.

.

.

.

خواندنی های ۳

شیخ علی دوانی-پدر فاطمه رجبی معروف-که نویسند ه ای حاذق بود کتابی دارد با عنوان قلم سرنوشت که فصلی ازآن شرح خاطرات دوران تحصیل او در عراق است.ایشان می گفتند قبل از جنگ شش روزه که قرار بود کشورهای عربی تحت قیادت عبدالناصر به اسرائیل حمله کنند ، فلسطینی هائی که به عنوان پناهنده در عراق ساکن بودند به ما می گفتند که اعراب اگر متحد شوند از دست اسرائیل بزرگ و کوچک راحت می شویم.وقتی منظورشان را از اسرائیل بزرگ پرسیدم دیدم منظور ایران ماست که به زعم آنها مناطق عربی خوزستان و جزائر سه گانه را اشغال کرده است و تاسف می خوردم که برغم این همه احساس هم دردی مردم ایران چرا به چشم دشمن به ما می نگرند.بعد از جنگ شش روزه در عین حال که از شکست خوردن مسلمین ناراحت بودم از یک لحاظ هم به خود می گفتم که خوب شد که برای این فلسطینی ها فرصتی پیش آمده تا به پوچی اوهامشان پی ببرند که به چه کسانی دل بسته اند .به ژنرالهائی که فقط بلدند هرچه مدال دارند به خود بیاویزند و در جلو تلوزیون ژست بگیرند ،باید نظامی گری را از دختر موشه دایان یاد می گرفتند که بی ادعا با هواپیمای شکاریش فرودگاههای نظامی مصر را هدف بمباران قرار داد و از حیز انتفاع ساقط کرد.

شیخ علی دوانی-پدر فاطمه رجبی معروف-که نویسند ه ای حاذق بود کتابی دارد با عنوان قلم سرنوشت که فصلی ازآن شرح خاطرات دوران تحصیل او در عراق است.ایشان می گفتند قبل از جنگ شش روزه که قرار بود کشورهای عربی تحت قیادت عبدالناصر به اسرائیل حمله کنند ، فلسطینی هائی که به عنوان پناهنده در عراق ساکن بودند به ما می گفتند که اعراب اگر متحد شوند از دست اسرائیل بزرگ و کوچک راحت می شویم.وقتی منظورشان را از اسرائیل بزرگ پرسیدم دیدم منظور ایران ماست که به زعم آنها مناطق عربی خوزستان و جزائر سه گانه را اشغال کرده است و تاسف می خوردم که برغم این همه احساس هم دردی مردم ایران چرا به چشم دشمن به ما می نگرند.بعد از جنگ شش روزه در عین حال که از شکست خوردن مسلمین ناراحت بودم از یک لحاظ هم به خود می گفتم که خوب شد که برای این فلسطینی ها فرصتی پیش آمده تا به پوچی اوهامشان پی ببرند که به چه کسانی دل بسته اند .به ژنرالهائی که فقط بلدند هرچه مدال دارند به خود بیاویزند و در جلو تلوزیون ژست بگیرند ،باید نظامی گری را از دختر موشه دایان یاد می گرفتند که بی ادعا با هواپیمای شکاریش فرودگاههای نظامی مصر را هدف بمباران قرار داد و از حیز انتفاع ساقط کرد.

2

بعد از مرگ استالین که در دوران زمامداریش سایه هولناکی از مرگ و ارعاب و تهدید را بر سر افراد تحت حکومت خود گسترده بود و موجبات تصفیه های خونینی در جامعه شوروی شده بود جانشینش خروشچف در اولین سخنرانی کنگره رسمی حزب کمونیست انتقادات فراوانی را متوجه استالین کرد و خط بطلان بر سیاستهای خشن او کشید.حین سخن رانی از جمعیت دعوت شده صدائی برخاست که

شما آن زمان کجا بودید که الآن این همه مخالفت می کنید

خروشچف سخنرانی خود را قطع کرد و با عصبانیت پرسید:

کی این حرف را زد؟

نفس حاضران در سینه حبس شد و سکوت در سرار تالار حکم فرما شد.

خروشچف بعد از تکرار چند باره سوالش گفت:

خوب آقای عزیز در آن زمان من همان جا بودم که شما الآن هستید!

3

در اواخر سال 1357 که شمارش معکوس برای سقوط رژیم سلطنتی شروع شده بود و شاه سابق شیرازه ء امور از دستش در رفته بود از سر لاعلاجی دست به دامان رجل سیاسیی شد که زمانی فعالیت داشتند و بعد ها مورد غضب ملوکانه قرار گرفتند.یکی از این رجل دکتر مظفر بقائی دبیر کل حزب زحمتکشان بود که در اوائل نهضت ملی شدن نفت با مصدق همراه شد .مظفر بقائی در خاطراتش نقل می کند که شاه مرا به طور خصوصی فرا خواند و پس از شرح بحران بوجود آمده از من پرسید که چه راه حلی به نظرم می رسد.و وقتی به ایشان عرض کردم که متاسفانه کمی دیر اقدام کرده اید گفت با توجه به ثبات طولانیی که در این مدت برقرار بوده هیچ یک از سیاست مداران حاضر راه عبور از بحران را نمی داند.

گفتم چرا من یک نفر سراغ دارم که می توانست براحتی به این نابه سامانی پایان دهد.شاه پرسید جه کسی.گفتم کسی که متاسفانه الآن نمی تواند کاری کند.

شاه گفت خیلی کنجکاو شدم تا بدانم که منظورتان کیست.و چرا نمی تواند کاری بکند.

گفتم بیچاره احمد قوام.که پاداشی در خور خدماتش را نگرفت و در کوران بی مهری ها و جوسازی های مغرضانه در گذشت.

شاه با تاسف گفت که دریغا که رفتار خوبی با آن مرحوم نداشتم هر چند ایشان فردی وفادار و وطن پرست بود

4

سعدی روزی حین عبور از ناحیه ای به کارگر خشتمالی برخورد که حین کار کردن و خشت زدن اشعار او را با صدای بلند ولی نادرست می خواند، آنچنان که در عین حال که لطف شعر از بین می رود تبدیل به جملاتی سست و بی معنی می شود.به بهانه کمک به او آستین هایش را با لا زد و کفش هایش را در آورد و حین کارشروع به خراب کردن خشتهای از قالب در آمده کرد.

کارگر فریاد بر آورد که:

چه می کنی که حاصل کارم را خراب کردی

سعدی در پاسخ گفت:

من آن می کنم که تو با شعرهای من می کنی. 

 

 

سوگند

سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 1:28
سلام سلام
عیدتون مبارک
دوست خوبم وبلاگ شما بسیار زیباست خیلی وقت بود که از دیدن یه وبلاگ اینقدر لذت نبرده بودم حتما بهم
سر بزن راهی دارم که آمارت کولاک کنه راستی می تونی در تالار گفتمان من عضو بشی و از امتیاز های
اون بر خوردار بشی
سوگند .
نویسنده: توتقون
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 10:23
گؤزه ل ایدی و بارلی، باریندیم، یاشاسین دوقتور به یی.
نویسنده: نوید ده
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 10:59
سلام
زیبا بود و بی نقص.
از این شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای ....
نویسنده: نرگس عینی
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 10:59
سخن از عشق گفتن کلک شیرین سلک می خواهد

نه هر نائی که می روید درونش پر شکر باشد


ممنون استاد مثل همیشه لذت بردم.
نویسنده: نسترجهان
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 12:34
سلام مهربان: ممنون از حضورتان و جالب بود و برام تازگی داشت و چه با شهامت و پرمعنا مطلب را ادا نموده و درود برشما و عید هم پیشاپیش مبارک
نویسنده: دردانه
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 14:13
سلام و عرض ادب دارم خدمت شما بزرگوار گرامی ....ایام تان نیکو و موفق.....

بی نهایت از خواندن این دانستی های شِکّربار و گیرا لذت بردم .....نکات ظریفی در

پس هر کدام نکته ای ارزنده ....فراوان سپاس از شما استاد گرامی...

عید غذیر خم بر شما نیز مبارک باشد و مهنا ....در پناه حق مانا و مستدام باشید
نویسنده: نازنین ( برگ بی برگی )
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 14:55
سلام ... خیلی جالب بود .. مخصوصا این آخریش .... خیلی زیبا بود
نویسنده: پاییز(طوفان بی ملاحظه)
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 19:50
سلام استاد.

عید شما وخانواده محترم مبارک.
شرمنده که دیر رسیدم،چند روز مسافرت بودم واز احوال دوستان بی خبر.
از حضور مهربان وهمیشگی وبزرگوارانه شما ممنونم.

مثل همیشه از مطلب مفید وزیباتون استفاده کردم.
سالم باشید
نویسنده: حسین شیردل
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 22:25
سلام آقای راثی پور مهربان !
ممنون از دقت نظری که فرمودید .
این شعر رو خیلی دوست دارم و بهش دل بستم . و همونطور که دیدید و خوندید تقدیم به عزیز ترین هامه .
عید رو تبریک می گم .
به امید دیدار
ا علی مدد
نویسنده: رضا
سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 22:49
راثی پور عزیز سلام،
اولا عید شما هم مبارک و برایت آرزوی سلامتی و شیدایی دارم.
چقدر این سه متن شما زیبا و دلنشین بود.
راستش مو لای درز حرف خروشچف نمی رفت و این دقیقا از یک مغز سیاسی ماهر بیرون می یاد.
در خیلی جاها خواندم که حتی عبدالناصر که این همه ما تحسینش می کردیم و در حد مصدق قلمدادش می کردیم، خواهان چنگ انداختن به ایران بود.
شاد باشی
نویسنده: عدالتخواه
چهارشنبه 3 آذر1389 ساعت: 1:24
سلام
خیلی جالب بود ولذت بردم و یاد گرفتم
منم عید اغاز امامت وولایت امیرالمومنین را به همه پیروان راهش تبریک میگم و برای شما ارزوی سلامتی و شادکامی دارم
والعاقبة للمتقین
نویسنده: لطف الله
چهارشنبه 3 آذر1389 ساعت: 1:39
استاد خاطرات زیبایی بود هرچند جز یکی بقیه را شنیده بودم تاریخ پراز پند و عبرت است ولی دریغ از پندگیرنده ما نه تنها اشتباهات پدران خود را بارها و بارها تکرار می کنیم بلکه اشتباهات خود راهم
در ضمن نظری که برای من گذاشته بودید از قطعه شعری تعریف کرده بودید کذام شعر منظور نظرتان بود؟
نویسنده: نسترجهان
چهارشنبه 3 آذر1389 ساعت: 12:50
سلام مهربان:همیشه مهر و محبتتان، شامل حالم شده و همواره برحضورتان بالیده ام واینک ضمن تبریک عید غدیر و بهترین عیدی را برایتان ارزومندم و به میمنتی این عید بزرگ منتظر حضورهمدلی قلم نگاری زیبایتان و اشاعه منور واژه های نورانیتان هستم تا همیشه روشنایی ماندگار وب حقیر باشد.درود برشما بهترین ،بهترینهای
نویسنده: علی کشکولی
چهارشنبه 3 آذر1389 ساعت: 18:18
سلام و ادب

اگر حضرت خضر آب حیات نوشید و ماندگار ماند؛
ادبیات و فرهنگ مسلمانان نیز در سایه قرآن مجید و

به راهنمایی خدا و رسولش از آب غدیر خم


سیراب گشت و جاودانه شد.


آن وارث ملک لایزالی


شاهنشه دین، علیّ عالی

آن مجمل شرع از او مفصّل


و آن دین خدا به او مکمَّل


عید غد یر امامت و ولایت بر شما عزیز گرامی مبارک

برا نظر خواهم امد
نویسنده: خورشید
چهارشنبه 3 آذر1389 ساعت: 19:2
درود
حکایات و ماجراهایی بس آموزنده بود، ای کاش آنان که باید بخوانند می خواندند، می فهمیدند و پند می گرفتند!

استاد گرامی، در وبلاگ گروهی "مشق ِ من" هم چیزکی نوشته ام، نشانی وبلاگ که در پایین ترین رده پیوندهای"کشکول" هم هست: http://mashghe-man.blogfa.com/ اگر بخوانید چون همیشه سپاسگزارتان خواهم شد

در ضمن عید فرخنده علی فرزند ابوطالب نیز بر شما خجسته و همایون باد
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: علی اصغرنجفی(اغو)
پنجشنبه 4 آذر1389 ساعت: 0:4
سلام گرامی
ممنون از حضورتون
نوشته ی جالبی بود
دست شما درد نکنه
درودبرشما
نویسنده: بهنام خسروانی
پنجشنبه 4 آذر1389 ساعت: 11:51
سلام
با یک رباعی به روزم و منتظر نگاه مهربان شما
نویسنده: سلام
پنجشنبه 4 آذر1389 ساعت: 18:20
سلام جناب راثی پور.
این سه گانی را از شما در وبلاگ جناب کرمی خواندم و بسیار لذت بردم:
بجز آذرخش بی صبر
کسی از درون آشفتهء او خبر ندارد
به چه فکر می کند ابر؟
استعداد خوبی در این باره دارید. پس بیجا نیست بگوییم منتظر ادامه این کار از سوی شما هستیم.
ضمنا شعری که از عمران صلاحی ذکر کرده اید نوخسروانی است که باوجود نمونه های اندکش زیرمجموعه سه گانی است و کسان دیگری هم قبلا شعرهایی گفته اند که ناخواسته سه گانی از کار درآمده است و ما کوشیده ایم به کوشش همه آنها انسجام تئوریک ببخشیم و برایش بوطیقای خاصی پدید آوریم و هنوز البته تا کمال راههای زیادی دارد.
شما را به یاری می‌طلبیم.
لینکتان را افزودم.
پیروز باشید.
نویسنده: اوکتای
پنجشنبه 4 آذر1389 ساعت: 20:0
نویسنده: هادی
پنجشنبه 4 آذر1389 ساعت: 23:45
نقاش نیستم اما...تمام لحظه های نبودنش را درد می کشم
نویسنده: کرامت
جمعه 5 آذر1389 ساعت: 13:22
گفتم ای صاحب کرامت، مرا کرامتی بیاموز! گفت کرامت بر دو گونه است، یکی آنکه در عالم خیال از خود می فروشد و یکی آنکه در عالم خیال، خی…
نویسنده: علی رضا
جمعه 5 آذر1389 ساعت: 13:23
برای شاد بودن تنها به بدنی سالم و حافظه ای ضعیف نیاز داری
نویسنده: گاه نوشت های دبیر ادبیات
جمعه 5 آذر1389 ساعت: 22:13
سلام و عرض ادب

ممنون از این حکایات زیبا و تامل برانگیز
نویسنده: مهتاب
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 0:8
سلام جناب راثی پور

عید با تاخیر بر شما مبارک

از خواندن تمام مطالبتان لذت بردم و برایم تازگی داشت و پر از تجربه

شعر قبل را هم خواندم و بسیار زیبا سرودید.

کاش همه از تجارب دیگران سود می بردند و خود دوباره تاریخ را تکرار نمی کردند
نویسنده: مهتاب
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 0:10
با سلامی مجدد

بمناسبت سالروز تولد زنده یاد دکتر شریعتی به روزم و منتظر حضور سبزتان

نویسنده: سید مهدی حسینی
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 1:32
چرا فقط غدیر و چرا فقط ما؟


ـدر شگفتم که چرا روزهای عید فطر و عید قربان که نزد سایر مسلمانان دنیا از اهمیت زیادی برخوردار هستند در کشور ما از اهمیتی شبیه اهیمت غدیر برخوردار نیستند!

ـ در شگفتم از اینکه چرا رسول خدا ص در روز عرفه که محشر حاجیان بود و در خطبه ی معروف حجة الوداع که این آیه را تلاوت نمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» و خبر از اکمال دین و شریعت داد و فرمود: شما حاضرین به غایبین برسانید، دست علی(ع) را نگرفت و این امر مهم (جانشینی) را اعلام نکرد.

ـ در شگفتم که چرا بعد از سپری شدن چند روز از حج و در مسیر بازگشت به مدینه در مکانی بی نام و نشان در فاصله دویست کیلومتر از مکه و دور از چشم مردم مکه و حاجیان یمن و سایر شهرها دست علی(ع) را گرفت و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» (هر کس مرا دوست دارد علی (ع) را دوست بدارد خدایا دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمنی کن با کسی که با علی (ع)دشمن است) که در این جا بحث دوستی و دشمنی است و هیچ ربطی به جانشینی ندارد.

ـ در شگفتم که چرا آشکارا نفرمود: «خلیفه و جانشین من است» بلکه با واژه مولا که دارای معانی متعدد است و فقط معنی جانشینی را نمی¬دهد فرمود.

ـ در شگفتم که چرا بعدها خود علی(ع) از این جریان برای خلافت خویش استدلال ننمود و هر ساله آن را جشن نگرفت و عید اعلام نکرد و در نهج البلاغه و سایر کتابهای معتبر یکبار هم ذکر نشده که ایشان با استدلال از جریان غدیر خود را مستحق خلافت بداند بلکه عکس قضیه صادق است چنانکه وقتی پس از قتل عثمان مردم نزد او آمدند تا با او بیعت کنند فرمود: «مرا رها کنید و دنبال کسی دیگر بروید» (نهج البلاغه)

ـ
نویسنده: راثی پور
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 1:36
دوست عزیز
از طرح مسائل مذهبی در این وبلاگ معذورم

باید به عقاید هم احترام گذاشت.مدتهاست که روشهای تبشیری حتی از طرف هواداران دو آتشه کنار گذاشته شده است.
بگذاریم خود مردم به این سوالها برسند
نویسنده: مهتاب
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 1:52
سلام دوست عزیز

با کمال ادب و احترام وبلاگ شما لینک شد.

در پناه حق
نویسنده: شهاب
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 12:53
سلام و تبریک به مناسبت ایام نیک سپری شده
دعوتتون میکنم به خوندن آخرین شعرم
با تشکر
نویسنده: رضا شیبانی
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 13:2
سلام دکتر
مظفر بقایی و قوام و ....
اینا نقاط تاریک تو زندگی شون زیاد دارند.طرح کردن این شکلی اسم این آقایون نخواسته شکل تبلیغی پیدا می کنه.شاه بدبختی ش اونجا بوده که رجال ملی مثل تازه بعد این که کارش از کار گذشته بود به خاطر کسی مثل قوام تاسف می خورد و به مظفر بقایی پناه می برد.آقا اون موقع هم بیدار نشده بود.هر چی دید حقش بود.
نویسنده: بایرام
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 14:56
سلام وب قشنگی دارید/ عید غدیر بر شما مبارک
نظر لطف داشتی به ما هم سر بزن
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
نویسنده: دوست
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 14:58
سلام دوست من یه سایت واسه آپلود عکس و فایل بهت معرفی میکنم سرعت لود بالا و بدون حذف اگه دوست داشتی به بازدید کنندگانت هم معرفی کن
نویسنده: پابرهنگان
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 17:57
ماجرای دوانی جالب بود. تا به حال نشنیده بودم.
اما در مورد قوام فکر کنم بقایی اشتباه می کرده. البته در این که آدم شاه دوستی بود شکی نیست اما این که ادم وطن دوستی بوده... چه عرض کنم. البته غائله آذریابجان رو خوب جمع و جورش کرد. اما نکات منفی زیادی در مسئولیت اون وجود دارد.
نویسنده: ح.کرمی
شنبه 6 آذر1389 ساعت: 23:24
سلام بر شما !
نکته سنجی و حسن سلیقه‌ی شما قابل تحسین است .
از سومی بیشتر لذت بردم .زنده باشید !
نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)
یکشنبه 7 آذر1389 ساعت: 15:51
سلام
ممنون از اینکه همیشه به یاد ما هستید
ما هم حتی در نبودنتان شما را یاد میکنیم
این بار هم به دیدنم بیایید و نظرتان را مرقوم کنید
نویسنده: مهدی فر زه
دوشنبه 8 آذر1389 ساعت: 18:13
نویسنده: لازم دات کام
چهارشنبه 17 آذر1389 ساعت: 11:52
عکس تبلیغاتی روز
سایت لازم دات کام ،که مجری تبلیغات و آگهی تبلیغاتی بر روی اینترنت می باشد سرویس فرهنگی تازه ای ارائه کرده است که محیط مناسبی را جهت تبادل نظر و بحث کارشناسان تبلیغی و طراحان گرافیک نموده است .
به این صورت که هرروز یک سری عکس تبلیغی برتر دنیا در این سایت نمایش داده می شود و کاربران و کارشناسان نظرات و نقدهای خود را پیرامون کالا ،طراحی ،ایده و… به صورت پرسش و پاسخ و یا تحلیل در زیر همان عکس می آورند ،که این حرکت باعث ایده پردازی و تحول نگاه و پویایی گرافیک تبلیغاتی می شود.
شما نیز چنانچه مایل به دنبال نمودن این بحثها هستید می توانید با قرار دادن کد مربوط به این قسمت در سایت و یا وبلاگ خود عکسهای به روز شده را روزانه به مخاطبان خود نشان داده و دیگر کاربران را در لذت تلفیق هنر و صنعت سهیم نمایید.

برای اضافه کردن آخرین تصاویر در سایت خودتان کد را از آدرس زیر کپی کنید:
http://www.lazem.com/site_gallerycode.php


www.lazem.com
هر آنچه لازم دارید
لازم دات کام مجری تبلیغات و نیازمندیهای رایگان اینترنتی
نویسنده: شیخ
جمعه 19 آذر1389 ساعت: 1:40
خیلی جالب و آموزنده.
نویسنده: امیر حسین
یکشنبه 21 آذر1389 ساعت: 22:7
سلام.
قسمت خواندنی های شما خیلی جالب است. مخصوصا آن حکایت خروشچف که بسیار زیبا بود. ممنونم.
نویسنده: علی حیدری
سه شنبه 30 آذر1389 ساعت: 22:19
عالی بودند
به قول رودکی :
هرکه نامخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
-------------
ممنون
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد