۱
یک نه اگر از این دیار می خاست
در چنگ سلاطین زبون نمی شد
بازیچه ی امیال دون نمی شد!
۲
تلویزیون هرچه داشت شعبده رو کرد
ذهن معلق میان حیرت و تردید
غیر وقاحت از این مقوله نفهمید!
۳
روی دیوار شبانگاه نوشتم مشعل
روز روشن تو نوشتی ظلمات
نشود مشکل من با تو به اسانی حل!
۴
با بار اندوه و تشویش حیران
در ناکجا بغض خود را ببارد
این ابر بی آسمان-یعنی انسان-
تا چو پروانه در باغ رویا بگردد
عالمی بین چه بی تاب
می تند گرد خود پیله ی خواب
۲
از بس که جای راه نشان داده اند چاه
در افتراق این دو نگاهم هر آینه
افتد به اشتباه!
۳
آن گوی بلورین که آرزوها
تنها شود از لمس آن محقق
زائیده عجز است و یاس مطلق!
۴
تاوان بی انگیزه گشتن ها
در سنگلاخ ماجرا جوئی ست
این تاول بی التیام پا !
۱
بر سر سودای رستگاری انسان
غیر مشقت نبرده ایم نصیبی
بی که بگیریم تاج خار و صلیبی!
۲
تا همچو طفلی در امان تو بیاسایم
ای قصه ء پایان هر تشویش
شب را بر آر از گیسوان خویش!
۳
این ابر نیست اینکه چنین تیره و عبوس
جان زمینیان به ستوه آرد
دلتنگی منست که می بارد!
4
تا حکم دهد بر هلاک حلاج
شبلی به کلوخی کند کفایت
دامان نتوان شست ازین جنایت!
*۱
عطر محبوس در گل قالی
می کند التماسها بر باد
تا از این تنگنا شود آزاد
۲
افسوس که ذهن را فراغت نیست
تا بر لب جوی زندگی بینی
این آب بجز گریز فرصت نیست
۳
پیغام مرغ باد نما را
جز شاعر مدیحه نفهمید
چون کوک کرد ساز ثنا را
۴
غروبگاه که در شهر می کنیم نگاه
شبیه دلهره ایست
بنفش و زرد و سیاه
*به قول استاد دکتر فولادی از سه گانی های بازیافت شده
1
مردک صرعی که در پیاده رو افتاد
جلب به خود می کند توجه مردم
اجرت او-سکه ء سیاه ترحم-
2
این لحظه ها عجول و سراسیمه طی شدند
آنسان که آهوان برمند از خروش شیر
آنسان که سارها بپرند از صدای تیر!
3
غروب می کوشید
که یکنواخت کند هرچه نور و ظلمت بود
شب آمد و به فسونی ازو مجال ربود!
4
تاریخ و آن تورق پی در پی شکست
باور به خویش را امشی وار پیش ما
مسموم کرده است!
*تاریخ سرایش این شعر ها به سالها پیش برمی گرد که در اصل شعرهائی کوتاه بودند که سعی شده در قالب سه گانی اصلاح شوند
ادامه مطلب ...