حتی انتزاعی ترین و شخصی ترین آثارادبی که مخاطبان معدودی دارد،ناظر بر نوعی شناخت و شناساندن است که از مکاشفه و تجربه درونی هنرمند نشات می گیرد. .این مکاشفه و تجربه ء سوبزکتیو ،باید حالت ابژکتیو پیدا کند تا مخاطب با ذهنیت عینیت یافته هنرمند آشنا شود و در این بین ،بار القاء مفاهیم را عناصر ملموس بر دوش می کشند.عناصر ملموسی که سنگ پایه ء نماد و تمثیل را تشکیل می دهند و گاه با یک اشاره مفهوم مورد اشاره شاعر را می رسانند.هر نماد تصویری محسوس و مالوف است که بر معنا و حقیقت سخن می افزاید و آنرا به شکل بالقوه در ذهن انسان پرورش می دهد.
نماد و تمثیل از دیرباز برای القاء وافاده پیامها و مفاهیم مورد نظر شاعران کاربرد داشته است و وسیله ای بود برای بیان مفاهیمی اجمالی که در سایه سار آن عمیق ترین پیامها داده می شد.بسیارشاعران با توصیف خصوصیات یک پدیده ملموس و عینی آنرا به مفاهیم مجرد مورد ذهن خود ربط می دادند.مثلا هرجا که می خواستند از رحمت بیکران الهی سخن برانند به دریا و گستردگی آن اشاره می کردند و یا وقتی می خواستند مصداقی از حقیقت را ذکر کنند از خورشید و سخن می راندند. یکی از بارز ترین مثالهای آن قصیده های سبک خراسانی است که با تشبیب یعنی مقدمه چینی شروع شده و در بیت براعت استهلال به مدح ممدوح می رسد.مثال این قصیدهء سوزنی سمرقندی:
آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار
شاه ستارگان به حمل شهریار وار
تا بوستان به تابش شاه ستارگان
بر شاخ آسمان گون،آرد ستاره وار
بستان شود چنانکه ندانیش زآسمان
چون گشت ابر بر رخ بستان ستاره بار
بر شاخسار بستان بلبل نوا زند
نوی است خوش نوائی بلبل ز شاخسار
در جویبار سرو بیاید ز بهر آن
تا فاخته بنالد ،بر سرو جویبار
..........................
اردیبهشت ماه به ساقی کند ندا
خیز ای بت بهشتی و آن جام می بیار
تا شهریار داد به دستوری خرد
جام می از تو گیرد دستور شهر یار
"صدر کبیر"عالم عادل بهاء دین
آن هر حدیث او به بها درّ شاهوار
.....
این شگرد در اشعار آئینی کاربرد بیشتری دارد که ارتباطی فراگیر با مخاطبان را می طلبد ،مخاطبینی از طیف عوام که از طریق اعتقادات قلبی و باورهایشان از شعر متاثر می شوند نه عقل سود و زیان اندیش.
خانم خدیجه رحیمی –ادیب و فاضل گرامی در شعر برکه (این نام را برای
حتی انتزاعی ترین و شخصی ترین آثارادبی که مخاطبان معدودی دارد،ناظر بر نوعی شناخت و شناساندن است که از مکاشفه و تجربه درونی هنرمند نشات می گیرد. .این مکاشفه و تجربه ء سوبزکتیو ،باید حالت ابژکتیو پیدا کند تا مخاطب با ذهنیت عینیت یافته هنرمند آشنا شود و در این بین ،بار القاء مفاهیم را عناصر ملموس بر دوش می کشند.عناصر ملموسی که سنگ پایه ء نماد و تمثیل را تشکیل می دهند و گاه با یک اشاره مفهوم مورد اشاره شاعر را می رسانند.هر نماد تصویری محسوس و مالوف است که بر معنا و حقیقت سخن می افزاید و آنرا به شکل بالقوه در ذهن انسان پرورش می دهد.
نماد و تمثیل از دیرباز برای القاء وافاده پیامها و مفاهیم مورد نظر شاعران کاربرد داشته است و وسیله ای بود برای بیان مفاهیمی اجمالی که در سایه سار آن عمیق ترین پیامها داده می شد.بسیارشاعران با توصیف خصوصیات یک پدیده ملموس و عینی آنرا به مفاهیم مجرد مورد ذهن خود ربط می دادند.مثلا هرجا که می خواستند از رحمت بیکران الهی سخن برانند به دریا و گستردگی آن اشاره می کردند و یا وقتی می خواستند مصداقی از حقیقت را ذکر کنند از خورشید و سخن می راندند. یکی از بارز ترین مثالهای آن قصیده های سبک خراسانی است که با تشبیب یعنی مقدمه چینی شروع شده و در بیت براعت استهلال به مدح ممدوح می رسد.مثال این قصیدهء سوزنی سمرقندی:
آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار
شاه ستارگان به حمل شهریار وار
تا بوستان به تابش شاه ستارگان
بر شاخ آسمان گون،آرد ستاره وار
بستان شود چنانکه ندانیش زآسمان
چون گشت ابر بر رخ بستان ستاره بار
بر شاخسار بستان بلبل نوا زند
نوی است خوش نوائی بلبل ز شاخسار
در جویبار سرو بیاید ز بهر آن
تا فاخته بنالد ،بر سرو جویبار
..........................
اردیبهشت ماه به ساقی کند ندا
خیز ای بت بهشتی و آن جام می بیار
تا شهریار داد به دستوری خرد
جام می از تو گیرد دستور شهر یار
"صدر کبیر"عالم عادل بهاء دین
آن هر حدیث او به بها درّ شاهوار
.....
این شگرد در اشعار آئینی کاربرد بیشتری دارد که ارتباطی فراگیر با مخاطبان را می طلبد ،مخاطبینی از طیف عوام که از طریق اعتقادات قلبی و باورهایشان از شعر متاثر می شوند نه عقل سود و زیان اندیش.
خانم خدیجه رحیمی –ادیب و فاضل گرامی در شعر برکه (این نام را برای سهولت اشاره من بر آن گذاشتم)سعی کرده اند با دیدی نو و با استفاده از نمادسازی به حادثه تاریخی غدیر و دوران 25ساله ء غربت حضرت علی بپردازند؛موضوعی که دستمایه ء بسیاری از شاعران در این 1400 سال شده و از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و هریک از شعرای عرب و عجم و متاخر و متقدم ،به فراخور مشرب ذهنی و دیدگاههای خود تاثر خود را از این فراز تاریخی بیان کرده است.
بندهء حقیر که اطلاعات ناچیزی در زمینه ادبیات دارد و در زمینه شعر آئینی افتخار تلمذ محضر استاد عابد را داشته ام در این مجال کوتاه قصد نقد و برشمردن معایب و محاسن شعر سرکار خانم رحیمی را ندارم که سراینده خود شاعریست استاد و و از مواهب طبع سیال و تحصیل آکادمیک توامان برخوردار است.هدف از نگاشتن این مطلب ،نوعی همراه شدن با تجربه شاعریست که می خواهد با دیدی دیگر به تاریخ نگاه کند و اثبات اینکه چقدر توانسته است در این کار دشوار تقریب ذهن داشته باشد.
درست آنطرف برکه بود یادم هست
صدای ملتهب مرد در فضا پیچید
صدا نسیم شد و در محیط جریان یافت
ز ماسه ها رد شد لای بوته ها پیچید
طنین حنجرهء مرد مثل صاعقه ای
به روی پیکر تبدار صخره ها افتاد
و اشتیاق عجیبی که در صدایش بود
به شکل موج شد و در تن هوا افتاد
صدا چه داشت با خود ؟چه رویدادی را
که کاروان شتر ها به برکه برگشتند
نگاههای سرآسیمه در پی پاسخ
چه اتفاق افتاده چه شد که برگشتند
دوتا درخت به شکل دودست بالا رفت
ستاره شد کلمات و صدا صدا تابید
دوتا پرنده خبر را به قطب ها بردند
خبر شد آفتاب و به برفها تابید
زمین بعد از این پشت پشت جنگل شد
تمام دریا ها خواب برکه را دیدند
همین که حادثه آن دو دست جاری شد
پرنده ها همه شان سوی برکه کوچیدند
شاید تنها وجه پیوستگی این منظومه که جزء اول و سوم آن در قالب چهارپاره و جزء دوم آن در قالب قطعه سروده شده است،تکرار واژه برکه و وزن بحر مجتث مثمن مخبون محذوف باشد که البته در وزن برخی سطور بنده با سوا د اندک خود اما و اگرهائی دارم:
دو تا پرنده خبر را به قطب ها بردند
خبر شد آفتاب و به برکه ها تابید
زبان مورد انتخاب شاعر، زبان شعر حوزه است با تاثیری مستقیم از سهیل محمودی و قیصر امین پور.شاعربدلیل بر کشیدن برکه، برای القاء منظور خود به نوعی نماد سازی متوسل شده و بر اساس شباهتهای ماهوی و تاریخی قهرمانان مد نظر خود را در قالب عناصر طبیعت تجسیم کرده است ،شگردی که خوش ننشسته است و نوعی قابلیت حدس زدن در شعر ایجاد کرده که بدنبال تصویر اول، تصویرهای دیگر اتو ماتیک وار ساخته می شود و خلاقیت در ایجاد آن دخالت ندارد:
درست آنطرف برکه بود یادم هست
صدای ملتهب مرد در فضا پیچید
صدا نسیم شد و در محیط جریان یافت
ز ماسه ها رد شد لای بوته ها پیچید
از دید یک مخاطب نا آشنا با هدف سراینده،ارتباطی با مفهوم و مضمون شعر برقرار نمی شود.مقایسه کنیم این شعر را با دوبیت اول قصیده بعثت از م.آزرم:
بخوان بنام خدائی که آفرید بشر
طنین فکند صدا در میان کوه و کمر
درون غار حرا-خلوت شکفتن راز-
به روی بستر اندیشه داشت مردی سر
یا قصیده غدیراز همان شاعر
تمام قافله گیرد به جای خویش قرار...
منادیان همه کردند حکم را تکرار
کویر بود، افق تا افق، گداخته مس
بر آن گداخته مس، کاروان، خطی ز غبار
...گرفت دست علی و نمود بر همه خلق
علی ست زین سپس او را امیر و حکم گذار
شروعی چنین نفس گیر و روشن کجا و شروعی چنان گنگ کجا.کاش لااقل تلمیحی در این بین مورد استفاده قرار می گرفت یا به فضای کاروان و کجاوه شتران تاکید می شد که موجب تداعی آن برهه تاریخی شود.
در مورد خانم رحیمی باید سخت گیر بود چون با شاعری استاد و ادیب سرو کار داریم.شاعری که مضایق کلام را می شناسد و در غزلی استادانه چنین به شرح مصائب مولا پرداخته:
شاعران از تو به یک آه کفایت کردند
کوه بودی و به یک کاه کفایت کردند
روزهایت چه شد ای مرد که مردم تنها
به تو در بغض شبانگاه کفایت کردند
هیچ کس هیبت فریاد ترا داد نزد
به تو در حد همان چاه کفایت کردند
راز دستان تو اسطوره نامکشوف است
به تو در لفظ ید الله کفایت کردند
هر حادثه داستانی و تاریخی فراز و فرودهای دراماتیک دارد که از منظر راوی می تواند به انحاء مختلف روایت شود به قول عزیزی می توان اثری در باره عظمت جهان نوشت که به بال مگسی نیرزد و برعکس می توان مطلبی در باره بال مگسی خلق کرد که به دنیائی بیرزد؛این راوی است که با جهت گیری و جانب داری خود حس و نظر خود را به خواننده انتقال می دهد و او را به هم دردی برمی انگیزد؛چنانکه فردوسی در فراز جنگ رستم و اسفندیار چنین می فرماید:
ببینیم تا اسب اسفندیار
ز میدان بیاید همی بی سوار
و یا باره رستم جنگ جوی
به ایوان نهد بی خداوند روی*
مشکل این شعر از آن ناشی می شود که مابین مشبه و مشبه به یعنی ظرف و مظروف تناسبی درست وجود ندارد.عناصر طبیعی با همه عظمت و بزرگی و پاکی که دارند بدون آماده کردن ذهن مخاطب نمی توانند تداعی کننده همه جنبه های شخصیتی قهرمانان شاعر باشند و سجایای آنها را به ذهن متبادر کنند شاید آوردن یک تشبیه و یا اشاره ء غیر مستقیم کار ساز تر بود.
بند دوم شعر در قالب قطعه سروده شده و زبانش کمی صریح تر است:
هنوزبرکه مرا یاد شب می اندازد
شبی که حادثه ای سرخ اتفاق افتاد
شبی کز آتش خشم شغالهای سیاه
هزار شعله ء سرکش به جان باغ افتاد
هجوم زرد ملخ ها به شاخه شاخه باغ
بهانه ای نو شد دست هر اجاق افتاد
مدار نظم زمین رو به انحراف گذاشت
ستاره های جهان در شب عراق افتاد
ستون خانهء هستی دچار زلزله شد
و سقف از هم پاشید چلچراغ افتاد
چقدر مرغابی از فرات برگشتند
چقدر رود به دامان باتلاق افتاد
غروب بود که من پرده را کنار زدم
دلم گرفت و غمی سرخ در اتاق افتاد
جالب اینکه بار اول که این بند را خواندم هنوز متوجه اشاره شاعر به غدیر نشده بودم و تجب می کردم که در این قطعه فرات و عراق به چه مناسبت استفاده شده است.شاعر در پیش رو نهج البلاغه را با آن زبان پر تمثیل و غیر مستقیم داشت و چقدر راحت می توانست با اشاره به انها عمق و پشتوانه شعرش را قوی تر از این کند.
صنایع و آرایه های ادبی و فرهنگ و ذهنیت اعتقادی شاعر ابزارهائی هستند که هم می توانند یاری گر شاعر در این تجربه انتزاعی باشند و هم می توانند به عنوان عاملی دست و پا گیر عمل کنند.بویژه اگر شاعر بخواهد ایدئولوژی خاصی را تبلیغ کند که این تعلقات ذهنی با انرژی خاصی مانع از آزادی عمل شاعر می شود.
شاید مشکل شعر از این جا ناشی می شود که شاعر خواسته است در باب یک فراز طولانی تاریخی که هر لحظه آن قابل تامل است و جای سخن دارد بحث کند و عظمت حادثه مجال پرداخت جامع تر را از آن سلب کرده است.
آخرین بند شعر که حکم نوعی فلاش بک را دارد بر خلاف شروع شعر محکم و منسجم تر است.و تداعی برکه استادانه در شعر نمود می یابد.
به خویش آمده دیدم که برکه شعر نبود
شروع حادثه تلخ باغ و اتش بود
دو تا پرنده به سمت غروب می رفتند
هوای برکه چشمان من مشوش بود
شعر از تصویرسازی های استادانه بی بهره نیست همچون:
صدا نسیم شد و در محیط جریان یافت
ز ماسه ها رد شد لای بوته ها پیچید
و
نگاههای سرآسیمه در پی پاسخ
یا
همین که حادثه آن دو دست جاری شد
پرنده ها همه شان سوی برکه کوچیدند
ولی چه فایده که در کلیت شعر جا نیفتاده است و گاه استفاده از عناصر نامتجانس چون قطب و چلچراغ
که قابلیت تداعی پذیری ضعیف دارند موجب خدشه دیدن منطق نمادین شعری شده است.
در خاتمه باید گفت که این شعر برغم تصویر سازی های قشنگ و زاویه دید بدیعی که دارد
یک حک و اصلاح اساسی می طلبد تا هم تراز با شعرهای درجه اول استاد رحیمی قرار گیرد.
*این نکته را از جمشید علی زاده شنیده ام
سلام بر استاد گرامی...
نمی دانم قبلا نظری گذاشته بودم یا نه؟! به هر حال دست شما درد نکنه استاد .
استفاده کردم.