شاید در طول
تاریخ ادبیات معاصر، آثار هیچ شاعری به
اندازة شهریار مورد مداقه و بررسی قرار نگرفته ودر این مورد
اظهارنظرهای مختلف و گاه ضد و نقیض هم ابراز نشدهاست و در این
خصوص، کم نبودهاند کسانی که موفقیت شهریار را درمواجهه با رقبای
قدرتمندی چون امیری فیروز کوهی، ابوالحسنورزی و رهیمعیری و...
مدیون قدرت و تسلط شاعرانه و دلیل اقبال عامبه آثار او را شاهکار
بودن و
شعریت محض دانستهاند. صرف نظر ازاین عقیدة شیفته وارانه، که خود
جای بحث دارد، باید گفت کهموفقیت شهریار مدیون وجهی دیگر است که
همواره از نظر ناقداناین عرصه پنهان مانده است. هر چند که
امروزه، رنهولک، نظریهپردازنقد جدید، به کلی منکر ارزش نقد تکوینی
شده است و اعتقاد دارد کهآثار ادبی باید فارغ از مقتضیات سیاسی -
اجتماعی زمان خود دربوتة نقد قرار گیرد، اما آثار شهریار روشنترین
مصداقی است که ما رادر پذیرفتن نظریة رنهولک دچار تردید میکند.
چرا که بررسی شعرشهریار بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمانی ممکن
نیست.
در تاریخ تطور ادبیات ایران، هیچ مقطع زمانی به اندازة
مقطع زمانیفعالیت ادبی شهریار دستخوش بحران و رفورماسیون نبوده
است چراکه در این برهه به دنبال روی کار آمدن حکومت پهلوی و
اصراری که
در مدرنیزه کردن بافت سنتی جامعه وجود داشت،
جامعه با دگرگونیهای ساختاری و بحرانهویت و شناور شدن ارزشها و ضد
ارزشها مواجه شده بود و شهریار نمایندهای از این نسلاست و هیچ
یک از آثار ادبی او بیتأثیر از این تحولات نیست.
از دیدگاه
جامعهشناسی یکی از مهمترین دلایل سنتگرائی مردم ایران، عدم
وجود حلقةروشن فکری کارآمد و مؤثر بوده است. به عبارت دیگر طبقة
خواص و نخبگان، علاوه بر اینکهدرصد ناچیزی از جامعه را تشکیل
میدادند، به دلیل آمار بالای بیسوادی و عدم وجودرسانههای
ارتباطی مطلوب و نیز بیاعتمادی مردم نسبت به اهداف و نیات آنان،
قادر به سمتو سو دادن افکار عمومی نبودهاند و لذا عامة مردم در
ورطة این بحران هویت که متعاقب مواجههبا نشانههای تمدن جدید
حادث شده بود، تنها و بیراهنما قرار گرفته بود و ناگزیر از
واکنشانفعالی بودند.
شعر شهریار، روایتگر این انفعال و کنشپذیری عامة مردم است و از این روست که مورداقبال عام قرار میگیرد.
رقبای
شهریار، در مواجهه با این دگرگونیها، براساس واکنشی که نشان دادند
به دو گروه تقسیمشدند. گروهی همچون مرحوم امیری فیروزکوهی، رهی
معیری و... بیتفاوت از این مسئلهگذشتند و چرخة شتابانگیز تحولات،
تأثیری در دنیای ساکن و سنتگرایانة آنها به جاینگذاشت
غافل از
اینکه با پاک کردن صورت مسئله، هرگز مسئله حل نمیشود و مشکل به
جای میماندو روند تکاملی جامعه، خواه ناخواه سنتگراترین لایههای
جوامع را به پذیرش حقیقت وجودخود وامیدارد و منادیان این رویه را
ناگزیر در حصارهای انزوای خود خواسته زندانی میکند.
گروه دوم
همچون نیمایوشیج، شاملو و... با توجه به موقعیتشناسی و فراستی که
واجد آنبودند پیام این نوگرائی را پیش از جامعه دریافتند و به سنت
شکنی پرداختند و هرچند که ارزشتاریخی کار آنها کماکان محفوظ بود اما
با توجه به عدم متابعت جامعه از آنان و کند بودن روندتکامل و
دگرگونی در قشر مردم، تنها ماندند و همچون بدعت گزارانی که قوانین
و عرف روندتکامل و دگرگونی در قشر مردم تنها ماندند و همچون
بدعتگزارانی که قوانین و عرف را زیر پانهادهاند، مورد طعن و تعرض
قرار گرفتند.
شگرد شهریار این بود که با این روند تغییر، قدم به
قدم همراه شد و نه چون سنتگرایان عقبماند و نه چون نوآوران پیش
افتاد و لذا در هر برهه از زندگی هنری خود احساس هم ذات پنداریو
همدردی جامعه را برانگیخت:
ای وارث عزیز
میراث خود بگیر و به حرمت نگاه دار
چیزی بر آن فزای و از آن هیچ کم مکن
ملیت تو چیست جز آداب و جز سنن
سنتشکن، صیانت خود را شکستهاست
حالت
شهریار، در برخورد با مظاهر تمدن جدید، همچون عامة مردم، همانند
کودکی است کهدر برخورد با چیزی ناشناس، هم کنجکاویش برانگیخته
میشود و هم ترس بر او عارضمیشود و به رغم همة اصرار و تاکیدی که
در شعر شهریار بر حفظ سنت میشود، کلمات وتعبیرات خارجی به طور
مفرط استعمال میشود.
نقاش عزیز
این تابلو اگر خوب درآمد از کار
در موزة روزگارها خواهد ماند
در آلبوم یادگارها خواهد رفت
بگذار «نوبل» به نور چشمان بدهند!
این
کنجکاوی و شیفتگی در جای جای آثار او دیده میشود. چه در آنجا که
با استعمال لغاتخارجی و غیر ادبی حریم ممنوعة غزل فارسی را در هم
میشکند:
گو آسمان وظیفة شاعر نمیدهد
گو نام ما به خفیه بلیسد زلیستم
سر باز مفت، این همه در جا نمیزند
سرهنگ گو ببخش، به فرمان ایستم
و
چه در منظومة حیدربابا، که در حقیقت نگاهی نوستالژیک به دنیای
کودکی شاعر است وشاعر در جای جای آن از عشق و علاقة خود به زندگی
سنتی سخن میگوید و میخواهد کهدرد و بلای زائران سفر کربلا نصیب
تمدن شود، به طور بیمقدمه و غیرمترقبه، یکی از آشنایانخود را به
تولستوی - نویسندة روسی - تشبیه میکند. و جالب این است که در
جدال بین کهنهپرستان با نیما و نوگرایان، شهریار تنها شاعر غزلسرائی
است که در مقام قبول و پذیرشپیشنهادات نیما درآمده، و به این
ترتیب با شکاف انداختن در حلقة مخالفان شعر نو، مراتبترویج و
گسترش شعر نو را فراهم میآورد:
نیما غم دل گو که غریبانه بگوییم
سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قلة آن قاف
از دل به هم افتیم و دو دیوانه بگرییم
شهریار در منظومههای «دو مرغ بهشتی» و «هذیان دل» از نیما متأثر میشود و این خود زمینةمقبولیت شعر نیما را پدید میآورد:
مرغان خیال وحشی من
تنها که شدم برون بریزند
در باغچة شکفتة شعر
با شوق و شعف بجست و خیزند
تا میشنوند صوتی از دور
برگشته چو باد میگریزند
در حجلة خلوت دماغم
علت
این رفتار دوگانه در شهریار، بیش از همه به شخصیت رومانتیک و
احساساتی او مربوطمیشود. او روشن فکری نیست که از زیج نخبهگرائی
به رصد پدیدهها بپردازد و قدرت تجزیه وتحلیل مسائل را داشته باشد و
البته این توقع از یک شاعر احساساتی بیجاست. شهریار بامظاهر
مدرنیته، رویکردی انفعالی دارد. او فاقد برنامهریزی و تفکر از پیش
اندیشیده شده استو با هر یک از پدیدههای نو، به طور موردی برخورد
میکند. مثلاً در قصیدهای با ردیف «پیشماست» شاعر به کلی خط
بطلان بر دستاوردهای قرن جدید میکشد و فرهنگ سنتی سرزمینشرا
میستاید.
جان من، بازآ به جای خود که جانان پیش ماست
مدعی آرایش تن میکند، جان، پیش ماست
علم اگر ماه فلک باشد چراغی بیش نیست
گو چراغی هم نباشد چشم وجدان پیش ماست
با چراغ علم، راه بتپرستان میروند
کعبه چشمانداز ما و راه ایمان پیش ماست
البته غرب ستیزی شهریار، با غربستیزی هیستریک جلال آلاحمد و پیروانش فرق میکند وهدفی ایدهآلیستی را به دنبال ندارد.
ما
از شهریار انتظار نداریم که به عنوان نظریه پرداز اجتماعی به
کالبدشکافی بحران هویتی وآسیبشناسی آن بپردازد ولی حداقل توقع
داریم که واقع بین باشد و کاستیها و نواقصفرهنگمان را در ضمن
ستایش ویژگیهای آن از نظر دور ندارد. و گرنه برخورد سطحی و
شعارگونه با کشفیات جدید عصر حاضر همچنان که در شعر «پیام به
انیشتین» وجود دارد گرهی از کارفرو بستة این سرزمین نمیگشاید:
انیشتین ناز شست تو
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا میشکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوف نیز جهان ما حباب روی چینِ آب راماند
منِ ناخوانده دفتر هم، که طفل مکتب عشقم
جهان جسم، موجی از جهان روح میدانم
اصالت نیست در ماده
در
قطعة «مومیائی» که به دنبال دیدار شاعر از زادگاه خود، پس از غربت
چندین ساله سرودهشده است، با گریز نامناسبی به مقدسات روبرو
هستیم:
شانههایم در فشار تنگنا و تیرگی
یک ستاره کور، سوسو میزند آن بیخها
روزن عشق و امید
چشمهائی خیره میپاید
غرش تمساح میآید به گوش
دست موسی و محمد با من است
میرویم
وعدة انجا که با هم روز و شب را آشتی است
صلح چندان دور نیست
شب به خیر
این
ناکجاآباد که شب و روز را در آن با هم آشتی است زائیدة توهم
قدرتمند شاعر است. ماایرانیان اصولاً مردم متوهمی هستیم و همواره
میل به رجعت به گذشته داریم، شاید به این دلیلکه میخواهیم از
واقعیتهای عریان زمانمان، یعنی به حساب نیامدن در معادلات
بینالمللی،عقبماندگی و سهم نداشتن در علم و دانش فرار کنیم و به
گذشتهای پناه ببریم که هنوز طعم تلخشکست در نبرد نابرابر با
قدرتهای غربی را نچشیده بودیم و این رویه بیشباهت به
واکنشهایبیمار گونة دفاعی نیست. گریز به دنیای بیمسئولیت کودکی،
آنچنان که شهریار در منظومةحیدربابا به آن میپردازد از همین مقوله
است.
طبیعی است که این تقریرات شهریار، زبان دل روحیة شکست
خوردة عامة مردمی است کهدوشادوش شهریار ناظر تحولات بودهاند و
میخواهند به چیزی دل خوش کنند و از این رهگذرشعر شهریار اقبال عام
مییابد، چون شهریار آئینهای در برابر نقائص و عیوب جامعه نمیگذارد
وبا همة ضعفها و کاستیها جامعه را میستاید. از این روست که با
واکنش طرد و انکاری کهنصیب همیشگی نوآوران و سنت شکنان این مرز و
بوم شده است مواجه نمیشود.
مآخذ:
1- نظریة ادبیات، رنه ولک و اوستین اوبر، ترجمة ضیاء موحد و پرویز مهاجر
2- چکیدة روانشناسی، کاپلان و ساروک، ترجمة دکتر پورافکاری
3- دیوان شهریار، انتشارات رسالت
4- به همین سادگی و زیبائی، جمشید علیزاده، نشر مرکز
5- گفتگو با شهریار، جمشید علیزاده
6- گرایشهای متضاد در ادبیات معاصر، عبدالعلی دست غیب
7- شهریار، این ترک پارسیگو، حسین منزوی، انتشارات برگ
8- شعر و شاعران، محمد حقوقی
9- از مهتابی به کوچه، احمد شاملو
10- از پنجرههای زندگانی، محمد عظیمی