.

.

.

.

نقدی بر طبع تبریز




سالها پیش فرصت دیداری با آقای حسین آرزو –شاعر نو پرداز تبریز-دست داده بودکه پس از مدتها غیبت سر و کله اش پیدا شده بود و از هر دری سخن می گفتیم که چشمش افتاد به مقاله ای از من که در باره حبیب ساهر نوشته بودم و در یکی از نشریات چاپ شده بود ؛گفتند: یک چیزی را از مدتها پیش می خواستم به شما بگویم و فرصت نمی شده است.وقتی اشتیاق مرا به شنیدن دید ادامه داد:این فعالیتهای شما به هیچ وجه آتیه ای ندارد و به جائی نمی رسد .وقتی علتش را پرسیدم گفتند :کارهای نوشتاری و تحقیقی شما هیچ خط سیر منظمی را ندارند و در عین حال که تفننی وارند موضوعات پراکنده ای را شامل می شوند که در ارتباط با هم نیستند.یهو از شعر دوران مشروطیت می روی به بررسی داستانهای صمد بهرنگی و این در آخر برای تو مجموعه ای از کارهای ناقص و پریشان را خواهد گذاشت .گفتم پس من چه کار کنم ؟ گفت :مثلا همین حبیب ساهر،اگر از جنبه های گوناگون به آثار این شاعر مهجور وقت صرف کنی،فردا می توانی مولف کتاب جامعی در مورد حبیب ساهر باشی .دیدم انصافا بیراه نمی گوید.

اما هدف از ذکر این مقدمه طولانی این است که چرا به بررسی کتاب "طبع تبریز"پرداخته ام.کتابی که با عنوان جنگ و تذکره شاعران معاصر تبریز در سال 1374 به چاپ رسید و  تصویر نامناسبی را از شعر تبریز ارائه کرد و در همان زمان با انتقادهای زیادی مواجه شد.نگارنده چون پیش از این دو مقاله در باره شعر معاصر تبریز و تذکره شاعرلر مجلسی نگاشته ام برای تکمیل کارهایم در این شاخه ناگزیر از پرداختن به این مجموعه هر چند بحث بر انگیز می باشم .با توجه به اینکه پس از گذشتن این چند سال و در گذشت مولف اصلی کتاب ،حساسیت به این موضوع از بین رفته است.

مشخصات:

این کتاب به همت اداره ارشاد اسلامی تبریز و با جلد گالینگور و قطع وزیری در 220 صفحه حاوی آثار 29 نفر از شاعران معاصر است.انتخاب و گزینش اشعار توسط مرحوم شکیب و جناب آقای  شهبازی صورت گرفته است و در عین حال حاوی چند شعر از شعرای متقدم است که که با خطاطی جناب شهبازی در صفحاتی جداگانه آمده است.و حاوی مقدمه ای 27 صفحه ای ست که توسط مرحوم استاد عابد  نوشته شده است و نگاهی دارد به تاریخ ادبیات آذربایجان و چهره ها ی سرشناسی که از این خطه زرخیز برخاسته اند.

برای هریک از این 29 شاعر بیوگرافی مختصری نوشته شده است و چند شعر از هرکدام انتخاب شده است.

 

هر چند به اعتقاد  محمد عظیمی مولف فاضل کتاب   از پنجره های زندگانی هر کس می تواند با استفاده از قیچی و چسب شعرهای مورد علاقه خود را از کتابهای گوناگون بردارد و و مجموعه ای منتخب از اشعار خود ترتیب دهد که از دیدگاهش بهترین اشعار است ولی گزینش و انتخاب مجموعه ای جامع که معرف و گویای ادبیات یک برهه خاص زمان باشد چنان که یک شمای کلی را برای خواننده ء نا آگاه ترسیم کند و همه ء سلایق و جوانب را در بر گیرد، کاریست بسیار دشوار که قابلیت و توانمندی های متعددی را می طلبد:

نخست سواد ادبی که سره را از ناسره باز شناسد و دوم ذوق سلیم که روابط رابه ضوابط ترجیح ندهد و سوم نوعی بی طرفی که در مورد سبکی خاص متعصب نباشد.

لذا برای پرهیز از اطاله کلام کتاب مذکور را  از این سه لحاظ بررسی می کنیم :

 

سالها پیش فرصت دیاری با آقای حسین آرزو –شاعر نو پرداز تبریز-دست داده بودکه پس از مدتها غیبت سر و کله اش پیدا شده بود و از هر دری سخن می گفتیم که چشمش افتاد به مقاله ای از من که در باره حبیب ساهر نوشته بودم و در یکی از نشریات چاپ شده بود ؛گفتند: یک چیزی را از مدتها پیش می خواستم به شما بگویم و فرصت نمی شده است.وقتی اشتیاق مرا به شنیدن دید ادامه داد:این فعالیتهای شما به هیچ وجه آتیه ای ندارد و به جائی نمی رسد .وقتی علتش را پرسیدم گفتند :کارهای نوشتاری و تحقیقی شما هیچ خط سیر منظمی را ندارند و در عین حال که تفننی وارند موضوعات پراکنده ای را شامل می شوند که در ارتباط با هم نیستند.یهو از شعر دوران مشروطیت می روی به بررسی داستانهای صمد بهرنگی و این در آخر برای تو مجموعه ای از کارهای ناقص و پریشان را خواهد گذاشت .گفتم پس من چه کار کنم ؟ گفت :مثلا همین حبیب ساهر،اگر از جنبه های گوناگون به آثار این شاعر مهجور وقت صرف کنی،فردا می توانی مولف کتاب جامعی در مورد حبیب ساهر باشی .دیدم انصافا بیراه نمی گوید.

اما هدف از ذکر این مقدمه طولانی این است که چرا به بررسی کتاب "طبع تبریز"پرداخته ام.کتابی که با عنوان جنگ و تذکره شاعران معاصر تبریز در سال 1374 به چاپ رسید و  تصویر نامناسبی را از شعر تبریز ارائه کرد و در همان زمان با انتقادهای زیادی مواجه شد.نگارنده چون پیش از این دو مقاله در باره شعر معاصر تبریز و تذکره شاعرلر مجلسی نگاشته ام برای تکمیل کارهایم در این شاخه ناگزیر از پرداختن به این مجموعه هر چند بحث بر انگیز می باشم .با توجه به اینکه پس از گذشتن این چند سال و در گذشت مولف اصلی کتاب ،حساسیت به این موضوع از بین رفته است.

مشخصات:

این کتاب به همت اداره ارشاد اسلامی تبریز و با جلد گالینگور و قطع وزیری در 220 صفحه حاوی آثار 29 نفر از شاعران معاصر است.انتخاب و گزینش اشعار توسط مرحوم شکیب و جناب آقای  شهبازی صورت گرفته است و در عین حال حاوی چند شعر از شعرای متقدم است که که با خطاطی جناب شهبازی در صفحاتی جداگانه آمده است.و حاوی مقدمه ای 27 صفحه ای ست که توسط مرحوم استاد عابد  نوشته شده است و نگاهی دارد به تاریخ ادبیات آذربایجان و چهره ها ی سرشناسی که از این خطه زرخیز برخاسته اند.

برای هریک از این 29 شاعر بیوگرافی مختصری نوشته شده است و چند شعر از هرکدام انتخاب شده است.

 

هر چند به اعتقاد  محمد عظیمی مولف فاضل کتاب   از پنجره های زندگانی هر کس می تواند با استفاده از قیچی و چسب شعرهای مورد علاقه خود را از کتابهای گوناگون بردارد و و مجموعه ای منتخب از اشعار خود ترتیب دهد که از دیدگاهش بهترین اشعار است ولی گزینش و انتخاب مجموعه ای جامع که معرف و گویای ادبیات یک برهه خاص زمان باشد چنان که یک شمای کلی را برای خواننده ء نا آگاه ترسیم کند و همه ء سلایق و جوانب را در بر گیرد، کاریست بسیار دشوار که قابلیت و توانمندی های متعددی را می طلبد:

نخست سواد ادبی که سره را از ناسره باز شناسد و دوم ذوق سلیم که روابط رابه ضوابط ترجیح ندهد و سوم نوعی بی طرفی که در مورد سبکی خاص متعصب نباشد.

لذا برای پرهیز از اطاله کلام کتاب مذکور را  از این سه لحاظ بررسی می کنیم :

 

الف: سواد ادبی

 

در مورد سواد ادبی مولفین باید گفت که هم آقای شکیب و هم آقای شهبازی از شاعران طراز اول تبریز و از شاگردان محضر استاد عابد بودند و اطلاعات ادبی شان محدود و منحصر به ذوق کلاسیک و غزلهای قدمائی بود. طبعا اساس انتخاب و گزینش شاعران و آثارشان آموزه های استاد در زمینه صنایع بدیع واخبار و روایات و احادیث  بود.آموزه هائی که مقبول طبع نسل جوان و عموما تحصیل کرده نبود و موجب اعتراض آنان می شد.نسل جوان نمی توانست با ملمعاتی از این دست از نظر زیبائی شناسی برخورد  کند و آنرا دلیل احاطه و اشراف شاعر به صنعت تلمیح بداند:

 

"انما" را مظهر و تندیس راز" هل اتی"

جرعه نوش ساغر زرین کوثر یا علی

چهره ات مرآت پاک سورهء المو منون

قامتت طوبای خلد دین داور یا علی

 

متاسفانه در جرگه مرحوم شکیب و دوستانش باور غلطی وجود داشت که می گفتند:

 

شاعری طبع روان می خواهد

نه معانی نه بیان می خواهد

 

یعنی افزایش اطلاعات و معلومات را مانع و رادع طبع شعری خود می دیدند و چون بدلیل سرودن شعر نوحه با طبقه عوام که عموما سواد پائین داشتند مرتبط بودند، می دانستند در صورت سنگین  بودن معانی شعرشان با اقبال عام مواجه نخواهد شد و در دسته های سینه زنی خوانده نخواهد شد.و از این لحاظ هم اشکالی بر مولف مترتب نبود.

مرحوم شکیب بسیار کوشیده بود اشعاری در حال و هوای امروزی بسراید ولی این تلاشهایش با مرگ زودرسش ناتمام مانده بود:

 

همچو شانه می نوازد چنگ شب

با خیالت گیسوی مهتاب را

زهره شد آئینه گردان رخت

تا به حیرت دید چشم آب را

 

 

 در عین حال نوعی شتاب زدگی در تدوین کتاب به چشم می خورد و بخصوص د ر بیو گرافی شاعران پاره ای غلط های دستوری و ذکر اطلاعات غیر ضروری وجود داشت که توسط بهانه گیران دستاویزی برای حمله به این کتاب شده بود.البته بسیاری از این اغلاط را نمی توان به حساب بی سوادی مولفان گذاشت و غلطهای مطبعی اجتناب نا پذیر نیز وجود دارد .و این ادعا ی منتقدان دال بر نا آشنائی آنان با مشکلات مربوطه است.

 

ب-ذوق سلیم

 

از دیدگاه ذوق سلیم عمل کرد مولفین چندان قابل دفاع نیست..می توان از انتخاب نام نامناسب "طبع تبریز"شروع کرد .نامی که به هیچ وجه نمی تواند گویای محتویات کتاب باشد.

این ترجیح روابط بر ضوابط هرچند از نظر شخصی بزرگترین امتیاز و حسن برای مرحوم شکیب محسوب می شد و ایشان فردی بسار خونگرم و متعصب نسبت به دوستان بودند و بارها بر سرسطح  جوایزی که قرار بود به شاعران بدهند با مسئولین امر درگیر شده بودند چرا که نمی خواستند سطح کار آنان را پائین بیاورند و بارها می شد که ایشان از وقت خود صرف نظر می کرد تا دیگران بتوانند در مراسم شعر بخوانند و این جوانمردی و فتوت در این زمانه نفع محوری ابناء بشر اگر از دریچه ء انصاف بنگریم کیمیائی بود اما در ترتیب دادن یک جنگ شعر به کار نمی آمد.بنده هرچند در آن زمان جوانی مبتدی بودم ولی ایشان دو بار از من خواستند شعرهای خود را جهت چاپ به ایشان بدهم .البته من در آن زمان روحیه ای خاص داشتم و هرگونه همکاری با ادارات دولتی را عدول از تعهد شاعرانه!!!!می دانستم.

علی ایحال مرحوم شکیب دایره  گزینش خود را در  حلقه شاگردان استاد عابد محدود  کرد و  بسیاری از شاعران مطرح و طراز اول چون آذر طلعت(مرشد)،جلال محمدی ،ناظمی ،محمد  بهرامی ،حسن اسدی ،داشقین ،لوائی ،منصور آرام ،حسین آرزو و حتی محمد رنجبرو خسروشاهی و اساتیدی چون دکتر پدیده،دولت آبادی ،هاتف ،حریرچی و...را از قلم انداخت.لذا میدان بیشتر برای تعدادی شاعر معمولی ماند که نمایانگر ادبیات این خطه نبودند:

 

تا خار محنت تو خلیده به پای دل

از نای جان برآمده چون نی نوای دل

چون سر کنم حکایت حسن جمال تو

در عرصه جلال تو لنگ است پای دل

عمریست مرغ جان به هوای لقای تو

پرواز می کند همه اندر لقای دل (احمدی)

 

ای همه هستی تو/با که پیوستی تو

من چه می گویم آه/لامکان هستی تو!!!!!

سکر شراب می دهی/بوی گلاب می دهی!

توبه اگر گنه کند!!/پاکی آب می دهی(مریم)

در مقایسه با این کتاب ما کتاب باغ ابریشم را داریم که گزیده ایست از اشعار شاعران کرمانشاه و چه اندازه با انتخاب اشعار قوی و مقدمه و تدوین زیبا توانسته اند شعر کرمانشاهان را بسیار قوی تر از آنچه هست نشان دهند.در مقایسه با این کتاب ،مثل این بوده که مولفین کتاب طبع تبریز تعمدا قصد داشتند سطح شعر تبریز را پائین و متوسط نشان دهند.

 

ج-بی طرفی

 

متاسفانه از لحاظ بی طرفی نیز نمی توان امتیازی برای این کتاب قائل شد.مولفین جز قالبهای کلاسیک را در مد نظر نداشتند و حتی در انتخاب شعرهای ترکی نیز زبان معیارشان ترکی اشعار فضولی بود.حتی در خود محدوده شعر کلاسیک بدلیل چشم و هم چشمی انجمن ادبی اداره ارشاد با انجمن ادبی سازمان تبلیغات اسلامی شاعران این انجمن دستخوش حذف شدند.و میدان برای شاعران نوحه سرا باز ماند .

اهتمام شاعران نوحه سرا در انعکاس فضائل و پیام ائمه اطهار ستودنیست ، به شرط اینکه دایره نفوذ آنها از محدوده هیاتهای بازاری فرا تر رود و همه اقشار جامعه را در برگیرد.غرض از سرودن شعر رثائی بر انگیختن رقت مستمعین و احیانا گریاندن آن نیست .عادتی که متاسفانه گریبانگیر پاره ای از بازاریان شده و به عنوان نوعی تفنن  وقت آنها را پر می کند و جای تهذیب اخلاق و تزکیه نفس را می گیرد و متاسفانه شنوندگان را به تفکر وانمی دارد.همه هم و غم شنوندگان و بر گزار کنندگان این مجالس آبرو داری و کسب اعتبار و وجاهت در بین اقران و همسایگان است و لاغیر.و آن همه  دقت و وسواسی که در چیدن ظرفهای پذیرائی و آراستن مجلس می دهند اگر صرف تفکر در فلسفه قیام عاشورا و سیره ائمه اطهار بکنند این همه معضلات اجتماعی و بزه عارض نمی شود.

 

 

دمید فجر سعادت به ساحت غبرا

جهان شد از اثر لطف حق بهشت آسا

وزید باغ بهای به گلشن ایام

شکفت سوسن و نسرین به موسم سرما

ز فیض نفس نفیس وجود ذیجودی

جهان پیر همانا دوباره شد برنا

چنانکه موهبتش اشکار گشت چو مهر

به رسم بنده نوازی ز ربی الاعلی

 

 

 

 

البته تمام اشکالات این کتاب را نمی توان تنها به پای مولفان نوشت ؛همه کسانی که زبان به انتقاد از این کتاب گشودند به نحوی در اشکالات آن سهیم و دخیل بودند چرا چنانکه عنوان شد دست دوستی این شاعر سلیم النفس و خیرخواه را نفشردند و حضور خود را در این مجموعه منوط به حذف دیگری دانستند.و مرحوم شکیب با بار مشکلات و مسائل عدیده تنها ماند وگرنه ایشان کسی نبود که در رای خود استبداد بورزد و حرف حساب و منطقی را می پذیرفت.وضعیت شعر و شاعران در آن برهه چیزی شبیه لیان شامپو بود و هر شاعری که چند شعر بی نقص سروده و سری در میان سرها در آورده بود عده ای از شاعران مبتدی تر را به دور خود جمع کرده و  دسته ای برای خود راه انداخته بود که در میان مریدانش دائم سخن از کرامات نا داشته اش می گفت و رقبا را به صفتهای بی سوادی وبی ذوقی می نواخت.و براستی اگر همه امکانات دنیا را در اختیار این بزرگواران قرار می دادند تا جنگی ترتیب دهند هزار سال سیاه هم می کوشیدند نمی توانستند چرا که در آئینه ء  تصورشان جز خود را نمی توانستند دیدن.

البته این کتاب سرتا پا ایراد نیست و حد اقل برای من نوعی تداعی زمان جوانیست .زمانی که در محضر استاد عابد تلمذ می کردم و با شاگردان سرشناس استاد چون شبخیز و شکیب و  شهبازی مراوده داشتم و از اشعار زیبای آنان که- نکته قوت این مجموعه- است بهره می بردم:

 

صحبت از نام مکن صحبت جام است اینجا

هرچه گویند بجز باده حرامست اینجا

حرمت جام نگهدار که صد چون جمشید

دست بر سینه کمر بسته غلامست اینجا

در سرت گر هوس عالم قدس است بیا

کان همه بعد مسافت دو سه گامست اینجا

تا می و میکده و ساغر و ساقی باقیست

حوری و کوثر و فردوس کدامست اینجا.....

 

یا شعرهای زیبای استاد کامران:

 

به جان مرده خود روح نو دمیدن بود

کنارت انچه که نامش نفس کشیدن بود

قدح گرفتنم از دستت ای نگاه تو مست

مثال دسته گل از دست گل خریدن بود

چگونه گاه وداعت خموش می ماندم

که لحظه لحظه اش از زندگی بریدن بود

تو آمدی گه رفتن به دیدنم اما

چه دیدنی که پی اش سالها ندیدن بود

مرا چو یوسف زندان نشین به گلشن حسن

یگانه جرم همین جرم گل نچیدن بود

شب از کنار درت بی صدا گذر کردم

که خاطرات مرا جای آرمیدن بود

ز تنگ کلبه تو کامران گریختنش

همان حکایت مرغ از قفس پریدن بود

 

 

مرحوم شکیب و جناب شهبازی در حد وسع خود کوشیدند کتابی نفیس ارائه دهند و نیتشان خیر بود و به هیچ وجه قصد مطرح کردن خود نداشتند.همین تا حدود زیادی عذر آنان را موجه می کند.



: من
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:3
آنهمه خورشید ها که در من می سوخت
چشمه ی اندوه شد ز چشم ترم ریخت
کاخ امیدی که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و بر سرم ریخت
زورق سرگشته ام که در دل امواج
هیچ نبیند نه خدا نه ناخدا را
موج ملالم که در سکوت و سیاهی
میکشم این جان از امید جدا را
می گذرم از میان رهگذران مات
میشمرم میله های پنجره ها را
نویسنده: مصطفی
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:38
سلام جناب آقای دکتر راثی //مشتاق دیدار

طاعات و عبادات قبول درگاه حق
نویسنده: ژیلا راسخ
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:40
زیبا بود و دلنشین
آفرین
نویسنده: admin
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:48
سلام وبلاگ خیـــــــــــلی خوبی داری..اگه دوست داشتی یه سر بهم بزن
نویسنده: مهدی هاشمی
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:50
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی ، کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست
بخند
نویسنده: mahmood
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 10:52
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose gahziyeye aghaye seda ebi va googoosh va in poste janjalie man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon nazareto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet
نویسنده: رضا همراز
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 15:27
سلام . مثل همیشه مکیف شدیم .
نویسنده: نازنین ( برگ بی برگی )
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 15:39
نویسنده: قلم زن
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 18:44
سلام جناب راثی‌پور
این یادداشت شما در عین حجم کمی که دارد، فتح باب خوبی است به نحوه‌ی ارائه‌ی دورنمای شعر تبریز. این‌که چه شاعرانی با چه شعرهایی در این‌گونه گزیده‌ها آورده می‌شوند... شاید پرداختن به این موضوع گاهی دلسرکننده هم باشد. بی‌طرفی ِ موردبحث شما به‌واقع یک کیمیاست. نقدهایتان البته در مورد این مجموعه به نظر بنده همگی رواست و چه‌بسا بیش از این‌ها نیز بتوان در ضعف این مجموعه قلم‌فرسایی کرد.
بنده انتظار ندارم که کسی این وسط بی‌طرف بماند یا حتی بتواند کاری مانند کار آقای عظیمی در "از پنجره‌های زندگانی" عرضه کند؛ تنها آرزوی من انتشار کتابی است که در عنوان و مقدمه‌ی خود به معیارهای جمال‌شناسیک خود تصریح کرده باشد و عنوان کلی و پرمدعا و تحکّمی به گزینش ناقص خود ندهد.
بگوید:
شمای شعر مذهبی در تبریز
شعر سپید و نحله‌های آن در تبریز
شعر کلاسیک تبریز از مشروطه تا پایان دهه‌ی فلان
آثار برگزیده‌ی شاعران نوپرداز تبریزی (که باید در مقدمه حتماً تصریح کند که منظورش از نو کدام نو است و چه محدودیت‌هایی برای انتخاب خود قائل شده که مثلاً شاعری که دنباله‌روی یداله رؤیایی است از قلم افتاده!)
و...

در کل بسیار استفاده کردم و امیدوارم همچنان حوصله به خرج دهید و یادداشت‌های دیگری هم از این سری منتشر کنید، به‌ویژه در مورد از دیار ابرها!
نویسنده: قلم زن
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 18:48
سلام جناب راثی‌پور
این یادداشت شما در عین حجم کمی که دارد، فتح باب خوبی است به نحوه‌ی ارائه‌ی دورنمای شعر تبریز. این‌که چه شاعرانی با چه شعرهایی در این‌گونه گزیده‌ها آورده می‌شوند... شاید پرداختن به این موضوع گاهی دلسرکننده هم باشد. بی‌طرفی ِ موردبحث شما به‌واقع یک کیمیاست. نقدهایتان البته در مورد این مجموعه به نظر بنده همگی رواست و چه‌بسا بیش از این‌ها نیز بتوان در ضعف این مجموعه قلم‌فرسایی کرد.
بنده انتظار ندارم که کسی این وسط بی‌طرف بماند یا حتی بتواند کاری مانند کار آقای عظیمی در "از پنجره‌های زندگانی" عرضه کند؛ تنها آرزوی من انتشار کتابی است که در عنوان و مقدمه‌ی خود به معیارهای جمال‌شناسیک خود تصریح کرده باشد و عنوان کلی و پرمدعا و تحکّمی به گزینش ناقص خود ندهد.
بگوید:
شمای شعر مذهبی در تبریز
شعر سپید و نحله‌های آن در تبریز
شعر کلاسیک تبریز از مشروطه تا پایان دهه‌ی فلان
آثار برگزیده‌ی شاعران نوپرداز تبریزی (که باید در مقدمه حتماً تصریح کند که منظورش از نو کدام نو است و چه محدودیت‌هایی برای انتخاب خود قائل شده که مثلاً شاعری که دنباله‌روی یداله رؤیایی است از قلم افتاده!)
و...

در کل بسیار استفاده کردم و امیدوارم همچنان حوصله به خرج دهید و یادداشت‌های دیگری هم از این سری منتشر کنید، به‌ویژه در مورد از دیار ابرها!
نویسنده: دردانه
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 18:55
عرض سلام و ادب دارم ...از خواندن مقاله جامع و گیرای شما بی نهایت بهره بردم ......اطلاعات نابی رو در ضمن مقاله بیان کردین ....درود و دستمریزاد ...
مانا و برقرار باشید ....
نویسنده: علی اکبر لطفی
سه شنبه 23 شهریور1389 ساعت: 20:53
سلام ودرود دوست عزیز
شما را به خواندن سه غزل و یک رباعی دعوت می کنم
در پناه حق
نویسنده: پاییز(طوفان بی ملاحظه)
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 0:46
سلام برشما.

استفاده کردیم ازمطالب خوب وخواندنیتان.
این مواردی که شمابرشمردید تقریبا تمام تذکره ها وجنگ ها را دربرمی گیرد بااندکی پس وپیش. پس می تواند درباب شعر وشاعران تذکره ای نقطه ی شروع خوبی باشد.
سپاس
نویسنده: قلم زن
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 1:39
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می‌سپارندم...

ای بابا، جناب راثی‌پور
حیدری به قول شما شاعر بااستعداد و خوبی است. بعضی از شعرهایش را بسیار دوست دارم، اما حقیقت تلخ این است که این آدم دچار وهم شگرفی است که گاهی به توهم منجر می‌شود و گاهی به یک شعر خوب و خیال‌انگیز.
کاری به ادا و اطوارش که شما هم اشاره فرمودید، ندارم... بگذریم اصلاً. این دیار تنگ‌چشم، چه‌بسا زر که به مس بدل کرده...
هرچند امیدوارم روزی حیدری‌ها واقعاً مایه‌ی افتخار اهل تبریز باشند... امید داشتن که عیب نیست، هست؟
نویسنده: پیمان آل ابراهیم
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 2:2
سی بیت ، واژه واژه به تو خو گرفته ام
نویسنده: بهرامی
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 8:12
سلام دکتر نازنین
نقد آن جناب بر کتاب نه چندان ارزشمند طبع تبریز را خواندم وبراستی که در نقدی سطحی و گذرا حق مطلب را ادا کرده اید و مطمئنم که چون کتاب دارای ارزش محتوایی چندانی نبوده است به نقد محتوایی آن نپرداخته اید .
در ضمن از اظهار محبت ولطفتان به این حقیر بی مقدار وبردن ناممان در میان شاعران طراز اول تبریز کمال تشکر را دارم وخود را شایسته این همه بزرگواری
نمی بینم .
امید که همیشه ی ایام دست به قلم باشید .
نویسنده: توکل
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 11:42
سلام جناب راثی پور
نقد جانبدارانه تان را بر کتاب طبع تبریز خواندم و تاسف خوردم که چرا باید به خاطر رعایت حق دوستی و به قول خودتان ترجیح روابط بر ضوابط چشم بر حقیقت ببندیدیم .
دوست عزیز خودتان گفتید که نقد تعارف بردار نیست.کجای این کتاب مزخرف و نازل جای تعریف داشت.
آقایان مولف کتاب که در ردیف شاعران طراز اول قلمداد کرده اید آیا به تنهائی و بدون کمک بت بزرگ آیا قادر بودند دو بیت شعر بی نقص بگویند.اصلا شعر نه
دو سطر نامه برای عمه جانشان بنویسند.
در بیوگرافی یکی می خوانیم که چون پسرش روز میلاد امام حسن بدنیا آمده این شاعر به اهل بیت ارادتش دو چندان شده
راستی بین گودرز و شقایق ارتباطی وجود دارد؟
خیلی راحت اگر در نوشتن چیزی و گفتن مطلبی محذوریت دارید ننویسید.
مجبورتان که نکرده اند.
خواهشا این کامنت مرا مثل دیگر کامنت ها حذف نکنید
نویسنده: توکل
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 11:49
سلام مجدد
راستی یک مطلب مهم یادم رفت.
شما در حین عنوان کردن مشکلات و دلیل نابه سامانی ادبیات تبریز ماهرانه مشکلات را به دوش رقیبان انداخته اید و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده اید.
چرا؟
شما چه فعالیت کردید؟
یادم می آید که سالی یک بار به انجمن ها می آمدید و شعر نخوانده می رفتید.این حضور منفعلانه شما چه نقشی در آشنا کردن شاعران مبتدی به شعر داشت.
بعد هم که یهو به اصحاب نشریه شمس ملحق شدید و کارتان شد مقاله نویسی از هر دری سخن که فعلا در این وبلاگ هم دارید همان رویه را ادامه می دهید.

یک سوزن ب خودت بزن یک جوالدوز به دیگران
لطفا این کامنت را شجاعانه حذف نکن
نویسنده: حبیب محمدزاده
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 13:11
سلام
--------------------------------------------------
اگر چه نصف ورق برگردد
همین که او را از مرگ به زندان تقلیل دهند
می شود روزهای ملاقات
از پشت پنجره
نصف بالای تنش را دید
--------------------------------------------------
صفحات گرامافون به روز است و
منتظر نقد و نظر ارزشمندتان
نویسنده: جواب من به نوکل
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 13:49
اولا سلام و ممنون از اظهار نظر صریحتان
دوم اینکه یاد ایام دانشکده بخیر که در آن زمان مهر بانتر بودید
سوم اینکه بنده کامنتهای متضمن توهین به افراد را معمولا حذف می کنم ولی استثنائا کامنتهای شما را تایید کردم تا موضوعی را برایتان روشن کنم:
اگر رعایت حق دوستی باعث شده تا من بعضی کاستی ها را نادیده بگیرم عصبانیت شما نیز باعث شده تا پا بر روی برخی حقایق بگذارید.
برادر من طراز اول بودن یک شاعر بر اساس پاره ای متر و معیارهای قرار دادی است .ممکن است ن مترو معیارهای من با شما فرق داشته باشد لذا بحث در این باره بی مورد است.
اما امنر مرحوم شکیب و جناب شهبازی را شاعر طراز می دانم و معتقدم که تبحر ومهارت استاد شکیب در سرودن شعر نوحه امری بود که شیعه و سنی به آن قائل بودند و ایضا استادی جناب شهبازی در سرودن غزلهای ترکی.خودتان که بیشتر از من در ادبیات ترکی کار کرده اید و می دانید که غزلهای آقای شهبازی با غزلهای ترکی استاد شهریار از حیث جزالت و زیبائی مو نمی زند.
اما انکه بت بزرگ خواندیدش یعنی استاد بزرگ عابد،نمی دانید چه اندازه در رشد و شکوفائی شعر نوحه وقت گذاشته و منشاء خیر بوده است.شعر رثائی آذربایجان امروز همچنان زایا و پویاست و مقایسه کنید آثار متین و سخته شاگردان استاد را با شعر های رایج نوحه در تهران

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر
گمانم ابن ملجم یا علی گفت

در همین کتاب آثاری ارزنده از شعرهای ترکی خانم آفاق و.ایوب و ..... آمده است.آیا اینها هم مزخرف و نازلند؟
نویسنده: جواب من به توکل
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 13:57
در پاسخ کامنت دومتان من یک اختلاف دیدگاه اساسی با شما دارم.
شما فکر می کنید حضور فعالانه در انجمن ها می تواند موثر باشد ولی من نقش چندانی برای انجمن ها قائل نیستم.نه انجمنها بلکه حتی همین سایتهای ادبی چرا که همه شان یک سقف دارند و در آخر همه حاضرین از مبتدی تا عالی به یک سطح می رسند و علت آن محدودیت ها و قوانین حاکم بر انجمن است.
به قول جمشید علی زاده انجمن جزء فرقهء ضاله ء ادبیات است.
نمی شود که بدون هیچ استعداد به انجمنی بروی و با فرا گرفتن وزن و قافیه(آن هم به شرطی که گردانندگا آن انجمن بلد باشند )شاعر بشوی.
من زندگی جویباری را دوست دارم.ساکت و بی سر و صدا بیائی و بروی و برغم ناشناس ماندن زلال باقی بمانی.
سیلاب ها عمرشان کوتاه است و تاثیرشان مخرب

ببخشید که پر حرفی کردم
نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زاده
چهارشنبه 24 شهریور1389 ساعت: 23:4
از اطلاعات جامع وارزشمندی که در این اثر برجسته ونقد های مهم واثر بخش بود بهره کافی بردم.....امیدوارم چشم به مطالب ارزشمند این کتاب نفیس روشن گردد
ونقد عالمانه ای که به دقت تدوین شده بود
...........................
سلام دوست صمیمی رائی پور
.......................
به خلوت تنهاییم در این عصر بی تکیه گاهی خوش آمدید..دوستی وصمیمیتت
مســـتدام..بوی عطر خوش دوستی ومحبتتان در این حال وهوای نسبتاپاییزی..باعث شکوفایی..دل وجان و تعالی اشعارم خواهد بود....
تودر عطشم زلال جـــــاری هستی......آن شعر که دوست دارم..آری هستی
در خاطر من چوعطر گلهای سپــید.......ای خوب تـرین، تو یادگــــــاری هستی
نویسنده: صدر
پنجشنبه 25 شهریور1389 ساعت: 0:18
نام...نام خداست...
سلام ...
یادش به خیر... راهنمایی که بودم مجله ای داشتم.یکی از دبیران این را باز می کرد و هر شماره می گفت باز هم شاخه شاخه است... الان هم شاخه شاخه ام. اقتضای دنیای رسانه ای انیست ...چه می شود کرد..؟
چیز دیگر اینکه... شما خودتان را معرفی کنید در قسمت معرفی... انگار دکتر آکادمیک هستید. خوب اینطور تازه وارد ها آشنا می شوند.
جسارتی بود در این میان... لحن یکسانی ندیدم. انگار گاهی ساده و صمیمی بود جایی سنگین و ثقیل. این هارمونی را به هم می زد.
ایکاش جای نقد کتابی نه چندان شهیر برای عموم دست به معرفی شعرای سرای خود بزنید که ظاهرا کمالی هم در آن دارید. اینطور اثمر است.
شعر ها خیلی جالب بودند.
به من سر بزنید. اگر خواستید تبادل لینک کنیم بگویید. مدتی نبودم دوباره آمده ام مجبورم از دوستان بخواهم لینکم را بگذارند...!
یا حق...!
نویسنده: لطف الله
پنجشنبه 25 شهریور1389 ساعت: 1:12
دوست عزیز تا زمانیکه محفل گرایی و نان قرض دادن هست و هزار مشکل دیگر در به همین پاشنه خواهد چرخید
فلک به مردم نادان دهد رمام مراد..
نویسنده: ِِشهودى
پنجشنبه 25 شهریور1389 ساعت: 21:2
http://shohodi.blogfa.com/
سلام
باغزلی بروز و منتظر نظر ارزشمند شما هنرمندارجمند
نویسنده: گاه نوشت های دبیر ادبیات
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 0:22
سلام و عرض ادب
نویسنده: صدر
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 0:38
تشکر...
چون قبلا دو بار تارنگارم حذف شده و مدتی نبودم باید دوباره پی شناخته شدن باشم... اگر به من لینک دهید ممنون مى شوم
نویسنده: حسین شیردل
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 6:11
آپاردی سئلر سارانی
نویسنده: شاطر عباس(صبوحی)
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 6:17
سپندش خال و دودش زلف و آتش پرتو رویش

عبس بی دود می خواهی بر این آتش سپندش را
نویسنده: سید مهدی نژادهاشمی
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 8:49
سلام بر دوست ارجمند به روزم و منتظر قدوم سبزتان :دل خور شدیم و طاقت آذر نداشتیم

پایان عمر آمد و باور نداشتیم

بابرگ های زرد تر از رنگ و رویمان

دم خور شدیم و همدم دیگر نداشتیم

نویسنده: صابر رجب پور
جمعه 26 شهریور1389 ساعت: 12:4
سلام آقای دکتر راثی پور
اتفاقآ این کتاب توی خونه ی ما هم هست ولی آنقدر جلد غیر شاعرانه ای داره که آدم رو اصلآ تر غیب نمی کنه این کتاب رو ورق بزنه
به هر حال بسیار ممنونم
نویسنده: علی کشکولی
شنبه 27 شهریور1389 ساعت: 6:45
سلام عزیز گرامی

چنان قحطی افتاد اندر دمشق

که یاران فراموش کردند عشق ؟

راستی هیچ میدانیم مردمان ایران در روز چند ساعت کتاب میخوانند ؟

من که دقیق ندانم اگر اطلاع دارید بفرمایید تا بدانم فدایت
نویسنده: ناصر
شنبه 27 شهریور1389 ساعت: 9:11
سلام.با احترام دعوتید.
نویسنده: اولکر
شنبه 27 شهریور1389 ساعت: 22:26
گلیشیزدن چوخ تشکور ائدیرم
آمماک اش سیز بیر نفر هئچ اولمازسا چئویری حاخدا بیر سؤز دئییدیز.
چوخ سئویرم تخصصی نظرلریزی بیلم!
سایقیلاریملا
نویسنده: رضا همراز
یکشنبه 28 شهریور1389 ساعت: 14:55
سلام . با مقاله یاد یاران شما در صفحه اول هستیم .
وب سایت پست الکترونیک
نویسنده: آرام
یکشنبه 28 شهریور1389 ساعت: 15:8
سلام
با یک سئوال به روزم
نویسنده: سمانه مالمیر
یکشنبه 28 شهریور1389 ساعت: 17:40

سلام
نویسنده: ناصر
دوشنبه 29 شهریور1389 ساعت: 1:42
سلام.باغزلی بروزم
قدم رنجه میفرمایید؟
نویسنده: خورشید
دوشنبه 29 شهریور1389 ساعت: 3:19
درود
امیدوارم در کارهای فرهنگی و هنری خود همیشه و همه جا سرحال و پرانرژی باشید

"انشاء و املا یا دیکته" را در "کشکول" بخوانید
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: شهاب
سه شنبه 30 شهریور1389 ساعت: 0:20
سلام و درود فراوان خدمت استاد راثی پور
ببخشید که چند روزی خدمت نرسیدم
خوشحال میشم اگر مشکل یا اشتباهی در شعرم دیدید به من گوش زد کنید
نویسنده: اصلاح طلب
سه شنبه 30 شهریور1389 ساعت: 0:38
سلام.
آفرین.
از طریق کامنتهای دوستا متوجه شدم دکترا دارین.
اگر دکترای ادبیات فارسی باشه که چه لطیف البع هستید شما

کتابی که از آن یاد کردی بیشتر آدم را یاد تذکره ها میاندازد که با شعری از شاعران نامی قصد معرفی و ارائه زندگینامه شاعران را دارند..

به هر حال من نخوانده امش چون احیانا برای دوستان آذری زبان باشد.
ولی جدا چه سوز عاشقانه ای در اشعار ترکی وجود دارد!!
نویسنده: اصلاح طلب
سه شنبه 30 شهریور1389 ساعت: 0:38
سلام.

...در آستانه هفته دفاع مقدس رسانه ها سعی دارند در نشان دادن فیلم، تهیه خبر و گزارش و... برای زنده ساختن خاطرات این روزهای گرانقدر گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.

اما بسیاری از دوستان هنوز دلیل جنگ ایران و عراق بایکدیگر را نمی دانند و تنها از دفاع مقدس "بداهه هایی" می دانند که بی انصافی مطلق نسبت به این برهه تاریخی ایران عزیزمان است...

به روزم.
نویسنده: علی اصغرنجفی(اغو)
سه شنبه 30 شهریور1389 ساعت: 3:37
سلام گرامی
ممنون از حضور صمیمانه تون
مطالب شما واقعاً جالب و پراز پندوتجربه است
بنده که خیلی استفاده بردم و قطعاً به اطلاعاتم اضافه شد
بازهم تشکر میکنم
نویسنده: نیما برگشادی
سه شنبه 30 شهریور1389 ساعت: 11:11
یاشا قارداش!
نظر شما



نظرات 5 + ارسال نظر
admin سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.bahalmusic.blogfa.com/

سلام وبلاگ خیـــــــــــلی خوبی داری..اگه دوست داشتی یه سر بهم بزن

مهدی هاشمی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ق.ظ http://nafass.loxblog.com/

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی ، کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست
بخند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام:$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$
جیبت پرپول[چشمک]
سرت سلامت[قلب]
وبت پربار[لبخند]
قشنگ وعالی بود[گل]
مؤفق باشی درهمه امور..... [گل][گل][گل][گل][گل] [گل][گل]
[گل][گل][گل] [گل][گل][گل][گل][گل] [گل][گل][گل]

ژیلا راسخ سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

زیبا بود و دلنشین
آفرین

مصطفی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام جناب آقای دکتر راثی //مشتاق دیدار

طاعات و عبادات قبول درگاه حق

من سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.donuayeman.blogfa.com/

آنهمه خورشید ها که در من می سوخت
چشمه ی اندوه شد ز چشم ترم ریخت
کاخ امیدی که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و بر سرم ریخت
زورق سرگشته ام که در دل امواج
هیچ نبیند نه خدا نه ناخدا را
موج ملالم که در سکوت و سیاهی
میکشم این جان از امید جدا را
می گذرم از میان رهگذران مات
میشمرم میله های پنجره ها را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد