.

.

.

.

نگاهی بخه خاطرات بوریس باژانف

وضعیت سیاسی و فرهنگی شوروی در زمان حکومت استالین با توجه به جوّوحشتبار و فضای مسدودی که داشت از دیر باز مورد توجه علاقه مندان تاریخ بوده و برای اطلاع یافتن از این فضای غریب هرکتابی که در این زمینه به چاپ رسیده با اقبال گستردهء خوانندگان مواجه می شده است.و برای عده زیادی جالب بوده که چگونه به دنبال شعار های آزادی خواهی و برابری طلبی و حمایت از محرومان و مستضعفان پایهء بزرگترین دیکتاتوری تاریخ بنا می شود که با به کار انداختن ماشین کشت و کشتارامان را از افراد تحت سیطرهء خود می گیرد.

کتاب خاطرات بوریس با ژانف-منشی مخصوص کمیتهء مرکزی حزب کمونیست-که پس از سرخورده شدن از مرام کمونیست از این کشور گریخته و به غرب پناهنده می شود، می کوشد تا حدود زیادی به این پرسش پاسخ دهد.
خاطرات باژانف با توجه به مقام و شغل حساسی که داشته و وسواسی که در نگاشتن مطالب به خرج داده یکی از دقیق ترین کتابهائی است که به تحلیل بی غرض رزیم کمونیستی می پردازد.مولف کتاب را در زمانی نگاشته که بسیاری از همکارانش از مناصب دولتی کنار کشیده اند و نسیم پروستریکا در شوروی وزیدن گرفته است لذا بیم بازداشت و تعزیر همکاران او مرتفع شده است.ضمنا قلم شیوای دکتر عنایت الله رضا که به ترجمهء این کتاب اهتمام ورزیده این کتاب را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.

وضعیت سیاسی و فرهنگی شوروی در زمان حکومت استالین با توجه به جوّوحشتبار و فضای مسدودی که داشت از دیر باز مورد توجه علاقه مندان تاریخ بوده و برای اطلاع یافتن از این فضای غریب هرکتابی که در این زمینه به چاپ رسیده با اقبال گستردهء خوانندگان مواجه می شده است.و برای عده زیادی جالب بوده که چگونه به دنبال شعار های آزادی خواهی و برابری طلبی و حمایت از محرومان و مستضعفان پایهء بزرگترین دیکتاتوری تاریخ بنا می شود که با به کار انداختن ماشین کشت و کشتارامان را از افراد تحت سیطرهء خود می گیرد.

کتاب خاطرات بوریس با ژانف-منشی مخصوص کمیتهء مرکزی حزب کمونیست-که پس از سرخورده شدن از مرام کمونیست از این کشور گریخته و به غرب پناهنده می شود، می کوشد تا حدود زیادی به این پرسش پاسخ دهد.
خاطرات باژانف با توجه به مقام و شغل حساسی که داشته و وسواسی که در نگاشتن مطالب به خرج داده یکی از دقیق ترین کتابهائی است که به تحلیل بی غرض رزیم کمونیستی می پردازد.مولف کتاب را در زمانی نگاشته که بسیاری از همکارانش از مناصب دولتی کنار کشیده اند و نسیم پروستریکا در شوروی وزیدن گرفته است لذا بیم بازداشت و تعزیر همکاران او مرتفع شده است.ضمنا قلم شیوای دکتر عنایت الله رضا که به ترجمهء این کتاب اهتمام ورزیده این کتاب را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.
در فصول ابتدائی نویسنده از چگونگی وارد شدن خود به حزب می گوید در حالی که نوجوانی بیش نیست.با این همه او شاهد اجحاف و حق کشی ماموران سازمان چکا-سازمان امنیت شوروی –در آن زمان است.و روایت می کند که ماموران چکا اختلافات شخصی را در کارهایشان دخالت داده و موجبات نارضایتی شدید را در اوکراین-زادگاه نویسنده-فراهم آوردند.این مسئله چنان در سراسر شوروی تسری می یابد که موجب بدنامی سازمان چکا شده لذا اسم آن تبدیل به سازمان گ .پ.او می شود.

نویسنده زمانی که در دفتر مرکزی حزب به کار گمارده می شود مصادف است با عارض شدن سکتهء مغزی در لنین و ناتوانی او که وظایف خود را به استالین محول کرده است..توصیفات او در مورد خصوصیات اخلاقی لنین و استالین جالب است.نظر او در مورد لنین چنین است:
لنین اصولا به هیچ مرام اخلاقی پایبند نبود و اصول اخلاقی را متعلق به طبقهء بورژوا می دانست.دلیل اینکه لنین پست دبیر کلی حرب را به استالین واگذار کرد این بود که او در استالین هیچ ویژگی خاصی نمی دید که از جانب او احساس خطر کند.عاملی که موجب برجسته تر شدن نقش استالین در بدنهء حزب بود به قبل از روی کار آمدن بولشویک ها برمی گردد.زمانی که حزب در حال مبارزه با رژیم تزار بود برای تامین هزینه های مالی خود محتاج پول بود و استالین در این زمینه با دسته هائی از دزدان و راهزنان معروف قفقاز همدست شده بود که به غارت ثروت طبقات متمکن می پرداخت.لنین هرچند زبانا این اعمال را محکوم می کرد ولی این وجوهات را به مصرف اهداف حزبی می رساند.
به موازات شدت یافتن بیماری لنین بین افراد اصلی حزب که همانا تروتسکی،استالین ، کامنف و زینوف می باشند اختلاف می افتد.کامنف و زینف طرح وصیت نامهء لنین را که در آن به لزوم برکنار شدن استالین ازسمت دبیرکلی تاکید شده را مسکوت می گذارند لذا تروتسکی و دارو دسته اش که با استالین بر سرجانشینی لنین رقابت دارند از حزب اخراج می شود.کامنف و زینوف بعدا توسط استالین مغضوب و سپس اعدام می شوند.باژانف شاهد آخرین گفتگوی این دو با استالین است.کامنف به استالین می گوید آیا تو معنای وفاداری و حق شناسی را درک می کنی؟استالین در جواب پکی به پیپش می زند و می گوید:البته.این دواز بیماریهای مزمن سگها به شمار می رود.!
از دید گاه باژانف استالین از اصول اخلاقی و انسانی بی بهره بود و تنها جنبهء رفتار انسانی که در او دیده مربوط به رفتار محبت آمیز او با دخترش بوده است.
مولف تصریح می کند که استالین بسیار ساده زیست بود و علاقه ای به تجمل و ثروت و دیگر لذایذ دنیوی نداشت.تنها معشوق او قدرت بی حد و حصر بود.
فصلی که مولف به شرح سرخوردگی خود از مرام کمونیست می پردازد بسیار جالب است.در سفری به نروژ که نویسنده سرپرستی تیم اسکی را به عهده دارد متوجه می شود سردستهء تیم حریف که به قصد تمرین با او به پیست اسکی آمده ،در آن ازدحام پالتوی گرانبهایش را در گوشه ای گذاشته و روی آن یادداشتی می نویسد و با او به بالای تپه می آید ؛وقتی از او می پرسد که آیا نگران دزدیده شدن پالتو نیستی ؟ جواب می دهد فقط می ترسم آن را به اشتباه اینکه گم شده به بوفه تحویل دهند به خاطر همین نوشته ام که من آنرا گم نکرده ام و موقع برگشتن برخواهم داشت.مولف هنگام برگشتن به قصد امتحان یک لنگهء دستکش خود را در کوپهء قطار شوروی جا می گذارد و به طرفه العینی دستکش دزدیده می شود!
باژانف در این سفر موفق به فرار از شوروی نمی شود چرا که با دختری بنام هلنکا نرد عشق باخته است ولی بدلیل کارشکنی مامور صدور گذرنامه که با او مشکل پیدا کرده است نتوانسته است او را با خود همراه سازد.و از آن می ترسد که پس از فرار ،هلنکا به خشم و عقوبت دستگاه اطلاعاتی در آید.ناچار پس از بازگشت که سم پاشی مامور صدور گذرنامه را ،دایر بر قصد فرار او خنثی شده ؛با دخترک ترک مراوده می کند تا با وجدانی آسوده قصد خود را عملی کند.دخترک به عنوان انتقام جوئی او را به افکار ضد کمونیستی متهم کرده و به محاکمه می کشاند.هرچند در محکمه با بهانهء انتقام جوئی و حسادت زنانه این خطر را رفع می کند ولی سوئ ظن استالین را برمی انگیزد که دیگر به او اجازهء سفر به خارج نمی دهد.وقتی از این طریق ناامید می شود در صدد فرار از مرزها برآمده و یک یک مرزها را بررسی می کند و به نظرش راه ایران از همه امن تر می آید.
مولف ابتدا به بهانهء خستگی از کار در پایتخت، به آسیای مرکزی منتقل می شود و در ازبکستان تقاضای انتقال به ترکمنستان می کند،تا در پوشش یک شغل بی اهمیت دفتری،به طرح ریزی فرار خود بپردازد.در این نقل مکان،ماکسیموف که ماموریت راپرت دادن او را دارد ،همراه اوست.باژانف به  بهانهء شکار به اطراف مرز ایران نزدیک می شود و سعی می کند با راههای مربوط آشنا شود.در یک نوبت که به شکار رفته ،یکی از مرزبانان به او تذکر می دهد که مواظب باشد که داخل خاک ایران نشود.مولف از او می پرسدچرا از این مرز به ایران فرار نمی کنند؟مرزبان جواب می دهد ما تا هر کجا ی داخل ایران می توانیم برویم و فراریان را دستگیر کنیم .این مولف را مجبور می کند که نقشهء فرارش را در موقع مناسبی عملی کند.در شب سال نو که مرزبانان مست از شراب جشن به خوابی سنگین فرورفته اند ،بوریس از مرز رد می شود و همراهش ماکسیموف از ترس اعدام و عقوبت با او همراه می شود.و برای اینکه بدست مرزبانان نیفتد از راه کوهستانی و صعب العبور راه مشهد را در پیش گرفته و شب را در هتلی در مشهد بیتوته می کند که متعلق به یک ارمنیست که بعدا معلوم می شود جاسوس شورویست.صبح علی الطلوع توسط مامورین شهربانی دستگیر می شوند و معلوم می شود که مدیر هتل شب هنگام قصد جانشان کرده بود که اتفاقا با جلب توجه یکی از مامورین پلیس که در آن حوالی بود ناکام می ماند.پس از ملاقات با استاندار،برای حفاظت از جانشان در نظمیه به سر می برند .قرار می شود برای روشن شدن تکلیفشان به تهران برده شوند.براساس یک تبانی جاسوسان انگلیس به جای تهران سر از سیستان و بلوچستان در می آورندو ابتدا به هند و سپس به فرانسه نقل مکان می کنند.جالب این است که این فرار مقارن حکمرانی پهلوی اول در ایرانست.اطلاعاتی که با فرار باژانف به  بیرون درز میکند ارتباط تیمورتاش –وزیر دربار- رضاپهلوی با شوروی برملا می سازد.

مهمترین فصل کتاب،تحلیلهائیست که این کمونیست سابق از در خصوص پوچی این مکتب ارائه میکند
از نظر این تجدیدنظر طلب،دلیل برکشیده شدن امثال استالین ،ایرادات اساسی مربوط ماهیت مکتب کمونیست است..رژیم کمونیستی وابسته به وجود یک دشمن فرضی و خیالیست که با استناد به آن فرافکنی کرد و نا کارآمدی ها را به کارشکنی دشمنان نسبت داد.همین تقسیم جامعه به پرولتر و بورژوا ،بین افراد احتماع دودستگی ایجاد کرده و افراد را به خون هم تشنه می سازد.
باژانف معتقد است که بی پایه بودن فرضیه های مارکس و انگلس در همان دههء اول حکومت لنین بطور آشکاری احساس شد. ولی با اصرار سران غیر منطقی و انعطاف ناپذیراین رویه ادامه یافت.از دیدگاه باژانف حکومت شوروی به هیچ وجه نمایندهء کارگران نبود بلکه فقط در پوشش نام کارگران ،دستآویز قدرت نمائی عده ای جاه طلب شده بود.
باژانف عمر خود را وقف مبارزه با این حکومت مستبد و خودکامه کرد ولی نوشته ها و تحلیل هایش در بازار هوچی گران سیاسی انعکاسی چندان شایسته نیافت.او نتوانست سقوط این امپراتوری را به چشم خود ببیند ولی با فرارش ضربه ای کاری به حیثیت این طبل توخالی وارد آورد .

Saman
دوشنبه 16 فروردین1389 ساعت: 20:1
سلام.خیلی بلاگ جالبی داری.خیلی حال کردم.ایول.امیدوارم همیشه به همین خوبی باشی.یه سری هم به وب من بزن.ممنون
نویسنده: آذرین
سه شنبه 17 فروردین1389 ساعت: 0:8
سلام

من چون خیلی دوست دارم

بدون دعوت میام و از مطالب زیبایت بهره ها میبرم .

واقعا که از هر دری سخنی .


ضمنا در ادامه عارفانه

قسمتی از مثنوی بشر را پست کرده ام


نویسنده: خروج
سه شنبه 17 فروردین1389 ساعت: 9:34
پست جدید :

از بازار سکه تا کودتای ادبی (امیر سنجوری)

















برای "خروج" کلیک کنید
نویسنده: علی کشکولی
سه شنبه 17 فروردین1389 ساعت: 12:2
سلام عزیز گرامی

گرچه اطلا عا تی از گذشته و حال شوروی ندارم اما خواندم و بهره بردم موفق باشید

نویسنده: الیاس
سه شنبه 17 فروردین1389 ساعت: 20:45
ممنون از اطلاع رسانیت.
نویسنده: شبگرد
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 0:47
سلام !
شما را به خوانش یک شعر دعوت می کنم!
نویسنده: عدالتخواه
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 18:24
سلام
خوب اینگونه کتب واقعا ایده های خوبی میده به انسان در مورد مکاتب علل پیشرفت و علل سقوط ان ها لابلای این کتاب ها نکات ریزی در میاد اگر کتابخوان باشیم!!!
کمونیسم وهر مکتب دیگری اگر جمع بسیاری از خوبی ها دنیایی باشند باید بدانند مکتبی که بر اساس نیاز فطری بشر نباشه نابود میشه چون بشر زود از مسایل دنیایی سیر میشه
والعاقبة للمتقین
نویسنده: علی کشکولی
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 21:35
سلام عزیز گرامی

در تمام مراحل زندگی میانه رو باش و از افراط و تفریط پرهیز کن
حضرت امام محمد باقر ع
به روزم

درود بر شما
نویسنده: سید محمدرضا هاشمی زاده
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 22:24
سلام بزرگوار صمیمی
ا ز مطلب تاریخی ارزشمندتان بهره بردم....قلمتان همیشه ی ایام سبر وپربار
...................
بهاری آمدی تا گل شکفتم.....
همسفر با کاروان بهار..پابه پای سبزه وگل...به خلوت تنهایی ما خوش
آمدی....حضور معطر وصمیمیت باعث شکوفایی دل وجان..وتعالی اشعار
واندیشه ام خواهد شد...قلم وقدمت همیشه ی ایام ســــبر وباطـــراوت
ودوستیت پایدار..سالی پر خیر وبرکت برایتان آرزومندم
نویسنده: لطف الله
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 22:26
استاد عزیز تمام مستبدان سرو ته یک کرباسند
نویسنده: نازنین ( برگ بی برگی )
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 22:31
نویسنده: گاه نوشت های دبیر ادبیات
چهارشنبه 18 فروردین1389 ساعت: 22:46
سلام و عرض ادب
فوق العاده جالب بود. معمولا تاریخ نویسانی که خود در میانه کار بودند بهتر می توانند زوایای تاریک تاریخ را روشن سازند.در ایران بیهقی از این زمره است.
در این تلخیصاز قلم شیوا وروان شما نیز نبایدبه سادگی گذشت.
فراوان سپاس
نویسنده: توتقون
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 7:34
باسلام و خسته نباشید درمورد نوشته زیبایتان باید بگویم که واقعا لذت بردم. اما، مکاتب و تشیلاتی که، فضای بسته داشته باشد ، عاقبت نابود شدنی است،
نویسنده: * عـــلی *
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 9:23
سلام

تو از همان لحظه ای که محمد(ص) نورت را در شب معراج دید؛ قبل از این که پا به دنیای خاکی ما بگذاری ایستاده بودی و منتظر قیام...

تشریف بیارید
نویسنده: همسفر
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 13:9
ازهمین جا شما وکلیه جوونایی که دوست دارن نظرشونو بصورت ازاد بگنودعوت میکنم
خواهشا نظراتتونو بطور کامل بگید
نویسنده: نسترجهان
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 17:2
سلام مهربان:امیدوارم ایام به کامتان باشد. فریاد زیر آب رو شنیده اید؟ میخواهید بشنوید، تشریف بیارید و از نزدیک بشنوید!!! همیشه و همچنان پستهایتان و آپهایتان عالی و فابل تأمل و بسیار پرمحتواو مرا خرسند می نماید.با امید که ایام به کامتان بوده و باشد.
نویسنده: دردانه
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 18:42
سلام خدمت شما جناب راثی پور عزیز

مطلب جالبی بود در حیطه تاریخ روسیه ...برای من تازگی داشت و از

خواندن اون لذت بردم .....ممنون از شما

از حضورتون نیز بی نهایت ممنونم

در پناه حق باشید
نویسنده: دررودی
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 20:9
سلام :

بابت اطلاع رسانی ممنونم از اینکه سر میزنید متشکرم

مطلب جالبی بود واستفاده کردم بسیار کامل وجامع بود بنابراین حرفی برای گفتن نیست

لطفا ادرس بلاگ جدیدم را لینک بفرمایید

قبلا از شما سپاس گزارم

darroodi.blogsky.com
نویسنده: زیتون
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 20:9
نخوداب
تغذیه درمانی سرگیجه وبیماری های مقعد
» مردی که انگشت درآورد(کشف پروتئین خون لختگی وسکته /کلیک کنید)
» عشق درلک لک ها
» میرحسین موسوی:
» افشای دروغ های فرقه ضاله مصباحیه توسط سیدبن روح الله
» امام صادق:به کسی که دوستش داری بگو دوستت دارم
» رازگریه مامان ها
» امام معصوم اول :جاذب هرجنس راهم جنس دان
» طبع صفراوی
» تاکید آیت الله مظاهری بر ضرورت حفظ حرمت بیت امام
نویسنده: مهسا زهیری
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 22:49
سلام
خوبین؟
مطلبتون رو خوندم و برام جالب بود
استفاده کردم
ممنون
نویسنده: جواد نوروزی
پنجشنبه 19 فروردین1389 ساعت: 20:34
سلام

با آرزوی لطیف ترین بهار برای دل بهاریت

وبلاگ ترانه های پاپتی با دو تا مناظره به روزه
دعوتت می کنم که مناظره ی من با حافظ ، صائب و شهریار و همینطور با حمید مصدق و فروغ فرخزاد رو بخونی

منتظرم

نگهدارت خدا باشه

یا حق
نویسنده: خورشید
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 3:18
درود
برای شناساندن این کتاب به خوانندگانتان سپاسگزارم، دست مریزاد
می کوشم تا این کتاب را بدست بیاورم و بخوانم
از خواندن سروده های "طرح 2" و "غراب" هم بهره بردم، سپاس
×××××××××××
ک هفته ای است که با "کاروان سبزه ها" تازه شده ام!
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: اوکتای
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 12:44
ابوذر جان بیا فریاد کن هر سو عدالت را
به هم بشکن غرور نابجای اهل مکنت را
بگو از زهد سلمان و صفای سیرت مقداد
به خون خویش امضا کن خط سرخ شهادت را
به طول ریش می سنجند و با آماس پیشانی
در این ویرانهءتزویر میزان عبادت را
کجا شد آن بهشتی که حریفان وعده می دادند؟
نمی آرند گوئی یادشان پایان مهلت را
ابوذر جان اگر می دیدی این رسم دغل کیشان
فرو انداختی در آتش تردید طاعت را
جهنم شد بهشت ما دگرگون شد سرشت ما
تبه شد سر نوشت ما ببین عمق فضاحت را
نجستم از تو چون کوتاهتر دیوار ابوذر جان
ببخش اوکتای را و این حدیث پر شکایت را!
نویسنده: پاییز
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 15:15
سلا استاد.
ممنون از دعوتتان ومطلب جالبتان. منظور من از بیماری شاعری در آن طنز بیشتر شعربافان و بازار داغ کنان بود نه شاعران واقعی وخون دل خورنده استاد!
برقرارباشید
نویسنده: ن
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 17:42
جناب راثی پور تصنیف وبلاگتون بسیار زیباست ... مال کیه ؟ اسمش چیه ؟


جواب من

تصنیف شب جدائی از استاد شجریان
نویسنده: همراز
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 18:4
سلام دوست عزیز مطلب قشنگی بود رنگ قالبت هم ارامش بخشه به ما هم سر بزنید ضرری ندارد
موفق باشید.
نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 18:49
عرض سلام و درود
ممنونم که خبر کردید.اتفاقا یکی از دوستان دنبال همچین کتابی بود.ایشون از زبان من از شما تشکر می کنند.
برقرار باشید
نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 21:31
سلام
ببخشید دیر اومدم
نبودم
چه خوب که مطالب آموزنده ای را عرضه میکنید
خواندم و استفاده بردم
خودتان خوب هستید؟
سر بزنید
نویسنده: فرشاد
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 21:37
سلام ممنون از حضورتون .وبتون خیلی زیباست
موفق باشید
نویسنده: فرید صلواتی
جمعه 20 فروردین1389 ساعت: 21:38
رائی پور عزیز سلام .سال جدید نیز بر شما و خانواده محترمتان گرامی باد .ضمنا اگر ممکن است آدرس جدید مرا لینک فرمایید
نویسنده: فدکفا
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 9:2
سلام همسایه. مطالعه این چیزا واسه درس گرفتن خوبه.به منم سر بزنین.یاعلی
نویسنده: پارس بانو
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 12:30
سلم جناب راثی پور و عرض ادب
اطلاعات بنده در مورد تاریخ روسیه بسیار اندک است و فقط داستان راسپوتین را خوانده ام و لذت برده ام ...
اما بیشتر دوست دارم در مورد قرون وسطی بدانم و نمی دانم سینمایی " نام گل سرخ " را که در همین رابطه است دیدهاید یا خیر ؟
راستی ،
با کهنه کتاب عشق ، شما را چشم انتظارم
نویسنده: ali
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 13:57
سلام خسته نباشید جنبش سبز برای برپائی فردای بهتری ایستاده است. میر حسین موسوی

علی مطهری: اتهام رحیمی، معاون اول احمدی نژاد در پرونده خیابان فاطمی جدی است، قوه قضائیه کوتاهی کرده است

احمدی نژاد. گفت در اروپا و آمریکا انتخابات آزادی برگزار نمی شود !!!!

آگر احیانا فیلتر بودم
با ali-reza.blogsky.com بیا
نویسنده: ماهور
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 14:0
با سلام .جناب راثی پور . من امامی هستم که گاهی آقای ناظم اشعارم را نقد می نمایند . از نظرات سا زنده تان بی نصیبم نگذارید .
نویسنده: محمد
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 16:32
سلام دوست عزیز
بنده هم از اشنایی خوشحالم
باشد تا دوبارره ها
....
نویسنده: محمد
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 16:34
دیگه اینکه:
این خاطرات میتون برا همه کشورها و مردمانش درس آموز باشه
موزیک خوبی هم گذاشتی
به نحو مضاعفی لذت بردیم
نویسنده: رضا باب المراد
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 19:7
دوست عزیز
خواندمت
سبز باشی
نویسنده: سیمای آفتاب
شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 21:37
تاریخ معلم انسانهاست و از تاریخ باید درس گرفت.
نویسنده: شهرام معقول
یکشنبه 22 فروردین1389 ساعت: 9:39
سلام جناب راثی پور گرامی
با آرزوی بهترینها برایتان در انتظار حضور شمایم.
نویسنده: دررودی
یکشنبه 22 فروردین1389 ساعت: 17:56
دو ریال بده به آش،

از اینکه سر میزنید ممنونم
نویسنده: خروج
یکشنبه 22 فروردین1389 ساعت: 19:27
سلام















این تبلیغ پست جدید "خروج" است.
نویسنده: توتقون
دوشنبه 23 فروردین1389 ساعت: 7:30
سالام."سهند" گوزگوده
نویسنده: بیننده
دوشنبه 23 فروردین1389 ساعت: 9:38
خیلی عالی بود.
نویسنده: فرشته رسولی
دوشنبه 23 فروردین1389 ساعت: 11:42
خدا

ممنون از حضور گرم و صمیمی تان...

وبلاگ جالبی دارید...
نویسنده: پارتیانا
دوشنبه 23 فروردین1389 ساعت: 12:35
سلام دوست خوبم
اگر چه دل فرو رود به دام ناکامی
جزای عاشقی نشود نکو چنین دامی
مشتاق دیدار

نویسنده: دست خیال
دوشنبه 23 فروردین1389 ساعت: 14:7
سلام.از این پست استفاده کردم ممنون.
حکومتهای مبتنی بر ایدئولوژی به ویژه بسته و مطلق به این مرزها خواهند رسید لاجرم.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد