.

.

.

.

محک نقد

فاتحه بر شعر خوان اگر که ملاکش
هست همین نثرهای خام عمودی
معنی و زیبائیی در آن نتوان یافت
تا چه رسد اتفاق و کشف و شهودی
گشته چو قیفی ادب،که راه خروجش
هیچ ندارد تناسبی به ورودی
با بزک و با گریم عرضه نمایند
غوک و وزغ را به جای ماهی دودی
قدر علفهای هرز نیز نباشد
لااقل از آن حصول یافته کودی
حرمت شاعر شکسته از متشاعر
کاش که نقاد صم و بکم نبودی
کاش که جرثومه های بی هنری را
با محک نقد شرمسار نمودی


28فروردین1390

محسن صلاحی راد

سه شنبه 30 فروردین1390 ساعت: 1:13
به صورت و معنی دندان‌شکن است و سخته و ستوار و دردآمیز!
دستتان درست جناب راثی‌پور
نویسنده: حجری
سه شنبه 30 فروردین1390 ساعت: 10:38
با سلام صبحگاهی
این که خود بهترین نقد است.
نقاد چه می توانست بگوید و یا بنویسد که در این شعر موجز و فشرده گفته نشده است.
عمر پربرکت شاعر دراز باد، تا دریابد که فراروی از چهل به معنی عروجی معنوی است و نه سقوطی جسمانی و بس.
آنجا که پا از رفتن فرومی ماند، مغز متعالی ـ بسان چشمه ای جوشان ـ اندیشه می زاید، اندیشه راهگشا و زندگی ساز.
نویسنده: مسعود فلاح
سه شنبه 30 فروردین1390 ساعت: 22:15
بسیار لذت بردم . زیبا بود.
نویسنده: لطف الله
چهارشنبه 31 فروردین1390 ساعت: 2:12
چندبار خواندم و لذت بردم یکی از شعرهای متفاوت تان بود که اگر خودتان تایید نکنید من فکر می کنم مال شاعر دیگری است عالی و بود و دلنشین
نویسنده: علی حیدری
چهارشنبه 31 فروردین1390 ساعت: 11:48
سلام استاد
سپاسگزار بنده نوازی شما هستم . با سه کامنت قبلی از دوستان جا برای بیشتر نوشتن در این باب نمانده . بسیار زیبا بود. امیدوارم با عنایت و راهنمایی , همه بیشتر تکامل یابند که این راه تمام نشدنی ست و همواره شاگرد ماندن تنها راه کمتر اشتباه کردن است. شاداب بمانید و سرافراز
نویسنده: آفتاب
پنجشنبه 1 اردیبهشت1390 ساعت: 10:0
سلام
"راز آفتاب" پس از مدتهاااااسکوت با کاری بسیار ناقابل منتظر نگاه مهربان شماست.

کاری که :
معنی و زیبائیی در آن نتوان یافت
تا چه رسد اتفاق و کشف و شهودی
نویسنده: عباس گندمی
پنجشنبه 1 اردیبهشت1390 ساعت: 15:15
می شود بچه ترین مرد شد و بعد گریست
به همان کس که تو را درد شد و پیش تو نیست

سلام هم اشک سایه های شب
به طرز عجیبی به روزم و منتظر نظرتون با ...
هرگونه نقد و نظری را پذیراییم
نویسنده: alireza
جمعه 2 اردیبهشت1390 ساعت: 23:58
فقط تو ایرانه که در صحنه تصادف اکثرا کارشناس و بقیه صافکار هستن
نویسنده: گِل
شنبه 3 اردیبهشت1390 ساعت: 1:8
درود
زنده باد
حرف دل بود
گرچه شاید من هم از همان بی هنر ها باشم
خیلی به جا سرودید
نویسنده: حمید
شنبه 3 اردیبهشت1390 ساعت: 7:48
سلام
محمد رضای گرامی طغیان ادبی کردی؟بابابزار مردم بگند والا میگندن ها نگی که نگفتم!
ممنونم از دعوتت دست مریزاد/
نویسنده: محمدی
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 10:44
نویسنده: مهدی چرلغی
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 10:47
عجب
نویسنده: عبدالحسین همتی
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 10:49
آقای رائی پور سلام سروده ای بسیار بسیار زیبا و بجا بود اما بنده معتقدم که در مواردی استثناء وجود دارد
نویسنده: سلام
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 11:6
سلام استاد.

حق بود. بهره بردیم.

بهاری باشید همیشه.
نویسنده: رحیم محمدی(نادم)
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 22:11
سلام ... ممنونم از شعر درس آموزتان... یا علی مدد
نویسنده: مهدی بیات
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 22:12
سلام
دلی پر درد داشته اید ظاهرا....
نویسنده: اوکتای
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 22:14
بسیار زیبا بود
نویسنده: مهدی فاضل
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 22:15
درود بر شما
نویسنده: محمد نسیم اکرامی
یکشنبه 4 اردیبهشت1390 ساعت: 22:24
درود بر شما شاعر گرامی!
بی اغراق باید عرض کنم که بهترین و به جا ترین شعری بود که در این اواخر خوانده ام..... خیلی خیلی قشنگ...
حق با شماست کاملن...
نثر های خام عمودی... بهترین تعبیر...
ولیکن در مواردی آدم مجبور است صم و بکم باشد تا مبادا خاطری آزرده و رنجور گردد.
نویسنده: مهدی نادری نژاد
دوشنبه 5 اردیبهشت1390 ساعت: 13:13
با سلام
قاعده حکیمانه ایست:
تعرف الاشیا باضدادهم
شعرتان تفسیر دیگری از این قاعده بود.
نویسنده: دردانه
شنبه 10 اردیبهشت1390 ساعت: 21:28
وقتی محک نقد رو خواندم واقعا ستودم چنین سروده ای را که دفاع شاعر از خویش است به نظرم ....کاش به هر نوشته ای خالی از بار فهم شعر گفته نشود.....

درود و سپاس ....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد