.

.

.

.

نقدی بر طنز های ابن محمود/محمد رضا راثی پور


در ایام رونق وبلاگ و بلاگ نویسی ، یکی از قدیمی ترین وبلاگها با درون مایه طنز که دیدی انتقادی به مسائل ساری و جاری جامعه و مسائل فرهنگی داشت ، وبلاگ وقایع این محمود اثر طبع شاعر جلیل القدر سید علی میر افضلی بود که بنا داشت با گیر دادن به همه چیز و همه کس تلنگری به دست اندر کاران و داعیه داران شعر و ادب و گاها سیاستمداران بزند و بر  پاره ای گفتارها و رفتارهای عجیب غریب آنان انگشت بگذارد.و با همه ایرادات و کاستی هائی که این نوشته ها داشت غنیمتی بود در این فضای آشفته وبلاگ نویسی که اغراض و عقده گشائی ها و تسویه حسابها در آن بیداد می کرد و به قول استاد محمد علی بهمنی آفت و تهدیدی بود برای ادبیات.

اصولا در یک جامعه مدنی سالم که آزادی های متعارف و توانائی اظهار نظر و انتقاد در رسانه ها وجود دارد تک تک افراد جامعه بویژه نخبگان هم انتقاد پذیر بار می ایند و در رفتار و گفتارهایشان پرنسیپ های اخلاقی را سعی می کنند رعایت کنند چون هر حرف و رفتاری می تواند بازتاب داشته باشد و حساسیت بیافریند.بر عکس در جوامع بسته تک تک افراد بویژه نخبگان بدلیل عدم تجربه چند صدائی خواه ناخواه خود حق پندار و خود شیفته هستند و ملاک و معیار هر چیز را سلیقه و پسند خود خود می دانند و جز تایید و تمجید خود چیز دیگری را نمی پذیرند.در این فضای رواج خود شیفتگی تنها لفافه  طنز و طیبت است که می تواند حقیقت تلخ را در خود پنهان کند و حد اقل شنیده شود.

وبلاگ وقایع ابن محمود با اغماض از پاره ای ایرادات  یکی از نمونه های طنز فاخر و تامل بر انگیز است و می تواند راهنمای خوبی برای کسانی باشد که در این زمینه استعدادی دارند و می خواهند در عرصه طنز قلم فرسائی کنند.متاسفانه این عرصه از دو سو مورد تهدید قرار گرفته است.نخست از طرف بعضی لوده گویان و لوده نویسان که فکر می کنند هرچه مطالبشان رکیکتر و بی محتوا تر باشد بهتر است و دوم از طرف برخی مصادر فرهنگی که نوعی طنز بی بو و بی خاصیت مثل طنزهای قند پهلو را رواج می دهند که جز پروردن کبریت های بی خطر کرامت دیگری ندارد.برای پرهیز از اطاله کلام سعی شده است مطالب این وبلاگ از لحاظ

سر چشمه های الهام

تنوع مضامین

باز خورد در میان جامعه هدف

مورد بررسی قرار گیرد.البته هدف از این بررسی باز کردن نوعی بحث و گفتگو در این زمینه است نه تمجید یا ایراد گیری صرف.

سر چشمه های الهام

بی شک هر مطلب طنزی که در این ایام نگاشته می شود در وهله اول رد پا و ته لهجه ای از طنز گل آقائی را در خود مستتر دارد و مرحوم کیومرث صابری با تلاشهای ارجمندی که در این زمینه انجام داد توانست در آن سالهای بحرانی و فضای بسته بسیاری از حرفهای نگفته را بیان کند و هرچند به تعبیر بعضی از افراد حکم سوپاپ را داشت ولی همین سوپاپ هم بعدها دیدیم که نتوانست دوام بیاورد و کار به جائی رسید که کوچکترین نشانه ای از تحمل مخالف و رو داری وجود نداشت.لذا خواه نا خواه نشانه هائی از این تاثیر پذیری در نثر و نظم ابن محمود وجود دارد .آنجا که برای پاره ای از خبر ها تحشیه نویسی می کند:

اخبار سیاسی و اجتماعی

 

یکشنبه 19 آبان 87 / ساعت 7:25 / شبکه رادیویی جوان / اطراقچی گوینده اخبار سیاسی و اجتماعی شبکه جوان، اخبار این شبکه را قرائت فرموده است که ما آنها را تفسیر میکنیم:

 

 

نشانههای درست

گوینده: آقای لاریجانی در واکنش به انتخاب باراک اوباما گفت: اوباما باید نشانههای درستی به منطقه بفرستد.

..

تفسیر: بعضی از نشانهها در فرهنگهای مختلف، معانی گوناگونی دارد، مانند علامت شست دست که همان بیلاخ خودمان باشد!

 

سیلی نقد

گوینده: ضرغامی رییس سازمان صدا و سیما گفت: این سازمان، آماج بیشترین نقدهاست و از طرفی، سازمانی است که خواهان بیشترین نقدهاست.

..

تفسیر: نقدهای شما را نقد خریداریم!

 

الطاف

گوینده: این خبر اگرچه سیاسی و اجتماعی نیست، اما شنیدن آن خالی از لطف نیست: خانم نیکو خردمند هنرمند سینما و تئاتر در بخش سیسییو بستری شد.

..

تفسیر 1: معنی لطف را نیز فهمیدیم.

تفسیر 2: الطاف شما مزید بادا !

 

 

 یا مسائل امروزی را با نثر هزار سال پیش بیان می دارد:

از گلستان من

 

لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟

گفت: ولم کن بابا! من یک‌ماه است روزنامه مذکور را نمی‌خوانم.

 

و گاه اشعاری با مضامین طنز و گل اقائی می سراید که حاوی نکات انتقادی هستند:

گوینده، پاور پوینت، تپق، آب، سمینار

حضّار، تصاویر خفن، خواب، سمینار

خمیازه پی در پی و پاییدن ساعت

نسکافه و آبمیوه و صد گونه صناعت

Input؛ سخنهای بسی نغز که گفتند

Output؛ دهن درّه حضّار که: مفتند!

اسلاید، سخنرانی، اسلاید، سخنرا...

سنگین کرد افکار مهم دیده من را

با کیف پر از هدیه شدم جانب خانه

«مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه».

 

دومین سر چشمه الهام جناب ابن محمود ، سید ابراهیم نبوی طنز نویس قهار روزنامه های دوم خردادیست که با تابو شکنی ها و بداهه گوئی های خود تحرک و جریان جدیدی را در طنز نویسی ایجاد کرد که نسبت به رویه محافظه کار طنز گل آقا کمی جسور تر و بی پروا تر بود.اما روز مرگی و عصبی بودن این نوع طنز در مقایسه با طنز گل آقائی آن را آسیب پذیر می نمود.چند نمونه از تاثیرات ابراهیم نبوی در ابن محمود:

آمار اراذل مشخص شد

 

وزارت کشور جدیدترین آمار اراذل و اوباش کشور را 13میلیون و 338 هزار و 121 نفر اعلام کرد.

این آمار شامل: اراذل و اوباش، اخلالگر و و اغتشاشگر و آشوبگر، جاسوس و عوامل بیگانه، مزدور و وطن فروش، خائن به آرمانهای امام و انقلاب، سگ‌باز و همجنس‌گرا، قانون شکن و کم ظرفیت، فریب خورده و بازیچه، تشنج طلب و فتنه‌جو، دست‌نشانده آمریکا و صهیونیست، قاتل و قاچاقچی، دزد و چاقوکش، خار و خاشاک و... می‌باشد. گفته می‌شود دو نفر از این افراد که با اسم مستعار طلحه و زبیر با نفوذ در بعضی از ستادهای انتخاباتی، آنها را به سمت و سوی دلخواه هدایت می‌کردند، شناسایی و دستگیر شده‌اند.

عوامل انتظامی و لباس شخصی‌ها، تا کنون موفق به کشته و زخمی کردن تعداد زیادی از این افراد شده‌اند. عده زیادی ازین اغتشاش‌گران نیز دستگیر شده‌اند و توسط مراجع ذیصلاح به سزای اعمال پلید خود خواهند رسید. این افراد معلوم الحال، در لباس دانشجویان، زنان و جوانان سعی در تخریب اموال عمومی، ارعاب و اغتشاش و اختلال در نظم کشور داشتند که با هوشیاری حزب الله، توطئه آنها در نطفه خفه شد. در عین حال، گفته می‌شود سر دادن شعار الله اکبر، توطئه جدیدی است که به قصد منحرف کردن اذهان عمومی و مظلوم نمایی توسط عده‌ای قلیل صورت می‌گیرد که بلافاصله بعد از شناسایی، تحویل قانون خواهند شد.

همچنین گفته می‌شود برادران زحمتکش مخابرات در حال ترمیم سیستم پیامک کشور هستند. این سیستم، در چند روز اخیر توسط عوامل ناشناس به قصد بدنام کردن جمهوری اسلامی از کار افتاده است و دست اجانب در این توطئه کاملاً مشهود است.

 

نمونه ی دیگر:

امثال و حکم 2

 

متن مثل: الغریقُ یَتشبّثُ بکُلِّ حَشیش.

معنی مثل: غرقه به همه چیز در آویزد دست.

مصداق مثل: رفتار بازنده مناظره، رعایت انواع اصول اخلاقی در انتخابات.

کاربرد مثل: این مثل را وقتی بکار برند که ادامه خدمت‌رسانی به ملت به عللی دچار خللی شود و در نتیجه آن، خادم ملت به خدمت ملت برسد.

مثل مشابه: دیگی که برای من ندارد بهره، خواهی سر سگ توش بجوشد خواهی کَهره.

]کهره: بزغاله[

حکمت ویژه 1: همه چیز را من دانم نه همگان؛ و مثل من هنوز از مادر زاده نشده است.

حکمت ویژه 2: ما دانیم قدر ما!

حکمت ویژه 3: الضرورات تبیح المحرمات. اگر ضرورت ایجاب کند، انجام هر نوع عمل حرامی، مباح و بلکه از اهمّ واجبات است.

پیشنهاد سازنده: برای جلوگیری از آتش گرفتن قیصریه (یا بقولی: قیطریه) به اندازه کافی دستمال در اختیار کاندیداها قرار گیرد. به‌عبارت دیگر، برای حفظ برادری و برابری، کشور را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام از نامزدها، رییس جمهور یک بخش از کشور شوند.

 

البته با توجه به تسلط فوق العاده جناب ابن محمود به ادبیات فارسی و تبحر در به کاربردن تلمیحات و ارسال المثل ها طنز ابن محمود از طنز ابراهیم نبوی یک سر و گردن بالاتر است اما تنها نقطه ضعفی که در این طنزها دیده می شود نوعی شتابزدگیست.اشتغال فکری ابن محمود به کارهای جدی و تحقیق سبب می شود ابن محمود بسیاری از مضامین را به اصطلاح شهید کند.به چند نمونه اشاره می شود:

کفاف کی دهد؟

 

کلماتم کف کرده‌اند و

کسی حال کف زدن ندارد.

تا تو کف بپاشی روی این آتش

من از کف رفته‌ام.

 

 

شعر بی ضرر

 

«یک»شنبه، روز «دوم» هفته‌ست

این نکته را

جز من کسی هنوز نگفته‌ست.

 

تنوع مضامین

همان طور که شاعر در آرشیو موضوعی تقسیم کرده است  این نوشته ها به انواع موضوعی برچسب زده شده است تا انتخاب خواننده آسان تر باشد .از انواع موضوعاتی که نویسنده به آن پرداخته بیشترین خلاقیت را در برچسب از گلستان من ارائه داده باتوجه به باز سازی فضائی تداعی کننده عصر سعدی و حرففهای امروزی بستر مناسبی برای ایجاد تضاد و تناقض فراهم آمده است:

از گلستان من (10)

 

حکیمی را گفتند: «چه گویی در سرهنگان این دیار که پیوسته می‌گویند: خصمان را اجازت نخواهیم داد که یورش برند و غارت کنند. و حرامیان را اجازت نخواهیم داد که ره زنند و ره بُرند»؟ گفت: اگر جنگ و قتال به اجازت بودی، مُلک را به سرهنگان چه حاجت بودی؟

 

از مذهب این قوم

 

بزرگی می‌فرمود: در جوانی ـ چنان‌که افتد و دانی ـ

از انواع معاصی و مناهی روی‌گردان نبودم.

روزی نمی‌رفت مگر به مستی و بیخودی

و شبی نمی‌گذشت مگر در آغوش بتان.

در این حالت، کسی را با ما کاری نبود

و در دین و ایمان ما حرفی نمی‌رفت.

اکنون که از آن معاصی توبه کرده‌ایم و روی به راه آورده،

زبان همگان بر ما دراز است و درهای انواع طعنه و تهمت باز.

روزی نمی‌رود که ما را شیاد و سالوس و ملحد ننامند

و شبی نمی‌گذرد که دگر اندیش و فتنه‌گر مان نخوانند.

راز این نکته تا کنون ندانستم چیست؟

حکیمی بشنید و گفت: حکمت آن آشکار است.

پیش از این در مذهب آن طایفه بودی و ترا از خود می‌دانستند

این شنعت و طعنه امروز، از آن است که مذهب آن قوم رها کرده‌ای!

 

 

در اخلاق درویشان

 

(با اجازه حضرت سعدی)

یاد دارم که شبی در ایام طفولیت، با یاران به لهو و لعب مشغول بودمی و چنان که رسم طایفه روشنفکران است، از چپ و راست، سخن‌های بسیار مهم و یاوه صادر می‌فرمودمی. فردایش مرا به خاطر افتاد که یاران از شدت استغراق در آن فسق و فجور و توهم و تاریکی، نه به گنجشکان آب دادند و نه به گربه‌ها جوجه کباب بی استخوان. خطاب آمد که: مؤمن! تو خود در آن میان چکاره بودی؟ کاش بجای نقل خاطرات و طعنه یاران، از روی تشک یا زیر لحاف بر می‌‌خاستی و رأساً اقدام می‌فرمودی!

 

 

یکی از مضمونهای مورد علاقه ابن محمود تحشیه نویسی و تاویل اظهارنظرهای شعرای معاصر است .ابن محمود که خود دستی در آتش دارد و یکی از طرفین دعواست گاها نمی تواند تحمل کند که از طرف شاعرانی پرمدعا نظرهای سخیف داده شود و لذا با انواع ترفندها خواه تحشیه نویسی و خواه تاویل وارونه سعی می کند جوابشان را بدهد و البته از طرف گویندگان نیز پاسخهائی می شنود:

واقعه اوّل.

وقتی که قدت نمی‌رسد به بزرگان برسی، یک راهش این است که بزرگان را همقد خودت کنی (این جمله حکیمانه را خودمان فرمودیم).

استاد علی معلم دامغانی که در بزرگی‌شان شکی نیست،  و ترانه‌سرایی‌شان ربطی به دغدغه‌های آب و نان ندارد و صرفاً به قصد قربت صورت می‌گیرد، در مراسم افتتاح خانه ترانه فرموده‌اند: مولانا هم ترانه‌سرا بوده است!

یکی بیاید استادنا را دریابد که عنقریب است کار دست شمس تبریزی هم بدهد!

 

یا

منصور اوجی: از دفتر روزنامه شرق تماس گرفتند و گفتند مى‌خواهیم براى سهراب سپهرى ویژه نامه‌اى بیرون بیاوریم، شما هم مطلبى براى این ویژه نامه تهیه کنید. در جواب گفتم: مرا معاف کنید. پرسیدند: چرا؟ گفتم: بر و بار دانش همه رفته‌اند و در مورد سهراب سپهرى هم دیگران هر آنچه را که باید بگویند طى سالیان سال گفته‌اند و من چیز دیگرى ندارم که بگویم. تنها این نکته را بگویم که...

تحشیه: خدا پدر بعضی از این سخنرانها را بیامرزد که اولش قصد ندارند سخنرانی کنند. ولی نیم ساعت اولش را به همین موضوع اختصاص می‌دهند و نیم ساعت دیگرش را هم کلی حرف بی ربط دیگر می‌زنند. خدا پدر منصور اوجی را بیامرزد که چیزی ندارد در مورد سهراب بگوید. اگر داشت، لابد تمام صفحات ویژه نامه را سیاه می‌کرد!

 

3) شکل و ساختار شعر نیما: رضا اسماعیلی

نیما شاعری مخاطب اندیش است و برای فروش کالای ادبی خود به ارضای ذوق و ذائقه مشتری توجه دارد.

...

ابن محمود: که این طور؟ ما تا حالا اشتباهاً  فکر میکردیم نیما  بر خلاف جریان رودخانه شنا کرده و زده توی دهن ذوق زمانه. مشتریهایش هم که معلوم است! رضا جان از تو ممنونم که مرا  ـ و شاید هم خود نیما را ـ از این اشتباه فاحش درآوردی.

...

راستی، ما داشتیم حساب میکردیم این ستونی که استاد عزیز رضا اسماعیلی در روزنامه جام جم راه انداخته، 70 درصدش نقل قول نوشتههای نیما یوشیج است. نمیدانم این مؤمن حق الناس را میپردازد و از پول این ستون، چیزی هم گیر نیمای مرحوم میآید یا نه؟

 

عمران صلاحی مرا خوب می‌شناخت

 

مرگ عمران صلاحی فرصت خوبی بود تا آنها که عمراً کاری به عمران نداشتند از بلندگوی رسانه‌ها و خبرگزاریها خودشان را مطرح کنند. چنین است رسم سرای درشت و کاریش نمی‌شود کرد. وقتی آدم می‌میرد می‌شود عزیز دل همه. همه خاطرات فالوده‌خوری خود را با او همه جا تعریف می‌کنند. تا همین اواخر عمران از همان آدمهای غیر خودی بود. خوشبختانه شاعران و نویسندگان عزیز انقلابی قدری وسعت مشرب از خودشان نشان دادند و تکه‌های نازکی را که عمران در طنزهایش به ریش دولت و ملت می‌بست، با تساهل هرچه تمام‌تر زیر سبیلی رد کردند. این اواخر هم خدا را شکر عمران صلاحی خودی شده بود و همه انقلابیها او را قبول داشتند. حالا گو اینکه کتابهایش بعضاً دچار خودسانسوری هم می‌شد. بگذریم.

اولش گفتیم به بهانه اینکه ما مرده پرست نیستیم، از زیر بار مرثیه سرایی برای عمران در برویم. بعداً دیدیم این عمران علیه ما علیه با همه جور جماعتی نشست و برخاست داشته است و ما خبر نداشتیم! و عنقریب است مقام ابن محمودی ما ازین بابت زیر سؤال برود. به همین خاطر، گشتیم و در گنجینه ذیقیمت خاطراتمان چند تا خاطره مشت از عمران پیدا کردیم و به ناف این ستون بستیم که بعداً اگر جواد مجابی خواست شناختنامه عمران صلاحی را چاپ کند، یا علی دهباشی به فکر یادنامه عمران صلاحی افتاد، این کتابها به اسم پر نور ما نیز مزین باشد.

.......

سوار ماشین داشتیم شهر را می‌پیمودیم که کنار پارک، عمران دفتر جیبی‌اش را درآورد و چیزی نوشت. گفتیم: استاد! همین لحظه به شما الهام فرمودند؟ گفت: نه! ازین جمله روی دیوار خیلی خوشم آمد. نگاه کردیم دیدیم نوشته‌اند:

زندگی بدون عشق مثل ساندویچ بدون نوشابه است!

با خودمان گفتیم اگر قرار بود آدم با ساندویچ جمله بسازد، بهتر ازین نمی‌شد. خداییش اگر من در آن لحظه تاریخی همراهش نبودم و او را از این مسیر نبرده بودم، معلوم نبود که عمران بتواند این جمله حکیمانه را کشف و ثبت و ضبط و به گنجینه ادبیات این سرزمین اضافه کند.

.......

یادش بخیر یک سفر با عمران و بر و بچه‌ها رفتیم جایی. در آن سفر ما چقدر سربسر عمران گذاشتیم. حالا خداییش عمران خیلی آدم ساده‌ای بود و زود سر کار می‌رفت. ما دسته کلیدش را بلند کرده بودیم و بنده خدا تمام وسایلش را گشت و پیدایش نکرد. ما اینیم دیگه! اینجوری سر بسر بزرگان شعر و ادب فارسی می‌گذاریم. بلکه اسممان در تاریخ جاودانه بماند. عمران بعداً خیلی بخاطر این شوخی بامزه از ما تشکر کرد. انسانیت داشت!

.......

در اصفهان شب شعر بود و ما رفتیم بالا و یک غزل مشتی خواندیم که ملت تا نیم ساعت ایستاده کف می‌زدند. پایین که آمدیم، عمران جلو آمد و صورت ماه ما را بوسید و گفت: فلانی که می‌گویند تو هستی؟ گفتم: بله! خودم هستم. گفت: من چقدر مشتاق دیدن شما بودم. شعر شما باعث شد کف کنیم و کیفور شویم. خدا رحمت کند عمران را که شعر خوب را خیلی خوب می‌فهمید.

.......

عمران شاعر خوبی بود. نویسنده خوبی بود. طنزنویس خوبی بود. مترجم خوبی بود. قلم بمزد خوبی بود. رفیق خوبی بود. خاطره تعریف کن خوبی بود. صاحب سبیلهای غیر شرعی خوبی بود. برای صدا و سیما بازنشسته خوبی بود. سوژه قتلهای محفلی خوبی بود. همه چیزش خوب بود.

 

 

 

پیشترها مطلب طنز جالبی به عنوان سندرم حاد وبلاگ نویسی خوانده بودم که یکی از مهمترین نشانه های آن این بود که فرد خود را در همه زمینه ها صاحب نظر می داند و در مورد همه چیز و همه کس اظهار نظر می کند.ظاهرا علائم این سندرم در ابن محمود هم وجود دارد و طیف مسائلی که این بزرگوار در موردشان اظهار نظر می کند از فوتبال و ورزش و مسائل روزمره گرفته تا حکایتهای کهن و مثل ها و اخبار سیاسی و..... می باشد که باعث شده است که کیفیت طنز در نوشته هایشان متغیر باشد و کارهای قوی و ضعیف در کنار هم قرار گیرد.این نوشته ها نیاز به یک غربال گیری دارد تا غث و سمین از هم تمایز داده شود.

مسئله دوم رکاکت بعضی از نوشته هاست که طبعا در این رواج لمپنیسم فضای وبلاگی کاریست نکوهیده.البته بنده خدای نکرده قصد جانماز آب کشیدن  و ادعای مبادی آداب بودن ندارم اما وقتی در این فضای بی نظارت که بی ادبی های افسار گسیخته بیداد می کند و شرم و حیا در آن غایب شده است از سوی چنین شاعر و ادیبی چنین مطالبی عنوان شود هیچ گونه محذوری برای یک جوان آداب مدان نمی ماند که عفت کلام را رعایت کند.و در پاسخ به اعتراض ما افرادی مثل ابن محمود را گواه می گیرد که بعله اگر اینها می گویند چرا من نگویم.

ابن محمودی که به دریده گوئی سید مهدی موسوی نکته می گیرد باید خودش هم الگوی پاک گوئی و پاک نویسی باشد

 

بیرونی. بزرگراه تهران ـ‌‌‌ کرج

افسر گشت نامحسوس در برابر دوربین، یک خودرو خطاکار را متوقف کرده و دارد با پسر جوانی که دستپاچه هم هست، گفتمان انتقادی می‌کند.

 

افسر    شما می‌دانید که تند رفتن در بزرگراه آن هم با وجود ماشین گشت نامحسوس و دوربین صدا و سیما چقدر جرم بزرگی است؟

جوان     جناب سروان! من مادرم مریض بود و مجبور بودم با سرعت ایشان را به نزدیکترین اورژانس ممکنه برسانم.

افسر    ئه! ایشان مادر شما هستند؟ خیلی خوب مانده‌اند. به شما تبریک می‌گویم. ولی به نظر می‌رسد سن ایشان از سنّ شما کمتر باشد!

جوان     جناب سروان! همان طور که خودتان مستحضرید قدیمها سن ازدواج خیلی پایین بوده و والده ما نیز در سنین نوجوانی به مناکحت ابوی ما در آمده‌اند.

افسر    ولی این موضوع حتی اگر صحت هم داشته باشد، دلیل نمی‌شود که شما با سرعت بالا در بزرگراه از بین ماشینها برانید و جان والده گرامی را به خطر بیندازید.

جوان     جناب سروان! مگر خودتان جوان نبوده‌اید و جوانی نکرده‌اید؟ حالا ما یه گهی خوردیم. شما را جان والده مکرمه‌تان از ما بکشید و بگذارید به کارمان برسیم که دیرمان شده.

افسر    اولاً که این طرز صحبت کردن با یک افسر گشت نامحسوس آن هم در برابر میلیونها چشم نیست. در ثانی، اِعمال قانون را گذاشته‌اند برای چنین مواردی. اگر ما در برابر خطای امثال شما گذشت کنیم، پس قضیه اِعمال قانون چه می‌شود؟

جوان     جناب سروان! درسته که اِعمال قانون بالاترین وظیفه در جهان بخصوص در این قسمت از بزرگراه تهران ـ کرج است، اما جان هر چه و هرکه دوست دارید نگذارید زندگی من بخاطر این دوربین تباه شود.

افسر    جناب ستوان! با مرکز مشخصات خودرو را هماهنگ و بعد از اِعمال قانون به مقدار لازم، ایشان را به اتفاق والده گرامی (ظاهراً) به نزدیک‌ترین آژانس مسافرتی برسانید.

جوان     جناب سروان! بابا من اگر دیر به جلسه سید مهدی موسوی برسم و لکچرم را در مورد «ضرورت عدم اِعمال قانون در غزل پست مدرن» ارائه نکنم، سید کاری می‌کند که دنیا برام از گه هم تیره‌تر و تلخ‌تر شود.

افسر    ئه! شما شاگرد سید مهدی موسوی هستید؟ دیدم رانندگی‌تان مثل حرف زدنتان قدری پسا مدرن بود! جناب ستوان! شما فعلاً اِعمال قانون نکنید تا من قضیه را بیشتر بررسی کنم.

جوان     خیر از جوونی‌تان ببینید. این قضیه والده و اورژانس راستش الکی بود. مشکل من همین کلاس سید مهدی موسوی بود و این آبجی را هم دارم می‌برم بلکه قدری غزل پست مدرن یاد بگیرد.

افسر    من بخاطر این سید این دفعه از خیر اِعمال قانون می‌گذرم. راستی، لب‌تاپ موسوی پیدا شد؟ شنیدم تو این یک سال غزل پست مدرن خیلی افت کرده!

جوان     شما ایمیلت را به من بده. من خودم بعداً مفصل برایتان توضیح می‌دهم. الآن اگر دیر برسم، سید خشتکم را به باد فنا می‌دهد.

افسر    به این سید بگو من با غزل «مهدی موسوی باحالی است» خیلی حال می‌کنم. ولی سعی کند کلمات رکیک و فحش و سکس و خشونت کمتر توی شعرش بیارد که جلوی دوربین خوبیت ندارد و اگر من اختیارات داشتم تا حالا چند بار در مورد او اِعمال قانون کرده بودم.

جوان     جناب سروان! اگر جرئت کردم، چشم!

 

..

داخلی. جلسه شعر

صداهای مبهمی شنیده می‌شود، اما گوینده آن دیده نمی‌شود.

 

ناشناس      کره بز الاغ! لکچر این موقع بدرد عمه جان محترمت می‌خوره! اگر این قدر که الاغ یونجه را می‌فهمید، تو نظم و انضباط را می‌فهمیدی، الآن شعر امروز ما این‌جوری به گه‌ خوردن نیفتاده بود!

 

 

در ضمن طعن و تعریض برخی نوشته های عرفا مثل " ابراهیم ادهم و زنبورهای جهش یافته "  را چندان نمی پسندم که اگر هنوز در زمینه فرهنگ و ادب ادعایی داریم به واسطه وجود همین چند نفر معدود است.حتی می توان به متون مقدس و مذهبی هم گیر داد ولی به قول خود ابن محمود پاچه گیری هم حدی دارد!هر چند سنگ بنای فرهنگ و دیالکتیتک امروز شک و نسبیت گرائی است اما اما همین شکاکیت مهر گسیخته می تواند منجر به سست شدن بسیاری از مبانی اعتقادی و اخلاقی شود که در نتیجه اش ممکن است سنگ رروی سنگ بند نشود.

 در بعضی پست ها مثل " غزل بهداشتی"  با توجه به محتوای غزل مذکور هرچند حق با نویسنده است اما بهتر بود انتقاد با رعایت پرنسیپ های اخلاقی صورت می گرفت.چنانکه برازنده نویسنده فاضلی چون ابن محمود باشد. بهر حال وقتی طرف خطاب یکی از نسوان است هر کلمه ای که نوشته می شود باید سبک سنگین شود .

 

باز خورد در جامعه هدف

 

هرچند با توجه با سابقه ذهنی که از خود شیفتگی و انتقاد ناپذیری هنرمندان معاصر داریم انتظار استقبال از این تعریض ها و طعن ها نداریم اما همین کامنتهای اعتراضی هم دلیل بر اهمتی دارد که هنرمندان به اظهار نظر دیگران می دهند و به خاطر این تلنگرها تغییراتی در رفتار خود می دهند.استفده از لفافه طنز بسیاری از این انتقاد ها را حد اقل شنیدنی کرده و شاید اگر لحن نویسنده جدی بود امکان داشت که به درگیری فیزیکی هم برسد.چه شود اینجا ایران است و همه هنرمندان اتفاق و حادثه ای در عالم ادبیاتند و هر گونه جسارت به محضر کبریائی شان کم تر از ذنب لا یغفر نیست.ابن محمود در پست ان قلتی با خودم نظرش این است که:


 

در این یک سال و دو سه ماهی که از عمر این وقایع نامه میگذرد، بارها از خودم پرسیدهام که بر این ان قلتها یا به قول امروزیها گیر دادنها، چه فایدهای مترتب است؟

اقبال تعدادی از دوستان از شعرها و نوشتهها، البته همواره مایه دلگرمی برای ادامه دادن کار بوده است. اما این سؤال لعنتی هنوز هم دست از سرم بر نمیدارد و نتوانستهام به قول رییس محترم مجلس، سرش را بر بالین نرمی بگذارم. بیشتر به نظر میآید ما و جماعتی همچون ما که خواننده این وبلاگند، در این گیر دادنها و فریاد زدنها بر زشتیها، داریم خودمان را تخلیه میکنیم و از بار رنجی که بر دوشمان است، بابت ناهمواریهای رفتاری در جامعه فرهنگی، سبکتر میشویم. و در آن سو، این رفتارها کماکان ادامه دارد و صد مورد ازین صداها و اداها را به چیزی بر نمیگیرد. قصه تکلیف و رفع تکلیف هم دیگر به سؤالی که منم، جواب نمیدهد. بقول معروف، ما کار خودمان را میکنیم و جامعه هم کار خودش را میکند. و اگر به این پندار کودکانه دل خوش کنیم که بگذار لااقل بدانند ما میدانیم و خر نیستیم، باز هم طریقش نیست.

فلذا! ما تصمیم عاقلانه گرفتهایم که اگر بشود، بجای خواندن حرف و حدیثهای دیگران و جستن نکتههای لایق گیردادن، خودمان برویم و  بکارهای بهتر برسیم. باور کنید، هر مطلبی را میخوانیم، فقط دنبال گیرهای سه پیچ آنیم و دیگر لذت خوانش از ما دریغ شده است. باید قدری هم به فکر خودمان باشیم و به قول جماعت، تولید فرهنگی مثبت کنیم. بلکه ناممان در تاریخ تولیدکنندگان فرهنگی مثبت جاودانه شود.

هی در حواشی این و آن راه رفتن و نکته پراندن، واقعاً کار آدمهای عاقل است؟ بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش! و صد البته منظورمان این نیست که در وبلاگ را تخته کنیم. هر وقت وسعمان رسید آن را بهروز یا همان بهروز خواهیم کرد. و از این وظیفه شاق روز به روز بهروز کردن دست خواهیم کشید.

این را با شما در میان گذاشتیم که بعداً گله نکنید که چرا یک در میان میگذاریم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد