می برد قیچی موج
رشته ء آرزویش-رسیدن به خشکی-
داده از کف تعادل
هرچه دارد به آب خروشان سپارد
بلکه پا را به ساحل گذارد
غافل از آنچه پنداشت سمت ِ سلامت
آنسوی حوض سنگی ست!
چیست در باطن این هیاهو
موجی از فوت بادی که هردم
سرنشینان این قایق کاغذی را
می کشاند ازین سو به آن سو
نسبتا خوب بودش