.

.

.

.

شناخت توان/ محمد مستقیمی





عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی


عنوان شعر اول : دوبیتی

دوبیتی :

لب دریا به موجی، صخره می گفت :
که از بی تابی تو، خوابم آشفت
جوابش را، غریوی زد کف آلود :
مگر با این تلاطم، می توان خفت!

عنوان شعر دوم : راز
نیمایی :

آن واژه رازناک سحر آمیز،
آن واژه کجاست،
من نمی یابم
آن معجزه، اسم اعظم جاوید
تعقید و غموض را گشاینده


آن واژه کجاست تا پلی باشد
بین من بی مخاطب امروز
با نسل علاقه مند آینده

عنوان شعر سوم : کیش و مات
D R:
چهار پاره :


آن خاربوته ام که در این کوره راه پرت
جز قهر تند باد نصیبی نبرده ام
آدم اگر عقوبت عصیان خود کشید
با من چه جرم بود که سیبی نخورده ام

بذر هزار شبهه فشاندند در دلم
بذر هزار پرسش بی پاسخ از ازل
تخدیر عافیت طلبی کارساز نیست
وقتی که این سوال خروسی ست بی محل

ناظر به این تسلسل و تکرار فاجعه
قادر به هیچ کار نبودن -عذاب من -
هر روز در خیال خودم می شوم شهید
تمکین این معارضه -سرب مذاب من -

اندیشه رهایی این بندیان خطاست
تقدیس می کنند چو زنجیر خویش را
هر مهره ای اگر که به میدان بیاوری
تکرار می کند فقط این مات و کیش را
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه

عنوان شعر اول : دوبیتی

دوبیتی :

لب دریا به موجی، صخره می گفت :
که از بی تابی تو، خوابم آشفت
جوابش را، غریوی زد کف آلود :
مگر با این تلاطم، می توان خفت!

نقد:
دوبیتی یکی از کم‌آفت‌ترین قالب‌های شعر کلاسیک است که فرصت قافیه‌بندی و مضمون‌سازی در آن کم است گرچه در همین قالب هم شگردهای مختلفی برای رسوخ آن آفت‌ها گهگاهی به چشم می‌خورد. این دوبیتی که یک گفتگو و مناظره است شعر موفقی است چون فضای تصویری، کاملاً استعاری است و تأویل‌پذیر و این ویژگی، ویژگی شاهکارهای ادب جهان است پیداست که تصویر پیش از اندیشیدن شاعر به قالب و فرم و زبان روایت و شکل روایت به صورت تصویر در خیال او پرورده شده است آنگاه به نحوه و فرم روایت اندیشیده و بهترین قالب را برگزیده و برای این که قید و بندهای قالب هم دست و پای او را در روایت نبندد کوشیده از آن‌ها بگریزد می‌بینیم که شعر حتی ردیف هم ندارد زیرا حضور ردیف قید و بندها را بیشتر می‌کند.
یادداشت گذاشته بودید که می‌خواهید چاپ کنید اگر دیگر دوبیتیهای شما هم از همین دست باشد برای چاپ کم‌نظیر است.

عنوان شعر دوم : راز
نیمایی :

آن واژه رازناک سحر آمیز،
آن واژه کجاست،
من نمی یابم
آن معجزه، اسم اعظم جاوید
تعقید و غموض را گشاینده


آن واژه کجاست تا پلی باشد
بین من بی مخاطب امروز
با نسل علاقه مند آینده

نقد:
اگر در پیام متن توجه کنید خواهید دید که این متن یک پیام آشکار دارد و آن هم بیان احساس ناتوانی شاعر برای سرودن است شاعری که گمان می‌کند این ناتوانی در گفتار است در حالی که اگر مثل رباعی پیشین عمل کنید نیازی نیست که برای روایت آنچه در خیال پروده‌اید به دنبال واژه بگردید. به هر حال دوست عزیز این متن شعر نیست و تنها چیزی که شما را فریفته که شعر سروده‌اید موسیقی آن است که موسیقی هنر دیگری است و آن را به حساب شعر بگذارید موسیقی را از این متن بزدایید ببینید چیزی باقی نمی‌ماند.

