.

.

.

.

سفرنامه

* این شعر را دوسال پیش در وبلاگ قبلیم در ورد پرس نوشته بودم.که نقدهائی توسط دوستان نسبت به آن شده بود.در حال حاضر با اصلاحاتی مجددا در این پست عرضه می دارم.برای خواندن شعر اصلاح نشده و نظرهای دوستان به ادامه مطلب مراجعه شود.


دیدم  دمشق را

شهری که همچو قابیل

آموخت از کلاغ*

در زیر خاکهای فراموشی

حقد و حسد چگونه تواند نهان کند

آنگاه انتقام و عقوبت را

با حیلتی حواله به دیگر زمان کند



دیدم دمشق و مسجد حمامه پرورش**

آنجا که زد به مصحف خود بوسهء وداع
عبدالملک چو تاج نهادند بر سرش
آنگونه ای که مرداب
تمکین کند قساوت گلهای گوشتخوار
این سرزمین ادبار
نوبت زند به نام هزاران سیاه کار:
عبدالملک ،ولید***
حافظ اسد،معاویه،بشّاراسد،یزید!


دیدم دمشق و غربت زینب را
آنجا که ایستاد
مهر سکوت از لب غم دیده اش گسیخت
چندان که برج و کنگرهء قصر انقیاد
در خود دهان گشود و فروریخت


 دیدم دمشق و شوکت آل امیه را****

خاموشی بلال به باب الصغیر***** را 

روح رقیه گفت در این سرزمین شوم

رحمی نمی کنند صغیر و کبیر را


دیدم دمشق  را و ندانستم
این اژدهای هر نفسش آتش نفاق
-یاری گر معاویه در جنگ با علی-
اینک چگونه  می کند از  شیعه ارتزا
ق!

دمشق-آذر ماه ۱۳۸۶

*قابیل پس از کشتن برادرش هابیل نمی دانست با جسدش چه بکند،دو کلاغ فرستاده شد که با هم جنگ کنند و یکی از آنان کشته شود،و آن یکی کلاغ کشته شده را به خاک بسپارد

**عبد الملک پیش از رسیدن به خلافت بسیار اهل زهد و ورع بود و اوقات را چنان به عبادت در مسجد می گذراند که به حمامه المسجد( کبوتر مسجد) معروف شده بود.وقتی به خلافت رسید بر مصحف کریم بوسه زد و گفت دیگر بین من و تو جدائی افتاد!

***نام حکام و خلفای اموی

**** امیه نام ارباب بلال بود که به خاطر اسلام اوردن بلال را  بسیار مورد شکنجه قرار داد

***** باب الصغیر نام گورستانی در دمشق است

دیدم  دمشق را
شهری که همچو قابیل ،آموخت از کلاغ*
چون می توان شرار حسادت را
در زیر خاک نسیان ،پنهان کرد
وین سان مرور مرگ و عقوبت
در اضطرار دوران،;کتمان کرد

دیدم دمشق و مسجد حمامه پرورش**

آنجا که زد به مصحف خود بوسهء وداع
عبدالملک چو تاج نهادند بر سرش
آنگونه ای که مرداب
تمکین کند قساوت گلهای گوشتخوار
این سرزمین ادبار
نوبت زند به نام هزاران سیاه کار:
عبدالملک ،ولید***
حافظاسد،معاویه،بشّاراسد،یزید!

دیدم دمشق و غربت زینب را
آنجا که ایستاد علی وار
مهر سکوت از لب غمدیده برگسیخت
چندان که برج و کنگرهء قصر انقیاد
در خود دهان گشود و فروریخت

دیدم دمشق  را و ندانستم
این اژدهای هر نفسش آتش نفاق
-یاری گر معاویه در جنگ با علی-
چون می کند ز مائدهء شیعه ارتزاق!

دمشق-آذر ماه ۱۳۸۶

*قابیل پس از کشتن برادرش هابیل نمی دانست با جسدش چه بکند،دو کلاغ فرستاده شد که با هم جنگ کنند و یکی از آنان کشته شود،و آن یکی کلاغ کشته شده را به خاک بسپارد

**عبد الملک پیش از رسیدن به خلافت بسیار اهل زهد و ورع بود و اوقات را چنان به عبادت در مسجد می گذراند که به حمامه المسجد( کبوتر مسجد) معروف شده بود.وقتی به خلافت رسید بر مصحف کریم بوسه زد و گفت دیگر بین من و تو جدائی افتاد!

***نام حکام و خلفای اموی

دسته بندی شده در: اشعار خودم نویسنده: راثی پور


۳۳ پاسخ برای "سفر نامه"

محمد مهدی نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۰۲ ب.ظ

با درود
بسیار زیبا و عالی بود استفاده کردم
من عاشق پست هائی هستم که با خوندنش آدم چیزی یاد میگیره مردم از بس شعر های بی معنی خوندم
موفق باشید


هاشمی زا ده نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۴۲ ب.ظ

صمیمی همدل عزیز واندیشمندم
شعر دلنشین ونو اندیشه تان که لبریز از تعابیر حماسی وتاریخی ونو اندیشه های با طرا وت بود.وبه تعبیری سفر نامه منظومتان دلنشین وزیبا بود
………………
چندی ست گما نم که قنا ری شده باشی
باید به دلم زمـــــــــــزم جا ری شده باشی
گل می شکفد از گل پیغـــــــــــام تو در من
باید که صمیمانه بهـــــــــــا ری شده باشی
………………..
همسفر باکا روان سبزه وگلهای رنگ رنگ…سفر سبز بهار را پی میگیریم…وبا پیام معطرتان دل وجانی تازه می کنم. وبا نوید سالی خوش در هوای معطر تان..از طراوت عشق ومحبت وصمیمیتتان چون گل می شکوفم…دوستیت پایدار..قلم وقدمت همیشه ایام سبز
ای سبز ترین بهار ها در نامت
می آیی ومیشکوفم از پیغامت


عدالتخواه نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۴۶ ب.ظ

سلام
ولی من چیزهایی دیگرهم دیده بودم دیوارهایی که دربلندی های جولان هنوزازخون مسلمانان رنگین بودوقران راکه فرمودواعتصموابحبل الله جمیعاولاتفرقوا وعلی راکه فرموداگرخلخال ازپای زن یهودی درسرزمین اسلامی دراورده باشندومردمسلمان ازاین غصه بمیردرواست وشریعتی راکه دوست داشتن رابرترازعشق می دانست من مسلمانم
والعاقبة للمتقین


فرید صلواتی نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۶:۲۰ ب.ظ

محمدرضای عزیز سلام مطلب خوب و پر از اندیشه تان را هم نگاه کرده و هم خواندم حرفها درونش مستتر بود .موفق و موید باشید


فرید صلواتی نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۶:۲۱ ب.ظ

شما نیز به دوستان خوب من پیوند زده شدید


مسعود ناظم رعایا نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۸:۳۱ ب.ظ

دوست نادیده ی من درود

امر فرموده بودی که در باره سروده ات نظر بدهم.چشم .تو هم قول بده ناراحت نشوی.
سروده زیبای مطولی است.اطناب در ان به چشم می خورد .پیام شعرت زیباست .
بند اخر که پیام اصلی شعر است و بند پیشین بر وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن دارای وزن مضارع مثمن اخرب مکفوف و مقفی نیز هست.اما در شعر نیمایی تو در بندهای پیشین اشکالات وزنی وجود دارد.در بند نخست سکته های زبانی دیده می شودو ایضا حشو.
کلمه شهر در دمشق مستتر است.دیدم د شق را شهری(؟).تلمیح زیبای سامی در بندهای شعرت بسیار به جا و مناسب به کار رفته است.تلمیح نخستین انچنان روشن است که نیازی به ایضاح نبود اما تلمیحهای بعدی برای خواننده معمولی انچنان واضح نیستند که خودت متوجه شده ای و انها را شرح داده ای پس شعرت در طبقه بندی بین خواص و عوام سرگردان است.
کاش به جای انکه توضیح بدهی استعاره می ساختی
برای نمونه
عبدالملک چو تاج نهادند بر سرش .شرح کنش است می توانی ان را بهتر و زیباتر با استعاره جلوه دهی یا
خاموشی بلال به”باب الصغیر”را*
خواننده و شنونده با شنیدن نام بلال می داند که او مرده است. خاموشی بلال را می توانی بهتر با تشبیهی یا استعاره و مجازی بیارایی و دچار حشو هم نشوی.
اما در روزگاری که خیلی از شعرها حرفی برای گفتن ندارند شعرت حرف دارد راستی می دانی من گزیده ای از شعر معاصر را دارم انگونه که خودم می پسندم شعرت را برای خودم اینگونه نوشتم

دیدم د شق و مسجد حمامه پرورش**

آنجا که زد به مصحف خود بوسهء وداع

عبدالملک؛ آنگونه ای که مرداب

تمکین کند قساوت گلهای گوشتخوار

دیدم د شق و غربت زینب را
آنجا که ایستاد
مهر سکوت از لب غمدیده برگسیخت
چندان(آن سان) که برج و کنگرهء قصر انقیاد
در خود دهان گشود و فروریخت
دیدم د شق را و ندانستم
این اژدهای هر نفسش آتش نفاق
-یاری گر معاویه در جنگ با علی-
چون می کند ز مائدهء شیعه ارتزاق!
البته این نظر من است.راستی یک نکته دیگر هر شاعری وقتی شعرش را به دیگران عرضه می کند گاه با برداشتهایی از سوی خوانندگان و شنوندگان مواجه می شود که بسیار او را شگفتزده می کند شاید تو هم وقتی گزیده شعرت از نگاه مرا بخوانی این گونه حسی بیابی.اما این نظر من است دیگران نیز نظر خواهند داد و اساتید.اینکه شعرت را به نقد می گذاری نشان شعور بالای توست.روزگاری که همه از نقد می گریزند این کار تو کیمیایی است سیمرغ نشان .شاد کامی و بهروزیت را از خداوند بزرگ خواهانم .
ارادتمند مسعود ناظم رعایا


راثی پور نوشته:
۲۰م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۰:۴۸ ب.ظ

با تشکر از حضور و نظر آقای ناظم الرعایا خدمتتان عارضم که در مورد وزن من از قاعدهء تشعیث استفاده کردم که در بحر مضارع رایجه.در این قاعده ما می توانیم به جای دو مصوت کوتاه یک مصوت بلند را به کار ببریم.یعنی به جای مفعول قاعلات مفاعیل فاعلات مفعول فاعلاتن مفعول و فاعلات بنویسیم.
مثال از حافظ
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
گر راهرو نباشی کی راهبر شوی
یک مثال از احمد شاملو
از دور اگر کسی بگشاید در
موج تاثر آرد پائینم


مرد اردیبهشت نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۲:۴۲ ق.ظ

سلام عزیز
سفرنامه تان را خواندم در بعضی قسمت ها با جناب ناظم موافقم . . .
موفق باشید و سلامت


هادی رحمان زاده نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱:۰۵ ق.ظ

جناب راثی پور گرامی
حضورتان در وبلاگم سبب آشنایی ام با وب سایت حضرتعالی شد و من از این بابت بسیار از شما ممنونم.
سایتتان را به دقت خواندم و از آن بهره ها بردم.
از سفرنامه هم بسیار لذت بردم.

گه گاه خوشحالم کنید.
ایام به کام


خورشید نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۳۷ ق.ظ

درود
ببخشید که دیر سرزدم! برای انجام ماموریت اداری از یکشنبه تا چهارشنبه تهران بودم
۱) سپاسگزارم که نوشته های من را می خوانید
۲) زیبا یود، از خودتان بود؟ به هر حال دست مریزاد
×××××××× ××××××××&tim es;××
به زودی به روز خواهم شد
شاد و پیروز و تندرست و نویسا باشی
بدرود


mosafer نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۷:۳۹ ق.ظ

salam….ziba….bod


دست خیال نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۰:۴۶ ق.ظ

شعر زیبایی بود خصوصا قسمت پایانی.حرفهای قشنگ و البته تلخی لابلای کلمات نهفته بود.


سویدا نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۱:۰۳ ق.ظ

سلام.زیبا سروده بودین. بی درنگ یاد این متن از دکتر شریعتی افتادم:
ای زینب، ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن! ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو، جوانمردی آموخت….

ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را، در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان، همچنان به گوش تازیخ می رسانی…..


عدالتخواه نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۱:۵۵ ق.ظ

سلام
ممنون ازالطافتون هرچندکه درشعروادب سررشته ای ندارم ولی وبلاگ شماراپی گیری می کنم تاازمطالبتون استفاده کنم
والعاقبة للمتقین


جلیل صفربیگی نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۳:۴۶ ب.ظ

سلام و عرض ادب و ارادت.سال نو مبارک


بهزادتبریز ی نوشته:
۲۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۴:۵۳ ب.ظ

درود بر شما اندیشمند عزیز
سفرنامه زیبایتان را خواندم بسیار لذت بردم استادانه وماهرانه بود.
پاینده و پیروز باشید


ابن محمود نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۷:۱۶ ق.ظ

سلام مؤمن
محظوظ شدیم.


zaman mehdizadeh نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱:۲۳ ب.ظ

دلایل اصلی برگزار نشدن نخستین جشنواره مجسمه های شنی خلیج فارس-صلح و دوستی ملل را در وبلاگ من بخوانید


محمد مهدی نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱:۴۷ ب.ظ

اینجا ایران من و ماست


نازنین ( برگ بی برگی ) نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۳۴ ب.ظ

سلام دوست عزیز
شعر و تاریخ و سیاست و … همه چی در هم زیبا بافته شده بود … ممنون


غ.ح.ایرجی نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۸:۰۱ ب.ظ

سلام.به روزم.
مرثیه ای برای عباس نعلبندیان(۱۳۲۶-۱۳۶۸)
امیدوارم روزگار خوش باشد و سال خوبی داشته باشید.


م/آ نوشته:
۲۲م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۰:۰۱ ب.ظ

سلام آقای رائی !
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق!
شاید!
برادری به نان بود ما ندانستیم!
آنجا که برادری ، برادری را میکشد!
آنجا که راز آفرینش را از شروع تا انتها در خود جای میدهد!یک چیز را هرگز فراموش نمی کند وآن فراموش کردنعشق را!!!که وجودت پراز آن باد/ یاعلی


فرید صلواتی نوشته:
۲۳م فروردین, ۱۳۸۸ در ۵:۴۳ ق.ظ

دلم گرفته از این افکار نجاتم بده


farzad نوشته:
۲۳م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۲:۱۴ ب.ظ

سلام.
تا بوده گویا همین بوده. انگار تاریخ می گردد. البته می دانم دلیل بردار نیست خیلی اما خب در مورد همین مصرع اخرتان به ذهنم رسید که همین ها را بگویم.
به هر حال تاریخ اگر قاعده بردار هم نباشد همین تک گوییهای شما در خراب خواندنش کفایت می کند.


امین پیام (لیلا) نوشته:
۲۳م فروردین, ۱۳۸۸ در ۴:۲۵ ب.ظ

در حجم خالی حضورت،
تمام لحظه‌ها را آجری
و از هر آجری دیواری ساختم.
هوایی برای نفس‌کشیدن نیست
و گامهای زیادی تا فاصله …
نازدانه من!
اگر حجم ثانیه‌ها امانت دادند، بدان:
به اندازه تمام انتظارها،
بی‌قرارت بوده‌ام …
__________________

سلام.
سایت با احساسی دارین.لذت بردم از خوندن اشعارتون.
راستی من شما رو با چه اسمی لینک کنم؟

به امید دیداری دوباره.


طه نوشته:
۲۳م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۱:۰۰ ب.ظ

سلام
آقای راثی پور از نظر شما بسیار ممنون!
بنده با توجه به شرایط حاضر و امکانات موجود و صد البته در حد فهم خود از اطرافم حمایت از آقای اعلمی را بهترین و نه بد از بدتر میدانم.
آقای موسوی و دیگر عزیزان تمام توان خود را در بهترین زمان ممکن و با امکاناتب به مراتب بهتر از امروز به کار بسته اند و نتیجه اوضاع زمان حال ماست!!
بنده به شخصه دیگر نمیتوانم وجدانم را به انتخاب بد از بدتر راضی کنم،من به دنبال بهترین هستم و در شرایط فعلی آقای اعلمی را بهترین میدانم،اما این وحی منزل نیست بسیار خوشحال میشوم اگر گزینه ای بهتر بیابم و به راهنمایی های عزیزانی چون شما نیازمندم.
در ضمن نام بنده ی حقیر ” طه “(taha)است.


سهراب ساعی نوشته:
۲۴م فروردین, ۱۳۸۸ در ۲:۲۶ ب.ظ

سلام بر دوست گرامی جناب راثی پور عزیز.
شعر زیبایتان را خواندم و لذت بردم که چه زیبا توصیف کرده اید مخصوصا این تکه:

دیدم د شق را
شهری که همچو قابیل ،آموخت از کلاغ
چون می توان شرار حسادت را
در زیر خاک نسیان ،پنهان کرد
وین سان مرور مرگ و عقوبت
در اضطرار دوران،;کتمان کرد

خیلی زیباست توصیف به خاک سپردن شرار حسادت در دمشق با یادگیری قابیل در به خاک سپردن برادرش از کلاغ و کتمان کردن ها را…..

ممنون از نظرات ارزشمند شما در باب ابیات زیبای مولانا.
آفرین برشما که دقیقا اشاره خوبی داشتید به منظور مولانا. دقیقا مولانا در این ابیات به نظریه تطور(سیر تکامل) اشاره دارد و حتی در مرحله صعودی به انسان وحتی فرشتگان توقف ننموده، موضوع وحدت الوجودی را بمیان می آورد :
جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز .. آب را از جوی کی باشد گریز
آب کوزه چون در آب جو شود .. محو گردد در وی و چون او شود

نکته اینجاست که بسیاری همچون آن دوستی که اشاره کردم معتقدند مولانا به تناسخ اعتقاد داشته است. من هم معتقدم مولانا به تناسخ اعتقاد داشته است اما نه تناسخ ملکی که بوداییان و برخی فرقه های دیگر منجمله فرقه های صوفی و اهل حق به آن معتقد هستند بلکه مولانا به تناسخ ملکوتی معتقد بوده است و این را از ابیات زیبایش و از عرفان و حکمت و فلسفه اش میتوان به خوبی ادراک کرد.
تناسخ ملکی طبق آیه ۹۹ و ۱۰۰ سوره مومنون در اسلام مردود می باشد. مولانا که اینقدر تبحر در آیات قرآن داشته است و در ابیاتش این آیات را تفسیر کرده است مطمئنن به تناسخ ملکی معتقد نبوده است.
مرسی و موفق باشین


مهدی نوشته:
۲۴م فروردین, ۱۳۸۸ در ۵:۱۵ ب.ظ

سلام خدمت راثی ÷ور عزیز
مثله سایر کارهایی که ازت خوندم زیبا بود
من هم بعد از مدتها چیزهایی نوشتم و به روزم. خوشحال میشم اگه به من سر بزنی
موفق باشی


خورشید نوشته:
۲۵م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱:۱۹ ق.ظ

درود
استاد ببخشید که چندروزی نتوانستم نوشته های وبلاگ شما را بخوانم! هفته گذشته چند روزی را در تهران بودم و پس از آن هم کار زیاد و تنبلی نگذاشت!
سروده زیبا و پر محتوایتان را خواندم و چه زیبا گفته اید که: “…نوبت زند به نام هزاران سیاه کار:
عبدالملک ،ولید***
حافظ اسد،معاویه،بشّاراسد،یزید! ”
نمی دانم جرا خیلی از بزرگترهای کشور ما تاریخ را نمی خوانند یا باور ندارند!!
به هر حال سپاسگزارم که نوشته جدیدم با عنوان “وقتی همه بخوابیم پس چه کسی بیدارمان کند و بگوید که باد کلاهمان را برد؟!” را خواندید
شاد و پیروز و تندرست و نویسا باشید
بدرود


بهزاد تبریزی نوشته:
۲۶م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۰:۲۵ ب.ظ

حبیب ساهر بنیانگذار شعر نو و پدر شعر نو ترکی ایران
شاعری که عمرش در تبعید گذشت.


بهزاد تبریزی نوشته:
۲۶م فروردین, ۱۳۸۸ در ۱۱:۴۰ ب.ظ

درود بر شما جناب راثی پور
مقاله زیبایتان را در مورد حبیب ساهر خواندم .
با اجازه قسمتی از شعر ایشان را که جنابعالی درج کرده اید در وبلاگ خودم استفاده کردم .
پاینده باشی دوست اندیشمندم


الیاس امیرحسنی نوشته:
۳۱م فروردین, ۱۳۸۸ در ۵:۵۳ ب.ظ

سلام از راهنمایی شما تشکر می کنم .ازشعر های شما لذت بردم .


مهدی فر زه نوشته:
۲م اردیبهشت, ۱۳۸۸ در ۱۱:۲۵ ق.ظ

سلام.

شعر قشنگی ست. اما آیا واقعا بشار اسد یا حافظ اسد مانند شاهان پیشین شام هستند؟ به چه دلیل؟









نظرات 24 + ارسال نظر
منصورگروسی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ http://asemanesher.blogfa.com/

سلام

به


جناب اقای راثی پور عزیز

شما سرور ما هستید


سروده ی زیبایی بود

و بر آنم داشت تا تک بیتی برای این سرایش دلنشین بسرایم



غربتی دارد در این شعرت دمشق

گــوئیا گم گشته در آن نام عشق


دل زیبا نگار شما عزیز گرامی شاد بادا

بهروز سپیدنامه یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ب.ظ http://sepidnameh.ir

سلام و درود
زیبا بود

مریم صا بری یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.taakestan.blogf.com

سلام بر شما ...

چقدر زیبا و ستودنی بود این شعر شما استاد....

دست مریزاد

چشمه سار طبع تان همیشه جوشان.

دردانه دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.taymaz14.blogfa.com

سلام و درود استاد بزرگوار

سروده تان به راستی ارزشمند بود و عالی ....حسی شبیه دلتنگی و غربت داشت این سروده با نام علی (ع) و زینب (س)....اصلاحات تان (به نظرم در هر صورت ارزشمند است سروده تان) بر زیبایی و قدر کار افزوده خصوصا وزنی روان تر داشته در ابتدا .....به نظرم اشاره تان به هابیل و البته بیان نام قرآن در سروده و بهره از رویدادهای واقعی و تاریخی استواری شعر است ....سپاس استاد ...بی نهایت آموختم

مهدی ف دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ http://pegahemehr.blogfa.com/

درود بسیار
خواندنی بود
بهره مند شدیم
شاد و سبز باشید!

لطف اله دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ http://lh2shirinzaban.blogfa.com/

استاد برخلاف تمام سروده هایتان گنگ و مبهم بود
یک سری برداشت های کاملا شخصی تان را از دمشق ووقایع آن شعر کرده بودید و خواننده عادی چون من آن را نمی گرفت

نادر دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://sayebaneghazal.blogfa

سلام برشما
ممنون که سرزدید
سرفرصت بیشترازشمامیخونم
شادباشی وسربلند

[ بدون نام ] دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

پوزشم را بخاطر عدم صحت وسلامتی کامل وقطع دوسه هفته ای انیترنتم بپذیرید
...........
سلام عزیز بزرگوار صمیمی . جناب رائی پور
...........
محرم وشکوه عاشورای حسینی تسلیت
بزرگ فلسفه ی قتل شاه دین این است....که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
.
به خلوت تنهایی ام خوش آمدید..از اینکه در این عصر بی تکیه گاهی وغربت بازهم بمن سر میزنید وفراموشم نمیکنید بسیار سپاسگزارم...واز اینکه به علت مشکلات جسمی. بخصوص ناراحتی های مستمر چشمی..و عدم فرصت کافی نتوانستم نقدی در خور آثار ارزشمند شما داشته باشم پوزش می خواهم....دوستی معطر وزلالتان مستدام...دلتان چون گرمای جنوب همیشه گرم
میشود در دل هم زمزم جاری باشیم.....ودر این فصل خزان نیز..بهاری باشیم

علی کشکولی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://roohemojarad.blogfa.com/

سلام و ادب خدمت شما عزیز گرامی

ماه محرم ماه خون و ایثار تسلیت باد
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)


السلام علیک یا أباعبدالله

وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا

سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار

ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین

وعلى علی بن الحسین

وعلى أولاد الحسین

وعلى أصحاب الحسین


عالی پستی بود دست مریزاد[گل]

درود بر شما [گل]

با تو بدون من دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://a1356.blogfa.com

سلام بر شاعر
سروده ی ارزشمندی بود با نگاه خاص شاعرانه ی شما
شاعر باشید

رستمی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://natenamak.blogfa.com/

سلام
مأجور باشی برادر
یا حسین...

hossein arezu دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ

salam yasha Dr.

سلام دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام آقای دکتر.
هنرمندانه و مناسب این ایام. به خواندن چندباره اش می ارزد.
ضمنا ایام سوگواری امام حسین (ع) را خدمتتون تسلیت می گویم.
زنده و پاینده باشید.

دنیای ویکتوریا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ http://www.victoryasworld.blogfa.com

با سلام
و تسلیت به مناسبت ماه محرم.
منتظر حضورتان هستم

تلامیذ سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://30tazkereh.blogfa.com

لعن ا... علی اعدائهم اجمعین . . .

به روز یم

رضاپارسی پور سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.baghebaran.blogfa.com

سلام رفیق گل من...ممنونتم.زیارت قبول.منو یاد اونجا با تمام خاطراتی که ازش دارم انداختی.البته من خیلی پیش از این رفته بودم.عالی بود عالی.همه ی موزه هاشو رفتم دیدم و شهرهای دیگرشم رفتم -حمص - را هم آن روزها دیدم.برام خیلی جالب بود.اون غار اصحاب کهف را که دیگه نگو.خوش به حالت که رفتی و یک حال و هوایی عوض کردی.ممنونتم.

hossein arezu سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://h-arezoo.blogfa.com

yasha.yasha.Dr.

خورشید چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.khorshid85.blogfa.com


درود

من چه دارم بگویم جز اینکه بسیار خوب و درست سرود ه اید و یقین دارم می دانید که من از آن بندی که به حاکمان این روزگار ٍ شام گریز زده اید بیشتر لذت بردم!

با "شتاب زدگی" آمده ام!!
شتاب زده بیایید!!!
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود

داهول پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.dahool.ir

سلام و خسته نباشید؛
یادم میاد یه روزی یه چیزی نوشته بودم یکی از دوستان خوند بعد بهم گفت خوبه ولی فقط خودت میفهمی منظورت چی بود...

البته شعر شما این طوری نبود و مفهوم و معنا رو تقریبا به خواننده منتقل می کرد ولی فکر میکنم جا داره تا یه کم دیگه روش کار کنید، وادار کردن مخاطب به فکر خوبه ولی در حدی که پس از فکر کردن به نتیجه برسه نه اینکه سر در گم تر بشه...
البته جسارت بنده رو می بخشید ان شاءالله

سلام.ممنون از نظرتان.هرچند توضیح دادن در مورد یک کار را درست نمی دانم ولی همیشه از کانالیزه کردن ذهن مخاطبان اکراه دارم.شاید این بزرگترین ایراد نوشته های من باشد

م.اصلانی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ http://he3-7.blogfa.com

سلام و درود
و تسلیت این ایام مبارک
ممنونم از حضور .لطف و دعوتتان
چقدر زیبا و ستودنی بود این شعر شما
دست مریزاد
موفق و موید بمانید

کورش اقامجیدی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://hasoosha.blogfa.com

سلام و عرض ادب
مثل همه نیمایی های دیگری که پیش از این از شما خوانده ام
بسیار لذت بردم . ارجاعات بسیار خوبی دارد ونقطه ی اوج شعر پایانبندی آن است . کاش گوش شنوایی داشتند آنها که خود را به آن راه دیگر زده اند .

ح.رضوی فرد شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ http://shekarook.blogfa.com/

روح رقیه گفت در این سرزمین شوم

رحمی نمی کنند صغیر و کبیر را

دستت درست

ح .کرمی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ http://pivaredel.blogfa.com/

sسلام ودرود !
شعری بسیار هنرمندانه ودقیق بود .با ارجاعات بسیار برون متنی . به این اعتبار این شعر را می توان متنی فاضلانه به حساب آورد ومخاطبش هم بالتبع اهل فضل هستند .
ولی از موسیقی وفرم درونی استواری برخوردار بود . احسنت ودست مریزاد .

جلائی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ http://jalaeimor.bloogfa.com

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
ضمن تسلیت ایام الله محرم
از حضور و لطفتون بسیار ممنونم و همچنین از آشنائیتون . وب شما بسیار پر محتوا است و مملو از اشعار و مطالب خوب و ارزشمند. تاحدی خواندم و لذت بردم و باز هم خواهم خواند . در پناه حق باشید انشاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد