عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی
عنوان شعر اول : نامهنامه ای در بطریست
نامه ای ناخوانده
با امیدی که دل آشوبه گرفته ست از امواج انگار
ای بسا چشم که تا تیررس دید بر این بی مقدار
سوی خود دوخته بود
ای بسا رویا ها
در دل جزر و مد بی پایان
از امیدی واهی
مشعل افروخته بود
و فراموش ترین گمشده خود را می دید
بعد کابوس فروپاشی کشتی در آب
خشم غول طوفان
و تقلای سرآسیمه میان گرداب
بر لب اسکله بندر گاه
مست از جرعه آتشناکی
با رفیقان موافق همراه
نامه اما اینک در بطریست
بطری اما اینک با امواج
سالیان سالیست
می رود چون پر کاه
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
شروع شعر، پیشروی و پایانیافتن آن نشان
میدهد که شاعر، ساختار را میشناسد، امّا حضور «عناصر بیکار» در شعر،
تأییدی است بر اینکه در الزام به رعایت موازین و حدودی که ساختار شعر پیش
روی شاعر گذاشته، چندان سختگیر نیست، و این نکتهای است که از چشمِ مخاطبِ
آشنا با ساختار شعر دور نمیمانَد.
«عناصر بیکار» عناصری هستند که
نبودِشان ضرری، و حضورشان نفعی به حال شعر ندارد، امّا بهراحتی میتوانند
یک شعر را از مرزهای یک اثر ساختمندِ جامع و مانع دور کنند.
ـ شاعر میگوید: ایبسا رؤیاها/ در دل جزر و مد بیپایان/ از امیدی واهی/ «مشعل افروخته بود»
و
مخاطب برای اثبات الزامِ وجودِ «مشعل»، دنبال «تاریکی» در جایی از شعر
میگردد و آن را نمییابد، درست برخلافِ «بعدِ کابوسِ فروپاشیِ کشتی در
آب...» که در آن «کابوس» در تقابلِ معنایی با «رؤیاها»ی چند سطر قبل نشسته
است.
ـ شاعر میگوید: بر لبِ اسکلۀ بندرگاه
و مخاطب به وجهتمایزِ میان «اسکله» و «بندرگاه» فکر میکند و اینکه یکی از آن دو میتوانست حذف شود.
ـ شاعر میگوید: بر لبِ اسکلۀ بندرگاه/ مست از جرعۀ آتشناکی/ با رفیقانِ موافق همراه
و
مخاطب فکر میکند که آیا این تصویر، از ساختار این شعر بیرون نزده؟ آن هم
پس از «گمشدگی»، «کابوس»، «فروپاشی»، «خشم غول طوفان» و «تقلای سراسیمه
میان گرداب».
ـ شاعر میگوید: در دل جزر و مد «بیپایان»
و مخاطب فکر میکند اصلاً مگر جزر و مد میتواند «پایان»ی داشته باشد؟ که شاعر به «بیپایان» بودنش اشاره کرده!
در
این فرصت شاید بد نباشد مختصری هم به مقولۀ «صفات» بپردازیم، بهویژه
آنگونه از صفات که در زمرۀ «عناصر بیکار» محسوب میشوند و جایگاهی در حدود
مرزهای یک شعر ساختمند ندارند.
برای تشخیص کارآمد یا بیکار بودنِ «صفت»
در بافت دو جمله، رسیدن به شناختی از طرفینِ «موصوف» و «صفت» لازم است.
دربارۀ موصوف باید بدانیم که صفت، لازمۀ ایجاد تمایز کلمهای در میان
همنوعانِ خود است؛ یعنی اگر کلمهای به خودی خود قابلیّت یکسان
انگاشتهشدن با همنوعان خود را نداشته باشد یا اساساً همنوعی نداشته
باشد، نیازی نیست تا بهواسطۀ آوردنِ صفت، آن را متمایز کنیم. بهعنوان
مثال من اگر تنها یک برادر داشته باشم، با آوردنِ صفتِ «بزرگتر» یا
«کوچکتر»، او را دقیقاً از کدام برادرم متمایز میکنم؟
و درمورد صفت
نیز باید بدانیم فلسفۀ وجودیِ صفات ایجاب میکند که بتوانیم برای آن،
نقیضش را تصور کنیم. بهعنوان مثال، آوردن صفات «شیرین»، «سرخ»، «درشت»،
«درختی» و «تازه» برای «سیب» متعارف است، چراکه در همانحال میتوان نقیض
آن صفات، یعنی «ترش»، «زرد»، «سبز»، «زمینی» و «پلاسیده» را نیز برای «سیب»
تصور کرد، امّا آوردن صفت «خیس» برای «دریا» نامتعارف است، چراکه نقیض صفت
«خیس» برای دریا پذیرفتنی نیست. صفاتِ متضمن رنگها برای موصوفهایی که
رنگ منحصربهفرد دارند نیز از این نوعاند، مانند «آلبالو»، «خاکستر»،
«سورمه»، «بنفشه» و... که نهتنها آوردن صفاتی در حوزۀ رنگها نظیر
«آلبالویی»، «خاکستری»، «سورمهای»، «بنفش» و... که ذاتیِ آنهاست برای
آنها نامتعارف است، بلکه آوردن هر صفت دیگری در حوزۀ رنگها نیز همین مشکل
را در پی خواهد داشت و بهناچار برای متمایز ساختن آنها از نظایرشان باید
متوسل به صفات دیگری در حوزههای دیگری بشویم؛ مثل «رسیده» برای «آلبالو»
یا «گرم» برای «خاکستر» که برایشان نقیضهای «کال» و «سرد» قابل تصوّر و
پذیرش است.
در شعر مورد بحث علاوهبر صفت «بیپایان» که صفتی نامتعارف و
قابلحذف است و جزر و مد موجود در شعر را نمیتواند از هیچ نوع جزر و مد
دیگری متمایز کند، در سطر چهارم، صفت «بیمقدار» را نیز داریم برای «بطری»،
که باز از همین جنس است و نه میتواند به شخصیتپردازی «بطری» کمکی کند،
نه حتی آن را از «بطری»های دیگر متمایز میکند و گویا تنها آمده تا
قافیهای برای «انگار» جور کند.
از دیگر نکات قابلتوجه در این شعر،
کمتوجهی به تقطیعهای درونسطری است. تقطیعهای درونسطری میتواند به
دلایل گوناگون اتفاق بیفتد و با جهتدادن به خوانش شعر، مخاطب را در رسیدن
به لحن و مقصود شاعر کمک کند. بهطور خاص در این شعر، یک سطر فاصله قبل از
سطرِ «ایبسا رؤیاها» میتوانست تداعیگر مکث، درنگ، تفکر و اندوهِ شاعر
باشد، علاوهبر اینکه میتوانست فاصلهای معنایی میان پنج سطر اول شعر که
از بیرون به بطری نگاه میکند و یازده سطر بعد که از درون به دنیای یک
بطریِ شناورِ گمشده میپردازد ایجاد کند و بعد از آن، دوباره با یک سطر
فاصله، چهار سطر نهایی را که باز از بیرون به بطری مینگرد، از سطرهای قبلی
متمایز کند.