.

.

.

.

نامرادی

مبین خاموش ماندن را دلیلی بر رضای من

همین خاموشی ام گویاست از خشم رسای من

اگر زنجیر عصیان را به روح من نمی بستند

نمی دیدی بجز پرخاش عصیان در ورای من

شبی با من بمان ای ماندنت معنای آرامش

که گیرد رنگ اطمینان و ایمان خوابهای من

هزاران بار افتادم ولی از پای ننشستم

که امّید رسیدن بود تنها اتّکای من

اگر دستم رسد روزی که گیرد دستهایت را

به گرمی می کند آگاهت از ناگفته های من

چو تاج خار می بخشند عیسا را در این دیوان

کجا خواهند کرد این بی تمیزان اعتنای من

زلال خاطر من تیره شد از سنگ نامردی

دریغا آن صفای من دریغا آن صفای من

حریفان سنگ انکارند و چشم و گوششان مسدود

بغیر از نامرادی نیست پژواک صدای من

حجری

سه شنبه 17 اسفند1389 ساعت: 22:50
• با سلام
• کاش در مصرع «همین خاموشیم گویاست از خشم رسای من»، خاموشی ام نوشته شده بود که هم بنظر من منظور شاعر را بهتر منتقل می کند و هم مانع خوانش بد و عدم درک کنه مطلب می شود.
• مطرع « که گیرد رنگ اطمینان و ایمان خوابهای من» با زبان بی زبانی عمق وحشتناک فاجعه را نشان می دهد:
• شاعر نه تنها بمب بالقوه عصیان از وضع موجود است، بلکه حتی به هنگام خواب هم در چنگ عذاب است.
• بیت «هزاران بار افتادم ولی از پای ننشستم
• که امّید رسیدن بود تنها اتّکای من» حاوی دیالک تیک امید و مقاومت است و دنیائی حرف برای گفتن دارد:
• نومیدان نمی رزمند و نمی توانند هم برزمند.
• بی دلیل نیست که دشمنان پیشرفت اجتماعی قبل از همه، امید مردم را قلع و قمع می کنند: جنگ روانی که فاشیست های آلمان به خوبی بر ضد بشریت شرافتمند بکار می بستند.

• بیت « چو تاج خار می بخشند عیسا را در این دیوان
• کجا خواهند کرد این بی تمیزان اعتنای من» دامنه دهشت حاکم را نشان می دهد که حتی بر منادیان صلح و دوستی «تاج خار» بر سر می نهند، چه برسد به بقیه.
• صفت «بی تمیزان» خیلی اندیشیده تشکیل یافته است و احتمالا شمول عام دارد: ما از خرد تا کلان فاقد قدرت تمیزیم و درد بی درمان مان شاید از همین رو ست: متأسفانه اندیشه و اندیشیدن مادرزادی نیستند.
• اندیشیدن را باید در روندی دشوار و عرقریز تمرین کرد و فراگرفت و ما را تحمل آموزش صبورانه و پیگیرانه نیست.

سلام دوست عزیز.با تشکر از نظر لطف شما


نویسنده: لطف الله
سه شنبه 17 اسفند1389 ساعت: 23:53
مبین خاموش ماندن را دلیلی بر رضای من

همین خاموشیم گویاست از خشم رسای من

اگر زنجیر عصیان را به روح من نمی بستند

نمی دیدی بجز پرخاش عصیان در ورای من

زیبا و گویا هیچ احتیاجی هم به نظر قاصر من نیاز نیست
موفق و در پناه حق باشید
نویسنده: مهدی فر زه
چهارشنبه 18 اسفند1389 ساعت: 6:44
سلام

حریفان سنگ انکارند و چشم و گوششان مسدود

بغیر از نامرادی نیست پژواک صدای من

نویسنده: شعر زلال
چهارشنبه 18 اسفند1389 ساعت: 21:29
«شعر زلال» یعنی «زلال»، همین!




سلام بر شما تلاشگر عرصه های هنر و ادب و کمال
سپاس بیکران خالق عالم و عالمیان را که فرصتی دست داد تا دوباره مستفیض مقام و کلامتان بشویم .
با احترام فراوان بر نوشیدن چهار زلال از چهار زلالسرا که کلامشان بی ارتباط با تصاویری نیست دعوت هستید. شما نیز احساستان را در دو کلمه بیان فرمایید!
نقدتان را به گوش جان خریداریم.
www.sherezolal100.blogfa.com
نویسنده: توتقون
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 11:36
هزاران بار افتادم ولی از پای ننشستم

که امّید رسیدن بود تنها اتّکای من...
زیباست، واقعا که، دست مریزاد.

نویسنده: نسترجهان
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 15:0
سلام مهربان همیشه مهربان

فدای دوستی که روی طاقچه وبش گاهی قاب ما را دستمال میکشد

یکسال گذشت و ما همچنان در پس کوچه های وبتان گدایی می کنیم و همیشه
از جرعه ای مهرومحبت و معرفت بی نصیب بیرون نرفتیم. و برخود بالدیم، که به خونه ای که درو دیوارش زرکوب و به الفاظ تفکرو اندیشه والا، و با خط طلایی و زیبا نگاری منقش بوده و همواره، هرازگهی واژه های همچو نگین الماس در ذخیره افکارمان هدیه می گرفتیم. و بسی شاید هم قصوراتی داشتیم. که به یقین از ژست سخاوتمندی شما برما گذشت، و پوشیده خواهد بود. و ما تهی دست جزءدعای خیر برای شما، به درگاه خداوند بخشاینده ،کار و هنری دگر ساخته نیست.پس دست بر دعا برمیدارم که: یا مقلب القلوب، تورا به عظمت و شکوهت قسم، غمها و کدورتها را از دوستم دورکن و بهترینهای یگان هستی ات را برایش به ارمغان بفرست و همواره دل او را شاد و عمرش را با عزت و دورانش را بسلامتی رقم‌زن وعافبتش را ختم بخیر گردان، آمین یا رب العالمین و من الله التوفیق، باتقدیم بهترین تبریکات و احترامات به شما فرهیخته
دوست عزیز، اگروقت به خواندن محتوا اپم ندارید ،حتما پی نوشت را مرور نمائید. تشکر
نویسنده: کامران عالیان
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 20:16
سلام
شعر زیبایی ست که می تواند زبان حال خیلی ها باشد. آنهم با حال و هوای اواخر سال. کاش فرصتی دست دهد و کمی درباره زبان در عالم شعر معاصر تبادل نظر کنیم.
موفق باشید
نویسنده: خورشید
جمعه 20 اسفند1389 ساعت: 2:56
درود
ببخشید که دیر آمدم، کامپیوترم خراب بود و تازه درست شده! در ضمن به زودی هم به روز می شوم

از خواند سروده تان لذت بردم، و اما "نسخه جدید مردانگی" بسیار به روز است و مصداق فراوان دارد!!

شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: محمد شرافت ساوه
جمعه 20 اسفند1389 ساعت: 10:18
سلام معرفی ساوه مراسم نوروز chsaveh.blogfa.com
نویسنده: سید
جمعه 20 اسفند1389 ساعت: 11:41
با اجازه یکی از پست هاتونو در وبلاگم آوردم
نویسنده: فرید صلواتی
شنبه 21 اسفند1389 ساعت: 12:39
راستی شما می دانید شهر هرت کجاست ؟
نویسنده: خورشید
یکشنبه 22 اسفند1389 ساعت: 2:29
درود
"حریفان سنگ انکارند و چشم و گوششان مسدود" ...

با یک بخش از فیلمنامه "دیباچه ی نوین شاهنامه" استاد بهرام بیضایی وبلاگم را خواندنی کرده ام
چشم به راه خواندن دیدگاهتان هستم
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: محب بابایی
دوشنبه 23 اسفند1389 ساعت: 13:36
سلام

با یک غزل تازه به روزم
مرا از نظراتتان محروم نکنید...لطفا.

ولی نشد...به هم برسند

نویسنده: کلاغک
دوشنبه 23 اسفند1389 ساعت: 23:17
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی ...

سلام و درود بر شما در این روز های آخر سال
دریچه به روز شد با اخلاق بهاری
...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد