.

.

.

.

جمال امامی، سناتور معروف زمان شاه روایت می کند که روزی سرلشکر زاهدی  که با کودتای28 مرداد شاه را دو باره به اریکه سلطنت باز گرداند و از این لحاظ لقب تاج بخش گرفت  پیش وی از شاه گله می کند که شاه رفتارش با وی تغییر پیدا کرده است و مانع پیشرفت کارهای دولت می شود.

وی به زاهدی می گوید که با شاه ملاقات خواهد کرد و موضوع را با وی در میان می گذارد. در کاخ مرمر با شاه ملاقات می کند که عصا در دست در کنار حوض قدم می زد. وی از شاه می پرسد: آمده ام از اعلیحضرت بپرسم آیا از تیمسار زاهدی خطایی سر زده است؟ شاه می گوید: منظورت چیست؟ وی می پرسد: آیا تیمسار زاهدی علیه مقام سلطنت اقدامی کرده؟ شاه می گوید: خیر، هرگز. امامی در ادامه می گوید: حالا که اعلیحضرت می فرمایند هیچ خطایی از او سر نزده راحت شدم. حالا می خواهم از اعلیحضرت بپرسم علت دلتنگی اعلیحضرت از ایشان چیست؟ شاه بدون درنگ می گوید: می خواهم عصا را خودم به دست بگیرم. جمال امامی بدون مکث در پاسخ می گوید: اگر خدای نکرده عصا از دست اعلیحضرت افتاد، تکلیف مقام سلطنت و مملکت چه خواهد شد؟ شاه خیلی راحت در پاسخ می گوید: مطمئن باش عصا هرگز از دست من نخواهد افتاد

2

*- روزی رضا شاه پهلوی در راه سعد آباد پیر مرد پیاده ای را دید و سوار اتومبیل خودش کرد و به مقصدش که تجریش بود رساند .

وقتیکه پیر مرد از اتومبیل پیاده شد؛ رضا شاه صد تومان هم به او انعام داد .

پیر مرد به رضا شاه گفت:  قربانت بشوم. من صد تومان شما را نمی خواهم. فقط امر بفرمایید تنها فرزندم را که به خدمت نظام برده اند معاف کنند که بدون کمک او چرخ زندگی مان لنگ مانده است.

رضا شاه گفت: پدر جان ! این صد تومان را ببر به آن فلان فلان شده ها رشوه بده حتما پسرت را معاف میکنند

۳

احمد کسروی تاریخدان و اندیشمند زمان پهلوی  پیش از اینکه  پاره ای نظرهای مخالف با تشیع ابراز کند در کسوت روحانیون و اهل منبر بود و خواه نا خواه با خصلتهای این قشر آشنا بود. .یکی از همکارانش نقل می کند که روزی برای ماموریتی حقوقی به کرمان رفته بودیم که به محض اطلاع یافتن روحانیون کرمان از حضور کسروی گروهی از آنان به محل اقامت کسروی آمده و بنای اعتراض و مخالفت را با او گذاشتند.کسروی خیلی خونسرد به آن گروه معترض گفت که من یک هفته اینجا خواهم بود.شما عالم ترین خود را انتخاب کنید و هر کجا که خواستید یک جلسه بحث می گذاریم.تا ببینیم کی درست می گوید.

جمال امامی، سناتور معروف زمان شاه روایت می کند که روزی سرلشکر زاهدی  که با کودتای28 مرداد شاه را دو باره به اریکه سلطنت باز گرداند و از این لحاظ لقب تاج بخش گرفت  پیش وی از شاه گله می کند که شاه رفتارش با وی تغییر پیدا کرده است و مانع پیشرفت کارهای دولت می شود.

وی به زاهدی می گوید که با شاه ملاقات خواهد کرد و موضوع را با وی در میان می گذارد. در کاخ مرمر با شاه ملاقات می کند که عصا در دست در کنار حوض قدم می زد. وی از شاه می پرسد: آمده ام از اعلیحضرت بپرسم آیا از تیمسار زاهدی خطایی سر زده است؟ شاه می گوید: منظورت چیست؟ وی می پرسد: آیا تیمسار زاهدی علیه مقام سلطنت اقدامی کرده؟ شاه می گوید: خیر، هرگز. امامی در ادامه می گوید: حالا که اعلیحضرت می فرمایند هیچ خطایی از او سر نزده راحت شدم. حالا می خواهم از اعلیحضرت بپرسم علت دلتنگی اعلیحضرت از ایشان چیست؟ شاه بدون درنگ می گوید: می خواهم عصا را خودم به دست بگیرم. جمال امامی بدون مکث در پاسخ می گوید: اگر خدای نکرده عصا از دست اعلیحضرت افتاد، تکلیف مقام سلطنت و مملکت چه خواهد شد؟ شاه خیلی راحت در پاسخ می گوید: مطمئن باش عصا هرگز از دست من نخواهد افتاد

2

*- روزی رضا شاه پهلوی در راه سعد آباد پیر مرد پیاده ای را دید و سوار اتومبیل خودش کرد و به مقصدش که تجریش بود رساند .

وقتیکه پیر مرد از اتومبیل پیاده شد؛ رضا شاه صد تومان هم به او انعام داد .

پیر مرد به رضا شاه گفت:  قربانت بشوم. من صد تومان شما را نمی خواهم. فقط امر بفرمایید تنها فرزندم را که به خدمت نظام برده اند معاف کنند که بدون کمک او چرخ زندگی مان لنگ مانده است.

رضا شاه گفت: پدر جان ! این صد تومان را ببر به آن فلان فلان شده ها رشوه بده حتما پسرت را معاف میکنند

۳

احمد کسروی تاریخدان و اندیشمند زمان پهلوی  پیش از اینکه  پاره ای نظرهای مخالف با تشیع ابراز کند در کسوت روحانیون و اهل منبر بود و خواه نا خواه با خصلتهای این قشر آشنا بود. .یکی از همکارانش نقل می کند که روزی برای ماموریتی حقوقی به کرمان رفته بودیم که به محض اطلاع یافتن روحانیون کرمان از حضور کسروی گروهی از آنان به محل اقامت کسروی آمده و بنای اعتراض و مخالفت را با او گذاشتند.کسروی خیلی خونسرد به آن گروه معترض گفت که من یک هفته اینجا خواهم بود.شما عالم ترین خود را انتخاب کنید و هر کجا که خواستید یک جلسه بحث می گذاریم.تا ببینیم کی درست می گوید.

من که می دانستم کسروی در این ماموریت وقت سر خاراندن ندارد معترض او شدم که چرا دنبال درد سر می گردد.ولی کسروی گفت که با توجه به اینکه همه آنها خود را از دیگران دانشمند تر و مطلع تر می دانند تا بیایند و بین خود به توافق برسند من و تو کار مان تمام شده و از این شهر رفته ایم!

۴

یکی از تامل بر انگیزترین و جنجالی ترین مصاحبه های تاریخی ُمصاحبه آقای فضلی نژاد  با خلخالی بود که زمانی به عنوان حاکم شرع مسئولیت صدور احکام دادگاهای انقلاب را به عهده داشت.

در فرازی از این مصاحبه پیام  فضلی نژاد از آقای خلخالی می پرسد که آیا این درست بود که گروهی را یک در میان به اعدام و حبس ابد محاکمه می کردید که وقتی متوجه شدید  متهمی که  به حبس ابد محکوم شده لبخند می زند ترتیب حکم را عوض کردید؟

خلخالی پاسخ می دهد:دیدم خنده اش خیلی  موذیانه بود!لذا ردیف محکومیت را بر عکس کردم و اعدام به او خورد.

امیذ
سه شنبه 26 بهمن1389 ساعت: 16:46
فصلی دیگر نبشتیم از 
آن شاعر شده از فرط بیکاری، آن گریخته از خدمت اجباری و آن حب کننده نخودهای هزاری، آن چون فاضلاب در ادب ملک جاری و آن بر صید سکه،چون باز شکاری، آهای با توام وسطی نه آن کناری ابا الدستمالین . . . . . . .

منتظریم 
نویسنده: چشـــم انقـــــلاب
پنجشنبه 28 بهمن1389 ساعت: 1:16
زندگی و آثار حاج بهزاد پروین قدس
نویسنده: ائلوار قلی وند
پنجشنبه 28 بهمن1389 ساعت: 20:12
بسیار خواندنی بودند . دست مریزاد . یاشا
نویسنده: اصیل زاده
جمعه 29 بهمن1389 ساعت: 2:25
هو
سلام علیکم...
آقا کلی خنده ی گریه دار کردیم... بامزه بود... پدرملت ایران اگر این بی پدر است...!! بماند بقیه اش...
ما هم گرفتاریم دیگر... هردفعه وقت اظهار نظر می شود مارا می برند کم پیدایمان می کنند...
شما کریم باشید و از ما بگذرید...
نویسنده: درویش
جمعه 29 بهمن1389 ساعت: 17:46
یا هو
یا علی مدد
با درویشانه ای
به روز هستم و منتظر 
قدوم مبارک شما
نویسنده: سلام
شنبه 30 بهمن1389 ساعت: 23:46
سلام بر شما.
بسی خواندنی بود. بهره بردیم.
نویسنده: ناصر بقالی
دوشنبه 2 اسفند1389 ساعت: 9:27
سلام
سربزنید
نویسنده: اصیل زاده
دوشنبه 2 اسفند1389 ساعت: 14:23
هو
به روزم اخوی
نویسنده: آرمین
دوشنبه 2 اسفند1389 ساعت: 17:50
سلام دوست من از خوانش دلسروده هایت غرق در لذت شدم به سوکنامه ی خیزابها دعوتید / با احترام و آرزوی بهروزی
نویسنده: ح .کرمی
دوشنبه 2 اسفند1389 ساعت: 22:49
sسلام دوست عزیز !
مطالب خواندنی والحق عبرت آموزی نوشته بودید .خصوصا مطلب مربوط به خلخالی بیشتر توجهم را جلب کرد . 

دو پیشنهاد :

اول آنکه اگر مقدور باشد منبع دقیق هر مطلب را درپایان ذکر کنید .
دوم آنکه برای هر موضوع یک عنوان مناسب با آن نوشته نیز بنویسید .مطمئنا ذوق هنرمندانه‌ی شما بهترین عنوان ها را بر می گزیند .
مثلا برای حکایت خلخالی می توان نوشت ؛ چه ارزان است جان آدمیزاد . یا چیزی ازاین قبیل . گاه عنوان می تواند بسیار اموزنده باشد وراهگشا .
نویسنده: مهدی فر زه
سه شنبه 3 اسفند1389 ساعت: 4:45
نویسنده: اتوبان
سه شنبه 3 اسفند1389 ساعت: 9:2
سلام جناب ارثی پور
جالب بود 
همه بریده های تاریخی که از شما می خوانم
بادقت و ظرافت خاصی قلمی شده اند پیروز باشید 
در باره بخش اول پست که حکایت عصابه دستی بود و از این حرف ها ... 
این بیت حسین پژمان بختیاری هدیه ای از من به شما 
روز پیری ره نپویم با عصا کافتادگی 
بهتر است از انکه دارد دیگری بر پا مرا 
در پناه حق 
نویسنده: فرهیخت
سه شنبه 10 اسفند1389 ساعت: 0:40
کتابها و گفتارهای احمد کسروی در روزنامه پرچم را در پایگاه زیر بخوانید :
www.kasravi-ahmad.blogspot.com
نویسنده: حجری
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 3:18
طنز احمد کسروی در تارنگاشت دایرة المعارف روشنگری با ذکر منبع و با اندکی ویرایش با اجازه تان درج شده است. امید که نرنجید.


سلام و عرض ادب
ممنون از توجه و عنایتتان
شرمنده ام که بدلیل فیلتر بودن وبلاگتان قادر به سر زدن به شما نشدم.
از هر کدام از مطالب که پسندیدید مختارید استفاده کنید.
نویسنده: حجری
یکشنبه 15 اسفند1389 ساعت: 20:2
کسروی و عالم ترین «علما»
نقاشی از آقای ناصر انقطاع
سرچشمه: از هر دری سخن
rasipoor.blogfa.com
محمد رضا راثی پور

• احمد کسروی ـ تاریخدان و اندیشمند زمان پهلوی ـ پیش از اینکه پاره ای نظرهای مخالف با تشیع ابراز کند، در کسوت روحانیون و اهل منبر بود و خواه نا خواه با خصلت های این قشر آشنا بود. 

• یکی از همکارانش نقل می کند که روزی برای مأموریتی حقوقی به کرمان رفته بودیم که به محض اطلاع یافتن روحانیون کرمان از حضور کسروی، گروهی از آنان به محل اقامت وی آمده و بنای اعتراض و مخالفت را با او گذاشتند.

• کسروی خیلی خونسرد به آن گروه معترض گفت: 
• «من یک هفته اینجا خواهم بود.
• شما عالم ترین خود را انتخاب کنید و هر کجا که خواستید یک جلسه بحث می گذاریم.
• تا ببینیم، کی درست می گوید.»

• من که می دانستم کسروی در این ماموریت وقت سر خاراندن نخواهد داشت، معترض او شدم که چرا دنبال دردسر می گردد.

• ولی کسروی گفت:
• «با توجه به اینکه همه آنها خود را از دیگران عالم تر و مطلع تر می دانند، تا بیایند و بین خود به توافق برسند، من و تو کارمان تمام شده و از این شهر رفته ایم!»
پایان
نویسنده: ح
چهارشنبه 24 فروردین1390 ساعت: 10:41
محمد صادق گیوی (خلخالی) (1305 ـ 1382)

از روحانیون بنام شیعه
حاکم شرع دادگاه های اسلامی
ایشان 14 سال شاگرد آیت الله عظمی امام خمینی بوده اند.
بعد از تشکیل جمهوری اسلامی به فرمان آیت الله خمینی به سمت حاکم شرع دادگاه های اسلامی منصوب شدند.
ویکی پیدیا

محمد رضا راثی پور
سرچشمه: از هر دری سخن
rasipoor.blogfa.com


• یکی از تأمل بر انگیزترین و جنجالی ترین مصاحبه های تاریخی، مصاحبه آقای فضلی نژاد با آیت الله عظمی خلخالی بود که زمانی به عنوان حاکم شرع مسئولیت صدور احکام دادگاهای اسلامی را به عهده داشته اند.

• در فرازی از این مصاحبه آقای فضلی نژاد از آیت الله عظمی خلخالی می پرسد:
• «آیا این درست بود که گروهی را یک در میان به اعدام و حبس ابد محکوم می کردید و وقتی متوجه شدید متهمی که به حبس ابد محکوم شده، لبخند می زند، ترتیب محاکمه را عوض کردید؟»

• آیت الله خلخالی پاسخ می دهند:
• «دیدم خنده اش خیلی موذیانه است!
• و لذا ردیف محکومیت را بر عکس کردم و اعدام به او خورد.»


پایان
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

ایمیل ما تق و لق است، از این رو همهین جا برای تان کپی می کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد