.

.

.

.

سر چشمه های الهام پروین اعتصامی/محمد رضا راثی پور



در تاریخ ادبیات ،گاه به شعرائی برمیخوریم که به دلیل خصوصیات مربوط به شخصیتشان تحت تاثیر اجتماع و جو حاکم بر اذهان روشنفکران و اهل قلم قرار نگرفته اند و فارغ از این های و هو ها در دنیای ذهنی خود سیر کرده اند و دگرگونی های اجتماعی مسیر سیلان اندیشهء آنها را عوض نکرده است.


پروین اعتصامی مثال خوبی برای این گروه می باشد که علیرغم زندگی در یک برههء زمانی بحرانی از تاریخ ایران(یعنی ۱۳۲۰-۱۲۸۵)که هم از نظر تحولات سیاسی و هم از نظر تحولات ادبی حائز اهمیت بود،کمتر تحت تاثیر دگرگونی های چشمگیر زمان خود قرار گرفته و یا حداقل با آن همراه شده است.لذا از طرف عده ای به ناحق مورد انتقاد قرار گرفته و حتی عده ای شاعری او را مورد سوال قرار داده و شعرهای او را به دهخدا نسبت داده اند.*

اما باید گفت که اشکال پروین ،از این جهت نیست که او نخواسته یا نتوانسته با حرکتهای اجتماعی زمان خود همراه شود ،چرا که با مطالعه تاریخ ادبیات آن زمان متوجه می شویم که در این برههء زمانی حساس بسیاری از شاعران خط فکری ثابتی ندارند و خط مشی گاه بسیار متضادی اتخاذ کرده اند.همچون عارف قزوینی که مقارن با جنگ جهانی اول ابتدا به اردوی عثمانی پیوسته و طرفدار اتحاد اسلام شده اند،بعدها وقتی فهمیدند دست اندرکاران آن حکومت به این بهانه چشم طمع به آذربایجان دوخته اند بر علیه عثمانی شعر و تصنیف ساخته اند.و نیز یک زمانی در مدح کابینه سیاه سید ضیا الدین طباطبائی شعر گفته اند و بعد از رای خود برگشته اند.این تشتت فکری حتی در شاعران بزرگی چون ملک الشعرای بهار دیده می شود.و واقعا از شروع دوره مشروطه تا دیکتاتوری رضا خانی ،هم آوائی سطحی شعرا با جامعه و تحولات بیشتر از آنکه گامی در مسیر تحول و ترقی ادبیات بردارد نقاط آسیب پذیری و ضعف آنرا برجسته کرد و نشان داد تا چه مایه ادبیات ما نیاز به تجدید نظر دارد.لذا شاید پروین اعتصامی مصلحت را در آن دیده که از این تندبادهای موسمی نه چندان دیرپا خود را به کنار کشد و به جای ورود در حیطه ای که چند و چونش مشخص نیست جانب احتیاط و تامل را از دست فرو نهلد.

به همین دلیل مسائل اجتماعی در اشعار پروین اعتصامی ،عمیق تر و پخته تر مطرح می شودو سطحی نگری و شعار گوئی در آثار او کمتر به چشم می خورد.به عنوان مثال اگر به دو شعراز پروین و ابولقاسم لاهوتی –شاعر هم عصر با پروین-که در یک مضمون سروده شده است توجه کنیم متوجه تفاوت بینش و دیدگاه این دو می شویم:

لاهوتی:

ای دهاتی کودک خود را به مکتب نه بخواند

بی سوادی حاصلی غیر از ضرر دارد ندارد

جان دهد دهقان و خان از رنج او سرگرم راحت

رحم می خواهی ازین ناکس مگر دارد ندارد

گر که در دنیا نباشد زحمت مزدور و دهقان

گنج شاه و جیب دارا سیم و زر دارد ندارد

پروین:

تا به کی جان کندن اند آفتاب ای رنجبر

ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر

از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی

چند می ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر

در خور دانش بزرگانند و فرزندانشان

تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر

برای شناسائی و بررسی شخصیت پروین،بهترین راه ،توجه به منابع الهام و شعرائیست که او از آنها تاثیر برگرفته است.چراکه تنها خصوصیات مشترک روحی و شخصیتیست که آثار دو شاعر را به هم نزدیک می کند.

یش از همه شخصیت عبوس ،اخلاق گراو متکی به خرد ناصر خسرو در پروین نمودی تازه پیدا می کند،گوئی پروین ناصر خسرو دیگریست ،گریزان از های و هوی اجتماع نادرست ،که به یمگان ذهنیات خود پناه آورده است و چنین می گوید:

به رنج گوشه نشینی و فقر تن دادن

به از پریدن بیگاه و داشتن غم جان

مرا زصحبت بیگانگان ملال آید

به میهمانیم ای دوست هیچگاه مخوان

پروین مثل ناصر خسرو شعر را مرکوب اندیشه می داند و جدا از آن ارزشی برای شعر قائل نیست و اگر وقت خود را برای وزن و قافیه صرف می کند ،برای آن است که از طریق تمثیل و زیبائی و موزونیت کلام می خواهد پیام اجتماعی خود را بهتر به گوش مخاطبان برساند.
زبان پروین در قصائدش شدیدا یکنواخت و کسالتبار و محافظه کارانه است،درست مثل معلم اخلاقی که کلاسی را بطور خشک و جدی اداره می کند لذا احساسات او مردانه می نماید.به قول سیمین بهبهانی –شاعرمعاصر-شاید علت خسته کننده بودن قصائد او اینست که او از ابتدای قصیده شروع به پند و اندرز دادن به مخاطب می کند و از فنون و شگرد های قصیده چون تشبیب ،براعت استهلال ،حسن مطلع،تلمیح و…. کمتر استفاده می کند .

حتی اوزان مورد استفاده پروین همان اوزان خشن و سنگین ناصرخسرو است که فضای عبوس این قصائد را دوچندان می کند؛بحور نامطبوع و نادر که کمتر خوشایند طبع مخاطبین خود می شود:

ای کنده سیل فتنه زبنیادت

وی داده باد حادثه بر بادت

در دام روزگار چرا چونان

شد پایبند خاطر آزادت

# # #

شالوده کاخ جهان بر آبست

تا چشم به هم برزنی خرابست

ایمن چه نشینی در این سفینه

کان بحر همیشه در انقلابست

# # #

ای شده شیفته گیتی و دورانش

دهر دریاست بیندیش ز طوفانش

نفس دیویست فریبنده از او بگریز

سر به تدبیر بپیچ از خط فرمانش

# # #

بدمنشانند زیر گنبد گردان

از بدشان چهر جان پاک بگردان

پای بسی را شکسته اند به نیرنگ

دست بسی را ببسته اند به دستان

پروین حتی مضامین پرداخته شده توسط ناصرخسرو را تکرار میکند:

ناصر خسرو:

نبینی بر درخت این جهان بار

مگرهشیارمرد ای مرد هشیار

اگربار خرد داری وگرنه

سپیداری سپیداری سپیدار

پروین:

جز دانش و حکمت نبود میوه انسان

ای میوه فروش هنر این دکه و بازار

آنچه باعث شده که در مورد زن بودن پروین عده ای به شک بیفتند،اینست که پروین در اشعارش کمتر از ترکیبات رمانتیک وکلمات خوشتراش استفاده کرده است.حتی صنایع لفظی و معنوی مورد کاربرد او همانهاست که توسط ادبای مرد به کار گرفته می شود.

نگاه پروین به اجتماع و جامعه مثل نگرش ناصر خسرو تلخ و توام با بدبینی است.او اجتماع و روابط حاکم بر آنرا نادرست دانسته و به سخره می گیرد:

مردمی و عدل و مساوات نیست

زان ستم و جور وتعدی رواست

گشته حق کارگران پایمال

بر صفت غله که در آسیاست

مردم این محکمه اهریمنند

دولت حکام ز غصب و ریاست

وضع قضاوت و دادگستری را پروین در چند شعر از جمله مثنوی” نا آزموده “و” دو محضر”چنین وصف می کند.در مثنوی “ناآزموده”قاضی پیر ،که در بستر بیماری افتادهاست به فرزندش که قرار است جای او را بگیرد چنین سفارش می کند:

حرف ظالم هر چه گوید می پذیر

هرچه از مظلوم می خواهی بگیر

حق بر آن کس ده که می دانی غنیست

گر سراپا حق بود مفلس دنیست

در رواج کار خود چون من بکوش

هر که را پر شیر تر دیدی بدوش

در مثنوی “دو محضر”قاضی که به خانه می آید،چنین با زنش عتاب میکند و از زبان خود اعتراف می کند که:

تو ز سرد و گرم دنیا بی خبر

من گرفتار هزاران شور و شر

تو نشستی تا بیارندت ز در

ما بیاوردیم با خون جگر

توشه بستم از حلال و از حرام

هم تو خوردی گاه پخته گاه خام

تا یتیم از من ز یک بخشید نیم

تو خریدی گوهر و درّ یتیم

بدرۀ زر دیدم و رفتم زدست

بی تامل روز را گفتم شب است

رشوت آوردم تو مال اندوختی

تیرگی کردم تو بزم افروختی

در قطعه”سنگ و سر”پروین در باب اجتماع و عقلای آن چنین حکم می کند:

گر اینند با عقل و رایان گیتی

ز دیوانگانش چه امید دیگر

حتی جهان و کائنات نیز از حملهء پروین مصون نمانده و به عناوینی چون چرخ یغما گر،ایام مردم افکن،صیاد قضا،بد اندیش سپهر و گیتی رهزن ملقب شده است.تعریف پروین از زندگی اینست:
نهفتن به عمری غم آشکاری

فکندن به کشت امیدی شراری

به پای نهالی که باری نیارد

جفا دیدن از آب و گل روزگاری

در پاره ای از اشعار ،خاصه مثنویاتی که در بحر رمل سروده شده است رد پای مولوی به چشم می خورد.پروین در این تاثیر پذیری تنها به جنبهء تعلیمی و حکمت و پند مثنوی نظر دارد لذا نتوانسته است مثل مولانا دیدی خوشبینانه و روانی شوخ وشنگ داشته باشید وبا غلیان احساساتش صاحب نظران را در سماع اثیری شعرش خیره گرداند.احتمالا زبان تمثیلی مثنوی و موثر بودن آن در القاء پیام اخلاقی به مخاطب ،پروین را به سرودن اشعاری از این دست ترغیب کرده است:

تو چو زرّی ای روان تابناک

چند باشی بستهء زندان خاک

بحر مواج ازل را گوهری

گوهر تحقیق را سوداگری

یا:

بر سر آنست نفس حیله ساز

تا کند راهی سوی راه تو باز

تا در آن ره سر بپیچاند ترا

وندر آن آتش بپیچاند ترا

اهرمن هرگز نخواهد بست در

تا ترا می افتد از گویش گذر

روحیه موعظه گر و پند گرای پروین او را به اقتباس از مواعض دیگر شعرا چون انوری هم واداشته است مثل قطعهء” اشک یتیم” با مطلع :

روزی گذشت پادشهی از گذر گهی

فریاد شوق از سر هر کوی و بام خواست

که بر اساس این قطعهء انوری سروده شده است:

آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی

گفت این والی شهر ما گدائی بی حیاست

یا:

پروین: زشت است ز خلق خواستن وام

تا هست ذخیره ای به خانه

انوری:آلوده منت کسان کم شو

تا یک شبه در وثاق تو نانست

با توجه به این تاثیر پذیری های پروین مشخص می شود او بیشتر چهرۀ مصلحی را داشته که از شعر برای تبلیغ افکار خود استفاده می کرده است.علت محافظه کاری و نگاه محتاطانهء او به سرشت خرد گرا و تربیت یافتن در خانواده ای سنت گرا و پایبند آداب و رسوم برمی گشت.برغم قدرت و خلاقیت شگفت انگیزی که واجد آنست یک اشکال بزرگ در اشعار این شاعر بزرگ وجود دارد و آن اینست که تقریرات او برخاسته از احساسات بی شائبه نیست و جنبهء خردگرائی و کوششی در آن پررنگتر است و این بخصوص در قصائد و قطعاتش به جوهر شعر او لطمه می زند.در شعر واقعی بین شاعر و مضمون فاصله ای وجود ندارد و ما شاهد مکاشفه ای بلا واسطه هستیم.پروین همیشه از فراز قله خرد به پیرامون خود می نگرد لذا به این مکاشفهء بلا واسطه کمتر دست می یابد.زمانی شعر پروین ناب می شود که او از این قله پائین می آید و با احساسات پاک مادرانه از زبان طفل یتیم می سراید که:

روی مادر ندیده ام هرگز

چشم طفل یتیم روشن نیست

دامن مادران خوشست چه شد

که سر من به هیچ دامن نیست

خواندم از شوق هر کرا مادر

گفت با من که مادر من نیست

*اشاره به کتاب تهمت شاعری-نوشته فضل الله کرگانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد