.

.

.

.

قصیده


ویرانه ایست مانده به فرسایش زمان*

محروم از توجه این نسل سر گران

جز عنکبوت زاویه اش را نجُسته کس

جز گربه بر نیاورد آنجا به شب فغان

رغبت نمی کند کسی انجا قدم نهد

حتی برای یافتن توپ کودکان!

تنها به رفع حاجت و دفع زباله است

گیرم اگر که کج بشود راه ِ کس به آن

آگاه اگر شوند از آن،برج ساز ها

نادیده طول و عرض،بسازند آپارتمان!

با بولدوزر برند به آن حمله ناگهان

مصداق امر کن فیکون است کارشان

آنگاه با تدارک سیمان و میل گرد

ریزند اساس مجتمعی خرد یا کلان

آن خانه های نُقلی کوچکتر از قفس

کز تنگی فضاش ،تنفس نمی توان!

هر وقت از مقابل ویرانه بگذرم

یاد آرم از خرابی فرهنگ این زمان....

ویرانه گشته است بنائی که بوده است

هر چوب آن حکایت و هر خشت داستان

آن را گماردند به تولیّت ادب

کز بستن جلیقه ء خود هست ناتوان

افتاده بر ترانه به مزدان ،زمام کار

بسته ست غم گلوی هزاران نغمه خوان

هر کس که کاسه لیس تر آمد عزیز شد،

حیض الرجال گشت در این پیشه پلکان1

ویرانه ایست مانده به فرسایش زمان*

محروم از توجه این نسل سر گران

جز عنکبوت زاویه اش را نجُسته کس

جز گربه بر نیاورد آنجا به شب فغان

رغبت نمی کند کسی انجا قدم نهد

حتی برای یافتن توپ کودکان!

تنها به رفع حاجت و دفع زباله است

گیرم اگر که کج بشود راه ِ کس به آن

آگاه اگر شوند از آن،برج ساز ها

نادیده طول و عرض،بسازند آپارتمان!

با بولدوزر برند به آن حمله ناگهان

مصداق امر کن فیکون است کارشان

آنگاه با تدارک سیمان و میل گرد

ریزند اساس مجتمعی خرد یا کلان

آن خانه های نُقلی کوچکتر از قفس

کز تنگی فضاش ،تنفس نمی توان!

هر وقت از مقابل ویرانه بگذرم

یاد آرم از خرابی فرهنگ این زمان....

ویرانه گشته است بنائی که بوده است

هر چوب آن حکایت و هر خشت داستان

آن را گماردند به تولیّت ادب

کز بستن جلیقه ء خود هست ناتوان

افتاده بر ترانه به مزدان ،زمام کار

بسته ست غم گلوی هزاران نغمه خوان

هر کس که کاسه لیس تر آمد عزیز شد،

حیض الرجال گشت در این پیشه پلکان1

تنها نه برج ساز به شهر است منحصر

از این قماش یافت شود بین شاعران!

آنان که با ملاحظه ء سمت بادها

بر لجّه ء مدیحه فرازند بادبان

آن موهبت که خاصه ترین لطف ایزدیست

بخشند در مقابل یک سکه رایگان

بر رغم این حقیر متاعان بی تمیز

کز نام و اعتبار گذشتند بهر نان

بسیار سینه چاک ادب بود ،کز خلوص

در اعتلای ملک سخن داد نقد جان

ره یافت در ظرائف افکار مولوی

از شور شمس تافت بر او نور جاودان

دُرّ دَری نریخت به دربار خوکها

از زر نساخت کاسه و از نقره دیگدان2

حتی به زمهریر زمستان نیافت نفت

اما نسود همچو خسان سر بر آستان3

رمز آشنای مکتب حافظ نمی کند4

در پیش اهل روی و ریا قدّ خود کمان

با اهتمام مرتضوی می زند قلم

تا رمز عشق را به مریدان دهد نشان

کوتاه کن سخن که رثای تو قاصر است

ویرانه را به حرف ،عمارت نمی توان!

21تیرماه 89

*خیلی دلم می خواست مقاله ای در باره خدمات و فضائل استاد دکتر مرتضوی آماده کنم که بضاعت ناچیز ادبیم مانع شد. مقام والای این حافظ پزوه و رکن رکین ادبیات فراتر از درک حقیر بنده است.ناچار به این نظم شکسته بسته قناعت کردم که از دوستان فاضل و نکته دان به خاطر لغزشهای زبانیم معذرت می خواهم.

1.انوری مدیحه سرائی را حیض الرجال خوانده است

2.اشاره به دوبیت

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را(ناصر خسرو)

و شنیدم که از نقره زد دیگدان

ز زر ساخت آلات خوان عنصری(خاقانی)

3.استاد پس از اخراج از دانشگاه چنان دچار مشکلات شد که بنا به نقل یکی از دوستان نزدیکشان حتی قادر به تهیه نفت نیز در زمستان نبودند

4.نام کتاب معروف استاد دکتر مرتضوی

'برگرفته از وبلاگ انجمن ادبی تبریز


امروز چهارشنبه 9 تیرماه 1389 ( 30 ژوئن 2010) ساعت 30/11 دقیقه، دکتر منوچهر مرتضوی در منزل خود در تبریز درگذشت. دکتر مرتضوی در سی سال اخیر خانه نشین بود.
دکتر مرتضوی در اول تیرماه 1308 در محلۀ شسگلان تبریز متولد شد. پدرش حاج سید ابراهیم آقا مرتضوی از مردان خوشنام شهر تبریز بود.
منوچهر مرتضوی تحصیلات ابتدایی را در دبستان فیوضات تبریز گذراند و مقارن سال 1318 تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام تهران آغاز کرد و در سال 1325 وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد. در دانشکدۀ ادبیات از کلاس درس استادانی همچون : ملک الشعرای بهار، بدیع الزمان فروزانفر ، سعید نفیسی ، مجتبی مینوی، محمد تقی مدرس رضوی و ابراهیم پورداود بهره مند شد. در سال 1329 لیسانس گرفت و در سال 1337 از رسالۀ دکترای خود (اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان) دفاع کرد و از سال 1332 تدریس در دانشگاه تبریز را آغاز کرده بود.
دکتر مرتضوی طی سال های تدریس به عضویت انجمن آسیایی دانشگاه سوربن درآمد و با لوئی ماسینون جلسات مباحثه و سخنرانی داشت. در سال 1344 اولین چاپ کتاب « مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظ شناسی » را منتشر کرد. این کتاب پس از گذشت چندین دهه هنوز از کتابهای مورد بحث و مرجع در زمینۀ شناخت حافظ است. کتاب دیگر دکتر مرتضوی « مسائل عصر ایلخانان» بود که در سال 1370 با تجدید نظر منتشر شد. کتابهای « زبان دیرین آذربایجان»، «فردوسی و شاهنامه » از دیگر آثار دکتر مرتضوی است که در سالهای اخیر منتشر شدند.
دکتر مرتضوی در سال 1356 بنا به درخواست اکثریت استادان و دانشجویان به ریاست دانشگاه تبریز رسید و یکسال بعد در 1357 در پی حمله به دانشجویان استعفاء داد.
یکی از زمینه های ذوقی ادبی دکتر مرتضوی جنبۀ شاعری اوست که مجموعه شعر « چراغ نیمه مرده » است که در سال 1333 منتشر شد.
دکتر مرتضوی علاوه بر کتابهایی که اشاره کردیم مقالات بسیاری در مجلات ادبی معتبر منتشر کرده است. از آن جمله : « تأثر حافظ از سعدی» ، « تحلیل یکی از تمثیلات مثنوی» ، « دانش و دانشگاه در آذربایجان» و دهها مقالۀ دیگر.
پیکر او روز یکشنبه 13 تیر ماه (4 جولای ) با حضور تنها فرزندش و جمعی از ادبیان و استادان دانشگاه، در تبریز به خاک سپرده خواهد شد.


تهران هیتس
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 0:12
به بزرگترین سایت موزیک ایران سر بزنید ... اماده تبادل لینک با وبلاگ پر محتوای شما هستیم ... www.tehranhits.us
نویسنده: امیر دهنوی
دوشنبه 21 تیر1389 ساعت: 19:51
سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید . از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه البته این فقط یه پیشنهاده. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و متاسفانه عضویت تان رو ملغی می کنه که این واقعا برای ما ناراحت کننده هست که دوستی مثل شما رو از دست بدیم. نکته آخر این که اگر به مشکلی برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.
نویسنده: لطف الله
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 1:32
استادضمن بهره از شعر بی بدیلتان ای کاش در مورد مرتضوی بیشتر می نوشتید ما که واقعا مشتاق شدیم
نویسنده: رضا
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 1:50
راثی پور عزیز به ساغت خواهم آمد.
اکنون درگیر غم از دست رفتن عزیزی در غربت هستم.
نویسنده: علی کشکولی
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 6:24
سلام گرامی دوست

عالی و پر مغز اما همانگونه که جناب لطف الله فرمود کاشکی توضیح میدادید برای ما که نا شناخته باشد اما هر که هست هر که باشد برجفای خلق ثابت قدم بوده

درود بر شما که یادی ازو نمودید
نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زاده
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 7:22
سلام بزرگوار صمیمی رائی پور
.....................
قصیده ی دلنشین وبا طراوتت که حال وهوایی تازه...فضایی نو اندیش و مضامینی
لطیف و معطر .آیینه زمین وزمانمان که.زبانی صمیمی و ساختاری همسو باشعر پیشرو متعهدزمان... که خود درد نامه همه ی دلهای زخمی بود..که جانا سخن از زبان ما میگویی .. زمزمه نمودم ولذت بردم..روانش شاد
..................
برلب دریا دلم پـــر می زند.......از عطش همسایه ات در میزند
باپیام دلنشینت در این فصل عطش وگرمای جنوب..همسفر با نخل ودریا. با حضور ساده وزلالت ..وجاری شیریت ترین جریان اندشه ات ،طراوت وروشنی و شا داب ترین بهـــار را برایم هدیه آوردی...از اینهمه یکرنگــــی وبرکت گام های سبز ودلنشینت سپاس...که مایه خوشدلی.. وتعا لـــی شعر هایم شدید..دوستیت. مستدام...قلم وقدمت همیشه ی ایام سبز ومعطر
ای سبز ترین بهار ها در نامت.......می آیی ومی شکوفم از پیغامت
نویسنده: آذرین
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 9:22
سلام

دیدم به چشم خودم ، وای ِ روزگار ..

نادیده آن بود ، که زند پوز هر قپان .


نویسنده: الیاس
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 12:3
نویسنده: دردانه
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 12:15
سلام جناب راثی پور گرامی و بزرگوار .....
هر چند آشنایی با دکتر مرتضوی ندارم اما شان و منزلت ایشان در قصیده رسا و گیرای شما و البته در بیوگرافی که از ایشان ارائه دادین مشهود است ....بی شک نقش برجسته ای در رکن ادبیات داشته اند...روحشان شاد و یادشان همیشه جاودان ......
ممون و متشکر از شما به خاطر پاس داشت نام و یاد ایشون که بسی ارزنده است ...مانا و مستدام باشید
نویسنده: علی حیدری
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 12:29
سلام استاد ارجمند
شعر زیبایی بود و از اون شعرهایی که دهان آدم زبان در کام کشیده رو باز می کنه .
واقعا راسته که باید بنشینیم و فکر کنیم . یکی از مشکلات ما اینه که افراد وارد به کارشون رو با ترازوی سیاست وزن می کنند و به سادگی کنار میگذارند . همین کار رو آلمان و ایتالیا در دوره ی جنگ جهانی دوم کردند و نتیجه اش این شد که اولین راکتور هسته ای دنیا رو انریکو فرمی ایتالیایی در لوس آلاموس برای آمریکا ساخت و نوابغ دیگری که مراکز علمی آمریکایی ها رو پر رونق کردند مجبور به کوچ از آلمان به امریکا شدند مثل اینشتین و داوید هیلبرت و ریچاردکورانت و ... .
اگه شایسته سالاری رو رعایت کنند یکی از مهمترین مشکلاتمون حل میشه .
دیگه اینکه برخی توقع دارند جوان شانزده ساله مثل فرد هفتاد ساله فکر کنه و آنچنان شکافی بین فرزندان و والدین ایجاد کردند که نوجوان ادیب امروز نو گرایی رو خط بطلان کشیدن بر میراث گذشته می بینه و خلاصه کلاف سردرگمی ایجاد شده که حلش فوق العاده مشکله و تنها با تدبیر دانشمندان جامعه شناسی و روانشناسان و ... و کلا با همفکری شایستگان علم و هنر حل میشه که باز فقدان شایسته سالاری پیش میاد و قصه از نو شروع میشه.
ممنونم دوست ارجمند .
نویسنده: فرزانه شیدا
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 13:46
درود بر شما
با اهتمام مرتضوی می زند قلم
تا رمز عشق را به مریدان دهد نشان
کوتاه کن سخن که رثای تو قاصر است
ویرانه را به حرف ،عمارت نمی توان!
نویسنده: محمد ترکمان
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 13:48
سلام!
حس سرشار از عشق و قدر شناسی ی شما قابل تقدیرست.
آفرین بر شما
نویسنده: آزیتا مولوی
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 15:1
با سلام خدمت استاد راثی پور .ای کاش ای نظرات مخالف دکتر مرتضوی و خیانتهای او به زبان فاخر آذربایجانی نیز می نوشتید .


سلام دوست عزیز.در مورد زبان اذربایجان نظرات مختلفی ابراز شده که که بهتر از من می دانید.چنانکه کسروی نیز زبان این ناحیه را بر گرفته از تالشی و تاتی دانسته.بهر حال آنچه مسلم است اینست که این مسئله باید به دور از تعصب و توسط افراد خبره در این رشته بررسی شود.هر کدام از طرفین دعوا برای خود ادله ای دارند.
نویسنده: عدالتخواه
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 15:1
سلام
خوبه یادی از بزرگان هر شهری توسط اهالی ان البته راجع به این استاد فقید اطلاعات زیدی روی اینترنت نبود جز مختصری بیوگرافی که مربوط به عنوان کتاب و استعفا و...بوداز طرفی اینجوری نیست که همه انسان ها به مانند مشهیر بمیرند واینگونه نیست که هر کس کار نیک انجام دده باشد گمنام همین که شما بهیاد ایشان سرودید و گفتید برای شادی روحش بس خیلی ادم ها گمنانم تر از گمنام می میرند
والعاقبة للمتقین
نویسنده: سید مهدی موسوی
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 15:23
قربان مهربانی و لطفت
من نیز استفاده کردم...
نویسنده: دبیر ادبیات
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 18:49
سلام و عرض ادب

ازشمار دو چشم یک تن کم..... وز شمار خرد هزاران بیش

من ایشان را از طریق دکتر نصرالله امامی استاد فرزانه دانشگاه چمران شناختم. امیدوارم به پاس این خدمات در دامن مغفرت الهی قرار گیرد.
قصیده شما که نشان از استادی سراینده دارد به خوبی چون آینه ای این استاد فرزانه را به مخاطب نشان می دهد.
نویسنده: نسترجهان
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 18:58
سلام مهربان: ممنون از حضور پرمهرتان و خبرتون: بسیارقصیده زیبا و پر از در هم امیخته واژه های پر معنا و بسی درد دل و در خور ستایش شاگردی از استاد و قدردان از زمره ادبیات و روحشان شاد و علودرجان عطایشان و نامشان جاودان و چه روزگاری و دورانی که نگذراندن و چه که می باید می گفتند و نگفتند... افرین بر ذائقه ادبیتان بر حسب ادب
نویسنده: ....
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 20:29
.....
توانم آنکه روان کسی نیازارم
حسود را چه کنم کو ز خود برنج در است
نویسنده: گِل
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 23:25
درود
همین قصیده بلند و زیبات لب کلام رو گفته
و ما چه میتونیم بکنیم جز افسوس خوردن
فقط باید تا جایی که مجال هست از گوهرهایی چون استاد مرتضوی به همت خودمان بهره مند بشیم
که زمانه ی گوهر شکنی شده!
زنده باد
نویسنده: خطی زدلتنگی ( کرمی )
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 23:34
جناب استاد از مفاخر بی بدیل ادب و از حافظ پژوهان صاحب نظر و محقق عصر ما بود که البته در خور شأن و جایگاه علمی و انسانی اش قدر ندید و بر صدر ننشست .دریغا مرتضوی ودریغا فرهنگ ایران !.خدایش رحمت کناد .
و دست شما دردنکند بابت این قصیده ی فخیم و استوارتان .
نویسنده: بال و پر عشق
سه شنبه 22 تیر1389 ساعت: 23:47
آتش عشق است کاندر نی فتاد...
نویسنده: شهودی
چهارشنبه 23 تیر1389 ساعت: 7:37
جز عنکبوت زاویه اش را نجُسته کس
خیلی بدلم نشست
نویسنده: سید مهدی نژادهاشمی
چهارشنبه 23 تیر1389 ساعت: 8:21
سلام دوست من به روزم منتظر قدمهای سبزتان هستم سر را به روی شانه هایت کاش بگذارم
نویسنده: نسیم
چهارشنبه 23 تیر1389 ساعت: 10:47
سلام استاد عزیز و گرانقدر

از حضور صمیمانه شما بی اندازه سپاسگزارم.

پایدار و مستدام و پر قدرت باشید.

نویسنده: ملیحه عزیز پور
چهارشنبه 23 تیر1389 ساعت: 12:15
باسلام به اطلاعتان می رسانم که عنایت الله رضا نیز فوت کرده . می توانید برای آن هم که از قماش دکتر مرتضوی بود شعر بسازید .
راستی

این تذهبون
نویسنده: علی کشکولی
چهارشنبه 23 تیر1389 ساعت: 12:59
سلام عزیز گرامی

میلاد سید الشهدا ع را به شما تبریک گویم


امشب چه شب است که منجلی می باشد





دارای مقامات جلی می باشد





با و جد بگفت جبریل این مصرع





مولود حسین بن علی می باشد



128
نویسنده: مهدی ف
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 0:32
درود بر شما و بر روح بلند جناب استاد مرتضوی
امر کن فیکان ظاهرا اشتباه تایپی است و شما دوست فاضل خود بهتر می دانید که فیکون صحیح است.
این مصراع هم حرف ز زائد است:
حیض الرجال گشت درز این پیشه پلکان
شاد باشید و سبز!


ممنون از دقت شما
نویسنده: lمحمد کاظم محمدی
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 0:50
سلام شاعر.

قصیده ی زیبایی بود

دست مریزاد

یا حق
نویسنده: دادا
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 0:52
سلام بر دوست قدیمى ام دکتر راثى پور عزیز

شعر تان را زیبا خواندم و پرمعنا و پرنتیجه یافتم

معلوم است که دوست با احساسم روى این شعر وقت گذاشته اند

طبعتان جوشان و قلمتان پایدار باد
نویسنده: توکل مشکوه
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 0:53
درود بر شما
نویسنده: حسین چمنی
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 0:55
سروده ی ارزشمند شما را خواندم و لذت بردم .

خوشحال می شوم به سروده ی بنده با نام کویر هم سری بزنید و مرا از نظرات ارزشمندتان آگاه سازید.
نویسنده: امیر سامان
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 11:17
هر وقت از مقابل ویرانه بگذرم

یاد آرم از خرابی فرهنگ این زمان

ممنونم استاد ، حرف خیلی از انسانهای این کره خاکی رو بیان کردید
سپاسگذارم
نویسنده: مجنون
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 11:18
با سلام


ممنون جناب راثی پور
نویسنده: اوکتای
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 11:22
رفته بودم به پارک دانشجو / مگر اعصاب خود دهم تسکین

در همین حول و حوش ان تالار / تکیه دادم به نیمکت غمگین

پیشم آمد جوانکی مشکوک / از همانها که چهره شان تابلوست

چشمکی زد: بگو چه می خواهی / فیلم با صحنه های اهنگین!

سانسوری غیر سانسوری داریم/ صحنه های عروسی و شخصی

پاپارازی و دوربین مخفی / هرچه خواهی بگو کنم تامین

دید وقتی نمی رود در جیب / دست من گفت: نیستی تو بخر!

مانع کسب ماست ایستادن!!!!!/پس در این نیمکت دگر منشین!

آن طرف تر جوانکی دیگر / با نزاکت بسان یک ویزیتور

کاتالوگ های جالبی را داشت /اکس ،شیشه، کراک یا هروئین

آن طرفتر همان وسط مسطا /چه بگویم که شرم باید کرد

پارک را کرده اند لاس و گاس / آه از این تجارت ننگین

چون رسیدم به خانه :دیدم من / خانمم با ملاقه منتظر است

چه دهد درد بنده را تسکین /که شود محرم من مسکین
نویسنده: shilam
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 13:49
زیبا وپر معنا موفق وپایدار باشی
نویسنده: رویا 64
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 13:50
عالی بود........ممنون

یا حق
نویسنده: اشک سرخ
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 13:51
سلام
ممنون از مطالب زیبای شما
نویسنده: marzie
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 13:51
ممنون استاد
باعث تسکین دلهاست
نویسنده: عدالتخواه
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 15:39
سلام
اخرین مطلبه" خداحافظ رفیق"
والعاقبة للمتقین
نویسنده: محمد هادی حسینی جهان آبادی
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 18:53
سلام مهربان!

ای مهربان ز درد دل ات داغ هام خاست

آن هم به هجمه ای که علاج اش نمی توان...


جرم است ترجمان حضور اهل فضل را

هر ک او به فضل خاست فرو رفت رایگان


همواره طفل فضل گرفتار می شود

در دستهای چرب فرومایه دایگان


ارباب فضل صرف جواب خداستند

دوران ولی دوان پی حکم خدایگان


خواهی وزارت ات بشود مسند جلوس

حکمت عیان کن از خزف ترهات شان


از فضل ساز حقه ی کشف عیان شان

تا گردد ات مراتب پنهان شان عیان


افزون زهرچه در پی اقسام لیس باش

هر کفش را به شیوه ی مطلوب کش زبان


بر: پاک می شوم چو بشویم،بدار دل

با سر بپر چو وقت رسد در زباله دان


احوال تو برند عزیزان به بارگاه

چون ات مقال رفت بیاید مقام آن


این راه را به هر درجه کج کنی شوی

حرمان و آه را به همان تاب ترجمان


تقدیر اهل فضل حدیثی ستم کش است

خورده ست فضل از چه شکست از ستمگران؟
نویسنده: yazdan
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 21:47
جناب راتی پور شعر زیبایی بود که به دل مینشست تبریک میگویم هرچند در بعضی جاها سخت خوانده میشد اما من حیث المجموع زیبا و شنیدنی بود موفق باشید
نویسنده: babak
پنجشنبه 24 تیر1389 ساعت: 21:48
خوب بود این شعر خوب..
نویسنده: شرحه شرحه(م.ن.پروا )
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 0:17
با سلام و عرض ادب!

شعر بسیار زیبا و حماسی سروده اید که مرا بیاد شاعران آزاده ای چون میرزاده ی عشقی و فرخی یزدی انداخت.

روح این استاد گرانمایه نیز شاد .

بنده نیز متقابلا این ایام الله فرخنده به حضور شما برادر ارجمند تبریک و تهنیت می گویم.....
نویسنده: در سراشیبی صبح (م.ن.پروا )
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 0:22
دومین وبلاگم را با یاد و نام سرو آزاد رهیده از زندان تنم فرزندم نازنینم " سید برهان "

ایجاد کرده ام.

در پنجمین سالگرد پرواز عارفانه اش با غزل " رسم وفای ایشان " پذیرای دوستان هستم......
نویسنده: ضیا.مصباحی
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 1:56
درودبرشما جناب راثی پورعزیز شعرتان بادوبیت اول حال وهوایی دیگرانتظارمیرفت اما اینجوریش هم زیباست وقابل تامل ضمنا گماردند شایدگمارده اندبوده..
ماناوموفق باشی
نویسنده: دست خیال
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 11:0
از ملک ادب حکم گذاران همه رفتند ... وقتی بزرگان ادب نباشند نوبت به کاسه لیسانی می رسد که آبروی هنر را در کف می نهند و با گدایی از اربابان زر و زور و تزویر, انسانیت را به پشیزی می فروشند.
×××
نویسنده: quit-buzz
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 11:52
جالب بود
نویسنده: غزل بانو
جمعه 25 تیر1389 ساعت: 18:18
ستودنی بود جناب راثی بود هرچند بعضی جاهارو هرکار کردم نتونستم روون بخونم.
درضمن ممنونم از توضیحاتتون.
نویسنده: پاییز(طوفان بی ملاحظه)
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 2:50
سلام برشما استاد.

ویرانه را به حرف عمارت نمی توان...

تا کی دیگر نظیر مرتضوی ها را مادر دهرخواهد زایید؟

لذت بردیم از شعر استوار ومحکمتان. و ممنون که یاد این استاد فقید عزیز را زنده کردید. یادش همواره زنده باد
نویسنده: خورشید
شنبه 26 تیر1389 ساعت: 3:25
محمد هادی حسینی جهان آبادی
یکشنبه 27 تیر1389 ساعت: 6:39
سلام گرامی!

می خواستم سراغ بگیرم از تو که خود پیام تو آمد

می خواستم سلام فرستم زی تو که خود سلام تو آمد


می خواهد این غزل که به روز است خوانی اش

تا خوشه چیند از نظر نکته بین تو!
نویسنده: رضا همراز
یکشنبه 27 تیر1389 ساعت: 13:2
خاموشی شمع وجود پژوهشگر دوره ایلخانی
باسلام چون ارسال همه مقاله مقدور نگردید. می توانید با مراجعه به وبلاگ مشاهده فرموده از نظرات خود ما را مستفیض فرمائید . بنده کمترین -همراز
نویسنده: سید مهدی نژادهاشمی
دوشنبه 28 تیر1389 ساعت: 9:34
سلام دوست من شعر زیبایتان را خواندم به روز هستم و منتظر قدمهای سبزتان
خواهند گفت از قفسش پر کشید و رفت

از زندگی و دارو ندارش برید و رفت

خواهند گفت عاشق دیوانه بود و بس ...
نویسنده: علی کشکولی
دوشنبه 28 تیر1389 ساعت: 22:16
سلام عزیز گرامی

ما درون را بنگریم حال را نی برون را بنگریم و قال را


به روزم

درود بر شما


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد