.

.

.

.

غزل قدمائی

هر گز از لوح دلم نقش تو زایل نشود

جز به ابروی تو این دلشده مایل نشود

طالع بی شفقت هرچه فسون انگیزد

باز هم بین من و وصل تو حائل نشود

از ازل تا به ابد راتبه ء فیضش نیست

هر که حرمت به شهیدان تو قائل نشود

بهل اسباب تکلف،که محب صادق

در طریقت متوسل به وسائل نشود

وقت مردن همه ء دغدغهء شمع آنست

که دلی غرق در این ظلمت هائل نشود

نه دل من به نگاهی سبق از مجنون برد

کیست تا واله آن ماه شمایل نشود؟

پرده از باطن این مدعیان افتد اگر

به ره راست دل کس متمایل نشود

هرکه از غیرت خونش نهراسد تیغت

به سرافرازی این مرحله نائل نشود



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد