کم نیستند کسانی که امروزه با توجه به عدم اقبال عمومی نسبت به شعر معاصرین، سخن از انحطاط و رکود شعر معاصر و انقراض بزرگان سخن میرانند. و اگر از لحاظ ارقام و آماری این ادعا را بررسی کنیم ممکن است این امر بر ما مشتبه شود ولی ریشهیابی و بررسی دقیق این مسئله ابزارهای دیگری، صرف نظر از اعداد و ارقام میطلبد.
در اینکه امروزه شعر معاصران کمتر با استقبال عمومی مواجه میشود و کتابهای شعر برغم تیراژ پایین در قفسه کتابفروشیها خاک میخورد حرفی نیست. ولی آیا علت این امر فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران است یا پارامترهای دیگری در این امر دخالت دارند؟
قطعاً علت امر هر چه باشد، فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران معاصر نیست چرا که معلومات نسل حاضر با توجه به گسترش کتابخانهها و رسانههای گروهی و تحصیلات بالائی که نسل حاضر نسبت به منتقدین دارد بسیار بالاست. بعلاوه نسل حاضر این امتیاز را دارد که بلاواسطه یا با واسطه ترجمة اشعار زبانهای دیگر، از تجربههای شعری دیگران بهره برد و میدان وسیعی برای شکوفایی خلاقیت خود داشته باشد ولی به قول عزیزی مهمترین عنصر در پدید آمدن نبوغ، عنصر زمان است مثلاً ناپلئون اگر در قرن حاضر در فرانسه بدنیا میآمد با توجه به محدودیتهای ظرفیت زمانی خود نهایتاً تبدیل به یک مقام ارشد نظامی میشد و نمیتوانست با نبوغ جنگی خود سرتاسر اروپا را از اسپانیا تا مسکو به تصرف خود در آورد.
در قرون ماضی، شعر، هنر مادر ایران بود یعنی بدلیل حرام بودن موسیقی و تصویرنگاری بار این دو هنر را نیز به دوش میکشید و بعلاوه داستانسرایان و حکیمان برای انتقال سریع حکایات یا اندیشههای ناب خود از این قالب استفاده میکردند. حتی سرگرمیهای مردم، از قبیل طنز و لطیفه و معما در قالب شعر ارائه میشد که به خاطر سپردن آن آسان بود.
امروزه با ظهور رقیبان قدرتمندی چون سینما، اینترنت، ماهواره و … که ذهن مخاطبان خود را آسانگیر و سهلالفهم کرده است، شعر مخاطبان فراگیر خود را از دست داده است. مخاطبان امروزی که به زندگی ماشینی خو گرفتهاند بی حوصله شدهاند و نمیتوانند ساعتها وقت صرف کنند تا به درک زیباییهای نهفته در یک قطعه شعری نایل آیند.
لذا شعر امروزی مخاطبان خاص خود را حفظ کرده است و مخاطبان
عام خود را، که زمانی جای خالی موسیقی و تصویر را برای آنان پر میکرد، از دست داده است.
کم نیستند کسانی که امروزه با توجه به عدم اقبال عمومی نسبت به شعر معاصرین، سخن از انحطاط و رکود شعر معاصر و انقراض بزرگان سخن میرانند. و اگر از لحاظ ارقام و آماری این ادعا را بررسی کنیم ممکن است این امر بر ما مشتبه شود ولی ریشهیابی و بررسی دقیق این مسئله ابزارهای دیگری، صرف نظر از اعداد و ارقام میطلبد.
در اینکه امروزه شعر معاصران کمتر با استقبال عمومی مواجه میشود و کتابهای شعر برغم تیراژ پایین در قفسه کتابفروشیها خاک میخورد حرفی نیست. ولی آیا علت این امر فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران است یا پارامترهای دیگری در این امر دخالت دارند؟
قطعاً علت امر هر چه باشد، فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران معاصر نیست چرا که معلومات نسل حاضر با توجه به گسترش کتابخانهها و رسانههای گروهی و تحصیلات بالائی که نسل حاضر نسبت به منتقدین دارد بسیار بالاست. بعلاوه نسل حاضر این امتیاز را دارد که بلاواسطه یا با واسطه ترجمة اشعار زبانهای دیگر، از تجربههای شعری دیگران بهره برد و میدان وسیعی برای شکوفایی خلاقیت خود داشته باشد ولی به قول عزیزی مهمترین عنصر در پدید آمدن نبوغ، عنصر زمان است مثلاً ناپلئون اگر در قرن حاضر در فرانسه بدنیا میآمد با توجه به محدودیتهای ظرفیت زمانی خود نهایتاً تبدیل به یک مقام ارشد نظامی میشد و نمیتوانست با نبوغ جنگی خود سرتاسر اروپا را از اسپانیا تا مسکو به تصرف خود در آورد.
در قرون ماضی، شعر، هنر مادر ایران بود یعنی بدلیل حرام بودن موسیقی و تصویرنگاری بار این دو هنر را نیز به دوش میکشید و بعلاوه داستانسرایان و حکیمان برای انتقال سریع حکایات یا اندیشههای ناب خود از این قالب استفاده میکردند. حتی سرگرمیهای مردم، از قبیل طنز و لطیفه و معما در قالب شعر ارائه میشد که به خاطر سپردن آن آسان بود.
امروزه با ظهور رقیبان قدرتمندی چون سینما، اینترنت، ماهواره و … که ذهن مخاطبان خود را آسانگیر و سهلالفهم کرده است، شعر مخاطبان فراگیر خود را از دست داده است. مخاطبان امروزی که به زندگی ماشینی خو گرفتهاند بی حوصله شدهاند و نمیتوانند ساعتها وقت صرف کنند تا به درک زیباییهای نهفته در یک قطعه شعری نایل آیند.
لذا شعر امروزی مخاطبان خاص خود را حفظ کرده است و مخاطبان
عام خود را، که زمانی جای خالی موسیقی و تصویر را برای آنان پر میکرد، از دست داده است.
شعر معاصر تبریز نیز جدا از این قاعده نمیتواند باشد و اگر ما در حال حاضر نشانی از شهریار، مفتون امینی، عمران صلاحی و جواد آذر نمیبینیم دلیل بر این است که بستری مناسب برای پدید آمدن این نوابغ وجود ندارد. در حال حاضر، شعرای مطرح تبریز کم نیستند و در قالبهای شعری متنوعی اعم از غزل، قصیده، ادبیات نوحه، شعر نو، شعر سپید و شعر ترکی فعالیت میکنند.
همه کسانی که در ابتدا شروع به شعر گفتن میکنند تنها به مطالعه فردی بسنده نمیکنند و سعی میکنند با حضور در انجمنهای ادبی به مقایسه اثر خود با دیگران و شعرای جا افتادهتر بپردازند. انجمنهای ادبی فرد را شاعر نمیکند ولی مقدمات و اسباب کار شاعری را به او میآموزد و اگر فردی در خود استعدادی برای سرودن داشته باشد میتواند از آن بهره ببرد وگر نه تبدیل به یکی از بی شمار شاعرانی میشود که سالها در انجمن قلم میزنند و عدم و وجودشان تاثیری به اندازه یک قطره در دریای بی کران ادبیات ندارد.
چند انجمن ادبی در تبریز وجود دارد مثل انجمن ادبی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و انجمن ادبی اداره ارشاد شامل بخش خواهران و برادران. قبلا با حضور اساتید شعر چون استاد شیدا و هریسی و دیگران، این انجمنها رونقی داشت و مطالبی به نو آموزان آموخته میشد.
تعدادی قهوه خانه نیز در تبریز به صورت پاتوق شعرا درآمده است که محل مناسبی برای تبادل افکار شاعران و ابراز وجود آنان است. یکی از معروفترین آنها کافه خورشید است که یکی از دیدنیترین محلها برای جامعه شناسان و روان کاوان محسوب میشود و شاید هیچ کجای عالم، چنین تنوعی از لحاظ نمونههای انسانی نداشته باشد! بیدلیل نیست که به قول کادرهای ثابت کافه شعرا (اصطلاحی است که در مورد مشتریان قدیمی کافه اطلاق میشود) عنوان کشتی نوح برای کافه خورشید انتخاب شده است. بدلیل رواج بازار مراد و مرید بازی در این مکان هر کسی که سرش به تنش می ارزد یا نمی ارزد عده ای را به دور خود جمع کرده است و گاه در اوج احساساتی شدن میبینید بدیهی ترین اصول منطقی و عقلی به چالش کشیده میشود و هر کسی در مورد هر رشتهای و فنی قاطعانه اظهار نظر میکند. یک رفتار جالب مورد مشاهده در شاعرانی که تازه شهرت یافتهاند و پایشان به این مکان باز شده است اصرار در متفاوت نمایی است که به صورت رفتارهای غیر عادی یا پوششهای لباس متمایز و … بروز میکند ولی به مرور زمان وقتی طرف میبیند که این رفتار برای دیگران عادی شده است این تمایز تعمدی را بعداً به کنار میگذارد.
شاعران نوگرا قبلاً در کافه شمشاد پاتوق داشتند ولی الان گاهاً به کافه جنب کتابفروشی رسالت روی میآورند.
چند محفل ادبی خصوصی نیز در تبریز وجود دارد که یا در خانه استاد مربوطه و یا به صورت هفتگی در خانه یکی از شاگردان برگزار میشود که بعداً در مورد آنها توضیح داده میشود. برای ساده کردن صحبت در مورد شاعران معاصر تبریز ما آنها را به سه نسل تقسیم میکنیم. نسل اول آنهایی هستند که قبل از انقلاب به دنیا آمدهاند ولی فعالیت هنری خود را پس از انقلاب شروع کردهاند و یا شهرت شعری خود را در پس از انقلاب بدست آوردهاند. فضای فکری و بستر ذهنی حاکم بر شعرای نسل اول متاثر از شاعران متقدم خود است. و بی شباهت به تبریز قدیم نیست که هر محلهای جوانمرد و بزن بهادری داشت که عدهای مرید را بدور خود جمع کرده بود. لذا هر یک از شعرای نسل اول در حلقه یکی از شعرای متقدم گردآمده و یک محفل ادبی خصوصی برپا کرده بودند که در این محافل ضمن حک و اصلاح شعرشان، مطالبی نیز به عنوان درس در مورد اشعار مثنوی یا حافظ و یا گلستان گفته میشد و هر یک از شاگردان به فراخور استعدادشان از آن بهره میبردند و ممکن بود در آخر جلسه ، غزلی به عنوان طرح به اقتراح گذاشته شود.
یکی از مشهورترین این محافل، محفل ادبی استاد زنده یاد عابد بود. شادروان عابد که یکی از نخبگان شهرت گریز عصر خود بود زمانی به همراه استاد واعظ و مرحوم جواد آذر محفل پرباری ترتیب داد که در آن فنون ادبی چون جامع المقدمات، گلستان، اشعار حافظ و مثنوی مورد بحث و تفسیر قرار میگرفت.
از شعرای نسل اول که در این محفل پرورش یافتهاند میتوان به آقای سهرابی (صدیق)، شکیب، شبخیز، جمشید و ایوب و…اشاره کرد.
از این عزیزان، آقایان شب خیز و شکیب طبعشان بیشتر به نوحه و شعر رثائی متمایل است و در حال حاضر از نامداران شعر رثایی هستند. هر چند در قالب غزل نیز طبع آزمایی کرده اند.
مرحوم شکیب:
دل بی تو رنگ و بوی، دنیا نمیپسندد
چونانکه در تو بیند، خود را نمیپسندد
شب خیز:
پشت مردان با زره بیگانه باشد روز جنگ
سینه زخم آشنا دارد زبون شمشیر را
ایوب بیشتر در قالبهای شعر ترکی طبع آزمایی میکند ولی گاهاً اشعاری تفنناً بر زبان فارسی میسراید.
شهرت ایوب بیشتر در به عهده گرفتن اجرای مراسم و سرودن شعر مناسبتی است:
هر زمان یاد از بهاران می کنم
یاد یاران یاد یاران میکنم
محمد سهرابی (صدیق) یکی از وفادارترین شاگردان استاد عابد میباشد که بیشتر در قالب غزل طبع آزمایی کرده و علاوه بر هنر شعر به هنر نقاشی و خطاطی نیز آراسته است. آقای صدیق از دوستان صمیمی مرحوم عمران صلاحی بود و خاطرات فراوانی از مصاحبت آن عزیز سفر کرده دارد. به خاطر دارم که زمانی ایشان دچار کسالت شدیدی شده بود و به همین خاطر بنده قطعهای برای تسلی ایشان سروده بودم و آقای صدیق چنین پاسخ مرا داده بود:
ای به جان حزین شکیب آموز
که غم اهل دل به دل داری
ریسمان نجات قافلهای
یوسف از چاه غم برون آری
تو ز آزادگانی و آزاد
محرم و فیض یاب اسراری
این خود از لطف خالق است بلی
نه به هر کس دهند انواری
شعر تو فصلی از صفا بگشود
بر کتاب دلم ز غم خواری
لطف شعرت به قصر جان افزود
پردههای حریر زرتاری
آری از کینه فلک چندی
مبتلا گشتهام به بیماری
سیلی درد مدتی بنمود
گونهام را ز کینه گلناری
چرخ را عادتی است دیرینه
کینه پردازی و دل آزاری
یکی از شاگردان با استعداد استاد عابد، جمشید علیزاده میباشد که طبعش بیشتر با غزل متمایل است و دستی نیز در تألیف و گرد آوری دارد و تا به حال چند کتاب از او به چاپ رسیده است.
چند نمونه از اشعار جمشید:
تا به گرد قدم یار رساند ما را
همچو گرد از پی محمل بدواند مارا
بسکه شومیم به هر جا بنشینیم چو بوم
سنگ بیزاری از آنجا بپراند ما را
جمشید در قالب نیمایی و سپید طبع آزمائی هائی انجام داده و بیشتر متاثر از زبان سایه میباشد:
اندر این تیره شب اهرمنی
که جهان غرق هراس است و سکون
وز کران تا به کران پیچیده ست
بوی سنگین و جنون آور خون
بهر بگشودن دروازه صبح
مردی از خویش نیامد بیرون
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟
تعدادی دیگر از شاعران نسل اول، در محفل ادبی استاد نظمی پرورش یافتهاند. استاد نظمی از شاعران کلاسیک تبریز میباشد که زبانی سهل و ممتنع شبیه به سعدی دارد.
از زلف خود ار سلسلهای باز نمیکرد
دل این همه دیوانگی آغاز نمیکرد
درویش اگر ساکت و خاموش نمیمرد
در مشت غنی سیم و زر آواز نمیکرد.
استاد نظمی دستی در تحقیق دارد و تذکره دویست سخنور همراه با ماده تاریخ از او به چاپ رسیده است. از شاگردان استاد نظمی میتوان به کامران، مرشد، خسروشاهی و رنجی، اشاره کرد.
از این چند نفر، کامران بیشتر در حیطه شعر نوحه فعالیت کردهاند.
کامران:
لیلا گه وداع علی گفت کامران
کو فرصتی که خوب تماشا کنم ترا
کامران در قالب غزل نیز فعالیت دارد و اشعاری ارتجالی نیز میسراید:
ببخش اگر به رفتنت دو چشم تر نداشتم
که از وقوع فاجعه چنان خبر نداشتنم
خسروشاهی و رنجی طبعشان با غزل متمایل است و در این قالب فعالیت میکنند و از کادرهای ثابت کافه خورشید میباشند.
خسرو:
برگردای پرنده که گلزار مرده است
در دست بی ترحم صد خار مرده است
در هر کجا که نقشه دیوار میکشند
اندیشههای بکر مرا دار میکشند
رنجی:
سوختم آتش گرفتم، روح خود را گریه کردم
بی تو تنها، بی تو تنها، بی تو تنها گریه کردم
در این میان مرشد استعدادی کشف نشده است که اگر در فضای ادبی تهران حضور داشت ممکن بود یکی از چهرههای مطرح شعر امروز باشد. مرشد احاطه وسیعی به شعر کلاسیک و نو دارد و یک کتاب تحقیقی نیز در مورد مسیح کاشانی به چاپ رسانده است و علاوه بر مطالعات فردی تحصیلات دانشگاهی نیز دارد. این ابیات از اوست:
مسیح و مرگ نکردند آشتی هر چند
تمام شهر پر از سایة صلیب شده است
یا
معشوقة شب به وقت من مست آمد
با خوشهای از ستاره در دست آمد
تا از شب ما نسیم هم بو نبود
با خواهش من پنجره را بست آمد
و این هم نمونهای از شعر نیمائی او:
ز جلد کهنه کتابی
که روی طاقچة قرن مانده است
و با شکست نیاکان من ورق خورده است
غبار تیره متن سکوت را
میان پنجره و باد پاک خواهم کرد
شبی که آینه با سنگ آه میشکند
شاعران نسل دوم کسانی هستند که یک دهه پس از شاعران نسل اول به شهرت دست یافتهاند. تعدادی از این شعرا در محافل ادبی مذکور تلمذ کردهاند و تعدادی نیز از طریق مطالعه فردی کسب معلومات نمودهاند. از شاعران نسل دوم میتوان از جلال محمدی (گلچین)، محمد بهرامی (عاصی) اسحق راهب و قادر دلاور نژاد نام برد و نیز محمدرضا لوائی که در زبان ترکی فعالیت میکند. گلچین مسئول واحد هنری سازمان تبلیغات اسلامی میباشد و زبانش متاثر از سبک شاعران حوزه هنری است.
سالی گذشت و درد دل ما دوا نشد
کس غیر ما به غربت ما مبتلا نشد
گفتند این چنین شود و آن چنان شود
اکنون سوال میشود آیا چرا نشد
بیهوده بود معجزه ء کیمیا گران
محض نمونه ظرف مسی هم طلا نشد
محمد بهرامی که در رشته ادبیات فارغ التحصیل شده است از زبان محمد علی بهمنی غزل سرای معاصر متاثر است.
تو فاصله اندیش و من از فاصله بیزار
تا ختم که آخر بکند فاصلهها را
فرصتی ای عشق می خواهم زدرگاهت دوباره
تا برافروزم به ایوانت چراغ استعاره
شهرخاموش است ومن بیداروطبعم درتلاطم
وز لبم ریزد بیادت ، گه غزل ، گه چارپاره
گشته بی آوازپایت ، خالی ازعشق این حوالی
تابه کی ای خوب ، ماندن درحصار استخاره
مست تصویر خیالت می شوم در ناگهان ها
دوستت دارم عزیزم ، از هم اکنون تا هماره
کاشکی فرسنگها از خویش دور افتاده بودم
تا خیال آسا به گردت می رسیدم ای سواره
نقش اول را تو بازی می کنی درسرنوشتم
ای تو اسکار جنون را ، برترین جشنواره
شهر، ای شهر فرو غلتیده در دام توهم
آسمانت را چه پیش آمد شداینسان بی ستاره
سید قاسم ناظمی، قادر دلاور نژاد و اسحق راهب نیز اشعارشان متاثر از شعر حوزه هنری است و تاثیر قیصر امین پور و حسن حسینی نیز در آثارشان دیده می شود.
شعری از سید قاسم ناظمی:
دستهایت ضریح تمناست
آی فردا که روح تو با ماست
نبض خورشیدی ات میتپد سبز
جای پای تو در کوچه پیداست
میگریزم به سمت نگاهت
اول و آخر عشق، آنجاست!
گرچه تنها ترینی تو، اما
عشق هم سخت تنهاست، تنهاست
از بین شاعران نسل دوم، محمدرضا لوائی از همه مطرح تر است که اشعار قدرتمندی در زبان ترکی دارد. لوائی در هر مجموعه اش نسبت به مجموعه قبلی به ظرفیت های زبانی تازه ای دست مییابد:
هئی، بی لر، ضیالی لار
اوقدر آیدین یاشادینیزکی
کؤلگه نیزه حسرت قالدیق
باغیرتی چاغیندا آغیزلار
بیراوپوشوله یومولدو
ویوموروقلار پارایا آچیلدی
منی بیر شیمشکجه ده دؤزَنمه دینیز
قارانلیغینیزدا
گئجه دیر
یامان گئجه دیر
ترجمه:
آهای سروران!روشن فکران!
چندان روشن زیستید که عمرمان در حسرت سایه تان به سر آمد
در ناگزیر فریاد
لبها با بوسه ای خاموش شد
و گره مشتها
با پول باز شد
مرا بقدر صاعقه ای
در تاریکنایتان برنتابیدید
شبست و چه دشوار شبی!
در مورد شاعران نسل سوم که دو دهه پس از شاعران نسل اول فعالیت کردهاند حرف زیادی نمی توان گفت جز این که راه بسیار دشواری در پیش دارند و در زمان کسادی شعر پا به عرصه ادبیات گذاشتهاند.ویژگی اشعار این نسل نو آوری های بیشتر و دیدگاهی به اصطلاح فراجناحی تر است.بر خلاف دو نسل پیش که رویه رفتاری خود را بر پایه پاره ای مناسبات و پرنسیپ ها تنظیم می کرد در این گروه در نتیجه حاکم شدن فضای نسبیت گرایانه نوعی وضعیت غیر قابل پیش بینی وجود دارد.البته اقتضای سن و سال و تنوع طلبی نیز همین است.مثلا ممکن است شاعری در همه قالبها طبع آزمائی کند و هیچ به این مسئله بها ندهد که در چه قالبی می تواند اثر موفق تری ارائه دهد.
از چهره های شاخص نسل سوم می توان به صالح سجادی با غزلهای پست مدرنش اشاره کرد که خالق فضائی تازه در ادبیات بوده است::
آسمان در آسمان تابید نت را دوست دارم
ای نخستین
بدر، هر شب دیدنت را دوست دارم
ای خدای خاک ! وقتی ابرها را می تکانی
از
درختی مرده ، خرما چیدنت را دوست دارم
دست هایت را همان اندازه که شمشیر می زد
وصله
وقتی می زند پیراهنت را دوست دارم
آه ای بر چاه ِ عدل ِ کوفه بوتیمار غمگین
گریه
کن این ترس ازخشکیدنت را دوست دارم
درد اگر بر شانه هایت بود مرهم می نهادم
آه
از آن درد ِ دگر، نالیدنت را دوست دارم
تو نه قرآن ، نه، سر فرزند را بر نیزه دیدی
حکم اگر این است من جنگیدنت را دوست دارم
.دوست عزیزم رضا شیبانی نیز از شاعران بسیار خوش ذوق و مسلط است :
طلوع می کنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افق های بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظه های غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصه های دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که می خورد به سر پر غرور خار قسم
نشانده ام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خسته ی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسل های شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
یکی دیگر از شاعران مطرح معاصر جناب ابولفضل بیلویردی-دادا- ست که می بایست اسم ایشان را در عداد نسل دوم می آوردم ولی چون در ایام اخیر سبک شعرهای زلال را ابداع کرده است بهتر است در نسل سوم در مورد آن بحث شود.هر چند در مورد شعرهای زلال هنوز بحث و بررسی اساسی نشد و ایراداتی از لحاظ افزایش تکلف شاعر بر آن وارد است اما با توجه به اقبالی که یافته است و شخصیت خود این شاعر شیدا و خوش ذوق پدیده ای غیر قابل چشم پوشی نیست.و اصلاح ایرادات این سبک نیز از دست توانای این شاعر نو جوی بر می آید:
یکی پُرازسخن است
ازآن سخن که شمع انجمن است
در امتـداد ِ شب از او کســی نمی پـرسـد
چراکه آسمان،غریب ِ من است
بهـار در کفـن است
یکی به خاطـر نان
گــذشتــه از فضیـلت ِ رمضان
ز صبح تــا دم ِ افطار مـی خــورد آتـش
که روزی اش کند حلال به جان
به زیر پُـتک زمان
یکی نشسته غــریب
و جام قلب را شکستـه غـریب
شبیه ِ خانه بدوشان، اسیر بخت شـدَست
دلش ز مردمان گسسته غریب
ز درد خسته غریب
صحبت در باره نسل جدید و شعرهایشان در این مقال کوتاه نمی گنجد.و چنانکه اسم هرکدام از عزیزان که قطعا شعرای فاضلی هستند ذکر نشده است دلیل بر بی توجهی نسبت به کارهایشان نیست.چون بیشتر سعی من بر آن بوده است که از کسانی صحبت کنم که با آنها آشنائی داشتم.لذا امیدوارم نقائص کار من را به بزرگواری خود ببخشایند.
در مجموع شعر معاصر تبریز، آئینهای است از شعر معاصر ایران و ضعف و فتوری که در شعر معاصر ایران (نه بدلیل ضعف شاعران بلکه بدلیل عوامل خارجی) دیده میشود این محیط را نیز بی بهره نگذاشته است.
سلام. دکتر یاشا
فونت و عوض شدن رنگ ها اذیت می کند
عالی بود امید که تمام هنرمندان پایدار باشند
برای هر هنرمندی اگر پست جداگانه در نظرگرفته شود بهتراست
سلام
تبریک عرض می کنم میلاد آقا علی ابن موسی الرضا ع را
با زندگی نامه ای دیگر بروزم .
شاد باشید انشاله !
سلام آقای دکتر
قند مکرر بود . زنده باشید . سیزین همراز
سلام
از وبلاگتون خوشم اومد با اجازتون تو لیست وبلاگام درجش کردم
درود بر استاد عزیز
از این که در شعر تون حرف می زنید و کشف های خوبی دارید و بر بیان و زبان تسلط، موجب لذت خواننده میشید!
درود
درود
دست مریزاد استاد گرامی و کوشا
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
سلام
به جناب اقای راثی پور عزیز و گرامی
عذرم را بابت تاخیر بپذیرید
غزل کوله بار رنج بسیار زیبا بود دل زیبای شما شاد بادا
salam aziz zeng bezen.1-515-3657270
سلام
بدلیل پاره ای محذورات و محدودیتها قادر به تماس با خارج نیستم
سلام
پوزش از تاخیر
--
مطلبتون رو با دقت و علاقه می خونم
و قطعا آشنایی با ادبیات شهر های مختلف مفید خواهد بود
سلام...درود
با یک غزل تازه به روزم
سلام وبلاگینیز چوق گوزل ودییرلی دیر آما تورک دیلده ده یازساز فنا اولماز
یئنی یازیم وار سیزده نظر یازسانیز ایی اولوز
سلام و درود استاد ارجمند
از نگاه مبسوط و ارزشمندتان به شعر معاصر تبریز بی نهایت بهره بردم ...برایم جالب و ارزشمند بود خواندن از محفل های ادبی ....به نکته کاملا درستی اشاره کردید در مورد شعر امروز .....شاید چون دغدغه اصلی امروز بیشتر مردم شعر نیست چون گذشته به آن ، آن گونه که باید بها داده نمی شود در صورتی که یکی راه های ایجاد آرامش است ....از معرفی برخی از شاعران سه نسل ممنونم ....از شاعران نسل حاضر جناب دادا آثارشان را در همین فضای مجازی خوانده ام ......
باز هم بی نهایت سپاس
صالح پست مدرن است؟
دادا شد شاعر؟
از ادبیات چی میدونی؟؟!!
از زحمات حضرتعالی بی نهایت متشکرم.
سبک زلال باعث افتخار نسل آینده است.
دادا بیلوردی کار بزرگی در ادبیات کرده است.
سلام دوست عزیز
کامنت نسبتا خشمگینت را خواندم.
بسیار دوست داشتم با ادبیاتی مهربانانه تر با تو آشنا شوم.
مشکلت چیه
هنوز الفبای ادب را نمی دانی که به کسی که بزرگتر از خودت است می گوئی
تو از ادبیات چی می دونی
بخدا جناب موسوی بسیار با ادب تر از شما صحبت می کند
آقا من هیچ چی نمی دونم.ت. بدان که لابد شاعری و لابد با ادب!!!!!!!!!!!!
دوست عزیز
قبلا هم تذکر داده بودم اما گویا اصلاح نکرده اید
شعری که در این صفحه به نام سعید حیدری شاعر تبریزی زده اید متعلق به من است و در مجموعه غزلم به نام باخودم بودم نیز به چاپ رسیده.
سعید حیدری ساوجی هستم
مقاله بسیار خوبی بود یکی از شاعرانی که فکر می کنم اهل آذربایجان است نمی دانم اهل تبریز است یا اطراف شعری برای حضرت عباس سروده که حضرت عباسی شاهکار است من خودم مداح هستم و با این شعر بارها گریسته و در مجالس دیگران را متاثر ساخته ام مطلع شعر چنین است:
چه زود شستی از آن دست های زیبا دست
کشید از سر دنیایت آرزوها دست
شب ولادت تو قلب مادرت لرزید
و داد حال عجیبی برای بابا دست....
شاعرش : علی شهودی است اگردر تبریز و هر جادیدید التماس دعا
موفق باشید جالب بود
درود بر جناب دکتر.
در مورد سبک شعر زلال مطلبی را جستجو می کردم که بطور اتفاقی با این نوشته مواجه شدم. خواندم و بسیار هم مستفید شدم . در آخر حیفم آمد که از نظرهای پایین مطلب وزینتان بیخبر باشم.
چیزی که باعث عقب افتادگی فنون ادبیات ما بخصوص شعر و نو آوری در عصر حاضر شده ، انتشار ویروس حسادت است.
ای کاش آقای طوسی قبل از شروع کلام متکبرانه اش ، نیم نگاهی به غزل های دلنشین استاد دادا در زبان ترکی و فارسی داشتند.
ایشان در غزلسرایی استاد هستند و روی آوری ایشان به خلق سبک شعر زلال ، از روی نا توانی و در جا زدن در ادبیات کلاسیک نمی باشد . بلکه نشان از مهارتشان می باشد. پس جناب دادا شاعری قوی می باشند.
جای عجب و تأسف دارد که سبک زلال مرز ها را در نوردیده و در کشورهای دیگر ، شاگردان و حتی اساتیدی پرورانده ، اما در محل تولد خود غریب مانده است و دشمن دار!!!
سبک شعر زلال با داشتن دلایلی چون انقلاب در موسیقی شعر، دیگرگونی هایی در ادبیات فارس و ترک و عرب و .... خواهد آفرید و آینده ی ادبیات جهان از آن سبک زلال است. من به وجود استاد دادا که یک شخصیت فرا ملی و بین المللی است افتخار می کنم.
افتخار می کنم بر اینکه استاد دادا فرزند ایران زمین است.
درود بر شما و تشکر از زحمتتان