عنوان مجموعه اشعار : بر لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی
عنوان شعر اول : اسفنداسفند و کفش های گلینش را
بر آستان در
تنها به زور قرص
باید قبول کرد
این عابر همیشه ملال انگیز
هر لنگه کفش روی هم افتاده اش
تاکید می کند که حضورش
قیلوله ای صغیر است
تجدید قدرتی که دوباره
از هیچ پر کند چمدانش را
با خود برد ملال گرانش را
اما از این حضور نصیب من
آشوب سهمگینیست
- آشوب خواستن نتوانستن -
بسیار پیش از این
گفتم مگر به نو شدن سال
من نیز نو شوم
اما دریغ و درد
آن شنبه های مبداء اصلاح
با عزم راسخی که مرا از ازل نبود
موکول شد به هفته دیگر
موکول شد به ماهی دیگر
و سال کهنه شد ....
باید به دادخواهی از این سالهای پوچ
سنگین ترین محاکمه ها را بپا کنم
دعوت کنم ملامتیان را
وارستگان سود و زیان را
جرثقیل خواسته هایم را
آماده کرده ام
باید برای عبرت این عزم سست خویش
از بین او و من
او را فدا کنم !
یک اسفند نود و شش
عنوان شعر دوم : کوتاهپرنده ایست که رنگین کمان آوازش
طلوع می کند از شاخه های ناپیدا
از آن حرارت و آتش چه می توان گفتن
از آن لطافت و اعجاز
که سنگ هم بشود از شنیدنش شیدا
پرنده ایست که اندازه توقف آه
ترا جدا کند از حجم سرب و توده دود
برای لحظه کوتاه
گمان کنی که در افلاک بال می سایی
رها از این همه غم در اثیر بالایی
پرنده ، آه
چقدر کوتاه!
عنوان شعر سوم : زنجیرهازنجیرها همیشه فلزی نیست
من دیده ام سلاسل نامرئی
آری بسان معصیتی پنهان
پشت دلیل و بینه شرعی
درب قفس چه فایده وا کردن
وقتی که شوق نیست پریدن را
عنوان کنند غایت دانایی
در لاکی از سکوت خزیدن را
زنجیر ها همیشه فلزی نیست
بسیار دستها که نمی دانند
بسیار دستها که گره ها را
تعویذ روز حادثه می خوانند
دیدم کتاب های گران چون سنگ
سدی به جوی جاری پرسش ها
آنسان که یک توهمی از تقوی
باطل کند تمام پرستش ها
بیچاره این حواس بر آشفته
در معرض هجوم دروغ و وهم
می بازد اعتماد و یقین اما
جز شک و احتیاط ندارد سهم
نقد این شعر از : فریبا یوسفی
دو شعر نیمایی و یک چارپارۀ خوب از این شاعر در صفحه ثبت شده است و مطالبی در جزییات هریک عرض میشود.
شعر اول:
نوع
بیان در اولین بند شعر نیازمند بازنگری است. شاعر برای انتخاب هر کلمه
باید توجیهی شاعرانه داشته باشد. وقتی شاعر مصرع «تنها به زور قرص باید
قبول کرد» را برای استفاده در این بخش از شعر خود برمیگزیند، پیش از تایید
و نگاشتن آن بهتر است از خود بپرسد چرا «به زور قرص»؟ قرص در این جمله چه
نقش هنری دارد؟ با کدام کلمات یا عبارات یا تصویر دیگری حضورش تایید و
تقویت میشود؟ ربط آن با اسفند و کفشهای گلینش چیست؟ و نهایتا آیا این
جمله پرداخت سالمی دارد؟: «اسفند و کفشهای گلینش را بر آستان در تنها به
زور قرص باید قبول کرد»
در بند بعدی شعر، گذرا بودن اسفندماه که مفهومی
ذهنی است با تصویری زیبا، ملموس و عینی شده است، با این حال این سوال نیز
مطرح است که تصویر لنگههای کفش روی هم افتاده برساخته از کدام ویژگی
اسفند است و حضور دو لنگه کفش با کدام مولفۀ ویژۀ اسفندماه تناسب دارد. در
حالی که هر فصل همین گذرایی را دارد و عابر است. هرچند اسفندماه پایان یک
سال است و تفاوتش با ماههای دیگر همین میتواند باشد، با این حال انتظار
این است که «هر لنگه کفش» که در حال قیلوله است، یک مصداق عینی هم داشته
باشد که ارتباط ویژۀ آن با اسفندماه را نشان دهد، ارتباطی که فقط میان این
ماه با کفش وجود داشته باشد تا این تصویرسازی به نهایت تأثیرگذاری و خلاقیت
برسد. در غیر این صورت، این گونه تصویرپردازیها در برقراری رابطه با ذهن
مخاطب قدرت کمتری خواهند داشت. توقع این است که کفش این عابر (اسفند) که هر
لنگۀ روی هم افتادهش، بر قیلولۀ صغیرِ حضورش تاکید میکند، در جهان خارج
از ذهن شاعر، تصویر روشن و مألوفی نیز داشته باشد.
دربارۀ توصیف «شنبه»
نیز بهتر این است که وصفی آشناتر و بینیاز از توضیح به کار رود. ممکن است
برخی ندانند که مقصود از شنبههای مبدأ اصلاح چیست در حالی که در ذهن گروهی
دیگر، اصطلاح «از شنبه شروع کردن» مفهومی آشناست.
در سطرهای بعد،
«موکول شد به هفتۀ دیگر» اگر با یک تغییر کوچک مرور شود متوجه روان شدن وزن
و تغییر در شیوۀ ارائۀ سخن خواهیم شد: آیا این تکرار شعر را به مقصود و
منظور شاعر نزدیکتر نخواهد کرد؟:
موکول شد به هفتۀ دیگر
موکول شد به هفتۀ دیگر
و سال کهنه شد
در
مجموع شعر اول بیشتر به گزارشگری و سخنگویی نزدیک است و بیهیچ لایۀ
پوشانندۀ هنری، آنچه مقصود شاعر است به صراحت بیان میشود. جز یکی دو مورد
تصویرگری مشخصاتی از شعر در این متن حضور ندارد و اگر وزن نیمایی آن را حذف
کنیم، سخنی ساده و حرفی صریح خواهیم داشت. مقصود این است که لازم است سخن
بهترین جامههای شعر را بر تن کند تا موثر باشد و اگر حتی سخنی معمولی و
گزارشی صریح است، نیازمند برخورداری از یک یا چند ویژگی شعری است تا کلام
ساده به شعر بدل شود. نمونههای بسیاری در ادبیات داریم که سخنی ساده طرح
شده است اما در آن سخن، یک یا چند ویژگی شعر، برجسته و موثر حضور دارند:
شعر «دریچهها» از اخوان ثالث از این نوع است و بسیاری شعر از دیگر شاعران
بزرگ نیز.
شعر دوم:
این شعر نسبت به شعر اول، از مولفههای شعری
بهرهمندی بیشتری دارد. از تخیل و عاطفه قابل قبولتری برخوردار است و
صرفنظر از چند لغزش وزنی، سخن به شعر نزدیکتر شده است. شعر پرندۀ فروغ
فرخزاد را در ذهن تداعی میکند و روشن است که مصرع «پرنده، آه» که عین
مصرعی از آن شعر است، در این شعر نقل شده است. این شعر هم مانند شعر اول با
تصویری زیبا آغاز میشود و باز مانند شعر اول، پس از این تصویر شعر با
قوتی که انتظار میرود، پیش نمیرود و رو به ضعف مینهد؛ هم از منظر تصویر
هم بیان.
در چند سطر از این شعر بیشتر دقت کنیم:
این مصرع با این تغییر به سلامت نحوی نزدیکتر است:
پرنده ایست که اندازه توقف آه (پرندهای که به اندازۀ توقف آه)
ترا جدا کند از حجم سرب و توده دود
برای لحظه کوتاه (و لحظهای کوتاه)
همچنین توجه داشته باشیم که سطر پایانی این شعر از وزن مصرعهای قبل دور شده است:
پرنده ، آه
چقدر کوتاه!
شعر
سوم که در قالب چارپاره است، برخلاف شعر اول که صراحت در سخن داشت، سخن در
پرده میگوید. سعی شاعر در بهرهمندی از تصاویر است و مقصود خود را در
لایههایی از تصاویر ارائه میدهد. گاهی این پوششها به ابهام میانجامد و
مقصود نهایی و اصلی شاعر روشن نمیشود. همچنان که از خوانش این شعر، مقصودی
مبهم در ذهن مخاطب نقش میبندد که با مرور مجدد شعر و دقت در آن، این
ابهام همچنان به وضوح نمیرسد. پیداست که از بندهایی سخن میگوید اما انگار
نمیخواهد تصویر واضحتری از مقصود اصلی خود ارائه کند:
زنجیر ها همیشه فلزی نیست
بسیار دستها که نمی دانند
بسیار دستها که گره ها را
تعویذ روز حادثه می خوانند
در
پارههای بعدی شعر نیز همین وضعیت وجود دارد، هر مصرع سخنی دارد که در
پایان بند همچنان ناگفته و ناروشن باقی میماند. با این حال، چه در حالت
اول که شعری صریح و آشکار را خواندیم و چه در این حالت که شعری نه چندان
روشن، نحوۀ سرودن در میزان اثرگذاری شعر بسیار موثر است. غرض این است که
سخن جامههایی آراسته بر تن کند تا بتواند بر ذهن مخاطب بنشیند. گریزی نیست
از توجه به لوازم شعرساز و گریزی نیست از به کاربردن هوش و ذوق هنری در
نحوۀ به کارگیری این لوازم. هرگونه افراط یا تفریط در بهرهگرفتن از
هنرسازهها میتواند نتیجۀ معکوس داشته باشد. فراموش نکنیم که مهمتر از هر
چیز، توجه به جریان شعر، از گذشته تا امروز است و پیش رفتن طبیعی با این
جریان، همیشه میتواند بهترین مسیر برای حرکت به سوی سرایشی موفق باشد.
با آرزوی موفقیت برای این شاعر ارجمند