عنوان شعر سوم : کیش و مات
D R:
چهار پاره :


آن خاربوته ام که در این کوره راه پرت
جز قهر تند باد نصیبی نبرده ام
آدم اگر عقوبت عصیان خود کشید
با من چه جرم بود که سیبی نخورده ام

بذر هزار شبهه فشاندند در دلم
بذر هزار پرسش بی پاسخ از ازل
تخدیر عافیت طلبی کارساز نیست
وقتی که این سوال خروسی ست بی محل

ناظر به این تسلسل و تکرار فاجعه
قادر به هیچ کار نبودن -عذاب من -
هر روز در خیال خودم می شوم شهید
تمکین این معارضه -سرب مذاب من -

اندیشه رهایی این بندیان خطاست
تقدیس می کنند چو زنجیر خویش را
هر مهره ای اگر که به میدان بیاوری
تکرار می کند فقط این مات و کیش را
پیام شاعر برای منتقد : با عرض سلام خدمت منتقد گرامی. چون قصد انتشار این شعر ها را به صورت یک مجموعه دارم تقاضا دارم بی رحمانه و بدون هیچ ملاحظه ای نقد شود

نقد:
با این متن هم باید همان برخورد پیشین را داشته باشیم چرا که در این متن هم تنها چیزی که آن را به شعر می‌چسباند وزن است آن را از متن بگیرید ببینید گلایه‌ای بیش نیست از زندگی پر درد و رنج نویسنده که اگر آن را در یک مقاله نوشته بود و تجزیه و تحلیل کرده بود ثمربخش‌تر بود. توجه داشته باشیم یک نکته ظریف دیگر هم در این متن هست که ما را می‌قریبد که نکند شعر است و آن روایت شاعرانه است زیرا متن آگنده از آرایه‌های لفظی و معنوی است پر از تشبیه و استعاره و کنایه و تلمیح و تشخیص و... ولی اگر متن را از این آرایه‌ها بپیراییم همان می‌شود که گفتم یک گلایه از زندگی سخت، هیچ فضایی به تصویر در نمی‌آید فریاد عریان یک احساس صرف است پیشنهاد می‌کنم این دو متن آخری را با رباعی اول که شعری ناب بود؛ خودتان مقایسه کنیذ تا تفاوت را حس کنید اگر توانستید؛ که نشان داده اید می‌توانید فضایی استعاری خلق کنید. توجه کنید فضای استعاری! نه چند استعاره در الفاظ کل فضای شعر شما استعاره باشد که هر خواننده‌ای آن را به تأویل خویش ببرد و برای خود به تفسیر بنشیند و به احساسی که دوست دارد برسد اگر چنین شد آن وقت در آفرینش شعر توفیق داشته‌اید درست مثل رباعی اول. توان خود را بشناسید!

منتقد : محمد مستقیمی (راهی)

محمد مستقیمی با نام هنری (راهی), شاعر , نویسنده, پژوهشگر, مترجم, منتقد در یلدای سال 1330 در روستای چوپانان بخش انارک شهرستان نایین در خانواده‌ای که از پدر انارکی و از مادر بیابانکی بود متولد شد، نسب او از طرف مادر با فاصله‌ی چهار نسل به هنر جندقی و با ...


شعر گفتن در نگاه اول ساده است / آرش شفاعی




عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی


عنوان شعر اول : حیله
این همانست که باید باشد

با همان نور که از ناصیه اش می تابد!



بانگ سم ضربه ی اسب یاغی

گرد و خاکی در افقها انگیخت

و در اذهان توهم زدگان،

طرح یک هذیان ریخت



بردگان پچ پچه با هم کردند

بردگان

با تکان سر و دست

مژده دادند به هم زنجیران



عضلات خسته

گرمی حس خوش آیندی را

می گرفتند از هم آهسته



از دهان تا به دهان این تصنیف

تا کران تا به کران می پیچید:



این همانست که هرجا که قدم بگذارد

هرچه زنجیر فرو می شکند

هرچه دیوار فرو می ریزد

هر چه شلاق.......

صدای شلاق

ناگهان رشته ی این زمزمه را قیچی کرد



گرد و خاکی که به یک صربه شلاق نشست

جنب و جوشی که به توپ و تشری ساکت شد

حیله ی برده فروشان دغل بود انگار

که بخندند به خوشباوری منتظران

دیگربار!

عنوان شعر دوم : ..
..

عنوان شعر سوم : ..
..
نقد این شعر از : آرش شفاعی
شعر گفتن درنگاه نخست کار ساده ای است. کافی است قالب و مضمون شعرت را در ذهن اماده کنی. بعد مضمون را در قالب یک طرح کلی پیاده کنی، بقیه کار هم به دست کلمات است و کلمات هم که رایگان و در دسترس پس کار شعر به همین سادگی تمام است. البته اگر شاعر باشید و دستی در سرودن داشته باشید، اگر با کلمات مواجهه ای از نزدیک داشته باشید می‌دانید که همۀ اینها نقطۀ آغاز است و تا رسیدن به سرمنزل نهایی ره دراز است. شاعر شعر « لب مهتابی اندوه» مضمون شعرش را پیش از سرودن با تفکر و اندیشه انتخاب کرده است. او برای بیان این مضمون، طرحی را نیز تدارک دیده است. اگرچه این طرح، خیلی به شعر معروف «کتیبه» اخوان ثالث نزدیک است و آن شعر را به ذهن متبادر می‌کند اما به هرحال شاعر از ذهن و خلاقیت خود برای اجرا کردن آن کمک خوبی گرفته است. تا اینجا باید گفت شاعر به خوبی پیش رفته است و باید به او تبریک گفت. از این جا به بعد است که شعر نتوانسته است خود را به سطحی برساند که از شاعر انتظار می‌رود. سختی کار اتفاقاً در همین جاست. وقتی قرار است آن طرح کلی را در قالب کلمات درآوریم. شاعر در اینجا هم به توانایی زبانی نیاز دارد و هم به استفاده از تخیل. هم باید در خدمت محور عمودی شعر باشد و آن طرح را از دست ندهد و هم باید حواسش باشد که بهترین کلمات را برای انتقال مفهوم مورد نظر خود انتحاب کند. در این مرحله است که شعر دچار ضعف شده است.
برای مثال:

و در اذهان توهم زدگان،
طرح یک هذیان ریخت

ترکیب اذهان توهم زدگان از نظر زبانی سست و آسان گیرانه است اما از آن اگر با اغماض بگذریم، سؤال اینجاست که طرح یک هذیان ریختن یعنی چه؟ آیا هذیان بهترین کلمه ای بود که شاعر می‌توانست انتخاب کند؟ در معنای کلمۀ هذیان گفته‌اند که بیهوده دراییدن از بیماری و خواب و جز آن؛ چرند و پرند، گفتار بیهوده؛ پرت و پلا و تکلم غیرمعقول از بیماری یا جز آن. آیا این کلمه به درستی در این سطر آورده شده است؟
یا برای مثالی دیگر استفاده از صفت در این سطر نشانه ای از آسانگیری در شعر است:
حیله‌ی برده فروشان دغل بود انگار
اگر قرار بر این بود که ما در شعر به همین سادگی، با استفاده از یک کلمه خود را راحت کنیم و معناهای مورد نظر خود را به مخاطب القا کنیم که دیگر نیازی به این همه طرح، تصویر و واژه نبود. این شعر آمده است دغل بازی برده داران را در تمام تاریخ افشا کند و به مخاطبان خود نشان دهد اما برای نشان دادن این دغل بازی باید تصویری روشن و دقیق از این دغل بازی ها نشان دهد.
شعر شاعر در مرحلۀ پرداخت با کمی آسانگیری همراه بوده است و به اندازه ای که شاعر در کشف مضمون و طرح شعر وقت و انرژِی گذاشته است، در این مرحله موفق نبوده است.

منتقد : آرش شفاعی

شاعر، منتقد و روزنامه نگار. متولد 1354 در مشهد، دانشجوی دکترای علوم ارتباطات اجتماعی و دبیر سرویس فرهنگ و هنر روزنامه قدس.



دیدگاه ها - ۲
محمد راثی » دوشنبه 19 شهریور 1397
با تشکر از وقتی که برای نقد این شعر گذاشتید لازم دانستم که توضیحی خدمتتان عرض کنم که البته به منزله دفاع نیست وبنده حقیر چندان تعصبی به سیاه مشقهایم ندارم. نیست. خدمتتان عارضم که هذیان از نظر روان شناسی با توهم فرق دارد و الزاما مترادف نیست.در توهم بیمار چیزی را حس می کند که که از اساس وجود ندارد ولی در هذیان ادراکی غیر واقعی دارد از چیزی که که وجود دارد.مثلا گلهای پرده را به شکل عقرب می بیند.البته شاید بهتر بود کمی این مسئله باز تر می شد ولی به نظرم حالت توضیح در توضیح پیدا می کرد مثل بند آخر
آرش شفاعی » دوشنبه 02 مهر 1397
منتقد شعر
توضیح شما از نظر روان شناسی قطعاً درست است اما این توضیح را کسی می‌فهمد که روان شناسی خوانده باشد، مخاطب عام با سطح عادی و معنای اولیه ای رو به رو می شود که در زبان روزمره جاری است و به همین دلیل از بیت چیزی سر در نمی آورد

ذهنی تصویرگر و .../ فریبا یوسفی





عنوان مجموعه اشعار : بر لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی


عنوان شعر اول : اسفند
اسفند و کفش های گلینش را

بر آستان در

تنها به زور قرص

باید قبول کرد


این عابر همیشه ملال انگیز

هر لنگه کفش روی هم افتاده اش

تاکید می کند که حضورش

قیلوله ای صغیر است

تجدید قدرتی که دوباره

از هیچ پر کند چمدانش را

با خود برد ملال گرانش را


اما از این حضور نصیب من

آشوب سهمگینیست

- آشوب خواستن نتوانستن -

بسیار پیش از این

گفتم مگر به نو شدن سال

من نیز نو شوم

اما دریغ و درد

آن شنبه های مبداء اصلاح

با عزم راسخی که مرا از ازل نبود

موکول شد به هفته دیگر

موکول شد به ماهی دیگر

و سال کهنه شد ....


باید به دادخواهی از این سالهای پوچ

سنگین ترین محاکمه ها را بپا کنم

دعوت کنم ملامتیان را

وارستگان سود و زیان را

جرثقیل خواسته هایم را

آماده کرده ام

باید برای عبرت این عزم سست خویش

از بین او و من

او را فدا کنم !


یک اسفند نود و شش

عنوان شعر دوم : کوتاه
پرنده ایست که رنگین کمان آوازش

طلوع می کند از شاخه های ناپیدا

از آن حرارت و آتش چه می توان گفتن

از آن لطافت و اعجاز

که سنگ هم بشود از شنیدنش شیدا


پرنده ایست که اندازه توقف آه

ترا جدا کند از حجم سرب و توده دود

برای لحظه کوتاه

گمان کنی که در افلاک بال می سایی

رها از این همه غم در اثیر بالایی


پرنده ، آه

چقدر کوتاه!

عنوان شعر سوم : زنجیرها
زنجیرها همیشه فلزی نیست

من دیده ام سلاسل نامرئی

آری بسان معصیتی پنهان

پشت دلیل و بینه شرعی


درب قفس چه فایده وا کردن

وقتی که شوق نیست پریدن را

عنوان کنند غایت دانایی

در لاکی از سکوت خزیدن را


زنجیر ها همیشه فلزی نیست

بسیار دستها که نمی دانند

بسیار دستها که گره ها را

تعویذ روز حادثه می خوانند


دیدم کتاب های گران چون سنگ

سدی به جوی جاری پرسش ها

آنسان که یک توهمی از تقوی

باطل کند تمام پرستش ها


بیچاره این حواس بر آشفته

در معرض هجوم دروغ و وهم

می بازد اعتماد و یقین اما

جز شک و احتیاط ندارد سهم
نقد این شعر از : فریبا یوسفی
دو شعر نیمایی و یک چارپارۀ خوب از این شاعر در صفحه ثبت شده است و مطالبی در جزییات هریک عرض می‌شود.
شعر اول:
نوع بیان در اولین بند شعر نیازمند بازنگری است. شاعر برای انتخاب هر کلمه باید توجیهی شاعرانه داشته باشد. وقتی شاعر مصرع «تنها به زور قرص باید قبول کرد» را برای استفاده در این بخش از شعر خود برمی‌گزیند، پیش از تایید و نگاشتن آن بهتر است از خود بپرسد چرا «به زور قرص»؟ قرص در این جمله چه نقش هنری دارد؟ با کدام کلمات یا عبارات یا تصویر دیگری حضورش تایید و تقویت می‌شود؟ ربط آن با اسفند و کفش‌های گلینش چیست؟ و نهایتا آیا این جمله پرداخت سالمی دارد؟: «اسفند و کفش‌های گلینش را بر آستان در تنها به زور قرص باید قبول کرد»
در بند بعدی شعر، گذرا بودن اسفندماه که مفهومی ذهنی است با تصویری زیبا، ملموس و عینی شده است، با این حال این سوال نیز مطرح است که تصویر لنگه‌های کفش‌ روی هم افتاده برساخته از کدام ویژگی اسفند است و حضور دو لنگه کفش با کدام مولفۀ ویژۀ اسفندماه تناسب دارد. در حالی که هر فصل همین گذرایی را دارد و عابر است. هرچند اسفندماه پایان یک سال است و تفاوتش با ماه‌های دیگر همین می‌تواند باشد، با این حال انتظار این است که «هر لنگه کفش» که در حال قیلوله است، یک مصداق عینی هم داشته باشد که ارتباط ویژۀ آن با اسفندماه را نشان دهد، ارتباطی که فقط میان این ماه با کفش وجود داشته باشد تا این تصویرسازی به نهایت تأثیرگذاری و خلاقیت برسد. در غیر این صورت، این گونه تصویرپردازی‌ها در برقراری رابطه با ذهن مخاطب قدرت کمتری خواهند داشت. توقع این است که کفش این عابر (اسفند) که هر لنگۀ روی هم افتاده‌ش، بر قیلولۀ صغیرِ حضورش تاکید می‌کند، در جهان خارج از ذهن شاعر، تصویر روشن و مألوفی نیز داشته باشد.
دربارۀ توصیف «شنبه» نیز بهتر این است که وصفی آشناتر و بی‌نیاز از توضیح به کار رود. ممکن است برخی ندانند که مقصود از شنبه‌های مبدأ اصلاح چیست در حالی که در ذهن گروهی دیگر، اصطلاح «از شنبه شروع کردن» مفهومی آشناست.
در سطرهای بعد، «موکول شد به هفتۀ دیگر» اگر با یک تغییر کوچک مرور شود متوجه روان شدن وزن و تغییر در شیوۀ ارائۀ سخن خواهیم شد: آیا این تکرار شعر را به مقصود و منظور شاعر نزدیک‌تر نخواهد کرد؟:
موکول شد به هفتۀ دیگر
موکول شد به هفتۀ دیگر
و سال کهنه شد
در مجموع شعر اول بیشتر به گزارش‌گری و سخن‌گویی نزدیک است و بی‌هیچ لایۀ پوشانندۀ هنری، آنچه مقصود شاعر است به صراحت بیان می‌شود. جز یکی دو مورد تصویرگری مشخصاتی از شعر در این متن حضور ندارد و اگر وزن نیمایی آن را حذف کنیم، سخنی ساده و حرفی صریح خواهیم داشت. مقصود این است که لازم است سخن بهترین جامه‌های شعر را بر تن کند تا موثر باشد و اگر حتی سخنی معمولی و گزارشی صریح است، نیازمند برخورداری از یک یا چند ویژگی شعری است تا کلام ساده به شعر بدل شود. نمونه‌های بسیاری در ادبیات داریم که سخنی ساده طرح شده است اما در آن سخن، یک یا چند ویژگی شعر، برجسته و موثر حضور دارند: شعر «دریچه‌ها» از اخوان ثالث از این نوع است و بسیاری شعر از دیگر شاعران بزرگ نیز.
شعر دوم:
این شعر نسبت به شعر اول، از مولفه‌های شعری بهره‌مندی بیشتری دارد. از تخیل و عاطفه قابل قبول‌تری برخوردار است و صرف‌نظر از چند لغزش وزنی، سخن به شعر نزدیک‌تر شده است. شعر پرندۀ فروغ فرخ‌زاد را در ذهن تداعی می‌کند و روشن است که مصرع «پرنده، آه» که عین مصرعی از آن شعر است، در این شعر نقل شده است. این شعر هم مانند شعر اول با تصویری زیبا آغاز می‌شود و باز مانند شعر اول، پس از این تصویر شعر با قوتی که انتظار می‌رود، پیش نمی‌رود و رو به ضعف می‌نهد؛ هم از منظر تصویر هم بیان.
در چند سطر از این شعر بیشتر دقت کنیم:
این مصرع با این تغییر به سلامت نحوی نزدیک‌تر است:
پرنده ایست که اندازه توقف آه (پرنده‌ای که به اندازۀ توقف آه)
ترا جدا کند از حجم سرب و توده دود
برای لحظه کوتاه (و لحظه‌ای کوتاه)
همچنین توجه داشته باشیم که سطر پایانی این شعر از وزن مصرع‌های قبل دور شده است:
پرنده ، آه
چقدر کوتاه!

شعر سوم که در قالب چارپاره است، برخلاف شعر اول که صراحت در سخن داشت، سخن در پرده می‌گوید. سعی شاعر در بهره‌مندی از تصاویر است و مقصود خود را در لایه‌هایی از تصاویر ارائه می‌دهد. گاهی این پوشش‌ها به ابهام می‌انجامد و مقصود نهایی و اصلی شاعر روشن نمی‌شود. همچنان که از خوانش این شعر، مقصودی مبهم در ذهن مخاطب نقش می‌بندد که با مرور مجدد شعر و دقت در آن، این ابهام همچنان به وضوح نمی‌رسد. پیداست که از بندهایی سخن می‌گوید اما انگار نمی‌خواهد تصویر واضح‌تری از مقصود اصلی خود ارائه کند:
زنجیر ها همیشه فلزی نیست
بسیار دستها که نمی دانند
بسیار دستها که گره ها را
تعویذ روز حادثه می خوانند
در پاره‌های بعدی شعر نیز همین وضعیت وجود دارد، هر مصرع سخنی دارد که در پایان بند همچنان ناگفته و ناروشن باقی می‌ماند. با این حال، چه در حالت اول که شعری صریح و آشکار را خواندیم و چه در این حالت که شعری نه چندان روشن، نحوۀ سرودن در میزان اثرگذاری شعر بسیار موثر است. غرض این است که سخن جامه‌هایی آراسته بر تن کند تا بتواند بر ذهن مخاطب بنشیند. گریزی نیست از توجه به لوازم شعرساز و گریزی نیست از به کاربردن هوش و ذوق هنری در نحوۀ به کارگیری این لوازم. هرگونه افراط یا تفریط در بهره‌گرفتن از هنرسازه‌ها می‌تواند نتیجۀ معکوس داشته باشد. فراموش نکنیم که مهم‌تر از هر چیز، توجه به جریان شعر، از گذشته تا امروز است و پیش رفتن طبیعی با این جریان، همیشه می‌تواند بهترین مسیر برای حرکت به سوی سرایشی موفق باشد.
با آرزوی موفقیت برای این شاعر ارجمند