در فضای بسته تهدید ها و تعصب ها می خواهد از تشویش ها و دلهره هایش حرف بزند دست به دامن سمبولیسم و سور رئالیسم می شود.و عناصری را بر می گزیند که ما به ازای محیط اطراف شاعر باشد.اینجاست که شب و سکوت مظهر بدی و ترس و اختناق می شود و آواز و سپیده مظهر و نماد رهائی و آزادی

 

 

شعر معنا گرا خواه نا خواه جانبدارانه است و چالش بر انگیز.و هرچه شاعر بتواند نیتش را پشت لفافه ها و تاویل پذیری ها پنهان کند موفق ترست و بهتر خود را از زیر ذره بین ممیزی نجات می دهد..

شعر سکوت استاد عاطف راد یکی از این قبیل اشعار موفق است .تم غالب اشعار جناب عاطف راد معنا گرائی و گرایش صریح به پیام دهی است اما این شعر استثنائا حالتی تاویل پذیر دارد .

شاعر محترم سعی کرده است در این شعر پیام خود را در لابلای ترکیب ها و تصویر ها پنهان کند.

بطور کلی این قبیل اشعار از حیث پرداخت شبیه قصیده هستند .همانطور که در قصیده شاعر ابتدا از تشبیب و مقدمه چینی شروع می کند در این مایه  اشعار ابتدا مقدمه  و تصویری فرعی مطرح می شود :

 

نوش لب لعل تو قیمت شکرّ شکست

چین سر زلف تو رونق عنبر شکست

نوبت خوبی بزن هین که سپاه خطت

کشور دیگر گشاد لشکر دیگر شکست

نسخه زلف تو برد آنکه بر اطرف صبح

طره میگون شب خم به خم اندر شکست

 

نقطه پیوند مقدمه و مقصود شاعر  بیت براعت استهلال است:

 

.....خسرو فیروز شاه آنکه به بزم و به رزم

بذلش لشکر فزود باسش لشکر شکست

 

 

بند اول شعر روایتیست رمز آلود که پر انرژی بیان شده است:

 

 در قلب هرسکوت سرودی‌ست رازناک
خنیاگر ترانه‌ی افسوسهایمان
سرمی‌کشد از آتش خاموش یادها
ناگفته‌های خاطره را می‌کند بیان

 

هر چند تم روائی ایجاب می کند که در سطر سوم و چهارم نیز ارجاعی به سکوت داده شود که ازآتش خاموش یاد ها سر می کشد و ناگفته های خاطره را بیان می کند.احتمالا دلیل  شاعر در این مورد خاص   رعایت ایجاز بوده است.البته همیشه مواردی پیش می آید که شاعر در انتخاب  بین ایجاز و اقناع معنی دچار تردید می شود  . پاره ای از شاعران  مثل مرحوم م.آزاد و مرحوم حقوقی از توضیح های تو در تو و به تعبیر هوشنگ گلشیری غلت و واغلت استفاده کرده اند مثل

       

از خواب صبح می پرم از خواب روستا

از خاک از صدای قدیمی

_از خواب از صدای خروسی پریده ام_

مهتاب می پرد

یک پیشنهاد این است که راز ناک به قرینه معنوی حذف شود تا فاعلیت آن در سطر های دوم و سوم و جهارم بارز تر شود.

بند دوم و سوم بیشتر حالت ربط دهنده دارند:

بگذار تا سکوت
گویای حرفهای نگفته
نجوای رنجهای نهفته
باشد میان ما.

بگذار تا سکوت
چون شعله سرکشد
اخگرفشان شود
اینک میان ما

 

از لحاظ فرم و ساختار بند دوم و سوم ضعیفتر از دیگر بند ها می نماید.نخست بدلیل صریح تر شدن لحن شاعر، دوم بدلیل ضعف تالیف سطر" باشد میان ما " .بهر حال باتوجه به  دامنه آزادی شاعر در کوتاه و بلند تر کردن مصراع امکان انتخاب گزینه های بهتری هم وجود داشت.حتی به نظر من بهتر بود بدلیل مکمل بودن معنای هم  این دو بند تبدیل به یک بند می شد. رعایت زبان معیار در شعر نیمائی یک اصل است.با توجه به باز بودن دست  شاعر در کوتاه و بلند کردن مصراع ها ،پس و پیش کردن کلمات به اقتضای وزن و استفاده از کلمات مخفف بهتر است حالت استثنا داشته باشد.پیشنهاد من این است که می توان از تکرار سطر اول استفاده کرد و چنین نوشت


در قلب هر سکوت سرودیست

گویای رنجهای نهفته

نجوای دردهای نگفته


البته در پسند و سلیقه جائی برای مناقشه وجود ندارد.البته اشکال این بند پیشنهادی این است خدشه ای در عنصر  مورد استفاده شاعر -یعنی آتش- که در هر سه بند تکرار شده است ایجاد می شود.البته آنچه بنده جسارتا عرض کردم یک پیشنهاد است .

 

 

من از سکوت در شب تاریک انتظار
یک آسمان ستاره‌ی تابنده ساختم
هم‌چون شهاب در شب اندوه سوختم
خورشیدوار در تب حسرت گداختم

 

بند پایانی بسیار زیبا و حساب شده تمام می شود و منظور شاعر را از مقدمه چینی بند اول تشریح می کند.

بنده فکر می کنم که این شعر حالت بداهه سرائی داشته یعنی در ابتدا مضمونی به ذهن شاعر رسیده است بدون اینکه تعمدی وجود داشته باشد و بعدا مضمون پرورده شده و به این شکل آمده است که البته تجربه موفقی در کارهای جناب عاطف راد است و استثنائی در کار های شاعر محترم محسوب می شود.

معرفی از نیل و آفتاب/سروده محسن صلاحی راد/محمد رضا راثی پور




پیشنهادات و ابداعاتی که مرحوم نیما یوشیج در عرصه ادبیات مطرح کرد تنها محدود به کوتاه و بلند کردن مصراعها و تغییر محل قافیه نبود .شاید از یک نظر مهمترین اقدام نیما اهمیت دادن به فرم و کمپوزیسیون منحصر به فرد برای هر شعر بود که موجب افتراق شعر نو از شعر قدیم می شد.چرا که قالب های قدیمی تنها امکان طبع آزمائی در فرم های از پیش تعیین شده و بی انعطاف را به شاعر می داد.

البته این ابداع نیما در نتیجه سالها ممارست و تجربه حاصل شده و تنها در آخرین شعرهایش که اتفاقا جزء درخشان ترین شعرهای نیما بود نمود پیدا کرد.لذا در بررسی اشعاری که در قالب نیمائی سروده شده است باید به این مولفه نیز توجه شودو اصولا وجه تمیز یک شاعر مسلط و آشنا با مبانی شعر نو با یک شاعر تازه کار همین رعایت مبانی ست.و بدون بررسی شعر از لحاظ فرم نمی توان در مورد ایجاز و افاده معنی یک شعر نیمائی نظر داد.

متاسفانه اکثر اشعاری که امروزه در قالب نیمائی عرضه می شود بیان سر راست و بدون ظرافت یک موضوعی با حداقل چند تصویر ابتدائی و تکراری است که خواننده را در همان سطرهای اول از ادامه شعر منصرف می کند.حال آنکه خلق شعری با فرم و ترکیب بندی متناسب پشتوانه و قابلیتی می طلبد که جز با سواد و سالها ممارست و تجربه حاصل نمی آید.

یکی از معدود شاعران نیمائی سرا که این ظرائف را در مدنظر دارد و به واسطه قریحه سرشار و سواد ادبی خود از عهده عبور از این مضایق برآمده است جناب محسن صلاحی راد است که با انتشار مجمموعه شعر "از نیل و آفتاب" نشان داد که هنوز چشمه شعر نیمائی خشک نشده و این جریان هرچند بی هیاهو ولی زلال و شفاف ادامه دارد و چشم انداز هائی فریبنده را فراروی علاقه مندان شعر نو عرضه می کند.

صلاحی راد کیمیا گریست که که با ترکیب واژه های معمولی اکسیری جادوئی می آفریند:

 

گاهی به جای ابر

گاهی به جای باد

سهم من از تمام تو این واژه های تار

این واژه های خالی

                         و بی رنگ

                                      و نابکار

در اشعار این مجموعه بیشتر ردپا و تاثیر دوشاعر بزرگ دیده می شود.نخست مرحوم م.آزاد که صلاحی بازی های خلاقانه زبانی و تکرار و تاکید و خلق  تصاویر لابیرنتی را که موجب ایجاد عمق و ابهام در شعر می شود از آزاد فراگرفته است:

 

گاهی فقط صدای تو می آید

گاهی فقط صدای تو زیباست

گاهی فقط صدای تو با گوش آشناست

اما گاهی صدای تو

اصلا به گوش کس نمی آید

اصلا به گوش هیچ کسی خوش نیست

انگار کن که همهمه دور و مبهمی است

اما

گاهی فقط صدای تو می آید

 

دوم استاد شفیعی کدکنی با شعر معنا گرا که عصاره ای از تاریخ پر تعارض و اضطراب را بازتاب می دهد  البته با زبانی نرم تر و امروزی تر:

 

چندان که می خورند حریفان خراب تر

اوج هزار خاطره خونین

در ناکجای خاطر من درد می کند

تا کی به باده بگذرد این تلخ بی گمان

تا کی به سرخ گونه زنگار بسته تیغ فسرده

این جایگاه تشنه خونهای بی غش است

 

لازم به ذکر است که آثار این دو شاعر بزرگ از تقلید ناپذیر ترین شعرهای نیمائی است و خلاقیت و قابلیتی فراتر از توان یک شاعر عادی می طلبد که صلاحی راد خوشبختانه واجد آنست.

یک ویژگی دیگر شعرهای این کتاب تصویرسازی های تو در تو و پیچیده است که نشان گر وسواس شاعر است:

 

مردی از خاطره هائی که نمی دانی

                                         در اوج

                                             پران

بال در بال کبوترها

 

یا

 

شب همنشین اشک نهفته ست

چاه هزار درد نگفته ست

 

یا

 

آنقدر که خالی همیشه سبد

از نگاه های خسته ی

                        امیدهای بسته

                                      پرشود.

 

البته همه شعرهای این مجموعه یکدست نیستند و بعضی شعرها مثل شعر" مسئله " به نظر ضعیفتر می رسند .بعضی سطرها نیز همچون سطر زیر جای پرداخت بیشتری دارد :

 

تا سرم بپیچد و ببینمش درست و بشنوم که ناگهان

 

که تعبیر پیچیدن سر زیاد در این سطر فصیح نیست

 

درکل ، این مجموعه نوید ظهور شاعری ورزیده و کار کشته را می دهد که ثابت می کند که در صورت داشتن سواد و قریحه خوب هنوز می توان در قالب های نیمائی حرفی برای گفتن داشت.