.

.

.

.

مرثیه



بر رغم زوزه های مهیب و هوا شکاف

افتاده همچو لاشه مجروح خستگی

شهر خزیده در برف

پرخاش باد نشنود انگار هیچ گوش!



بر رغم زوزه های مهیب و هوا شکاف

شلاق بی امان نتواند

اسب درشکه را که کرخت است و بی رمق

آرد به جنب و جوش



۷۱/۱۰/۲۱

لطایف الشعرا




ا.ش شاعر شهیر تبریز که علاوه بر سرودن شعرهای مناسبتی همیشه بعنوان مجری در مراسمهای شب شعر شرکت می کند تعریف می کند که روزی با ماشین شخصیم در حال مسافر کشی بودم و ظرفیت ماشین تکمیل بود.مسافری که در ردیف جلو نشسته بود از بدو جلوس خیره خیره به من نگاه می کرد .آخر سر طاقت نیاورد و با لحن رندانه ای پرسید ببخشید ایا شما همان ....استاد شعر و  شعر خوان مراسم نیستید؟

نمی دانم از زور ناراحتی یا لحن سوال پرسیدنش بود که مجبور شدم این طور جواب بدهم:

- وقتی آدم جواب سوالی را می داند و باز می پرسد هدفی ندارد جز خجالت دادن طرف سوال در حالی که اولا کار کردن عار نیست و همان طور  که شاعر مثل دیگران غذا می خورد نیاز به هم پول دارد .شمائی که فکر می کنید ما بخاطر پول در این مراسم شرکت می کنیم از این خبر ها نیست.تنها علاقه است که ما را به این کار وا می دارد.
اما اگر به این بهانه می خواهی پول کرایه را ندهی کور خواندی.تا ریال آخر را از تو نگیرم نمی گذارم از ماشین پیاده شوی!
طرف بقدری از جواب من ناراحت شد که همان چهار راه بعد پیاده شد و سکوت تلخی بر ماشین حاکم شد.

ادامه مطلب ...

پائیزی





برآرد زاغ از هر شاخه فریاد

که در باغ  آتش پائیز افتاد

چنان آشفته هر سو می رود برگ

که نتوان افتراقش داد از باد!



۷۲

نگاهی به ترکیب بند حجه الاسلام نیر تبریزی





چون کرد خور ز توسن زرین تهی رکاب

افتاد در ثوابت و سیاره انقلاب
غارتگرانه شام به یغما گشود دست
بگسیخت از سرادق زر تار خور، طناب
کرد از مجره چاک، فلک پرده ی شکیب
بارید از ستاره به رخساره خون خضاب
کردند سر ز پرده برون دختران نعش
با گیسوی بریده، سراسیمه، بی نقاب
گفتی شکسته مجمر گردون و از شفق
آتش گرفته دامن این نیلگون قباب
از کله ی شفق، به درآورده سر، هلال
چون کودکی تپیده به خون در کنار آب
یا گوشواره ای که به یغما کشیده خصم
بیرون ز گوش پرده نشینی چو آفتاب
یا گشته زین توسن شاهنشهی نگون
برگشته بی سوار سوی خیمه باشتاب
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است
آمد ندا ز عرش که ماه محرم است

کم نبوده اند شعرای نام آوری که به استقبال از ترکیب بند معروف محتشم کاشانی رفته اند و کوشیده اند با مصروف داشتن ذوق و توان شاعری خود ،کاری دست کم شبیه و نظیر آن را ارائه دهند ؛غافل از اینکه در این طریق خطیر بردن گوی توفیق تنها منوط به مهارت و تسلط شاعری نیست ،حضور قلبی می خواهد و صفای باطنی که کلامی سرا پا اشک و اندوه و فریاد بیا فریند و دلهای داغدار را آتش بزند که :

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بی کرانگی و عظمت وادی عشق شهید کربلا و مضایق کار در این عرصه مجالی برای هنر نمایان و متفننان باقی نمی گذارد که از سر تقلید و طبع آزمائی نظمی پریشان به هم ببافند و دیوانهای خود را قطور تر کنند و از همان بیت اول

ادامه مطلب ...