.

.

.

.

زمستانی

باغ من برفِ کدامین دی ترا در بر گرفت؟

با چه افسون آتش خسران به جانت در گرفت

در عزای سبز پوشانت کدامین ابر بغض

عندلیبان ِ نواسنج ِترا حنجر گرفت

زخمه زد بر چنگ وحشت ،هر نفس کابوس مرگ

تا تبر رقص جنون آمیز خود از سر گرفت

خم نمی شد قامت سرو تو با شلاق باد

آن تمرّد را کدامین ترس ویرانگر گرفت؟

چتر گل را بعد ازین بلبل کجا بر سر کشد؟

بی نوا آسیمه سر از شاخسارت پرگرفت

"ناگشوده گل نقاب،آهنگ رحلت ساز کرد"*

ارغوان سر خورده راهِ جانبی دیگر گرفت

بی ثمر امید بستی پیشواز صبح را

آفتابت را طلسم تیرگی معبر گرفت!

آنقدر در وانکردی بر مسیح نوبهار

تا چو راثی از تو امّید ِ شکفتن بر گرفت


زمستانی - 47 نظر

نویسنده: مصطفی
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 7:52
بی ثمر امید بستی پیشواز صبح را

آفتابت را طلسم تیرگی معبر گرفت!


نویسنده: فرهود
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 8:8
پاداش درستی را در درستی بجوی ، و انگیز? کار نیک را همان نیکی بدان و سود دیگر مخواه .

نویسنده: لطف الله
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 9:1
استاد مثل همیشه زبیا و به جا بود
در حداعلای استقامت و زیبایی

نویسنده: آذرین
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 10:8
سلام

راثی خوب من

هر پست جدید شما در وبلاگ من مرا خبر میکند

زیباست

بی ثمر امید بستی پیشواز صبح را

آفتابت را طلسم تیرگی معبر گرفت!



تک بیتی های آذرین

آزمندان می نشینند بر حضیض ..

جای کرکس انتهای خوان بود .




نویسنده: یه آشنا
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 11:14
شعر زیبایی بود آقای رائی پور عزیز . حیف که دی ماه بی برفی رو سپری میکنیم

نویسنده: جواد نوروزی
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 12:42
سلام راثی پور عزیز

"خم نمی شد قامت سرو تو با شلاق باد

آن تمرّد را کدامین ترس ویرانگر گرفت؟"

توی این غزل رنگ و بویی از اعتراضی حماسی دیدم که در پیله ی ابریشمی ایهام استعارات و مجازها گاهی رخ نشون می داد

یا شاید هم فقط این برداشت من بوده و قصد شاعر این نبوده ( که اگر برداشتم درست باشه غزلت برام ارزش بیشتری پیدا می کنه ! )

به هر حال زیبا بود و همچون همیشه از قلم قدرتمندت لذت بردم

نگهدارت خدا باشه

یا حق

نویسنده: دررودی
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 13:49
دبستان عصمتیه

مثل همیشه به دل نشستید

عالی بود

پاینده باشید

نویسنده: اشکان
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 17:13

نویسنده: علی کشکو لی
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 18:53
سلام عزیز گرامی

باید گفت درود بر طبع روانت دست مریزاذ که مصرع مصرع ان طراوت است

اری فقط با ارایه عشق است که ما می توانیم عشق را تجربه کنیم

درود بر شما

نویسنده: دشمن زیاری
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 22:59
سلام
ممنون از لطفتون
کار قشنگ و ترکیب معناداری است
پاینده باشید

نویسنده: علی حیدری
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 23:48
. . . .
زخمه زد بر چنگ وحشت ،هر نفس کابوس مرگ
تا تبر رقص جنون آمیز خود از سر گرفت

خم نمی شد قامت سرو تو با شلاق باد
آن تمرّد را کدامین ترس ویرانگر گرفت؟
. . . .
سلام استاد
خیلی لذت بردم عالیه واقعا زیباست. دست مریزاد
شاداب و پاینده بمانید

نویسنده: باغ ادب
سه شنبه 29 دی1388 ساعت: 23:49
تبارک الله

نویسنده: آشنای دیار
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 0:25
مرحبا راثی پور عزیز

مرحبا بر این قلم بر همرهان یار هم
تازه گردد دم بدم با خامه پربار هم
جلوه حسن قلم ار خود نماید بازهم
جمع یاران سرفراز گردند از دیدار هم

نویسنده: نازنین
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 0:47
سلام ..
خوبین ؟ ممنون از لطفی که به من دارید ...
قالب جدید وبلاگ مبارک و .. آهنگ جدید
شعر هم زیبا بود

نویسنده: ضیا, مصباحی
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 1:6
سلام ممنون ازدعوتت غزل زیبایی است به خصوص مطلع غزل که به دل نشست
مانا باشی عزیز

نویسنده: الیاس
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 8:37
سلام
همچون همیشه زیبا بود.

نویسنده: مهناز
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 11:24
باز هم شکستن قفس نشد
عاشقی هم اسیر هوس نشد
صدها جان و سر بی بدن...
این ضحاک را خون بس نشد؟

سبز باشی

نویسنده: مهناز
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 11:29
دوست عزیز سلام

علاوه بر شعر... آهنگ زیبایی گذاشتی رو لوگت...

به وجد آمدم....

نویسنده: محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 13:15
سلام و عرض ارادت
دست مریزاد و طبع لطیفتان را درود
........
قدم در بوستان چون می گذاری
در آن می گسترد عطر بهاری
تو را مشتاق دیدار است هرروز
گلستان نیز با امید واری

نویسنده: رضا خیری (اشکین)
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 15:28
سلام
زیبا بود ولی زبان کمی قدیمی بود
با تشکر
همیشه بهار باشید

نویسنده: حسین میدری
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 17:59
درود بر دوست نازنین!

غزل خوبی بود اما اشکالاتی هم داشت که بارزترینش؛

زبان نه چندان نو و امروزی تان بود که براحتی قابل حل است،

سپاس از آمدن و فراخوانتان،

چشم براه سروده ها و مطالب دیگر خواهم ماند،

ترانه های ازلی سر ریز کوزه ی خیالتان...

نویسنده: شرحه شرحه( م.ن.پروا )
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 17:59
با سلام و عرض ارادت به حضور جناب آقای راثی پور ارجمند:

غزلی بغایت جانسوز و شیوا و روح افزاست.

اجرتان با حضرت عشق.

از حضور معطرتان در شرحه شرحه و اظهار رضایتتان از مطالب بنده سپاسگزارم.

شاد و سربلند باشید.

نویسنده: حسن راثی پور
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 19:43
مرحبا بر قلم محکم شما که سردی این زمستان با گرمای اندیشه تان ژرفا می یابد و جان را بیداری می بخشد و درسی است به رهپویان وادی ادب که چگونه متفاوت می توان به موضوعی نگریست و در عین حال صلابت تم اصلی را حفظ کرد و با قدرت تمام با اختتامیه ای زیبا به موضوع خاتمه داد .

نویسنده: علی کشکو لی
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 20:11
سلام عزیز گرامی

بقول سید بزرگوار ما

حافظ هم لسان الغیب است و هم رجال الغیب

درود بر شما

نویسنده: ازاوراد گل سرخ
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 20:48
درود بر تو شاعر شجاع !
ولی راثی جان نگذار به این زودی سخنت رنگ ناامیدی به خود بگیرد . واقعا فکر می کنید حق با اخوان بود که می گفت پشت و روی این تخته سنگ یکی است ؟
بیا این کتیبه را طور دیگری بنویسیم .

نویسنده: گِل
چهارشنبه 30 دی1388 ساعت: 22:30
درود دوست عزیز
شعر خیلی زیبایی بود و مخصوصا هماهنگ با آهنگ جادویی شجریان که لطف کردی در وبلاگت قرار دادی
در شعرت می شد درد این روزهای کشورمون رو دید
قلمت سبز
در ضمن من شما رو لینک میکنم تا دیگه از نوشته هاتون عقب نیافتم و بتونم دسترسی بهتری به اشعار خوب شما داشته باشم

نویسنده: ستاره
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 0:20
سلام استاد عزیز

لطف کردید که بمن خبر دادید.

احسنت و درود بر نظم زیبایتان

من که عاشق اشعار حافظ و شما به زیبایی از آن بهره بردید.

صدای شجریان هماهنگ با خواندن این شعر ، دلم را لرزاند.

و با اینکه این شعر را در پاییز 73 سروده اید ، اینهمه متناسب با وضعیت فعلی

کشور عزیزمان

زبانم قاصر است

نویسنده: م - رنجیده
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 0:21
.
=
سلام بزرگوار ...
--------------------------

زخمه زد بر چنگ وحشت ،هر نفس کابوس مرگ

تا تبر رقص جنون آمیز خود از سر گرفت
-----------------------------------------------

به گمان من این بیت یکی از زیباترین بیت های این غزل بسیار خوب و

دلنشین بود . شاید بتوان گفت شاه بیت غزل .

بدون شک شاعر در زبان کمی دچار عدم استفاده از واژگان معاصر شده -

ولی مضمون غزل و ارتباط بسیارخوب عمودی و رعایت استقلال بیت ها و تصاویر

بسیار زیبا.... می تواند از حسن های این غزل یکدست باشد.

و به درستی نگاه به موقع شاعر به محیط کاملا در تمام ابیات منتشر است.

دست مریزاد...دمت گرم و سرت خوش باد !

سربلند ، سرافراز و نویسا باشی شاعر...

نویسنده: مهران
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 11:33
سلام استاد

از عاشقانه زمستانی تان استفاده بردیم . . . دست مریزاد .
باز هم به روزم ( با ما و سیاست؟!)

نویسنده: دررودی
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 12:12
آیا مشایی...

از اینکه سر میزنی ممنونم

نویسنده: ام نخعی فر
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 17:7
با درود
واقعا عالی بود
اولش فکر کردم از دیوان یکی از شعرای قدیمیه
جدا جالب بود بدون غلو میگم

نویسنده: پارتیانا
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 18:59
سلام دوست خوبم

سرود بسیار زیبایی را ضمیمه وبلاگتان کرده اید
عندلیبان سخندانی که تفنگ به دست گیرند
غریب نیست
بهار که می دمد
شرمنده روی گل خواهند شد
بدرود

نویسنده: علی کشکو لی
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 21:20
سلام عزیز گرامی

خدا محبت است

در هر دو وبلاگ به روزم

نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 23:15
سلام گلم
شعر بسیار خوش تراشی بود (البته با توجه به تاریخش) که حتما خودتان خوب میدانید که این روزها واژه های مخصوص خود را دارد و زبان روان و عام پسندش را در شعر که زبان شعر شما کمی از این فاصله داشت که همان طور که گفتم با تاریخش نسبت مستقیم داشت
میبینم که من هم وسط شعرتون هستم؟! البته با اسمی دیگر
فکر کنم بدانم که این شعر موضوعش چقدر نزدیک به امروز است و البته بهتر است چیز بیشتری در این باره نگویم که ...
ارادت دارم

نویسنده: شفق
پنجشنبه 1 بهمن1388 ساعت: 23:25
سلام محمدرضای عزیزم
درباره ی این شعر گفتنی زیاد دارم اما زبانم به اون درازی نیست.
فقط این رو بگم که اولا در بیت دوم استفاده از کلمه ی "حنجر" به جای "حنجره" کمی جای اشکال هست.
ثانیا سعی کن وقتی چنین شعری می نویسی قانون ادبیات رو بر قانون ... ارجعیت بدی و شعر رو در میان یک پرده و رمز آلود بیان کنی و از رک گویی به این شکل پرهیز کنی.
ثالثا وقتی شعری با این چنین موضوعی میگی فکر نمی کنی بهتره به جای یاس پراکنی و صحبت از " آهنگ رحلت ساز کردن" و امثال اون ، در مخاطب روحیه ی پایداری ایجاد کنی و دلگرمی بدی؟
شجاعتت رو هم تحسین می کنم اما احتیاط نافی شجاعت نیست.
زنده باشی

نویسنده: راثی پور
جمعه 2 بهمن1388 ساعت: 0:4
به شفق عزیز

دو چیز طیرهء عقل است ،دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

باز هم خدا را شکر که زبانتان را دراز نکردید.
اگر در این گوشه پرت نیز از ترس نتوانیم حرفمان را بزنیم به درد لای جرز هم نمی خوریم!
تبریزی هم تبریزیهای شجاع قدیم!!!!!!

اما بدترین نوع نقد تعیین تکلیف کردن و نسخه پیجیدن است.همه ما ممکن است از نوعی سبک خوشمان بیاید اما حق نداریم سلیقه شخصی خود را در ارزیابی نوشته ای دخالت دهیم.شعر یک تجربه انتزاعی و فردی هست .اگر می خواهید نظرتان و نقدتان جدی گرفته شود باید کمی معلومات ادبی خود را افزایش دهید .

نویسنده: جواد نوروزی
جمعه 2 بهمن1388 ساعت: 0:28
سلام

امیدوارم ذره ذره های عالم هستی برات نوازنده های خوش نواز سمفونی دل انگیز عشق باشن و با هر برگی که از دفتر زندگیت ورق می خوره با رسیدن به آرزوهات خاطرات طلایی از روزهای طلایی روی دفترت نقش ببنده

وبلاگ "ترانه های پاپتی" با ترانه "فریاد خفه" و یک رباعی به روزه و به میزبانی دل مهربونت نشسته
زود بیا تا به تموم دشمنای دوستی و رفاقت ثابت کنیم دلهای دوستان چقدر به هم نزدیکه
حتی از پشت این قاب شیشه ای...

منتظر عبورتم

دلت خُــرّم

یا حق

نویسنده: جواد نوروزی
جمعه 2 بهمن1388 ساعت: 0:28
سلام

امیدوارم ذره ذره های عالم هستی برات نوازنده های خوش نواز سمفونی دل انگیز عشق باشن و با هر برگی که از دفتر زندگیت ورق می خوره با رسیدن به آرزوهات خاطرات طلایی از روزهای طلایی روی دفترت نقش ببنده

وبلاگ "ترانه های پاپتی" با ترانه "فریاد خفه" و یک رباعی به روزه و به میزبانی دل مهربونت نشسته
زود بیا تا به تموم دشمنای دوستی و رفاقت ثابت کنیم دلهای دوستان چقدر به هم نزدیکه
حتی از پشت این قاب شیشه ای...

منتظر عبورتم

دلت خُــرّم

یا حق

نویسنده: رضاپارسی پور
جمعه 2 بهمن1388 ساعت: 2:3
سلام آقارضای عزیز و گل...ممنونتم.آفرین به این طبع روان و روح حساست.آفرین.

نویسنده: نسترجهان
شنبه 3 بهمن1388 ساعت: 19:6
سلام ای مهربان که همیشه با تراوشهای خوب ذهنیت مرا همراهی نمودی و اینک با قلم زیبایت و جوهر محبتت براین پستم (خبر کله دودی؟!!) یادگاری بگذار

نویسنده: دررودی
شنبه 3 بهمن1388 ساعت: 23:28
زلال که باشی ...

مرسی عالی بود

نویسنده: سید مهدی نژادهاشمی
یکشنبه 4 بهمن1388 ساعت: 7:54
سلام جناب راثی پور عزیز ممنون از اینکه از وبلاگم بازدید کردید
با افتخار و احترام لینکتان کردم

نویسنده: توتقون
یکشنبه 4 بهمن1388 ساعت: 10:0
سلام جناب محمدرضا، از شعر زمستانی تان لذت بردم، خیل خوب و پر احساس بود، دست مریزاد.

نویسنده: سمانه غلامی
یکشنبه 4 بهمن1388 ساعت: 10:38
سلام
شعر خیلی زیبایی بود اقای راثی پور
از سبک بیان و نوع چینش واژه ها لذت بردم .
کمتر چنین کارهایی را این روزها دیده ام .
ممنونم از دعوتتان منتظر اشعار جدید هستم .

نویسنده: آذرین
یکشنبه 4 بهمن1388 ساعت: 20:1
سلام


دوبیتی های آذرین




نویسنده: مینی...بوس
دوشنبه 5 بهمن1388 ساعت: 0:47
ارغوان سر خورده راه جانبی دیگر گرفت
در حال و هوای زبان حماسی زیبابود
زمستان 73 من کجا بودم؟!

نویسنده: حسین شیردل
دوشنبه 5 بهمن1388 ساعت: 7:57
سلام
چقدر زبان این اثر با شعر یادگار شما متفاوت بود
در هر صورت لذت بردم
موفق باشید
با سه اثر در آخرین پست ام منتظر قدوم شما عزیز هستم
یا علی مدد
نظرات 1 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://ava86.blogsky.com

اینبار نسل خمینی تاریخ را تغییر میدهد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد