سالها پیش که تازه با شعر نوآشنا شده بودم و در این قالب طبع آزمائی می کردم بدلیل محدودیت منابع و مرجعها که با توجه به شرایط آن زمان طبیعی بود ناگزیر از دنبال کردن مطالبی بودم که در مجلات آدینه و دنیای سخن انتشار می یافت و اطلاعاتی جسته گریخته از قواعد و فنون شعر نو و دیدگاههای شاعران معروف شعر نو می داد،با آثار مرحوم محمد مختاری آشنا شدم ولی بدلیل نا آشنا بودن با ایشان و دیدگاههایشان توجه چندانی مبذول نمی داشتم. تا اینکه روزی مقاله ای از ایشان با عنوان فرهنگ حذف و سانسورتوجه مرا جلب کرد و با خواندن آن مقاله و نکات بسیار مهم و دقیقی که حکایت از احاطه و اشراف ایشان به مسائل ادبی و فرهنگی معاصر داشت فهمیدم تا چه اندازه در مورد ایشان دچار اشتباه هستم. ایشان در این مقاله با اشاره به فرهنگ رسمی و شعارهائی که از تریبونهای حاکم داده می شد چنین نتیجه گیری کرده بود که : اینکه دچار چنان تعصب و خود باوری افراطی شده باشیم که با سردادن شعارهای "مرگ بر...."و ".......نابود باید گردد،اعدام باید گردد"خواستار محو و حذف کامل مخالفینمان باشیم نتیجه ای جز تباهی اخلاق و فضائل انسانی برای ما نخواهد داشت.و این فرهنگ غلط و منحط در در سایر شئون ما نیز دخالت خواهد کرد و اثر سوء خود ر ا خواهد گذاشت.به عنوان مثال کافیست نگاهی به مطبوعات فرهنگی که از طرف نهاد های دولتی منتشر می شوند بیندازیم.آیا اثری از شاعران قبل از انقلاب بویژه کسانی که در قالب نو فعالیت کرده اند مشاهده می کنید. یا در کتابهای تاریخی مورد تایید این دستگاه تبلیغاتی یک تعریف و تمجید کوچکی نسبت به کارهای مثبت حکومت قبلی می بینیم؟ تبعات این فرهنگ غلط تشدید و تقویت بیش از حد خودکامگی و استبداد است.استبدادی که مجال تفکر و تعقل را از ما سلب می کند و ما را به ربات های بی اراده ای تبدیل می کند که جز فرامین مطاع را انجام نمی دهیم. بعدها مقاله ای خواندم از علی بابا چاهی که در مورد اوزان شعر نو نوشته بود و قسمتی را به نو آوریهای وزنی محمد مختاری درکتاب منظومه ایرانی اختصاص داده بود.که به هر زحمتی بود کتابهای منظومه ایرانی و در وهم سند باد را تهیه کردم و با دنیائی متفاوت و خلاقانه از تکنیکهای شعری مواجه شدم.
دریغا که چراغ عمر این شاعر بیداردل در اثر تندبادهای خدایان تاریکی زود خاموش شد و جامعهء فرهنگی ما یکی دیگر از وجدانهای بیدارش را از دست داد. بحث درمورد ظرایف شعری و قدرت کلامی محمد مختاری در این مجال کوتاه نمی گنجد اما من در حد بضاعت مزجاه خود می خواهم اشاره ای به نوآوریهای وزنی این شاعر بزرگ در مجموعهء در وهم سند بادداشته باشم.پیشاپیش به ناقص بودن و فقر محتوائی این نوشته اذعان دارم و نظر دوستان فاضل را برای اصلاح اشتباهات خود کارساز می دانم. کتاب "در وهم سند باد "که ظاهرا دومین کتاب شعر مختاریست در سال 1358انتشار یافته است و حاوی 20 قطعه شعر نیمائی می باشد .اوزان این شعرها از این قرار است: 1.بحر مضارع 8 قطعه 2.بحر مجتث 7 قطعه 3.بحر مطوی منسرح 4 قطعه 4.بحر رمل مشکول 1 قطعه ممکن است از نظر کسی که به قواعد وزنی در شعر نیمائی آشنا نباشد بسیاری از این اشعار بدون وزن یا خارج شده از وزن جلوه کند .مثلا: افسوست از کرانه ء گرم جنوب در گردبادهای خاش گره میخورد و آتشی مسموم از گلویت بر می خیزد و رودخانهء عمرت در خاکهای شوره ترک می خورد که طبق قواعد عروضی می بایست چنین نوشته می شد: افسوست از کرانهء گرم جنوب در گردباد خاش گره می خورد و آتشی مسموم از گلویت ،بر می خیزد و رودخانهء عمرت در خاکهای شوره ترک می خورد حال آنکه در این قبیل اشعار شاعر شعرش را با زحافات بحر مضارع شروع می کند و بتدریج با استفاده از اختیارات وزنی و تکرار برخی افاعیل فقط سعی می کند ریتم اولیه را تکرار کند و ترسی از شکسته شدن وزن ندارد.مثلا تبدیل گردبادخاش به گردبادهای خاش از هرچند وزن را تغییر می دهد ولی ریتم را تغییر نمی دهد. یکی از دیگر از قواعد مورد استفاده توسط مختاری،قاعده تشعیث یعنی تبدیل دوهجای کوتاه به هجای بلند است که به وفور در این مجموعه به کار برده شده و درجه آزادی اختیارشاعر را در گنجاندن کلمات در قالب وزن بیشتر می کند: دایره ءپرشتاب از هم پاشیدن در استفاده از وزن ...رمل مشکول..........................................................شاعر دست به نو آوری جالبی زده است و آن اینکه باتوجه به اینکه این وزن فقط در ناحیه دو ایقاع می تواند شکسته شود تنها ابتدای هربند را با این وزن آورده و بقیه آنرا آزادانه تغییر داده است که طبق قاعدهء عروضی معمول نیست: اگر این شراره تاب آرد رگ و ریشهء زمین را می سوزاند و غریو مردگان را به رگان باد و آتش می پیچاند اما در مورد اشعار محمد مختاری کمتر بحث شده و به غیر از مقدمه ای که دکتر رضا براهنی در آخرین مجموعه از ایشان که پس از مرگشان چاپ شده به یک سری مطالب کلی پرداخته است. من فقط به دو تکنیک این شاعر بزرگ اشاره می کنم که به وفور در آثار ایشان به چشم می خورد. نخست تداعی معانی که با آوردن هر کلام و بویژه اسم خاص شاعر سعی می کند تاثر خود و اینکه با دیدن آن واژه چه کلماتی به ذهنش القاء می شود را به طور گزارشی بیان کند.مثلا در شعر بلوج1 دایرهء پرشتاب از هم پاشیدن شانهء گردنده> کبود چرخش ویرانگان به دایرهء فقر زخم عمیق فلات کز دل شورابه های لوت تا لبه های مذاب عمان در وزش آههای تفتان می جوشد دومین شگرد مختاری روایت با استفاده از جریان سیّال ذهن (stream of conciousness) است.یعنی هرچند شعر ایشان جنبهء روایی دارد ولی این روایت خطی نیست و باز براساس سیلان ذهن تداعی گر او بیان می شود: از سایه به سایه ء تیغی تن میکشد و خیل اسبهای پی شده اندیشه و نظر را به دوار می افکند. میدان پر از عفونت و افسوس با نور زرد فام غلیظ انباشته مردان قبای موروث را برباد داده اند و تیغ و سنگ فرصت جانی دوباره است شعر مختاری از زمره شعرهای خاص بود و لذا مخاطب عام قادر به برقرار کردن ارتباط با او نبود.متاسفانه به او این امکان داده نشد تا تجربیات خود را کامل کند وایشان قربانی تعصبی کور شد که از هیچ معیار دینی و انسانی و اخلاقی تبعیت نمی کرد. روحش شاد باد نویسنده:
بر راثی پور عزیز و گرامی
من چون شما را به عنوان دوست عزیزی در وبلاگم و در قلبم جا دادم
به محض پست جدید شما من خبر دار میشم و میام خدمت جنابعالی
و نوشته عالی شما را میخوانم
آفرین بر شما که همه چیز را در دور و برت به خوبی میبینی و مارا با آنها آشنا میکنی
بسیار عالی بود و ممنون از اطلاع رسانیت. استفتده بردم و بهره گرفتم
باز هم ممنون
موفق و پاینده و سلامت باشید
مختاری نویسنده ومنتقد ارزشمندی در عرصه ادبیات معاصر بود...از اکثر شعرای معاصر شعر هایشان را جمع آوری ونقد کرده ازجمله منوچهر آتشی...در مورد اصول شعر جدید هم. تلاشهای زیادی انجام داده....بنده به عنوان یک شاعر عقیده دارم هر شاعر علاوه بر فراگیری وکسب اطلاعاتی لازم در مورد شعر..ذاتا هم باید قریحه
شعری داشته باشد واز نظرسماعی ولمس ذاتی وزن شعر توانا باشد...نا اینکه شعر سپید بگوید ولی از سرودن یک بیت کلاسیک ویا نیمایی ناتوان باشد..ودر شناخت یکی دوبیت وزن دارملموس ...نا آشنا
از مطلب ارزشمندتان هم بهره بردم
............
بال مرا به وسعت بالت گره بزن......ذهن مرا به اوج خیالت گره بزن
از جنوب خاک پاک وطن...به وسعت دریا وسرسبزی نخلها...سلام...سلامی چوبوی خوش آشنایی....توکه باپیام معطرت بارانی از اندیشه وعشق ومحبت وصمیمیت بر خاطرات تشنه ام باریدی..ومایه شکوفایی دل وجان ودلسروده هایم شدی...قلم وقدمت همیشه ایام سبز..وپر برکت..وبهار دوستیت بی خزان..وپایدار
بر دوست عزیز
حق با شما بود در مورد مطوی که انواع مختلف دارد و من با طویل اشتباه گرفتم .
در مورد مزجاه به ضم میم و دو نقطه بالای ه در فرهنگ لغات دیدمش .
باید ببخشید من فکر نکردم که شما از لغات پیچیده آنچنانی استفاده بکنید .
سلامتی شما را از درگاه ایزد منان خواهانم .
وبلاگ شما عالی بود من مایلم با شما تبادل لینک کنم همان طور که می دانید تبادل لینک باعث افزایش بازید می شود من منتظر جواب شما هستم اگر موافقید من را با نام
بهترین سایت کسب درآمد همه عضو شدند شما چی؟
لینک کنید سپس به من اطلاع دهید تا شما را لینک کنم
وقت بخیر
با مکانها ونامکانهای غزل
نقد علیرضا آدینه بر غزل امروز وتشنج کلمات بروزم ومنتظرتان
یا حق
خواندم و استفاده کردم.
رضا براهنی در پیشگفتار کتابش «ظلالئه» که در خارج چاپ می شود و بیشتر شعرهایش زبانی مستقیم دارد، در پیوند با تاثیر سانسور بر شکل شعر شاعران درونمرزی از جمله می نویسد: « به دلیل سانسور شدید همه چیز را در استعاره و تمثیل و سمبل می پیچانند و چاپ می کنند و در نتیجه باری مضاعف بر واقعیت تحمیل می کنند
البته خود من این موضوع را کاملا قبول ندارم اما فکر می کنم در اشعار بعضی چون محمد مختاری تا حدودی صدق می کند.
به تعصب اشاره فرمودید ، باور بفرمایید هیچ چیزی تا کنون با اندازه این واژه ما را آزار نداده است. متاسفانه هنوز هم دامنگیر جامعه شعر و ادب و هنر است.
باورتان نمی شود اگر بگویم خاطر چاپ داستانی از ایرج پزشکزاد و کیومرث صابری در یک مجله تا مدت ها ما رو بازخواست می کردند.
برقرار باشید
ا
در زمانه ای که ابلهان پایه، زیر آسمان می زنند و میخانه به آتش جنون
می سوزانند و ادب ایرانی به کین عربی در کیسه می کنند
چه انتظاری است که به ادیبان این مرز بوم بهایی حتا به ثمن بخس داده شود
هر چند کجاوه ادب ایران زمین راه خود می رود و سیل را چه واهمه از سد مور.
به هر حال استفاده کردم
از آشنایی با بزرگی چون شما مسرورم
پاینده باشید
بدرود
ممنون از لطقتان
شما هم قلم بسیار زیبایی دارید انشالله
به روزم و مشتاق دیدار
خسته نباشید.
مطلبی که بدان اشاره فرمودید دقیقا همان چیزی است که دکتر محمود سریع القلم از اساتید برجسته علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در کتاب"ایران و جهانی شدن" به آن پرداخته.
دیگر زمان "مرگ بر ها..." سرآمده.
چون ما از وضعیت انقلاب زدگی خارج شده ایم..
ولی چه سود...
عید قربان مبارک
ممنون میشم بهم افتخار بدین
"یک ساحل پر از شعر" با شش دوبیتی بروز شد،
من و امواج خلیج واژه ها، آمدنتان را بی تابانه چشم به تلاقی آبی ها دوخته ایم،
نظرات گرانبهایتان در ذهن لحظه هامان خواهد ماند...
عید بر شما مبارک
در آستانه عید قربان,با غزلی جدید به روزم و آرزومند دیدارتون
در مسلخ عشق جز نیکو را نکشند ...
دست مریزاد دوست من
به گوزگو نگاه کنید.
راثی پور عزیز حالا که صحبت از مختاری کردید بهتر است عرض کنم ایشان شاهکارشان کتابی است با عنوان انسان در شعر معاصر.بنده به عنوان یک شاعر و منتقد ادبی معتقدم خواندن این کتاب برای هر شاعری از نان شب واجب تر است.در این کتاب مرحوم مختاری تلقی شاعران از انسان و تفاوتهای ماهوی شعر نو و قدیم را بررسیده اند.پژوهش ایشان بسیار نکته های جالب توجهی دارد.اما نمی توانم از کتاب دیگر ایشان یاد نکنم.کتاب حماسه در رمز و راز ملی کتابی است که به باور من مقداری ازجای خالی تحقیقات شاهنامه پژوهی را پر کرده است.موفق باشید و کامیاب.
اطلاعیه از وبلاگ غزل های دادا :
عنوان شعر های جمعه ی آینده :
1- دو غزل تازه و مهمّ - در خصوص غدیر خم ( فارسی )
2- گیج قالمیشام زمانه نین آنجاق چیخارینا ( ترکی )
بهتون سر زدم دست مریزا د وبلاگتون عالیست
راستی سروده ای که در جواب قزوه در کامنتی که برای خانم یوسفی گذاشتید جواب کدام کار قزوه بود؟
فضولی نباشه دوست دارم بدانم.
سر بزنین ممنون میشم.
(یاحق)
جوحی به حج واجب ماه رجب رسید
همراه شیخنا که به درک رطب رسید
می خواست تا شراب طهوری دهد به ما
جوشید آنقدر که به آب عنب رسید
صبحی به منبر آمد و فرمود باک نیست
گر واجبات رفت به ما مستحب رسید
از نو صلا زدند که ما را وجب کنند
از رای ها به شیخ همان یک وجب رسید
مشت و وجب برای همین آفریده شد
بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!
جمعی وضو نکرده دویدند در صفوف
آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسید
صفین و نهروان و جمل نوش جانشان
این کوفیان که مِهر علی شان به سب رسید
هر کس که دم زد از ادب مرد حرف بود
هر کس که فحش داد به فیض ادب رسید
بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ
آیینه شکسته شان از حلب رسید
شکر خدا که عابد و زاهد به هم شدند
این از جلو در آمد و آن از عقب رسید
دنبال کرسی اند بر این سنگ آسیا
دندان کرم خورده شان تا عصب رسید
با غرب و شرق مسخره بازان یکی شدند
نوبت به ریشخند سران عرب رسید
گوساله های سامری از طور آمدند
با سبز اشتری که بر آن بولهب رسید
چیزی نبود حاصل شان از هجوم وهم
جز مشت ریسمان که به کام حطب رسید
خاموشی ام مبین که در این آتش نفاق
روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید
تــرک مـن خـــراب شـبگــرد مبتــلا کن
مایـیـم و مـوج سـودا شب تا بـه روز تنـها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
سلام
وبلاگ ادبی طرفه بروز شد.با مطلبی در رابطه دیوان کبیر مولانا و دو غزل از دیوان او منتظرم
از بازدید تان سپاسگزارم و ممنونم از لطفتون شاد و سرزنده بمانید
وبلاگ شما عالی بود من مایلم با شما تبادل لینک کنم همان طور که می دانید تبادل لینک باعث افزایش بازید می شود من منتظر جواب شما هستم اگر موافقید من را با نام
بهترین سایت کسب درآمد همه عضو شدند شما چی؟
لینک کنید سپس به من اطلاع دهید تا شما را لینک کنم
http://cdcn3shop.mihanblog.com
بدینوسیله اقرار مینمایم که آقای راثی پور با سرودن شعر( آذرین از دیدگاه راتی )
بنده را شرمنده کرده و ضمن غافلگیری بنده ، هنرمندی خود را یک بار دیگر
به اثبات رسانده است .
ایشان مشابه لعل و جواهری هستند در دنیای مجازی .
جا دارد که تشکر از ایشان به نحو مطلوب تری انجام گیرد .
مطلع و مقطع غزلواره بنده به نام جواهر چنین است
تقدیم مقدم ایشان باد .
مرا راثی بَسی شرمنده کرده ....
به تعریفی که وی از بنده کرده ...
الا یاران جواهر خوانمش وی ..
که او هر گوهری ، بازنده کرده .
هزاران گل به پیشگاهش تقدیم میگردد .
آذرین
تجربه هایت را خواندم
ممنونم بزرگوار که همیشه مرا به یاد دارید
با معرفی کتابی به روزم که احتمالا خوانده اید
ببخشید دیر اومدم.عید قربان را بهتون تبریک می گویم.
مقاله بسیار زیبا و مفیدی بود و از آن استفاده نمودم.ممنون از شما و روح محمد مختاری شاد و یادش گرامی باد...
متاسفانه تعصب آن هم از نوع مذهبی آن آدمی را کور میکند به طوری که آدمی خود را در جای آفریدگارش قرار می دهد و حکم قتل انسانها را به جرم مخالفت با آنها و به جرم آزادیخواهی صادر می نماید.کسانی که محمد مختاری،پوینده،سعیدی سیرجانی،فروهرها و و و دیگران را بیرحمانه کشتند اعتراف کردند که ما فتوای مراجع را گرفته بودیم برای کشتن این به اصطلاح مرتدین(البته از دیدگاه ایشان).تعصب کورکورانه چنان در رگ و پوست و ذهن این نادانان رخنه کرده است که به راحتی با حکم فتوای کسی(آن هم مرجع تقلیدی که می گوید هرچه من می گویم همان است و غیر آن نیست و باید کورکورانه از او تقلید کرد) حاضر می شوند جان انسانی را بگیرند و این فقط دکان دکاندار دین است که برای منافع و مصالح و برای جیب خود نادانانی را به کار میگرد تا چند صباحی خوش باشد و لذت دنیوی ببرد.در قرآن در سوره بقره خداوند می فرماید:
هر کس در این دنیا مسئول عمل خویش است و نمی تواند گناه کارهایش را بر گردن دیگران بیندازد که مثلا فلانی گفت این کار را انجام بد و من هم اطاعت کردم و انجام دادم.اما متاسفانه ما به اصطلاح شیعیان و کلا مسلمانان یوغ بندگی را گردن خود انداخته ایم و افسار آن را به دست مشتی دکاندار متعصب و سودجو و بی دین انداخته ایم تا به هر سمتی که می خواهند ما را بکشانند.
ممنون و موفق باشین
تا حالا مطالب زیادی از شما و وبلاگتان اموخته ام
خوشحالم که جوانان کشور من مختاری ها را فراموش نمیکنن
ممنون که سرزدید
در مورد مطلبتون , باید بگم :
بزرگان زیادی در این کشور بودند که تا زمانی که مردند کسی زیاد با آنها آشنا نبود !
و بزرگان بیشتری بودند که چون مورد تایید جریانات حاکمنبودند حتی بعد از مرگ هم کسی آنها را زیاد نشناخت !
و حتی گسان بسیاری هم بودند که با اینکه مورد تایید هم بودند آن طور که باید شناخته نشدند ! مانند سلمان هراتی ! مانند بیدل دهلوی ! مانند امیر هوشنگ ابتهاج(سایه) و....
این سنت ما ایرانیان است ! که مرده پرستیم !
حتی در حق شاعران بزرگ و مشهورمان هم ظلم شد !
آنقدر به مولانا نپرداختیم که ترکیه دیوان آن را به دیپلمات های کشور های دیگر هدیه می دهد و آن را شاعری ترک می خوانند ! در خالی که حتی یک شعر ترکی هم ندارد !
به هر حال به قول اقبال:
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
ا زهمین خاک جهان دگری ساختن است !
شاد و پیروز باشید
یا حق
از اینکه یادی از مرحوم مختاری کردید خرسندیم . دست مریزاد .
روح آن بزرگوار شاد و بر قلم شما هماره آفرین .
لطفا چک بفرمایید.
وبلاگ ما فیلتر شد .
یک بار هم توسط سربازان .... هک شد . و تمامی لینک ها از دست رفت . دامنه و وبلاگ را برگرداندیم اما ویلاگ هنوز فیلتر است و نتیجه پیگیری و مکاتبات ما با کمیته فیلترینگ هیچ نتیجه ای نداد . (بیشتر بحث نمی کنم که چه کرده ایم)
لینک ما را اگر ممکن است اصلاح بفرمائید :
Narenjesabz.tk
این دامین به وبلاگ متصل است چنانچه مجددا وبلاگ فیلتر شود و وبلاگ جدیدی تاسیس گردد شما را از اصلاح پیوند ها بی نیاز می گرداند آدرس وبلاگ فعلی
Narenjesabz1.blogsky.com
می باشد . اگر دو پیچ رنگ در وبلاگ مشاهده می کنید هر کدام برای یک آدرس است یعنی دات تی کی ما با رنک 3 و وبلاگ جدید با صفر است . پس تعجب نکنید .قبلا از همکاری صمیمانه شما متشکریم .
موفق و سربلند باشید
.:. اگـــــر غدیر خم به فراموشی سپرده نمی شد
.:.:. اگــــــــر مردم ؛ علی را رهـــــــــــا نمی کـــــردند
.:.:.:. اگـــــــــــر خلیفه از " سقیــــفه " نمی روئیــــــــــد ....
" فاطمیه " وز پی آن " عاشــورا " متولد نمی شدند .
"فاطمیه و عاشورا " محصول به فراموشی سپرده شدن < غدیر خم> هستند.
بیا تا حرف پیغمبر نیوشیم
بیا تا از غـدیر خم بنوشیم
همان خمی که مستی می فــزاید
همان خمی که سستی می زداید
خم مستی فــــــــزا اینجاست ؛ مرد م
" غدیری " راه حق کی می کند گم ؟!
" مسلمانی " مسیرش از غـدیر است
خوش آن قلبی ؛ امیرش از غدیر است
امیری کز سقیفه پا بگیرد
مبـادا در دل من جا بگیرد
امیر المؤمنین " حیدر بود " بس
نزیبد این ردا بهر دگــــــــر کس
نگویم من فقط ؛ احمد بگوید
ز امر خــــــالق سرمد بگوید
نبی فرمود : " ای مــــــــردم بگویم
هر آن شخصی که من مولای اویم
علی مولاست بر او بعـــــــد احمد "
یقین ؛ این است فرمان محمد (ص)
مسلمان کز " غدیر خم " ننوشد
یقین دارم لبــــــــاس دین نپوشد
مسلمانی که می باشد غدیری
گزیند جز " علی " آیا امیری ؟!!
"مسلمان غدیری " حرفش این است :
" علی ؛ تنها امیــــــر المؤمنین است "
" سقیفه مسلکی " نیم ؛ جماعت
مسلمان غــــــــدیری ام ؛ جماعت
کعـــبه ؛ زادگاه علی شد تا همــه بدانیم :
حقیقت "طواف کعبه " یعنی < بر گرد مدار ولایت علی گردیدن >
یاعلی و همـــواره با " عـلی "
به امید تعجیل در ظهور حضرت " مهــــدی موعـــــود موجــــــود "
التمــــــــــاس دعا
بسیار زیبا میسرائید از اشنائیتون خوشبختم
لطفا به وبلاگ من هم سری بزنید
ممنونم
مطلب مفیدی بود برای آشنایی بیشتر با زنده یاد مختاری.تا کنون اشارات بیشتر به نقش مظلومیتش در جریان تاریک خانه اشباح اشاره بود و کمتر به نقش ادبی و فرهنگی اش توجه می شد.امیدوارم بالاخره روزی را در این خاک غربت زده ببینیم که فارغ از نام و نان و دین و حزب و ... همه امکان بیان و آزادی پس از آنرا داشته باشند.به قول زنده یاد مشیری: این آرزو خام است؟
امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام
ممنون از پیامتان
پیامتان کاملا متن سفید بود
مبارک باشد
نمی دانم کلا هجرت فرموده اید یا نه؟
اگر لازم باشد این وبلاگ را هم لینک کنیم؟
خبر باش شما
عیدت مبارک:
به روزم سربه زن [گل]