.

.

.

.

واج‌آرایی: موسیقی متن شعر/ منتقد : علیرضا بازرگان






عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی


عنوان شعر اول : ۱

بر سر سودای رستگاری انسان

غیر مشقت نبرده ایم نصیبی

بی که بگیریم تاج خار و صلیبی!

عنوان شعر دوم : ۲


تا همچو طفلی در امان تو بیاسایم

ای قصه ء پایان هر تشویش

شب را بر آر از گیسوان خویش!

عنوان شعر سوم : ۳
تا حکم دهد بر هلاک حلاج
شبلی به کلوخی کند کفایت
دامان نتوان شست از این جنایت
نقد این شعر از : علیرضا بازرگان
نوخسروانی و در این اواخر سه گانی قالبهای پیشنهادی تازه ای بودند که علاوه بر آنچه در مانیفست نوشته و نانوشته شان آمده است واکنشی فعال بودند به اقبالی که ترجمه ی هایکوهای ژاپنی نزد مخاطبان شعر معاصر با آن مواجه شد. واکنش فعال را از آن رو به کار بردم که ایرانی جماعت به قول معروف همیشه بر آن است که کم نمی آورد. لذا آنچه خود دارد چرا از بیگانه طلب کند. اگر آنها هایکو و تانکا دارند ما هم می توانیم قالبی با تعداد سطرها یا مصراعهای فرد داشته باشیم. چیزی که در میان قوالب سنتی ما به چشم نمی خورد. تقلیل فلسفه ی ابداع این قالبها به آنچه گفته شد البته بی انصافی است و این یادداشت در پی آن نیست اما سه گانی های ارسالی شاعر عزیز ما سبب شد گریز ناگزیری به آن زده شود
اولین نکته ای که جا دارد به دوست شاعرمان یادآوری کنیم این است که ایشان بنای هر سه شعر را بر هم قافیه شدن مصراعهای دوم و سوم گذاشته اند. حال آن که دست ایشان برای انواع دیگر ترتیب قافیه ها باز بوده است. شاید بشود گفت این عادت ممکن است همه ی مزایای قالب جدید را تحت الشعاع قرار دهد و ذهن و ذهنیت شاعر را تحدید و تهدید کند.
در سه گانی اول، دو مصراع نخست گزارش آن است که بر سر سودای رستگاری انسان، جز مشقت نصیب ما (راوی) نشده است. اتفاقی که باید این گزارش را به تراز شعر برساند لابد باید در مصراع سوم بیافتد. این اتفاق از نوع نیافتادنی اش انتخاب شده است. یعنی به جای اینکه اتفاقی بیافتد از نیافتادن اتفاقی خبرداده است. تاج خار و صلیبی به ما نداده اند. در اینجا دو نکته قابل ذکر است. یک اینکه خبر مصراع دوم، مصراع سوم را از موضوعیت انداخته است. ما در مصراع دوم متوجه شده بودیم که جز مشقت نصیبی نبرده ایم لذا اشاره به دو مورد از انبوه آنچه نصیب نبرده ایم توضیح واضحات و اضافه به نظر می رسد. ثانیاً تاج خار و صلیبی که نصیب مسیح شد چیزی جز تمسخر و شکنجه نبود لذا وقتی در مصراع سوم به نصیب نبردن از این دو اشاره می شود مشقت مصراع دوم کمرنگ می شود. هم چنین تشبیه این مشقت به رنج مسیح نامتناظر و نارسا می ماند چرا که بر سر سودای رستگاری انسان پیامبران و کسان دیگری هم مشقت دیده اند و سختی کشیده اند. همه ی آنچه به تفصیل گفته شد زیر سر «بی» ابتدای مصراع سوم است که به ضعف تالیف و تعلیل منجر شده است.
بر سه گانی دوم اشکالی وارد نیست. اما با دقت در آغاز این سه گانی و سه گانی سوم، باید توجه شاعر را به آسیب ناشی از یک عادت جلب کرد. هر دو «تا»ی اول سه گانی ها از یک نوع است و عادت کردن به آن راه را بر تنوع می بندد.
سه گانی سوم اشاره به ماجرای شبلی و حلاج است با قضاوتی در مصراع سوم. مضمون دو مصراع اول را در کتابها و تذکره ها خوانده ایم و می دانیم پس شاعر تنها در مصراع سوم فرصت داشت که خواننده ی شعرش را به حرف، تصویر یا نکته ی تازه ای مهمان کند. متاسفانه این اتفاق نیافتاده است. در طول تاریخ بسیاران، شبلی را بخاطر این کارش نکوهیده اند. فلذا این سه گانی از حیز انتفاع و التذاذ ساقط است.
اما در مصراع نخست سه گانی های اول و سوم اتفاقی افتاده است که جای تامل و تحسین دارد.
بر سر سودای رستگاری انسان (1)
تا حکم دهد بر هلاک حلاج (2)
واج آرایی با «س» در شماره یک و با «ه» و «ح» در شماره دو حاصل تصادف نیست. شاعر به واج آرایی گوشه چشمی داشته است تا از محل این قاعده افزایی برای شعرش ارزش افزوده ای فراهم آورد. اما ذکر یک نکته در این باره را لازم می دانم. واچ آرایی را اغلب تمهیدی برای دادن موسیقی درونی به شعر تلقی کرده اند اما در کمتر جایی به اهمیت تناسب موسیقی تامین شده با محتوی شعر اشاره شده است. در واقع باید گفت واج آرایی باید نقش موسیقی متن شعر را ایفا کند. مثلاً اگر در شعری با «ق» و حتی «غ» واج آرایی شده باشد موسیقی متن لازم برای تداعی قل قل قلیان در فضای قهوه خانه می تواند تامین شود. به نظر می رسد اقدام به واج آرایی بدون توجه به خاصیت صوری و صوتی واجها اعم از صامت و مصوت، تحمل رنجی است که گنجی را برای شاعر فراهم نخواهد آورد. هر شاعر می تواند حسب ذوق و تجربه ی خود سیاهه ای از صوت و صورت واج ها را با تداعی های متناظر احتمالی ترتیب دهد.
در مصراع شماره یک، تکرار «س» ها چه چیزی را تداعی میکند که مکمل شعر باشد و به غنای آن بیافزاید؟ اگر شاعر عزیز برای این واج آرایی دلیلی داشته باشد که قطعاً دارد دوست دارم آن را یاد بگیرم.
در مصراع شماره دو، تکرار «ه» و «ح» که در زبان فارسی از یک مخرج ادا می شوند واج آرایی محسوب می شود و در تداعی دریغ و آهِ برانگیخته از کار ناپسند شبلی البته شهره به جنون و یا حتی هیاهوی هنگام سنگ باران حلاج، مفید واقع شده است.

منتقد : علیرضا بازرگان

تولد: ۱۳۵۰ زنجان تحصیلات: مهندسی عمران سوابق ادبی: آغاز فعالیت‌های ادبی از اوایل دهه‌ی هفتاد تاسیس و مدیریت انجمن‌های ادبی در زنجان مدیریت صفحات ادبی مطبوعات در زنجان انتشار شعر و نقد در مطبوعات برگزاری کارگاه‌ آموزشی شعر و نقد در زنجان انتشار مجموعه‌ی شعر «سر در نمی‌آورم» در سال ۱۳۸۰ مسؤول واحد ادبیات حوزه هنری زنجان سال ۱۳۸۰ داور جشنواره‌های شعر استانی و کشوری ترجمه‌ی شعر و داستان کوتاه از زبان فرانسه



دیدگاه ها - ۱
سجاد سبحانی » جمعه 27 مهر 1397
نقد استادانه و آموزه ای بسیار زیبا بود. سپاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد