.

.

.

.

نسخه جدید مردی

گر نوکر و چاکر امیری، مردی

منصب به تملّق بپذیری، مردی

مردی چه بود؟ لگد به مظلوم زدن

گر جانب ظالمان بگیری، مردی!

 ابن محمود

 

..

نسخه قدیمی:

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

ور در نظر خویش حقیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی!

(پوریای ولی)

مصطفی

دوشنبه 9 اسفند1389 ساعت: 23:57
سلام
با مطلب:
انقلاب کشورهای عربی نوید انقلاب بزرگتری را می دهد!
به روزم
خوشحال میشم به ما هم سری بزنید!
موفق باشید
نویسنده: anti.rahpuyan.com
سه شنبه 10 اسفند1389 ساعت: 0:21
سلام
برای دریافت یوزر و پسورد 6 ماهه نود 32 و کلید کسپراسکای 2011 به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.anti.rahpuyan.com
تبادل لینک و تبادل بنر نیز انجام می دهیم.
نویسنده: توتقون
سه شنبه 10 اسفند1389 ساعت: 13:32
سلام و خسته نباشید، در این زمانه همه چیز محتمل است
نویسنده: لطف الله
چهارشنبه 11 اسفند1389 ساعت: 0:20
گر بر سر نفس خود امیری، مردی

واقعا که این روزها چقدر مرد کم شده است
نویسنده: مهدی فر زه
چهارشنبه 11 اسفند1389 ساعت: 20:11
نویسنده: دردانه
پنجشنبه 12 اسفند1389 ساعت: 0:32
سلام و درود بزرگوار گرامی ...ایام تان نیک و موفق

این روزها واقعا هر واژه معنا و نسخه جدیدی پیدا کرده ...مردانگی ، باورها ،درست ها غلط شده و غلط ها درست ...
ممنون از سروده گیرایتان ....مانا باشید و مستدام
نویسنده: آرمین
پنجشنبه 12 اسفند1389 ساعت: 13:43
سلام بر استاد راثی پور عزیز: با ولایتم به روزم و چشم به راه شما بهروز باشید با احترام
وب سایت
نویسنده: سلام بر شبیر
پنجشنبه 12 اسفند1389 ساعت: 15:10
سلام
با پست - هواپیما - به روزم.
منتظر مهربانی های شما...
نویسنده: نسترجهان
پنجشنبه 12 اسفند1389 ساعت: 15:22
سلام مهربان: درود بر پرنده آزادو همیشه در پرواز،سری هم به آسمان غبارآلود ما بزنید، براستی برای ان بهایی پرداخته اید؟ شعر انتخابی هم بر دلم نشست و خرسند شدم و بلانسبت شما و دوستان وبلاگی و بعضی لوطی صفتان ،کو مردی و مردانگی یک لاخ سبیل گرو و کو مرام و معرفت و کو آدمیت و کو ...درگذریم...
نویسنده: یوسف شیردژم
جمعه 13 اسفند1389 ساعت: 12:4
سلام بر شما دوست فرهیخته

طنز زیبایی است

در ضمن :


گفتاری پیرامون شعر و شاعری نوشته ام

که از شما تقاضا می کنم آن را بخوانید

مطالب فراگیر و مهمی است حتما" تشریف بیاورید .

منتظرتان هستم...
نویسنده: غبارستان
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 7:36
سلام عزیز
نه صرفاً لذت که سرمشق گرفتم استادارجمند
سلامت باشیدوسرآمد !
نویسنده: رضا همراز
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 14:51
سلام و عرض ادب به جهت این انتخاب بدیع
نویسنده: بهرام خلیلی
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 16:11
سلام عزیز

با غزل مثنوی باران و کلی دلتنگی بروزم

یعنی دوباره جنگ جهانی شروع شد
باران گرفت و بی تو مرا بر گلوله بست

با احترام تمام دعوتی و من چشم انتظارت.
سبز بمان
نویسنده: پاییز رحیمی(طوفان بی ملاحظه)
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 23:15
سلام استاد..

نویسنده: سلام 2
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 23:16
سلام و درود بر شما استادگرامی.


حضور مهربان و نقد ونظر محققانه ی شما را چشم در راهیم........

نویسنده: حجری
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 3:4
• گر بر سر نفس خود امیری، مردی
• شاعر در این مصرع، غلبه بر غریزه (نفس) را به درجه معیار و ملاک مردیت اعتلا می بخشد.
• البته مقوله نفس در فلسفه اسلامی، بر خلاف تصور شاعر، وحدتمند نیست: نفس خود دوگانه است: نفس اماره و نفس لوامه (نفس فرمانده و نفس سرزنشگر)
• البته منظور شاعر چشم پوشی بر لذات غریزی است: خور و خواب و خشم و شهوت (سعدی)
• می توان گفت که شاعر دیالک تیک لذت و ریاضت را تخریب می کند، قطب لذت را دور می اندازد و قطب ریاضت را مطلق و حفظ می کند.
• این مصرع بوی جهانگریزی و ریاضتکشی می دهد.

• ور در نظر خویش حقیری، مردی
• شاعر در این مصرع، برای مردیت، نه معیار عینی، بلکه معیار سوبژکتیف (ذهنی) اختراع می شود.
• اگر کسی به خودستیزی برخیزد و خود را خوار و حقیر شمارد، او را شاعر مرد تلقی می کند.
• ولی اگر کسی رئالیست باشد و خود را همان طور که واقعا هست، معرفی کند، بنظر شاعرباید در مردیتش تردید کرد.
• هر دو مصرع به تبلیغ خودستیزی و ریاضتکشی می پردازند: صرفنظر از لذات غریزی و صرفنظر از ارزش و اعتبار خود.

• مردی نبود فتاده را پای زدن
• گر دست فتاده ‌ای بگیری، مردی!
• شاعر در این بیت، هومانیسم (بشردوستی) کشکی و عوامفریب فئودالی را نمایندگی می کند. او در سطح قضایا پرسه می زند و به ریشه آنها کاری ندارد:
• او وجود افتاده و ایستاده در جامعه را امری عادی و طبیعی تلقی می کند. او طرفدار برابری واقعی انسان ها نیست. تبلیغ رعایت حال افتادگان (خاکسترنشینان بی همه چیز) و دادن پشیزی به آنها (گرفتن دست فتاده) ـ در تحلیل نهائی ـ آب به آسیاب ایستادگان (سعدی) می ریزد و به استمرار تقسیم جامعه به اقلیت کاخ نشین و اکثریت خاکستر نشین کمک می کند.

با پوزش
نویسنده: حجری
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 14:57
بخش اول
• گر نوکر و چاکر امیری، مردی
• ما با تحقیر «کمر به خدمت امیری بستن» در آثار سعدی نیز برخورد می کنیم.
• بنظر سعدی که تصادفا خود یکی از «کمر به خدمت شاهان بسته ها» است و از تخلصش تا محتوای بوستان و گلستانش در خدمت تحکیم سلطنت و فئودالیسم است، عملگی و بنائی شریفتر از پاسبانی و پاسداری است.
• در جامعه تقسیم اجتماعی کار وجود دارد و همه با هم همبودی را تشکیل می دهند: یکی معنویات (فلسفه، قصه، شعر، حقوق و غیره) تولید می کند، دیگری گندم و گوشت و نان و مسکن و ان دیگری امنیت و نظم.
• هیچ دلیل علمی ئی برای ارجح دانستن بنائی بر شاعری و یا پاسبانی وجود ندارد. بدون امنیت و نظم اجتماعی نانوا اصلا نمی تواند نان تولید کند و بفروشد.
• نوکری و چاکری امرا در فئودالیسم، فرقی با کارمندی در عصر سرمایه داری ندارد تا نشانه نامردی طنزآلود باشد.

• منصب به تملّق بپذیری، مردی
• کسی که این جور ایرادها را می گیرد، جانماز آب می کشد.
• وقتی کودکان کسی در خانه از پدر و مادر لقمه ای و ژنده ای می طلبند، چه راه و چاره ای برای انسان ها جز تن دادن به تملق و سکوت به بهای در اوردن لقمه نانی برای کودکان باقی می ماند؟
• خصلت های آدم ها در جامعه تکوین می یابند، مادرزادی نیستند و کسی نیست که تن به جبر زندگی ندهد و نمیرد.
• انتقاد اگر با برابرنهادی (آلترناتیوی) همراه نباشد، به یاوه ای برای عوامفریبی بدل می شود.
نویسنده: حجری
پنجشنبه 19 اسفند1389 ساعت: 14:58
بخش دوم نظردهی

• مردی چه بود؟
• لگد به مظلوم زدن
• گر جانب ظالمان بگیری، مردی!

• در سطح قضایا پرسه زدن به صدور احکام انتزاعی میدان باز می کند و طبقات محروم و مظلوم را دو چندان زیر تازیانه می گیرد:
• اول در هیئت مظلومی که شلاق ظالمی را می خورد و دوم در هیئت پاسبان و غلام و نوکر و جلادی که به فرمان حکام رنگارنگ عمله شکنجه برادر همنوع خویش گشته است.
• طبقات حاکمه دست های خود را کمتر به کارهای کثیف خونین آلوده می کنند. چنین کارهائی را به عهده بی خانمانان بی پناه «بی همه چیز» و «هرجائی بی همه جا» محول می کنند. تا اگر روزی ورق برگشت، شکنجه گری به اعدام محکوم شود که از یتیم خانه ای برخاسته است و رنگ و روی محبت مادر و پدر و قوم و خویش ندیده است.
• فرح پهلوی گفت که «شاه خودش شکنجه نمی کرد» و راست گفت.
• اگر شاعری قصد انتقاد رادیکال دارد، باید جهنمی را به نقد کشد که انسان را به گرگ همنوع خویش بدل می سازد و نه کسی را که از بد روزگار قرعه جلادی به نامش افتاده و چه بسا خود در عذاب مدام بسر می برد. آزار همنوع در خوی انسان نیست. این را جهنم جامعه برای بازتولید خویش به انسان تحمیل می کند.

با پوزش
نظرات 1 + ارسال نظر
جمشید شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.zoroo.blogsky.com

به بع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد