.

.

.

.

فرجام

یاد آن زمانی که یادت ،تسکین آلام من بود

صبح شکر خندهءتو، روشنگر شام من بود

یاد آن زمانی که چون غم، می کرد آهنگ جانم

آغوش گرم خیالت، پایاب آرام من بود

زلف تو تا می فشانید، چتر امان بر سر من

گفتی همای سعادت، گرد در و بام من بود

هرجا که می رفت صحبت، درباب درج محبت

روشنترین گوهرانش، نام تو و نام  من بود

دردا که گرد کدورت، آئینهء مهر اندود

شد شوکران ندامت، شهدی که در کام من بود

برق مهیب جدائی، در خرمن الفت افتاد

در قحط سال محبت، رفت آنکه هم گام من بود

آئینهء دق من شد، چون بختکی خاطرم خست

آن لحظه هائی که یادش، مرهم بر آلام من بود

بسپار اوراق غم را، راثی به کوران نسیان

تغییر کی می توان داد، چیزی که فرجام من بود


خرداد76

یاد آن زمانی که یادت ،تسکین آلام من بود

صبح شکر خندهءتو، روشنگر شام من بود

یاد آن زمانی که چون غم، می کرد آهنگ جانم

آغوش گرم خیالت، پایاب آرام من بود

زلف تو تا می فشانید، چتر امان بر سر من

گفتی همای سعادت، گرد در و بام من بود

هرجا که می رفت صحبت، درباب درج محبت

روشنترین گوهرانش، نام تو و نام  من بود

دردا که گرد کدورت، آئینهء مهر اندود

شد شوکران ندامت، شهدی که در کام من بود

برق مهیب جدائی، در خرمن الفت افتاد

در قحط سال محبت، رفت آنکه هم گام من بود

آئینهء دق من شد، چون بختکی خاطرم خست

آن لحظه هائی که یادش، مرهم بر آلام من بود

بسپار اوراق غم را، راثی به کوران نسیان

تغییر کی می توان داد، چیزی که فرجام من بود

نویسنده: آذرین
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 6:39
سلام بر راثی بزرگ و فرزانه 

خواندم و لذت بردم 

بسپار اوراق غم را راثی به کوران نسیان

تغییر کی می توان داد چیزی که فرجام من بود . 

دوست عزیز 

یک نکته خصوصی در مصرع هشت من دوبار ذکرشده است . 


پاینده باشی و سرفراز 









خیلی ممنون از تذکرتون

نویسنده: شهرام معقول
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 7:17
سلام دوست عزیز
شعر بسیار دلنشین با شروعی عالی و پایانی عالی تر خواندم و هنوز در حس خوش آن غرقم، همیشه لحظه هایتان پر احساس و شاعرانه باد تا ما نیز از این احساس قشنگ لذت ببریم. 

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 9:41
سلام
ممنون .خیلی عالی بود.
بار اول که خواندم احساس کردم چند تا سکت داره.اما فکر کنم اشتباه از من بود.
خیلی لذت بردم.
برقرار باشید

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 9:45
شکسته‌ام، شکسته‌ای صداندار
به زهرچشم یک نفر خداندار

مسافرم پر از دقایق خطر
مسافری عصا به دست و پاندار

رسیده‌ام به ابتدای کوچه‌ای
که هست مثل دردم انتهاندار

تمام کوچه را سکوت می‌کنم
شبیه عابران آشناندار

چگونه می‌شود مگر سلام کرد
به سنگ‌های سخت اعتناندار

نمی‌شود، نمی‌شود نفس کشید
در این فضای سربی هواندار

توان راه رفتن‌ام نمانده است
عصا گرفته دست، خسته، ناندار

ز فرط خستگی دراز می‌کشم
به روی خاک تیره‌ی وفاندار

یکی به یاری‌ام شعار می‌دهد
که؛ هی! منم، رفیق با شما ندار

دقیق می‌شوم به دست و چهره‌اش
مقدسی‌ست کور کن شفاندار

ز من کشیده دست را و می‌رود
چه با شتاب! چشم بر قفاندار

نگاه می‌کنم به خویشتن ولی
کی‌ام؟ چی‌ام؟ عصاندارِ پاندار

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 9:46
غزل از محمد سلمانی

نویسنده: حفره
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 9:56
هیچ میدونی که من اصلا نمی دونم کی بروز می شی ؟ ...

نویسنده: شیدا
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 12:28
سلام جناب راثی پور

اول باید بابت اون غزل زیبا که هنوز آهنگ خوشش تو گوشمه ازتون صمیمانه تشکر کنم
بعدم اینکه آپ جدیدتون بسیار قوی و زیباست
و اینکه لایق بدونید هر وقت آپ شدید شاگردتونم خبر کنید
ممنون
پیروز باشید

نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زاده
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 12:55
سلام..عزیز صمیمی بزرگوارم رانی پور عزیز
راستی شعرات بینهاین با احساس ..معطر ولطیفه
اما رو..وزن شعر بایر خیلی بیشتر کار کنی تا شعرات زیبا تر وروان تر بشن
از بیت اول تا اخر باید وزنی ثابت داشته باشه
........... 
توبا عطر حضور خود شکوفا مکنی ما را
کویرم...با محبت مثل دریا میکنی ما را
...........
به خلوت تنهایی شاعر جنوبی خوش آمدی صمیمی بزرگوار
سلامی از دیار نخل ها واز کرانه خلیج فا رس..به دوست دریا دلم.....
عطر دلنشین پیامت دل وجانم را صفا داد..وگلواژه ی نقد معطرت به 
شعرم شکوفایی وطراوت بخشید..قلم وقدمت همیشه ی ایا م سبز

وزن این شعر :مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن هست

نمونه اش هم:دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من

نویسنده: یافته ها ودریافته ها
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 13:22
سلام دوست بزرگوارم
شعری است در عین متانت بسیار روان است اما در باب وزن با آقای هاشمی هم عقیده هستم. مثلا بیت اول شما بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) است و بیت آخر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) می باشد..
البته شما خود استادید و بیشتر به زوایا و خبایای وزن آگاه هستید....


به توضیح آقای هاشمی مراجعه کنید

نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 16:7
سلام
ممنونم
شعرتون خیلی غنی بود اما من الان اصلا حوصله ندارم الان
واقعا شرمنده
خواندمش اما مثل نثر چون از بی حالی هنوز آهنگش نیومده روی زبونم

نویسنده: نیلوفر
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 16:34
سلام استاد
ممنون از اینکه اومدین خبرم کردین با وجود دوستان خوبی مثل شما ادن باور میکنه تو این فضای مجازی دوستان حقیقی هنوز هم وجود دارن شعر بسیار زیبایی بود مثل همیشه به نظر من شاهکار شعرتون این مصرع بود :
تغییر کی می توان داد چیزی که فرجام من بود
راستی منم مثل این شعر قشنگتون متولد خردادم

نویسنده: آذرین
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 18:16
ارزش دوستی ها خیلی بالاتر از این حرفهاست 

در شعر کهن پارسی ارزشی دوستی را در یابید . 


نویسنده: دست خیال
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 18:59
سلام.عجیب ترانه " یاد ایام" در ذهنم تداعی شد.
×××
پست قبلی خیلی جالب بود.کاش رابطه دولت ایران و عثمانی آنگونه نمیشد که عاقبتش به انهدام هر دو بینجامد.هر چند از این کاش ها در تاریخمان زیاد است.

نویسنده: ضیا,مصباحی
شنبه 18 مهر1388 ساعت: 20:39
سلام ممنون ازحضورسبزتان شعربا احساسی است وهمچنین خواندنی
مانا باشی

نویسنده: منصورگروسی
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 8:11
سلام


به




راثی پور عزیز و گرامی 


دل شما شاد و مدام شاعر باشید

نویسنده: انوش
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 9:54
سلام.عجب شعری بود.فقط یک استاد می تواند اینطور شعر بگوید.دست مریزاد


چوبکاری می فرمائید.

نویسنده: س (دردانه)
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 10:31
سلام:

سروده تان بسیار زیبا بود و بسیار شیوا .
.
.
.
دردا که گرد کدورت آئینهء مهر اندود

شد شوکران ندامت شهدی که در کام من بود

برق مهیب جدائی در خرمن الفت افتاد

در قحط سال محبت رفت آنکه هم گام من بود
.
.
.
مانا باشید و در پناه حق

نویسنده: آشنای دیار
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 16:2
درود بر دوست گرامی و گزیده نگار 
حقا که طربناک و احساس برانگیز سروده ای 
با سپاس استفاده نمو دم سرفراز باشید

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 16:46
سلام
با معرفی یک کتاب و یک سایت در رابطه با روز بزرگداشت حافظ بروزم.
منتظر نظر ارزشمندتون هستم.

نویسنده: حسین
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 18:44
ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای...شما را به گروه بزرگ اوکسین ادز جهت درج وبلاگ خود و زیباسازی محیط وبلاگ، به ازای ثبت وبلاگ و واریز پول توسط ما به شماره حساب بانکی شما دعوت مینماییم...
ثبت نام با شما....بازدید روزانه از وبلاگتان و واریز پول به حساب بانکی شما توسط ما...کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید. 
عضویت سریع:


همچنین سایت های پر بازدید ایران ، عضویت فعالی دراین گروه دارند....به ازای هر کدام از وبلاگهایتان پول در میاورید......تعداد زیاد اعضای این گروه نشاندهنده رسمیت این گروه و هیچ گونه سوء استفاده است. فقط وبلاگ خود را ثبت نمایید و پول پارو کنید...بدون هیچ گونه چشم داشت و تضرر مالی....در هر کجا و در هر زمان و درهر وضعیت مالی که هستید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع فقط در اینجا:


ما منتظر شماییم به ما بپیوندید
درضمن برای فعال شدن حسابتان باید کد بنر ها را در سایتتان قرار دهید

نویسنده: a
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 18:47
جواب از انجمن دانا
دوست عزیز باسلام چرا حقیقت تلخ است ؟معلومه همیشه همین طور بوده ولی تا کی می خواهیم خودتان را گول بزنیم و با باور های غلط خود کنار بیائیم ؟خیلی سخت است می دونم آدم واقعا دچار یک ریزش عظیمی میشه تمام باور هایش یهو می شه پوچ و یک شجاعت بزرگی می خواهد آدم بتونه همه چیزا را قبول کنه ویک چیز خوب جانشین اون کنه بله همه اعتقادات پوچ وبی معنی را کنار بذاره وبا یک شجاعت فقط به خدای یکتا وبی همتا وبدون واسطه خودش را وصل کنه .خدائی که همه کائنات را با نظام خاصی به سوی تکامل جهان و تعالی آن آفریده به هر پدیده ای اختیار داده که خلاف نظام هستی حرکت کنه. ولی نابود می شه. ولی اگر در جهت این نظام حرکت کنه به تکامل و خوشی و آرامش می رسه

نویسنده: -
یکشنبه 19 مهر1388 ساعت: 18:49
با سلام،
دوستان، آیا تا بحال با خود اندیشیده اید که شما چه کاری برای موج سبز انجام داده اید؟
تمامی دوستان را دعوت میکنم به ارسال ایمیل برای مراجعی که در زیر آورده ام.
دقت داشته باشید که باید به سایت آنها بروید و در بخش ارتباط با ما یا پرسش و پاسخ متنتان را ارسال کنید. اگر زمانش را ندارید که برای همه آنها بفرستید، حداقل برای تعدادی از آنها بفرستید. با تشکر...
1- آیت الله مکارم (دعوت به ایستادن در برابر ظلم و دولت کودتا)
2- آیت الله صانعی (اگر چه دیدارهایی با فضلا داشتند و سخنرانی تندی کردند، اما کافی و موثر نبود و صرفا جنبه رفع تکلیف داشت)
3- آیت الله دستغیب (مخالفتهایشان را شدت دهند و واضح تر در برابر ظلم بایستند)
افراد زیر را نیز نظیر آیت الله مکارم به ایستادن در برابر ظلم و دولت کودتا دعوت کنید:
4- آیت الله وحید خراسانی 
5- آیت الله سید علی حسینی سیستانی
6- آیت الله سید محمد تقی مدرسی 
7- آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی
8- آیت الله صافی گلپایگانی 
9- آیت الله موسوی اردبیلی
10- آیت الله زنجانی
11- آیت الله مظاهری
12- آیت الله فضل الله
13- آیت الله محقق کابلی
14- نوری همدانی
15- مصباح یزدی
16- آیت الله صادق روحانی
17- آیت الله غروی علیاری
18- آیت الله سبحانی
19- آیت الله حکیم
20- آیت الله علوی گرگانی
آری، ما شعار ما هستیم را سر داده ایم. اکنون وقت آن رسیده تا آن را به همه اثبات کنیم.
(لطفا این پیام را کپی کرده و برای چند وبلاگ دیگر بفرستید)

نویسنده: منصورگروسی
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 4:49
سلام


به




اقای راثی پورگرامی


اسمان شعر و غزل با دو غزل بروز شد

نویسنده: سهراب ساعی
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 11:28
سلام بر دوست خوبم جناب راثی پور عزیز
ممنون که خبرم کردین.
شعر زیبای شما که بسیار قوی و وزین و پر از احساس است را خواندم. واقعا لذت بردم:

دردا که گرد کـــــــــــدورت آئینهء مهــــــر اندود
شد شوکران ندامت شهدی که در کام من بود

بسپار اوراق غـــــــــــم را راثی به کوران نسیان
تغییر کی می توان داد چیزی که فرجام من بود

درود بر شما دوست خوبم.حقیقتا نمی توان فرجام را گاهی نغییر داد...

این بحر مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن یعنی بحر «مجتث مثمن سالم» را خیلی دوست دارم.نمونه بیت دیگر این وزن زیبا از زنده یاد رهی معیری است:

تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابــــــه ی دل پر گل بود دامن من

به روز کردید حتما خبرم کنید.ببخشین که دیر به دیر می آیم
ممنون و موفق باشین

نویسنده: ی ه .. ر ه گ ذر .. حسین صولتی
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 18:34
با درود .. استاد گرامی .. جناب راثی پور .... 
با سپاس از حضور پر مهر تان ... دوست خوبم ... از ایکه لطف کرده . تا کلبه ی محقر ما تشریف آوردید .. باعث امتنان و شادی است ..... 
در مورد سروده ها لطف دارید ...... به بنده 

بسپار اوراق غم را راثی به کوران نسیان

تغییر کی می توان داد چیزی که فرجام من بود


بگذارید .. از تمامی این سروده ی زیبا ..... 
این دو مصرع رویایی و پر بار برای خاطر حزین ما ...یادی از شما به همراه داشته باشد .... 

همیشگی شاعر بمانید .... 

نویسنده: من
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 20:20
سلام بزرگوار ، ممنون از لطفت
اینکه من کم می آیم صرفا به این خاطر است که وبلاگ شما کمی تخصصی ست و برای ظرفیت من و چون من زیادی است ... کم ما گیر و عذر ما بپذیر

من نمی دانم چندسالتان است که بدانم این شعر را در چه سنی گفته اید ، شعر ایرادات وزنی گسترده ای دارد ، اما از لحاظ معنی نکات خوب زیادی دارد ...
از این ابیات خیلی لذت بردم :

زلف تو تا می فشانید چتر امان بر سر من
گفتی همای سعادت گرد در و بام من بود
...
دردا که گرد کدورت آئینهء مهر اندود
شد شوکران ندامت شهدی که در کام من بود
...
آئینهء دق من شد چون بختکی خاطرم خست
آن لحظه هائی که یادش مرهم بر آلام من بود(این که عالی بود)

یاعلی مددی




سلام.ممنون از آمدنتان.
ایکاش می فرمودید کجایش ایراد وزنی دارد.
وزن این شعر 
مستفعلن فاعلاتن/مستفعلن فاعلاتن است(بحر مجتث مثمن سالم)
در ضمن 25 سال است که من شعر می گویم و کمابیش با عروض و تقطیع آشنائی کامل دارم

نویسنده: من
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 20:45
پس حتما من اشتباه خواندم ... 
بیت اول را اینگونه خواندم :
1ب ک ب ک ب ب ک ب ب ب ب ک ب ب ک ب ب ک
2ب ک ک ب ب ک ک ک ب ب ک ک ب ک ب ب ک

یاحق

نویسنده: من
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 20:47
این هم مستفعلن فاعلاتن :

ب ب ک ب ب ک ب ب ب ب ک ب ب ک ب ب

25 سال ! یاعلی مددی ...

خب ما شاگردیم و فقط سوال کردیم استاد

این هم تقطیع آن
یا دان ز ما /نی که یا دت-----تس کی ن آ / لا م من بود
ب ب ک ب/ب ک ب ب------ب ب ک ب/ ب ک ب ب

نویسنده: سردبیر نارنج سبز سیاسی اجتماعی
دوشنبه 20 مهر1388 ساعت: 22:20
سلام
ممنون از پیامتان
اشعار جالبی بود خواستیم شما را لینک کنیم دیدیم طبع اذبی شما بالاست گفتیم با محمد آقا سردبیر ادبی مشورت کنیم
به وبلاگ ادبی سر بزنید خواستید همان جا شما را لینک می کنیم در غیر این صورت همین جا شما را لینک کنیم 
خبر با شما
آدرس ادبی narenjesabz.persianblog.ir

نویسنده: لطف الله
سه شنبه 21 مهر1388 ساعت: 5:45
استاد عزیز غزل شیوا و جذابی بود و از نطر وزنی هم نواوری خاص خود را داشت از شما به خاطر تمام محبتهایتان متشکرم

نویسنده: دررودی
سه شنبه 21 مهر1388 ساعت: 7:31
سلام:


نویسنده: علی اکبر افتخار
سه شنبه 21 مهر1388 ساعت: 14:59
دهمین نشست "آینه های رو به رو"

نمایش و بررسی فیلم "باد در علفزار می پیچد"

با حضور: خسرو معصومی (کارگردان)، رضا ناجی و حسین عابدینی(بازیگران فیلم)

زمان: ساعت 16 پنج شنبه 30 مهر 1388

مکان: سینما قدس تبریز

حضور در این برنامه برای همه ی علاقمندان آزاد است./

نویسنده: مهدی
سه شنبه 21 مهر1388 ساعت: 17:19
سلام راثی پور عزیز
خوبی؟
شرمنده مدتی نبودم.
اما اینبار با اومدنم لذت بردم
شعر زیبای بود. برخلاف تاریخش بوی تازگی داشت
موفق باشی

نویسنده: سردبیر نارنج سبز سیاسی اجتماعی
چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 0:57
سلام
ممنون از پیام و همکاری شما
شرمنده اگر کمی دیر جواب داده می شود
با احترام در همین وبلاگ سیاسی لینک شدید

نویسنده: توتقون
چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 7:23
سالام قارداش دوغورداندا گؤزه ل و اوره یه تیم غزه لین کئفلندیردی .ساغ اول

نویسنده: شیدا
چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 12:36
سلام مهربان راثی پور عزیز

عجب سر و کله ای زدید با این منتقداتون.واااااااااااااای

با(سر شیدایی) به روزم و منتظر حضور گرمتون.



نویسنده: من
چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 16:19
استاد شما درست می گفتید من "یادِ"می خواندم و ...

در کل شرمنده ام

یاحق

نویسنده: فرید صلواتی
چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 18:36
باید معادلات را به هم ریخت و برای رسیدن به هدف دیوانه شد

نویسنده: اصلاح طلب
پنجشنبه 23 مهر1388 ساعت: 4:48
سلام.خوبین؟
خسته نباشید.
سروده زیبایی بود.
منو یاد غزلهای حافظ با ردیف "نکرد" انداخت
یادباد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد...

اما پست پایینی هم خیلی جالب بود.
کو گوش شنوا...

نویسنده: علی راثی پور
پنجشنبه 23 مهر1388 ساعت: 17:31
سلام عموجان واقعا فوق العاده بود........

نویسنده: قلم
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 2:16
سلام جناب راثی پور عزیز

با تنگی وقت و گرفتاری‌هایم که روزبه‌روز هم در حال افزایش است (متأسفانه!)، جز از طریق فیدخوان و آن هم هر دو سه روز یک بار، فرصت مطالعه‌ی صفحات دوستان را پیدا نمی‌کنم و در آنجا هم امکان درج نظر نیست اگرچه گاهی نظری قابل عرض نیست.

این غزل زیبا و به‌اسلوب شما را نیز همان ایام انتشار، خوانده و لذت برده بودم.

خواستم از لطف سرشارتان و سر زدنتان تشکر کنم. ان‌شاءالله گاه‌به‌گاه به نت سر خواهم زد و اگر مجالی بود خواهم خواند و خواهم نوشت!

زنده باد

نویسنده: قلم
پنجشنبه 30 مهر1388 ساعت: 2:18
اینجا مجال شمای شاعر نیست، جناب راثی‌پور!

جای تأسف است که شاعری همچون شما که عمق تجربه و هنرش را با بررسی واژگان تک‌تک سطرها و ابیات شعرش می‌توان فهمید، مجبور می‌شود برای تأیید وزن شعرش، در برابر کسانی که اگرچه احتمالاً محترم و عزیزند اما هنوز بسیار باید بخوانند و بنویسند و پاره کنند، از تجربه و سوابق ادبی‌اش سخن بگوید!

از این کهتر بپذیرید اگرچه گاهی که می‌اندیشم می‌بینم سالم‌ترین جای عالم که آدم بتواند با چند نفر فارغ از هیاهو جمع شود و بگوید و بشنود همینجاست...‌

پاینده باشید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد