.

.

.

.

اطاق عصر

مهرماه فرصتی دست داد تا به خدمت دوست عزیزم امیر علی آذرطلعت(مرشد) ،در تبریز برسم.یکی از شاعران طراز اول تبریز که حق استادی به گردن بسیاری از نام آوران ادبیات بالاخص جمشید علی زاده ،علی رضا راهب قادری،مجنون،رنجی و ...دارد؛بنده نیز در مجموعه غزلی که چاپ کرده ام از نظرات صائب ایشان بهره ها برده ام.

شاعر محقق و نازک خیالی که سوای قریحه خدادادی واجد تحصیلات آکادمیک نیز بوده و کتاب شرح احوال و آثار مسیح کاشانی یکی از معتبر ترین منابع در دسترس در باره سبک هندیست و دو کتاب با یک تفاهم ساده و بریده ء خواب ایشان آثاریست که بر نو جوئی و آوانگارد بودن این شاعر بزرگ دلالت می کند.

بسیاری بر این باورند که در صورتی که جناب آذر طلعت رحل اقامت در تهران می افکند یکی از چهره های جریان ساز در ادبیات معاصر می شد ولی مناعت طبع و تواضع این نازنین موجب شده است که به گوشه نشینی در تبریز بسنده کند.

استاد آذرطلعت ،طرز و زبانی مختص به خود دارد که حاصل سالها طبع آزمائی در سبک هندیسیت با ماهیتی تاویلی و برهم زننده مناسبات قراردادی صنایع ادبی.این تشخص زبانی بی حاجت هر امضائی حضور سنگین خود را اعلام می کند.صحبت در مورد چند و چون سروده های این شاعر پیشرو در این مجال کوتاه نمی گنجد فقط در یک کلام می توان شعر ایشان را دنیائی ناشناخته و غیر متعارف خواند که حاصل سالها مکاشفه در پرتو زیت ریاضت است.

شعری از ایشان را در این پست محض تبرک و تیمن نقل می کنم تا مراجعین این وبلاگ را در حظ ادبی خود شریک کنم:

اطاق خالی این عصر

پر از تفالهء خوابی ست دعوتی

و رد پنجره از شکل خالی لیوان

مسیر هندسی کفتریست

که در شبانهء بی هیچ

هوای سوخته را می گریست

تابستان 89-امیر علی آذرطلعت

ادامه مطلب ...

سکون

دستان اسیر موج کف بر لب

بی واژه از اتفاق غمناکی

می گفت و نمی شنید امدادی


ما تابع بادبان نومیدی

گفتیم که نیست رام ما ،سکاّن

یعنی چو وقوع آن تصادف بود

منجیش بجز همان نخواهد شد

غافل که در این مضیق فرصت سوز

قطعیت مرگ بی تعارف بود



بازیچه ء موجها هزاران بار

دستان غریق خویش را دیدیم

دیدیم و از این سکون نجنبیدیم


مهرماه 89

ادامه مطلب ...

نقدی بر شعر برکه

حتی انتزاعی ترین و شخصی ترین آثارادبی که مخاطبان معدودی دارد،ناظر بر نوعی شناخت و شناساندن است که از مکاشفه و تجربه درونی هنرمند نشات می گیرد. .این مکاشفه و تجربه ء سوبزکتیو ،باید حالت ابژکتیو پیدا کند تا مخاطب با ذهنیت عینیت یافته هنرمند آشنا شود و در این بین ،بار القاء مفاهیم را عناصر ملموس بر دوش می کشند.عناصر ملموسی که سنگ پایه ء نماد و تمثیل را تشکیل می دهند و گاه با یک اشاره مفهوم مورد اشاره شاعر را می رسانند.هر نماد تصویری محسوس و مالوف است که بر معنا و حقیقت سخن می افزاید و آنرا به شکل بالقوه در ذهن انسان پرورش می دهد.

نماد و تمثیل از دیرباز برای القاء وافاده پیامها و مفاهیم مورد نظر شاعران کاربرد داشته است و وسیله ای بود برای بیان مفاهیمی اجمالی که در سایه سار آن عمیق ترین پیامها داده می شد.بسیارشاعران با توصیف خصوصیات یک پدیده ملموس و عینی آنرا به مفاهیم مجرد مورد ذهن خود ربط می دادند.مثلا هرجا که می خواستند از رحمت بیکران الهی سخن برانند به دریا و گستردگی آن اشاره می کردند و یا وقتی می خواستند مصداقی از حقیقت را ذکر کنند از خورشید و سخن می راندند. یکی از بارز ترین مثالهای آن قصیده های سبک خراسانی است که با تشبیب یعنی مقدمه چینی شروع شده و در بیت براعت استهلال به مدح ممدوح می رسد.مثال این قصیدهء سوزنی سمرقندی:

آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار

شاه ستارگان به حمل شهریار وار

تا بوستان به تابش شاه ستارگان

بر شاخ آسمان گون،آرد ستاره وار

بستان شود چنانکه ندانیش زآسمان

چون گشت ابر بر رخ بستان ستاره بار

بر شاخسار بستان بلبل نوا زند

نوی است خوش نوائی بلبل ز شاخسار

در جویبار سرو بیاید ز بهر آن

تا فاخته بنالد ،بر سرو جویبار

..........................

اردیبهشت ماه به ساقی کند ندا

خیز ای بت بهشتی و آن جام می بیار

تا شهریار داد به دستوری خرد

جام می از تو گیرد دستور شهر یار

"صدر کبیر"عالم عادل بهاء دین

آن هر حدیث او به بها درّ شاهوار

.....

این شگرد در اشعار آئینی کاربرد بیشتری دارد که ارتباطی فراگیر با مخاطبان را می طلبد ،مخاطبینی از طیف عوام که از طریق اعتقادات قلبی و باورهایشان از شعر متاثر می شوند نه عقل سود و زیان اندیش.

خانم خدیجه رحیمی –ادیب و فاضل گرامی در شعر برکه (این نام را برای ادامه مطلب ...

تامل

هرگز نمی تواند

از خاک بر جهد

گیرم هزار بال بگیرد به عاریت

هرگز نمی تواند



بیهوده آبروی پرش را دهد به باد

این مرغک ترانه به مزدی که سینه اش

با رخوت هوای قفس دارد اعتیاد


ادامه مطلب ...

تامل

هرگز نمی تواند

از خاک بر جهد

گیرم هزار بال بگیرد به عاریت

هرگز نمی تواند



بیهوده آبروی پرش را دهد به باد

این مرغک ترانه به مزدی که سینه اش

با رخوت هوای قفس دارد اعتیاد


ادامه مطلب ...