.

.

.

.

عدالت مظلوم

زان دم که تیغ توطئه فرق ترا شکافت

زخم زمین به هیچ دوائی شفا نیافت

شب از نیام فتنه چه شمشیر برکشید

کز هول و هیبتش جگر آسمان شکافت

دستی که بسته بود کمر بر زوال تو

معنای رستگاری جاوید درنیافت

آنشب نسیم کوفه چه کابوس دیده بود

کآسیمه سر به کوه و در و دشت می شتافت

بعد از تو ای عدالت مظلوم،دست کین

بر پای پیروان تو زنجیر ظلم بافت

صد در زد آه خستهء مسکین به هر طرف

اما به هیچ گوشه نشان کرم نیافت

کی می شود نهفته پس ابر تیرگی

خورشید نام تو که در آفاق یاد تافت

ادامه مطلب ...

مرحوم جواد کناره چی متخلص به آذر از اساتید طراز اول و بنام شعر تبریز بود که متاسفانه بنده توفیق بهره گیری از  دریای فیض  ایشان را نیافته بودم ولی از طریق استاد عابد که افتخار تلمذ در محضر ایشان را داشتم با گوشه ای از کمال و دانش آن شاعر بزرگوار آشنا شده ام.ایشان در طرز هندی از اساتید مبرز بود ،علاوه بر این تصنیفهای جاودانه ای آفریده است که از جمله آنها تصنیف "ز سکوت سرد زمان"است که توسط استاد شجریان اجرا شده و تصنیف "ای پدر "که توسط استاد شهرام ناظری در سوگ آیت الله طالقانی مورد اجرا قرار گرفته.

ایشان بدلایلی جلای وطن کردند و در زمستان سال 1379 در آلمان رخ در نقاب خاک کشیدند که به همین مناسبت ویژه نامه  ای در باره ایشان تهیه کردم که در نشریه شمس تبریز در خرداد1380 به چاپ رسید.از مراتب فیض او همین بس که استاد عابد در قصیده ای به ماده تاریخ فوت ایشان سروده است که:

به هجری قمری گفت: جمله اهل ادب   

"به ناله اند به سوگ کناره چی آذر"

غزلی از ایشان را  بسیار دوست دارم که زینت تارنمای خود می کنم:

 

مرثیه

 

همین نه من،که به هر گوشه سوگوارانند

چو لاله هم نفس داغ خیل یارانند

به هم نوائیت ای مرغ حق در این شب تار

چکیده خون دل از نای ،حق گذارانند

به پای یاد تو ای سرو هرچه دامن و چشم

ز جوش اشک روان رشک جویبارانند

دریغ نامه ء سوگ ترا چو خامهء من

ز چاک ریش دل خسته اشکبارانند

به خون تپیده سپردی ره وفا و هنوز

ببین درین ره خونین چه رهسپارانند

ز پایداری منصور قصه کوته کن

که پایدار درین پهنه سر بدارانند

نشسته بر سر راه غروب تلخ عدم

در انتظار شبانگاه تیر بارانند

به بیکرانهء آفاق تیره دوخته چشم

به صبح روشن فردا امیدوارانند

چو گردباد ز حیرت به خویش می پیچم

که یکه تاز درین عرصه نی سوارانند

به حکم سابقه انبوه ابرهای سیاه

در ین کویر ،امیدآفرین بارانند

کجائی ای به تو آرام جان خسته دلان

به بوی زلف تو آشفته روزگارانند

بیابیا که به شاد آمد تو چشم به راه

نشسته در پس زانوی غم هزارانند.

ادامه مطلب ...