گویند راویان که چو از شدت مرض*
حجاج-حاکم اموی-گشت محتضر
می گفت با طبیب فرومانده در علاج
اکسیر تو نکرد چرا ذره ای اثر؟
من آن کسم که پنجه ء بیداد گسترش
از شیعیان مجال تنفس گرفته بود
در سایه شکنجه و کابوس قهر من
در شام کوفه نور حقیقت نهفته بود
من آن کسم که گردن ابن جبیر را
گفتم به غیر قبله ببرند از غضب
وقتی جواب داد که در هر طرف خداست
گفتم به روی خاک ببرند از عقب
از آن زمان توهم آن نعش هولناک
یک لحظه از برابر چشمم نمی رود
گوئی سر بریده به من می زند نهیب
این وهم با دوای تو ساکن نمی شود
یک تکه گوشت را به نخی بست آن طبیب
فرمود تا ببلعد و آنگه کشد برون
محصول آن معاینه : بر روی تکه گوشت
چسبیده کرمهای فراوان و گونه گون
گفتا طبیب چاره چه جوئی که این گزند
از تیر آه خیل ستمدیدگان رسید
حجاج گفت پند به ناصح فروگذار
در کار خویش کوش که دردم امان برید
گفتا طبیب دست فرو شو که همچو کوه
آوای تو به جانب تو بازتاب یافت
هی می زدی به توسن عصیان شتابناک
غافل که این سمند به بیراهه می شتافت!
تابستان ۷۵
* بر اساس داستانی از کتاب هزار ماه سیاه
سلام و عرض ادب و سپاس از الطافتان . این شعر عمیق و عبرت انگیز بنده را به یاد شعر زیر انداخت که از اصل عربی توسط میرزا صادق تفرشی شاعر عصر نادرشاه به فارسی ترجمه شد :
نادره پیری ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روی پند
زیر همین قبه و این بارگاه
بر سر این مسند و این تکیهگاه
دیدم و دیدم که ز ابن زیاد
دیده چه ها دید که چشمم مباد
بر سپری چون سپر آسمان
غیرت خورشید سری خون چکان
باز به وقتی سر آن خیره سر
بُد بر مختار به روی سپر
باز چو مصعب سر و سردار شد
دسترس او سر مختار شد
شد سر مصعب به مجازات کار
تا چه کند با سر تو روزگار
شاداب بمانید
درود
آفرین و دست مریزاد!
بسیار آموزنده و تکان دهنده، سپاسگزارم
گمان کنم در مصرع ۱۹ « محصول آن معاینه : بر روی تکه گوشت » واژه گوشت ، گشت تایپ شده
راستی اگر دوست دارید با «بهترین روز کاری من» آشنا شوید
پیشنهاد شما را عملی کرده و برای آقای اوکتای یادداشت گذاشتم و ایشان برایم نوشتند که درستش خواهند کرد
از شما و آقای اوکتای بسیار سپاسگزارم
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
سلام آقای دکتر.
خیلی استوار و پندآموز بود. تا حالا چهارپاره ی روایی کمتر دیده ام آن هم با چنین روایت متعهدانه و انسانی و اصیلی.
درودها بر شما.
سلام بزرگوار صمیمی جناب رائی پور
.........
به خلوت تنهایی ام خوش آمدید در این عصر بی تکیه گاهی وغربت.. باعت آرامش دل وجان وتعالی اشعارم شدید...سپاس از حضور معطرتان...اگر به علت عدم صحت کامل وفرصت کافی نتوانستم نقدی در خور آثار ارزشمندتان داشته باشم پوزش می خواهم...همسفربا کاروان اسرای کربلا با امام سجاد ع وزینب کبری س پیام آور خون شهیدان باشیم
...........
تونخلی سربلند و سبز وخوبی ....سکوت ساحـل تنـگ غروبی
دلــت دریـــا تـرین شــور محبــت.....وگرمی مثل گــرمــای جنوبی......هاشمی زاده
سلام داستان قشنگی بود و به خوبی هم پرداخت شده بود
با سلام
متاسفانه این کتاب را نخوانده ام اما از نمونه ای که ارائه کرده اید چنین برمی آید که بسیار شیرین و خواندنی است.
چشم انتظارتان خواهیم بود...
سلام
مارو سر کار گذاشتیا
سلام و درود استاد ارجمند.ایام تان نیک و موفق
خواندن این سروده ارزشمند و عمیق از لحاظ معنایی، بی نهایت مشعوفم کرد.به زیبایی از داستان بهره گرفتید برای چنین سروده ماندگاری.به راستی فعل انسان ها بازتابی جز برای خودشان ندارد و البته گاه تاثیر برای پیرامون....
سپاس فراوان از این پست ارزشمند
سلام و صد درود...
شعر زیبایت را خواندم ؛حس خاصی به من بخشید... بسرایید که لایق ستودنی!
در پناه حق
سلاام واحسنت به شماا
yuasha Dr.
سلام
روایت منظوم وتکان دهندهای ازیک دیکتاتوردیوانهی دیگر ...
دست مریزاد وآفرین .
بایک سپید به روزم
yasha.Dr
آفرین به این گرداننده ی قلم که چه خوب قلم می گرداند.
سلام اقای راثی پور
درود بر شما سروده ی زیبایی خواندم ولذت بردم
سلام بر شما .
بسیار تاثیرگذار بود این چهارپاره ی غنی.
زنده باشید