پیشرفتهای چشمگیر و مرز ناپذیر علوم طبیعی و افزایش چند صد باره توانائی های علمی انسان به هیچ وجه تضمینی نمی تواند باشد که غریزه نفع طلب و زیادت خواه انسان را مهار کند و او را به رعایت اخلاق کریمه وادارد.
این غول از بطری رها شده از هر ابزاری خواه چماق انسان غار نشین و گاه پیشرفته ترین ابزارآلات جنگی برای پیشبرد اهداف نا مقدس خود استفاده می کند و تنها باطل السحر آن ،تقویت اخلاق و حس نوع دوستی
است.چیزی که در عهد ما که جهان بر مدار مادیات می گردد نزدیک به محال است.
هرچند ممکن است آرمان خواهان و مبارزان سیاسی با این موضوع زاویه داشته باشند و اهتمام به تهذیب اخلاقیات را امری فردی بدانند که در حکم تخدیر اندیشه هاست و آنان را از مبارزه با ارباب قدرت و دیکتاتورها باز می دارد.اما باید نگاهی هم به تاریخ معاصر بیندازیم و ببینیم که چه تعداد مجاهدین و قهرمانان ملی چون.رابرت موگابه،تیتو،حبیب بورقیبه،جمال عبدالناصر .و ...... وجود داشتند که عمر خود را صرف مبارزه با استعمار گران خارجی و دیکتاتور ها کنند ولی متاسفانه به محض تفوق بر دشمن و در اختیار گرفتن اریکهء قدرت خود پایه گذار دیکتاتوری نوینی شدند
مشکل بسیاری از لیدرهای ملی و نخبگان علم و ادب این است که اخلاقیات و معارفشان همگام با طی مدارج بالا نبوده و به طور تک بعدی رشد کرده اند لذا در آزمونهای مهم موفق نتوانسته اند شوند.
استاد عبدالله واعظ از زمره ء مصلحینی بود که به اهمیت این موضوع وقوف داشت و لذا سعی کرد با فعالیتهای فرهنگی و تشکیل جلسات تفسیر مثنوی ،در بین اساتید دانشگاه،دانشجویان و فرهیختگان باعث تغییر دید آنها به زندگی مادی و ماشینی شده و موجب تقویت معارف و مکارم اخلاقی در آنها شود.
ثمره ء این جلسات پربار ،پدید آمدن حلقه ای روشن فکر در دانش آموختگان بود که فراتر از دید عادی به مسائل می نگریست.این حلقه به عنوان لایه ای فعال در جامعه تبریز در بسیاری از رویدادهای شهر ظاهر شد و در حال حاضر هم هر یک اعضاء آن در محدوده خود به عنوان سمت و سو دهنده افکار عمل می کند.
به عنوان مثال یکی از اعضاء این حلقه دکتر شربیانلو –جراح اورتوپد-می باشد که با بذل توجه به اقشار آسیب پذیر و مستضعف و مداوای رایگان آنها به عنوان سرمشق نوع دوستی در بین پزشکان شناخته می شود
و بسیاری از اطباء شریف این رویه حسنه را ادامه می دهند.
در دهه های شصت و هفتاد ،نفس فرهنگ تبریز در نتیجه جزم اندیشی ها و قشری نگری مسئولین امر به شماره افتاده بود ؛و حاصل این دیدگاه جز نفی و طرد اندیشه نبود.حلقه ء استاد به مثابه ء روزنه ای بود که هوائی تازه را به این جو بسته دمید.
در جریان درگذشت مرحوم مهدی بازرگان در سال 1373 این حلقه اولین تشکلی بود که اعلامیه چاپ کرد و مراسمی در مسجد انگج برگزار کرد.بنده که در آن زمان دانشجو بودم ، برغم همه ء اصراری که کردم از بین همکلاسی هایمان فقط موفق به آوردن یک نفر شدم ولی در آن جلسه یکی از اساتیدم را دیدم که هرگز در مورد ایشان این گمان را نمی بردم.از این رو موقع ختم مراسم از ایشان-جناب دکتر اشرفی- پرسیدم که آیا با مرحوم نسبتی دارید .ایشان فرمودند که بازرگان پدر همه ء ما بود.
در این نوشته کوتاه سعی بر این است که به مناسبت 11 مین سال خاموشی این عارف وارسته در حد توان کم خود به تشریح شمه ای از ایشان بپردازم.که در سه قسمت بیوگرافی،خلقیات و استاد از دیدگاه دیگران خلاصه می کنم:
پیشرفتهای چشمگیر و مرز ناپذیر علوم طبیعی و افزایش چند صد باره توانائی های علمی انسان به هیچ وجه تضمینی نمی تواند باشد که غریزه نفع طلب و زیادت خواه انسان را مهار کند و او را به رعایت اخلاق کریمه وادارد.
این غول از بطری رها شده از هر ابزاری خواه چماق انسان غار نشین و گاه پیشرفته ترین ابزارآلات جنگی برای پیشبرد اهداف نا مقدس خود استفاده می کند و تنها باطل السحر آن ،تقویت اخلاق و حس نوع دوستی
است.چیزی که در عهد ما که جهان بر مدار مادیات می گردد نزدیک به محال است.
هرچند ممکن است آرمان خواهان و مبارزان سیاسی با این موضوع زاویه داشته باشند و اهتمام به تهذیب اخلاقیات را امری فردی بدانند که در حکم تخدیر اندیشه هاست و آنان را از مبارزه با ارباب قدرت و دیکتاتورها باز می دارد.اما باید نگاهی هم به تاریخ معاصر بیندازیم و ببینیم که چه تعداد مجاهدین و قهرمانان ملی چون.رابرت موگابه،تیتو،حبیب بورقیبه،جمال عبدالناصر .و ...... وجود داشتند که عمر خود را صرف مبارزه با استعمار گران خارجی و دیکتاتور ها کنند ولی متاسفانه به محض تفوق بر دشمن و در اختیار گرفتن اریکهء قدرت خود پایه گذار دیکتاتوری نوینی شدند
مشکل بسیاری از لیدرهای ملی و نخبگان علم و ادب این است که اخلاقیات و معارفشان همگام با طی مدارج بالا نبوده و به طور تک بعدی رشد کرده اند لذا در آزمونهای مهم موفق نتوانسته اند شوند.
استاد عبدالله واعظ از زمره ء مصلحینی بود که به اهمیت این موضوع وقوف داشت و لذا سعی کرد با فعالیتهای فرهنگی و تشکیل جلسات تفسیر مثنوی ،در بین اساتید دانشگاه،دانشجویان و فرهیختگان باعث تغییر دید آنها به زندگی مادی و ماشینی شده و موجب تقویت معارف و مکارم اخلاقی در آنها شود.
ثمره ء این جلسات پربار ،پدید آمدن حلقه ای روشن فکر در دانش آموختگان بود که فراتر از دید عادی به مسائل می نگریست.این حلقه به عنوان لایه ای فعال در جامعه تبریز در بسیاری از رویدادهای شهر ظاهر شد و در حال حاضر هم هر یک اعضاء آن در محدوده خود به عنوان سمت و سو دهنده افکار عمل می کند.
به عنوان مثال یکی از اعضاء این حلقه دکتر شربیانلو –جراح اورتوپد-می باشد که با بذل توجه به اقشار آسیب پذیر و مستضعف و مداوای رایگان آنها به عنوان سرمشق نوع دوستی در بین پزشکان شناخته می شود
و بسیاری از اطباء شریف این رویه حسنه را ادامه می دهند.
در دهه های شصت و هفتاد ،نفس فرهنگ تبریز در نتیجه جزم اندیشی ها و قشری نگری مسئولین امر به شماره افتاده بود ؛و حاصل این دیدگاه جز نفی و طرد اندیشه نبود.حلقه ء استاد به مثابه ء روزنه ای بود که هوائی تازه را به این جو بسته دمید.
در جریان درگذشت مرحوم مهدی بازرگان در سال 1373 این حلقه اولین تشکلی بود که اعلامیه چاپ کرد و مراسمی در مسجد انگج برگزار کرد.بنده که در آن زمان دانشجو بودم ، برغم همه ء اصراری که کردم از بین همکلاسی هایمان فقط موفق به آوردن یک نفر شدم ولی در آن جلسه یکی از اساتیدم را دیدم که هرگز در مورد ایشان این گمان را نمی بردم.از این رو موقع ختم مراسم از ایشان-جناب دکتر اشرفی- پرسیدم که آیا با مرحوم نسبتی دارید .ایشان فرمودند که بازرگان پدر همه ء ما بود.
در این نوشته کوتاه سعی بر این است که به مناسبت 11 مین سال خاموشی این عارف وارسته در حد توان کم خود به تشریح شمه ای از ایشان بپردازم.که در سه قسمت بیوگرافی،خلقیات و استاد از دیدگاه دیگران خلاصه می کنم:
الف-بیوگرافی*
عبدالله واعظ در سال 1305 شمسی در تبریز به دنیا آمد. پدرش میرزا حسین واعظ از باز ماندگان مجاهدان انقلاب مشروطه بود. تحصیلات ابتدایی را در تبریز خواند و دوره متوسطه را در مدرسه پرورش و دانشسرا ادامه داد. بیشتر علوم عربی و ادبی و درس های خارج خود را پیش پدر بزرگوارش فرا گرفت.. شادروان واعظ از سال 1325 مبارزات سیاسی آغاز می کند تا این که دستگیر و زندانی و بالاخره تبعید می شود. . در همین سال ها به نام های مستعار یونسی -مالک جهنم- مشد علی مقاله می نویسد. و از سال1326تا آخرین دقایق عمر در مکتب وحدت مولانا جلال الدین مشعله افروزی معرفت را به عهده می گیرد..
مرحوم واعظ پس از اقامت طولانی در تهران در سال1346 به تبریز باز می گردد و بار دیگر به آموزش و پرورش دعوت می شود و در دبیرستان جامی به تدریس می پردازد.از همین سالها اقامتگاه او به کانون اجتماع پژوهشگران وعلاقه مندان عرفان و ادب و سیاست مبدل می گرددو این جلسات صبح ها و بیشتر عصر ها تا واپسین دم حیاتش ادامه یافت. در ترتیب دادن این جلسات مرحوم محمد تقی جعفری نیز مشارکت داشت و تا وقتی که در تبریز بودن موجب رونق این محفل بودند.
در سال 1372 حنجره اش تحت عمل جراحی قرار گرفت و با وجود دشواری در گفتار با مهر و محبت زاید الوصفی مشتاقان را در اقامتگاهش می پذیرفت.
وبالاخره آن فرزانه درپنجم خرداد 1378 دار فانی را وداع گفت و در وادی رحمت در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. پس از درگذشت ان بزرگوار به اهتمام دکتر علی اکبر ترابی کتابی با عنوان کعبه دلها انتشار شد که به بررسی ابعاد شخصیتی این نادره دوران پرداخته بود.
ب-خلقیات
بنده متاسفانه بدلیل گرفتاری های تحصیلی توفیق کسب فیض از ایشان را نداشتم .فقط چند بار با ایشان دیداری داشتم.و خاطره اولین دیدارم خیلی جالب است که روزی در خدمت امیر علی آذر طلعت-شاعر طراز اول و استاد تبریز-در کتاب فروشی به ایشان برخوردیم که در ان موقع کتاب رزا لوکزامبورگ:زن شورشی تازه چاپ شده بود.استاد واعظ که لباس بسیار زولیده ای پوشیده بود و به جای دگمه پالتو اش را با سنجاق قفلی محکم کرده بود اطلاعات جامع و کاملی در مورد رزا لوکزامبورگ داد و خواست اگر وقت کردیم به ایشان افتخار بدهیم.که این نوع تواضع و فروتنی در بزرگان حکم استثنا دارد.
استاد بقدری شکسته نفس و متواضع بود که در جلسلت خودش تک تک برای مهمانان که گاه تعدادشان به 30 تا 50 نفر بالغ می شد چائی می ریخت و تکیه کلامش این بود که من قهوه چی شما هستم.
دکتر امیر کلاهی جراح مغز و اعصاب که سالها در محضرش تلمذ کرده بود می گوید روزی به خدمت استاد رفتیم و دیدیم که بسیار متبسم است و به هر بهانه ای لبخند می زند.وقتی از ایشان علت را پرسیدیم گفتند که:
امروز ظهر قبل از اینکه شما بیائید رفته بودم کوچه برای خرید که دیدم یکی از کارگرهائی که همین خانه بغلی مشغول به کارند مرا یواشکی کناری کشید و گفت:نگران نباشید جناب.من هم از شما هستم و هواتان را دارم.وقتی پرسیدم منظورش از این حرفها چیست گفت اهالی محل اعتقاد دارند که شما بهائی هستید و البته من هم هم دین شما هستم.و کشیکتان را می دهم که اگر موردی شد خبرتان دهم که از مهلکه فرار کنید.فقط خواهشا این شیشه مشروب را تا شب نگه دارید که شب ازتان می گیرم!
آقای نصیری از شاگردان استاد تعریف می کند که روزی جناب ج.ع که از شاعران مطرح تبریز است ولی متاسفانه از بیماری خودشیفتگی بشدت رنج می برد ،در محضر ایشان شرکت کرد و سر موردی که اصلا در باره آن سررشته ای نداشت پافشاری کرد استاد که لج بازی ایشان را دید تسلیم شد و حق را به ایشان داد.پس از رفتن ج.ع از استاد پرسیدم که چرا با وجود اشتباه فاحش ایشان حق را به او دادید.گفتند که گاها در کوچه بچه هائی را می بینی که چوبی را هی می کنند و به خیال خودشان اسب سواری می کنند و از این کار لذت می برند.نظرتان در مورد کسی که آنان را از این کار باز دارد و چوب را بشکند چیست.دیدم حق با استاد است و ترکاندن حباب توهم خیلی ها عوض اصلاح منجر به خرابی هم می شود
آن بزرگوار در عین جدی بودن بسیار شوخ طبع نیز بودند.استاد عابد تعریف می کرد که روزی در حضور چند تن از شاعران نشسته بودیم و شعرا شعرهای جدید خود را می خواندند.یکی از شاعران ساکت نشسته بود و لام تا کام حرفی نزده بود.پرسیدم نمی خواهید ما را امروز به فیض برسانید.گفت والله چند وقتیست که شعر ننوشته ام اما دیروز از وحشی بافقی غزل بسیار زیبائی خواندم که تا الآن هم مست آن غزل هستم و هرکار می کنم از ذهنم بیرون نمی رود.استاد واعظ که پیش من نشسته بود گفت چرا حالا این غزل را برای ما نمی خوانی که ما نیز در حظ شما سهیم شویم. برای لختی همه ساکت شدند،شاعر مذکور من و منی کرد و گفت والله چیزی از غزل در یادم نمانده ولی در یک بیتش کلمهء دلبر را بسیار خوب استفاده کرده است.استاد واعظ گفتند:روزی به ملا نصرالدین گفتند که چرا تو در صحبتهایت حدیث نقل نمی کنی گفت حدیثی از اباهریره به یاد دارم که گفت از پیامبر اکرم شنیدم که بهشت بر مسلمان میسر نمی شود مگر اینکه واجد دو صفت باشد.پرسیدند آن دوصفت کدامست گفت:یکی از آن صفتها را ابا هریره فراموش کرد و آن یکی هم متاسفانه من فراموش کرده ام.
ج-واعظ از نگاه دیگران
کریم ارجمند :
نمی دانم چه گونه می توان جایگاه شخصیتی این گونه افراد را به شایستگی بیان کرد. و از این که نه در رسانه ها و نه در برنامه های فرهنگی و ادبی نشانی از واعظ داده نمی شود مرا وامی دارد تا این کم ترین به سخن بیاغازد. نکته ای که برای من مهم است این که واعظ نیز هم چون دیگر سرآمدان ادبْ هنر خود را با مردم آغاز می کند و با آنان به سرانجام می رساند. کلاس های مثنوی مولانا در خانه ی او شامل همه ی علاقمندان به ادبیات مردمی بود. دغدغه ی اجتماع بر کل تفاسیر و تعابیرش دیده می شد. هنر او از مردم بود و بر مردم. هنر متعهدی که نه در گرو بخش نامه های دولتی بود و نه اصول خشک فلسفی: تعهدی که او را به مردم پیوند می داد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری آن زمان یک پوستر بزرگ از خاتمی در ورودی اتاق خودنمایی می کرد. او به آینده ی ایران خوش بین بود و با گفتن آن یک حالت خشنودی در چهره اش دیده می شد.
نخستین دیدار من به سال ۶۸ برمی گردد. در خلال جلسات هفتگی مثنوی نوشته ای کوتاه نشان اش دادم که در مورد شعری از مولوی بود: شد مبدل آب این جو چند بار / عکس ماه و عکس اختر برقرار. او نوشته را بوسید و لای کتاب اش گذاشت. در ملاقات بعدی گفت که ناقص اش گذاشته ام. پس از مدتی دوباره قرار ملاقات گذاشتم برای نوشته ی اصلاحی و توضیح اضافی. بعضی جاها رو خط زده بود که نیاز به توضیح و شرح زیادی دارند. و غالبا گوش کننده بود تا سخنور. این سبب می شد من برای سخن گفتن میدان داری کنم. عادت کرده بودم در پیش بزرگان شنونده و ملامت شونده باشم. این گستاخی برای ام روشن کرد که سخن را باید با مشارکت پیش برد. خلاصه این که، پس از چند اصلاح و افزایش نوشته ای چند صفحه ای شد. کوتاه نوشتن ام از باب رعایت او بود ولی دریافتم که باید حق مطلب ادا شود تا رعایت استاد.
او تعارفی در نوشته های ارایه شده نداشت. یادم است زیر نقل قولی از علی شریعتی خط کشیده بود. پرسیدم قضیه ی این خط چیست؟ گفت ایراد دارد. گفتم متوجه نشده اید که این جمله از شریعتی ست. گفت خدا رحمت اش کند. ولی جمله ایراد دستوری دارد. من کمی عصبی شدم که حالا این ایرادات دستوری را بی خیال بشویم و موضوع را بچسبیم. گفت میل خودتان است. و این دقت او مدت ها مرا به نثری عادت داد که هر جمله را با رعایت بیش تر بنویسم و در واقع به نثری خیلی سنگین و دشوار پا گذاشتم. مدت ها در این وادی دشوار نویسی سپری کردم. نمی خواستم نوشته ام ایرادات بنیادی داشته باشد.
پس از این همه سال و بعد از این که حنجره ی او به خاموشی گرایید و سپس خودش نیز، کسی را سراغ ندارم که دیدگاهی همگانی یا مردمی داشته باشد و استعداد ادبیاتی اش را در خانه خود به رایگان بگذارد. با وجود شاگردان و همراهان زیادش و پس از یک دهه خاموشی چیز زیادی از زندگی، فلسفه و سخنان اش در دست نیست. تقریبا همه ی قلم به دستان با او آشنایی نزدیکی داشتند ولی به ندرت نشانی از او می توان یافت. من هر ساله صرف نام بردن از عبدالله واعظ چیزی می نویسم ولی قدر و منزلت او در میان اندیشمندان با این گونه نوشته ها آشکار نمی شود. جلسات مثنوی واعظ که ادامه ی جلسات روان شاد محمدتقی جعفری بود هنوز در محافلی از تبریز و دیگر شهرها ادامه دارد. به امید تولد واعظانی از این آب و خاک.
میرفطروس: من در سال 47 در دانشکده ادبیات شیراز (در رشته تاریخ) قبول شده بودم، اما فضای آمریکایی دانشگاه شیراز با روحیه شهرستانی من، سازگاری نداشت، بهمین جهت، سال بعد در کنکور دانشگاه تبریز قبول شدم. گذشته مبارزاتی مردم آذربایجان، محیط فعال دانشجویی دانشگاه تبریز با روحیه جوان و پرشور من همخوانی بیشتری داشت. دانشگاه تبریز در آن سال ها هنوز در تب "کشته شدن صمد بهرنگی در رودخانه ارس"!! می سوخت و مقاله سراپا دروغ جلال آل احمد، در نشریه "آرش"، مانیفست روشنفکران و دانشجویان شده بود که ما هم -خواه و ناخواه- از آن دروغِ بزرگ، نیرو می گرفتیم و "گرم" می شدیم. آشنایی با بعضی دوستان صمد بهرنگی ـ مثل بهروز دهقانی، علیرضا نابدل و کاظم سعادتی (که دانشجوی دانشکده ادبیات بود) و خصوصاً آشنایی با استاد شهریار، مفتون امینی، دکتر علی اکبر ترابی و دیگر روشنفکران و شاعران و نویسندگان تبریز، مقدمه انتشار نشریه سهند شد. در کنار این رفت و آمدها و آشنایی ها، محفل عبدالله واعظ برای من جذبه دیگری داشت. عبدالله واعظ، فرزانه فرهیخته ای بود که سال های جوانی خود را در مبارزات حزب توده و بعد، زندان و تبعید باخته بود. در آن هنگام (سال های 48-49) او محفلی برای تدریس مثنوی مولانا ایجاد کرده بود که در آن، آشنایانی از پیر و جوان، دختر و پسر، محصل و دانشجو و استاد و شاگرد شرکت می کردند. محفلی بود عمیقاً دوستانه، پربار و بی تکلّف. من بسیاری از اساتید عرفان (مثل استاد محمدتقی جعفری و استاد سیدصادق گوهرین) را در آنجا شناختم. حقیقت اینست که من در آن سال ها اگرچه دستی در محیط مبارزاتی داشتم، اما دل و جانم از محفل عبدالله واعظ مایه می گرفت. باید اعتراف کنم که پس از 25 سال، هنوز هم صدای آرام و آبگونه او، الهام بخش من است
خلیل غلامی
او مفسر مثنوی مولوی، حافظ، گلشن راز و قرآن بود و عمری در این راه به سر برد. و متأسفانه پس از مرگ او به مناسبت از او یادی نشد که مردم تبریز به خود ببالند. کتابی در مورد او منتشر شد ولی پس از آن چیزی روی نداد. در هر حال، من به عنوان کوچکترین شاگرد کلاس او همیشه در حسرت این که چنین مرد بزرگی به خوبی شناسانده شود، به سر بردهام و بر آن شدم بهانهای باشم برای قلمفرسایی دوستان مستعد و هم دورههای نزدیک او.
من دو چیز مهم را از او ربودم: دوری از هرگونه سستی و رخوت در زندگی، با همهی ابعاد سیاسی و اقتصادی و به ویژه فرهنگیاش. و دیگری، دقت و وسواسی در تولید آثار علمی و فرهنگی. هر چیزی که به تولید دانش و هنر میانجامید، او را ذوق زده میکرد.
علی پور کفاش:
از میان ابیات مولوی استاد به این دو بیت
نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست.
بسیار علاقه داشت و گاها تکرار می کرد.روزی از ایشان پرسیدم چرا مولانا در این بیت برای نردبان صفت منفی قائل شده است که بهر حال بالابرنده است و بالائی در مقابل پستی ست.فرمودند نکته همین جاست .ما از نردبان برای بالا رفتن استفاده می کنیم نه نشستن .به مصداق من عرفه نفسه فقد عرف ربه ابتدا بایست خود را شناتخت ولی نباید در این مراحل خودشناسی دچار خود شیفتگی شویم که در حکم نشستن در این نردبان است.
هستند کسانی که بدلیل نداشتن آثار مکتوب به ایشان خرد می گیرند و ایشان را به مرید پروری متهم می کنند ولی شرایط آن زمان و جو بسته ای که وجود داشت امکان طرح آزادانه اندیشه ها را نمی داد و امکان داشت از آن نوشته ها هزاران سند و مدرک وابستگی به امپریالسم!!!!!برای آدم جور کنند..چنانکه در خاطره یکی از شاگردانش اشاره شد که همین مراوده و رفت و آمد چهره های وجیه و شاخص به خانه ایشان موجب رواج انواع شایعات در مورد ایشان شده بود.مهم اینست که ارزش کار آن بزرگوار را در محدوده زمانی خود بسنجیم و بدانیم که با ایجاد روحیه پرسشگر و تجزیه تحلیل طلب استاد توانسته بود طیف فعالی از علم آموختگان را در حداقلهائی به اشتراک نظر برساند.
محفل استاد چون جنبه جنبه مراد و مرید پروری نداشت خوشبختانه هنوز هم بعد از مرگ ایشان ادامه دارد و تلامیذ صالح استاد این مهم را به عهده گرفته اند.
*برگرفته از وبلاگ جناب کریم صادری
سلام وقت بخیر
اگر می خواهید وب شما دارای بازدید بیشتری شود می توانید در سیستم جامع افزایش بازدید مجیک پی سی ثبت نام کنید و لینک وب خود را به رایگان ثبت نمایید, سیستم به گونه ای هوشمند طراحی شده که قادر است وب شما را در معرض نمایش هزاران کاربر و وبمستر قرار دهد. شما می توانید به ازای درج کد لینک باکس در هر سایت / وبلاگ خود یک لینک رایگان ثبت و مدیریت نمایید
با هر بار نمایش لینک باکس توسط وب شما ، لینک شما به صورت کاملا خودکار بروز رسانی می شود
بلافاصله پس از ثبت لینک , لینک شما به لیست لینک های فعال سیستم افزوده خواهد شد.
www.magicpc.ir سیستم جامع افزایش بازدید مجیک پی سی
سلام سایت خیلی خوبی داری امیدوارم که همیشه موفق باشی منم یه سایت دارم که تازه افتتاح شده می خواستم ببینم مایل هستی که با هم تبادل لینک کنیم اگه جوابت مثبت منو با نام (( دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی و خارجی )) لینک کن بعد خبرم کن تا منم شمارو به هر اسمی که خواستی لینک کنم
موفق باشی
با تشکر