.

.

.

.

غیور محض


                                                                          به علمدار کربلا



صبح دمیدن تو کدامین کرانه بود؟

ای آفتاب خسته که زخمت به شانه بود

در بی امان تیر خطر ،ای غیور محض!

نستوهی تو مایه بهت زمانه بود

افراختی لوای حقیقت بدون دست

وقتی تن تو تیر ستم را نشانه بود

روحت نتافت گریه طفلان که این خروش

بر گردهء حمیتّ تو تازیانه بود

آن امتناع آنی تو بر لب فرات

در کار عشق حادثه ای جاودانه بود

ای وای از آن دمی که گرفتند راه تو

قومی که در عناد و شقاوت یگانه بود

تنها ازین هجوم نیازرد جان تو،

از مشک نیز اشک تحسّر روانه بود

خیل ملائک از مژه کردند خون روان

از بس که نامرادی تو غمگنانه بود

مقصود عزم سرخ تو دیدار دوست بود

ورنه فرات و علقمه تنها بهانه بود

 

تبریز-اردی بهشت 76

سفرنامه

* این شعر را دوسال پیش در وبلاگ قبلیم در ورد پرس نوشته بودم.که نقدهائی توسط دوستان نسبت به آن شده بود.در حال حاضر با اصلاحاتی مجددا در این پست عرضه می دارم.برای خواندن شعر اصلاح نشده و نظرهای دوستان به ادامه مطلب مراجعه شود.


دیدم  دمشق را

شهری که همچو قابیل

آموخت از کلاغ*

در زیر خاکهای فراموشی

حقد و حسد چگونه تواند نهان کند

آنگاه انتقام و عقوبت را

با حیلتی حواله به دیگر زمان کند



دیدم دمشق و مسجد حمامه پرورش**

آنجا که زد به مصحف خود بوسهء وداع
عبدالملک چو تاج نهادند بر سرش
آنگونه ای که مرداب
تمکین کند قساوت گلهای گوشتخوار
این سرزمین ادبار
نوبت زند به نام هزاران سیاه کار:
عبدالملک ،ولید***
حافظ اسد،معاویه،بشّاراسد،یزید!


دیدم دمشق و غربت زینب را
آنجا که ایستاد
مهر سکوت از لب غم دیده اش گسیخت
چندان که برج و کنگرهء قصر انقیاد
در خود دهان گشود و فروریخت


 دیدم دمشق و شوکت آل امیه را****

خاموشی بلال به باب الصغیر***** را 

روح رقیه گفت در این سرزمین شوم

رحمی نمی کنند صغیر و کبیر را


دیدم دمشق  را و ندانستم
این اژدهای هر نفسش آتش نفاق
-یاری گر معاویه در جنگ با علی-
اینک چگونه  می کند از  شیعه ارتزا
ق!

دمشق-آذر ماه ۱۳۸۶

*قابیل پس از کشتن برادرش هابیل نمی دانست با جسدش چه بکند،دو کلاغ فرستاده شد که با هم جنگ کنند و یکی از آنان کشته شود،و آن یکی کلاغ کشته شده را به خاک بسپارد

**عبد الملک پیش از رسیدن به خلافت بسیار اهل زهد و ورع بود و اوقات را چنان به عبادت در مسجد می گذراند که به حمامه المسجد( کبوتر مسجد) معروف شده بود.وقتی به خلافت رسید بر مصحف کریم بوسه زد و گفت دیگر بین من و تو جدائی افتاد!

***نام حکام و خلفای اموی

**** امیه نام ارباب بلال بود که به خاطر اسلام اوردن بلال را  بسیار مورد شکنجه قرار داد

***** باب الصغیر نام گورستانی در دمشق است

ادامه مطلب ...

راز ناشناخته



تاریخ هم طراز تو نام آوری ندید

چشم زمانه مثل تو روشنگری ندید

درج خلوص و صیرفی عشق تا هنوز

در پاکی عیار چو تو گوهری ندید

در تنگنای روز احد حضرت نبی

غیر از تو در هجوم خظر یاوری ندید

در هیچ عهد خرمن بیداد پیشگان

سوزان تر از عدالت تو اخگری ندید

ای محرم تو چاه نخیله ،غمان تو

آیا به شرح درد،مناسب تری ندید؟

جز دست مهربان تو در نیمه های شب

چشم یتیم کوفه،نوازشگری ندید

ماهیتی ست نامتناهی دل ترا

این طرفه ، روزگار در انس و پری ندید

ای راز ناشناخته عالم –ای علی-

تاریخ هم طراز تو نام آوری ندید


اردیبهشت ۷۶-تبریز

 

پیکار




کوچه در صبح پس از باران

مثل خوابی پاک و رویائی

      بستر امید و خوشبینی ست



جنگ پاکی با پلیدی را

می توان حتی در این باران تصور کرد


گرچه این رویا نخواهد یافت استمرار

آرزو دارم شود تکرار

صد هزاران بار

تا مگر پاکی شود غالب در این پیکار!


۱۲آذر ۷۰

پائیزی






پیرمردی که از احساس برودت ناچار

یقه هایش را بالا می زد،

دید وقتی که به هنگام سقوط

برگ

        چون شعلهء فانوس

                            به خود می لرزد


با خودش گفت که مرگ

                         شاید این باد پریشان گرد است!


پائیز 72