.

.

.

.

طرح

به جز آذرخش بی صبر

کسی از درون آشفتهء او خبر نیارد

به چه فکر می کند ابر؟



فروردین 88


ادامه مطلب ...

فرجام

یاد آن زمانی که یادت ،تسکین آلام من بود

صبح شکر خندهءتو، روشنگر شام من بود

یاد آن زمانی که چون غم، می کرد آهنگ جانم

آغوش گرم خیالت، پایاب آرام من بود

زلف تو تا می فشانید، چتر امان بر سر من

گفتی همای سعادت، گرد در و بام من بود

هرجا که می رفت صحبت، درباب درج محبت

روشنترین گوهرانش، نام تو و نام  من بود

دردا که گرد کدورت، آئینهء مهر اندود

شد شوکران ندامت، شهدی که در کام من بود

برق مهیب جدائی، در خرمن الفت افتاد

در قحط سال محبت، رفت آنکه هم گام من بود

آئینهء دق من شد، چون بختکی خاطرم خست

آن لحظه هائی که یادش، مرهم بر آلام من بود

بسپار اوراق غم را، راثی به کوران نسیان

تغییر کی می توان داد، چیزی که فرجام من بود


خرداد76

ادامه مطلب ...

سیه خواب

فقط به اندازهء  دو گامی

میان آن گوی سحر آمیز و دست من مانده بود باقی

که آرزوهای رنگ رنگم شود محقق...

 

درنگ کرد اسب و شیهه سر داد

و روی پاهای خلفی استاد

دوار وحشت چو گردبادی مرا ز خود برد

چه دره ای بود

دهان گشوده به انهدام من و هزار آرزوی دیرین!

خیال کردم که خواب بود این

ولی دریغا که هر شب و روز من گذشته ست

درین سیه خواب وحشت آگین

 

چه آرزوها

که در خلاف آمد زمانه

جراحتی شد که از درون خورد طاقت من

چو موریانه

88/5/28

نقدی بر این شعر توسط دوست عزیز و بزرگوارم مسعود ناظم الرعایا

 

88/5/28


ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

عدالت مظلوم

زان دم که تیغ توطئه فرق ترا شکافت

زخم زمین به هیچ دوائی شفا نیافت

شب از نیام فتنه چه شمشیر برکشید

کز هول و هیبتش جگر آسمان شکافت

دستی که بسته بود کمر بر زوال تو

معنای رستگاری جاوید درنیافت

آنشب نسیم کوفه چه کابوس دیده بود

کآسیمه سر به کوه و در و دشت می شتافت

بعد از تو ای عدالت مظلوم،دست کین

بر پای پیروان تو زنجیر ظلم بافت

صد در زد آه خستهء مسکین به هر طرف

اما به هیچ گوشه نشان کرم نیافت

کی می شود نهفته پس ابر تیرگی

خورشید نام تو که در آفاق یاد تافت

ادامه مطلب ...

صدای باد ویرانی

شبی از آن شبان  تلخ و دلگیر*****خبر آورد بر من نالهء تیر

که در تاریک این آفاق غمناک*****فرو افتاد سروی باز بر خاک

ازاین آئینه تا من_وسعت درد_*****حریق ریشه داری سر برآورد

نمی دانم چه اندوهیست بامن*****که می سوزد ازین آئینه تا من

چو رعد خفته ای در سینهء ابر*****سکوتم می دراند پردهء صبر

"چه خواهد شد بگوئید ای حبیبان"1*****ازین پس حال خاموشی نصیبان

چه خواهد شد ،کدامین آتش قهر*****فروبارید خواهد بر سر شهر

نه بر این شهر ،بر این دهر سفّاک*****که از خون یلانش سرخ شد خاک

در این میدان ،در این غمگین خیابان*****چه سان روی آورم بر رهگذاران

گریبان که را گیرم چه گویم؟*****ازین انبوه بی دردان چه جویم؟

کجا بر می کنند این مردم گول*****سر خود را ز لاک "طبق معمول"

بهل شلاقشان تا تن گدازد*****  لهیب قهرشان آزرده سازد

صدای باد آید گوش بسپار*****صدای باد ویرانیست انگار

صدای باد ویرانیست بشنو*****که از آینده دارد عرضه بر تو

و می بینم که فردای شب تار*****چه سرهائی که رفته بر سر دار

چه مادرها که در سرخ هیاهو*****ز فرط غم پریشان کرده گیسو

صدای باد ویرانیست آری*****که می پیچد در این شبهای جاری

مگر ابری شوم در سوگ یاران *****که تا بگشایم از هر دیده باران

بهمن 73

1.از حافظ

2.از فروغ فرخ زاد


ن

ادامه مطلب ...