.

.

.

.

ناصر خسرو و معاد

 

مردکی را به دشت گرگ درید

زو بخوردند کرکس و دالان

این یکی ریست بر یکی بن چاه

آن یکی رفت بر سر ویران

این چنین کس به حشر زنده شود

..........بر ریش مردم نادان*

 

قطعه فوق یکی از  شعر های مورد مناقشه ء منسوب  به  حکیم نا صر خسرو قبادیانی

است که یکی از اصول ثابت و غیر قابل انکار دین یعنی معاد را به چالش کشیده است.حال

آنکه در قرآن کریم اشارات و بیّنات صریحی در مورد اثبات معاد وجود دارد و منکران این

اصل را به  کژ فهمی و بی بصیرتی متهم می کند:

 

و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم×قل یحییها الذى انشاها

آیه 78 سوره یس

"..و برای ما مثلی زد در حالی که خلقت خود را فراموش کرد،و پرسید چه کسی این

استخوانهای پوسیده را زنده می کند،بگو همان که ترا آفرید...

 

گویندهء این اشعار اگر فردی عادی بود بر او حرجی وارد نبود چرا که به مرور زمان و با

نشستن غبار نسیان ،قبح سخنش از یادها می رفت.اما این سخن شخصیتی اخلاق گرا و

بزرگوارست  که با مجاهدتها و ریاضتهای خود فصلی تازه را در ادبیات گشوده است و

ابیات جاودانه اش در رد مدیحه سرائی پادزهری شد  بر فضای مسمومی که شاعران هنر

به مزد بی سیرت آفریده بودند:

 

پسنده ست با زهد عمار و بوذر

کند مدح محمود مر عنصری را

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی درّ لفظ دری را

 

ادامه مطلب ...

فریاد

پشت این شیشه که دنیای مرا


به همین عادت و تکرار تنزّل دادست


بی کرانیست پر از تجربه های تازه!

 


کاش فریاد کمک خواهی این ماهی تنگ


می توانست ازین شیشه فراتر برود


 

دی ماه 88


ادامه مطلب ...

حکایتی از روضة الصفا

...روزی حضرت نایب السلطنه فتح علی خان جهانبانی (فتحعلی شاه

)بدان پادشاه آگاه (آغا محمدخان قاجار )خدمتی شایسته

کرد.پاسخی درخور و بایسته گفت تا طبع آن حضرت نیک بشکفته شد

و به برادر زاده فرمود:"از من تمنائی کن که روا دارم".شاهزادهء آزاده را

تملق و خوش امدی به خاطر رسیده عرض کرد که الحمد لله مرا از

دولت ان حضرت حاجت دیناری نیست.....اما اگر تخفیفی در جمع

منال رعایا رود مزید به دعا گوئی بشود(یعنی خراج و مالیات سالانه را

تخفیف دهند)

پادشاه دانا برآشفت و او را براند.و پس از لابه و الحاح و انابه دگرباره

خواند و فرمود:"ای فرزند ارجمند،رایت خام است و بر خطاست؛چون با

رعیت به سربرده ای از حالت این گروه تجربتی حاصل نکردی.رعیت

چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط خود افتد.وعلی هذا

القیاس چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد ،به عمال و حکام

تمکین نکنند و در فکر های دور و دراز افتند.این گروه فرومایه را باید به

خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند،والاّ کار

زراعت و فلاحت نقصان یابد و توفیر در غله و حاصل ضعیف شود و قحط

پدیدار شود و لشکری از کار بیفتد و فشارهای عظیم روی دهد و ملک

از میان برود.ارباب زراعت و فلاحت چنان باید باشد که هر ده خانه را

یک دیگ نباشد تا به جهت آشی یک روز عطلت و انتظار به سر ببرند و

الّا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی دهد.

 

کتاب روضة الصفا :نوشته رضا قلی خان-جلد نهم-صفحة 301

ادامه مطلب ...

کابوس

چه شبهای مهیبی خواب می دیدی

که در واکردی از تابوت

و ناگه، تیزی دندان خون آشام

به خونت ریخت زهری شوم

 

چه شبهای مهیبی خواب می بینی

که در بگشائی از تابوت

و بوی مرگ و ویرانی

مشامت را کند مسموم

 

کدامین شب از استیلای این کابوس ،خواهی رست

و نفرت از وجودت رخت خواهد بست؟

و خواهی دید خواب محواین تابوت

                                  ای فرتوت!

                                 ای تاریخ

ادامه مطلب ...

پشت پرده های انقلاب اسلامی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.