.

.

.

.

استفاده درست از تکنیکهای طنز در شعر/ علیرضا لبش





عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی


عنوان شعر اول : معمار
نیمایی :

باران نسیم ابر
دریا درخت صاعقه ، هریک
در دست پینه بسته ذهن من
خشتی ست
خشتی که با ملاط تخیل
وقتی که روی هم بگذارم
بالقوه می تواند باشد
یک شاهکار کامل معماری کلام
با این قیاس و صغری کبری
من سالهای سال
یک دست جام باده و یکدست زلف یار .‌‌..
ای وای من چه گفتم
تصحیح می کنم
عینک به چشم و خط کش و نقاله در کنار
ترسیم کرده ام
بسیار شاهکار
بسیار کاخها که شکوه و جلالتش
پهلو زند به قصر مدائن
کم سو کند فروغ کرملین را
اما زمان اجرا
این نقشه های بی نقص
بر می خورد به ناظر لج بازی
تا با بهانه های کذایی که هر کدام
اسباب دور باطل کسب مجوز است
از بعد چند مرحله سگ دو زدن میان رئیس و مدیر کل

آلونکی بماند از آن قصر
من سالهای سال
معمار خانه های کج و معوجم هنوز

محمد رضا راثی
اردیبهشت ۹۸

عنوان شعر دوم : حصر وراثت

میدان بی تماشا
بی هیچ شور و هلهله
ارابه های کاغذی روزنامه ها
با واژه های هر چه دروغش درشت تر
می تازند
در این مجادلات نفسگیر
در این مبادلات تجاری
تا باد از کجا بوزد
بازنده آنکه لاف و گزافش کم !
هر واژه یک گلادیاتور اما
کوپال و یال و هیکل و قدش تصنعی

بی هیچ شور و هلهله این پیکار
در ویترین دکه رقم می خورد ولی
معدود رهگذر که خریدار می شود
بی اعتنا به معرکه صفحه نخست
در جستجوی صفحه حصر وراثت است!
محمد رضا راثی

۲ خرداد ۹۸

عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : علیرضا لبش
تناقض و پارادوکس یکی از ویژگی های شعر طنز است. در شعر طنز، یک موقعیت تشریح می شود و بعد شاعر موقعیت دیگری که کاملا وارونه است، در انتهای شعر می گذارد که باعث خنده مخاطب می شود. موقعیت متناقض باعث ایجاد شگفتی می شود. در واقع شاعر، مخاطب را غافلگیر می کند. مخاطب انتظار دارد که موقعیتی که شرح داده می شود با همان ویژگی ادامه پیدا کند و به پایان برسد، اما شاعر برخلاف انتظار مخاطب پیش می رود و مخاطب را غافلگیر می کند.
در دو شعری که از جناب راثی خواندم، مهمترین ویژگی ای که در دو شعر به چشم می خورد، متناقض نمایی بود که به درستی ایجاد موقعیت طنز کرده بود.
در شعر اول شاعر به توصیف موقعیت خود به عنوان معمار و آمال ها و آرزوهای خود در کارش می پردازد و در توصیفاتش کمی هم اغراق می کند و کار خود را در آرزوهایش بالاتر از معماری کاخ کرملین و قصر مدائن می داند:
باران نسیم ابر
دریا درخت صاعقه ، هریک
در دست پینه بسته ذهن من
خشتی ست
خشتی که با ملاط تخیل
وقتی که روی هم بگذارم
بالقوه می تواند باشد
یک شاهکار کامل معماری کلام
با این قیاس و صغری کبری
من سالهای سال
یک دست جام باده و یکدست زلف یار ...
ای وای من چه گفتم
تصحیح می کنم
عینک به چشم و خط کش و نقاله در کنار
ترسیم کرده ام
بسیار شاهکار
بسیار کاخها که شکوه و جلالتش
پهلو زند به قصر مدائن
کم سو کند فروغ کرملین را

اما در سطرهای پایانی تخیل شاعر به واقعیت گیر و گورهای اداری برخورد می کند و تصویر واقعی که از کار او می بینیم، خانه هایی کج و کوله هستند.

اما زمان اجرا
این نقشه های بی نقص
بر می خورد به ناظر لج بازی
تا با بهانه های کذایی که هر کدام
اسباب دور باطل کسب مجوز است
از بعد چند مرحله سگ دو زدن میان رئیس و مدیر کل

آلونکی بماند از آن قصر
من سالهای سال
معمار خانه های کج و معوجم هنوز

در واقع تناقض ایجاد شده در شعر بین تخیل و واقعیت، مخاطب را به خنده وامی دارد و در ضمن شعر نقدی هم به مشکلات کاری و اداری دارد که در هر رشته ای، دست اندرکاران با آن مواجه هستند.
در شعر دوم شاعر به شرح اتفاقاتی که در صفحات روزنامه ها و مطبوعات می افتد می پردازد و به نقد نوشته ها و تصورات ذهنی صاحبان جراید می پردازد.
میدان بی تماشا
بی هیچ شور و هلهله
ارابه های کاغذی روزنامه ها
با واژه های هر چه دروغش درشت تر
می تازند
در این مجادلات نفسگیر
در این مبادلات تجاری
تا باد از کجا بوزد
بازنده آنکه لاف و گزافش کم !
هر واژه یک گلادیاتور اما
کوپال و یال و هیکل و قدش تصنعی

در سطور آخر باز شاعر، تصور ذهنی صاحبان جراید را به کناری می گذارد و واقعیت عینی که مخاطبان جراید و روزنامه ها در برخورد با صفحات آن دارند را به تصویر می کشد. جایی که رهگذری که روزنامه می خرد، بی توجه به نوشته های پرطمطراق صفحات دیگر، تنها به سراغ صفحه حصر وراثت می رود.

بی هیچ شور و هلهله این پیکار
در ویترین دکه رقم می خورد ولی
معدود رهگذر که خریدار می شود
بی اعتنا به معرکه صفحه نخست
در جستجوی صفحه حصر وراثت است!

باز هم شاعر تصویر ذهنی و تصویر عینی را در مقابل هم قرار می دهد و با این تصویر پارادوکسیکال ایجاد موقعیت طنزآمیز می کند.
من در این دو شعر، شکل زیبایی از به کارگیری عناصر طنزآمیز از جمله اغراق و تناقض را دیدم که جا دارد به شاعر تبریک بگویم.
و اما یک توصیه به شاعر، از زیاده گویی و اطناب در شعر بپرهیزید. اطناب و زیاده گویی باعث می شود که مخاطب شما را تا آخر شعر و ضربه نهایی همراهی نکند.

منتقد : علیرضا لبش




دیدگاه ها - ۱
محمد راثی » سه شنبه 15 مرداد 1398
سلام و عرض ادب.ممنون از بذل وقتتان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد