.

.

.

.

زمستانی

باغ من برفِ کدامین دی ترا در بر گرفت؟

با چه افسون آتش خسران به جانت در گرفت

در عزای سبز پوشانت کدامین ابر بغض

عندلیبان ِ نواسنج ِترا حنجر گرفت

زخمه زد بر چنگ وحشت ،هر نفس کابوس مرگ

تا تبر رقص جنون آمیز خود از سر گرفت

خم نمی شد قامت سرو تو با شلاق باد

آن تمرّد را کدامین ترس ویرانگر گرفت؟

چتر گل را بعد ازین بلبل کجا بر سر کشد؟

بی نوا آسیمه سر از شاخسارت پرگرفت

"ناگشوده گل نقاب،آهنگ رحلت ساز کرد"*

ارغوان سر خورده راهِ جانبی دیگر گرفت

بی ثمر امید بستی پیشواز صبح را

آفتابت را طلسم تیرگی معبر گرفت!

آنقدر در وانکردی بر مسیح نوبهار

تا چو راثی از تو امّید ِ شکفتن بر گرفت


ادامه مطلب ...

پیر ما گفت

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

 

 

کتاب پیر ما گفت که به اهتمام آقای سعید نیاز کرمانی –شاعر معاصر 

کرمانی- و مدیر انتشارات پاژنگ چاپ شده است حاوی مجموعه 

تفسیر ها و تاویلهائی ست که صاحب نظران متقدم و معاصر در باره 

این بیت مشهورو جنجال بر انگیز حافظ بیان داشته اند.

حافظ در این بیت تعریضی دارد به آفرینش و کاستی هائی که ممکن 

است درخصوص صنع جهان به ذهن پاره ای از اندیشمندان خطور

کند.فکری که از نظر متشرّعین نه تنها مردود  است بلکه دلیلیست بر

کفر:

 

ابلهی دید اشتری به چرا

گفت نقشت همه کژست چرا

گفت اشتر که اندرین پیکار

عیب نقاش می کنی هشدار!

 

بیشتر مفسرین از روی ارادتی که به حافظ دارند سعی کرده اند به 

نحوی از این بیت معنائی غیر از آنچه از آن مستفاد می شود استخراج

کنند.یعنی به "تاویل "این بیت بپردازند نه "تفسیر" آن تا سخن به ظاهر

کفر آمیز حافظ محملی بیابد تا با ادله  عقلی و نقلی مطابق گردد.

حال آنکه اعتراض اندیشمندان به تفاوتها و تبعیضها و نابرابری ها که به 

تعبیر فلاسفه "دخول شر در قضای الهی" به ان اطلاق می شود از دیر

باز وجود داشته و منحصر به حافظ نمی شود.چنانکه حکیم عمر خیام

در یک رباعی می فرماید:

 

جامیست که عقل آفرین می زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش

 

ادامه مطلب ...

یادگار

به یادگار چه باید نوشت بر دیوار؟

 

چه مشکلست که در این مسیر فرسوده


درنگ کرد چو سنگ


و چرخ خاطره را باز داشت از رفتار


ندید شور جوانی که در سیاهی شب


به زعم خویش چراغ سپیده افروزد


و آنچه را که به دیوارها بچسباند ،


کلید معجزه های محال می داند


ندید پارچه هائی که می کند اعلام



عروس مرگ گرفته ست از جوانان کام!

 


مرور این تکرار


تسلسلیست که سر گیجه آورد هر بار

 

به یادگار چه باید نوشت بر دیوار؟


شهریور هشتاد و هشت




ادامه مطلب ...

نیمروز

*توضیح

 

نیمروز یکی از شعرهای بلند و معروف مرحوم  استاد جواد آذر –شاعر فقید تبریز-است که در پستهای پیشین در مورد عظمت شخصیت و قدرت شعری ایشان مطلبی ارائه داشته ام.

این شعر بلند که در قالب چهارپاره سروده شده است به نحوی استادانه و گویا به شرح رشادتهای شهیدان کربلا می پردازد.

از انجا که بند بند این شعر شاهکار مشحون ازظرائف و دقایق ادبی ست قسمتی از این چهارپاره را که در باره علمدار کربلا سروده شده است زینت وبلاگ خود می کنم.روحش شاد باد.

 

نیمروز

 

 

..............

آن روز از سپیده دمان آتش نبرد

با لا گرفت و سوخت در آن شعله هرچه بود

جز شهریار دین و یگانه برادرش

در پهنهء نبرد دگر کس نمانده بود

 

آمد به پیش شاه سری از ادب به پیش

چون دید یاوران همه رفتند و کس نماند

آهسته گفت دیگرم ای شه شکیب را

"در تنگنای سینه مجال نفس نماند"

 

ادامه مطلب ...

عاشورائی

ای سرو سبز باور من بر سرت چه رفت

در برگریز فتنه به برگ وبرت چه رفت

بارید چون به قصد تو خشم آتش خزان

ای قامت فراخته با پیکرت چه رفت

زخم تبر به صبر شگفت آورت چه کرد؟

گاه خطر به روح صفا گسترت چه رفت

هنگامه آفرین اثیری تبار عشق

در ازمون دوست،بگو بر سرت چه رفت

وقتی خطر محک به خلوصت زد،ای شگرف!

با آن دل تپندهء غوغا گرت چه رفت

تا آفتاب روی تو از شرق نیزه تافت،

با ابر چشم غمزدهء دخترت چه رفت

خاموش باش تیر،در افکند چون صفیر

با نای تشنه کام علی اصغرت چه رفت

اعجاز کیمیا گر عشق ست این،ببین!

ای چشم عقل بر دل ناباورت چه رفت

 

راثی روان کن از مژه خونابهء جگر

آگاه کن زمانه که با سرورت چه رفت

 

خرداد 74


ادامه مطلب ...