.

.

.

.

وصف حال

اگر گاهگاهی در قالب های کلاسیک تفننی می کنم فقط به خاطر آنست که درسهائی که فراگرفته ام از یادم نرود.همین:

بوی باران بوی گریه بوی خاک

سوگواران مو پریشان سینه چاک

حسرتی پرپرزنان در موج اشک

آرزوئی خفته در قعر مغاک

بانگ الرحمن مشتی دین به مزد

با سکوت گورها در اصطکاک

باز در کام سراب آرزو

تشنه ای از فرط بی تابی هلاک

آه ازین تمکین از طاقت برون

بذر عصیان کی بر آرد سر زخاک؟

نا امیدی گر که از حد بگذرد

تاکبان خود می کند از ریشه تاک!

خسته از تکرار این جنجالها

چشم عبرت همچنان اندیشناک

صف حال - 26 نظر

 

 


پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 11:32

اگر گاهگاهی در قالب های کلاسیک تفننی می کنم فقط به خاطر آنست که درسهائی که فراگرفته ام از یادم نرود.همین:

بوی باران بوی گریه بوی خاک

سوگواران مو پریشان سینه چاک

حسرتی پرپرزنان در موج اشک

آرزوئی خفته در قعر مغاک

بانگ الرحمن مشتی دین به مزد

با سکوت گورها در اصطکاک

باز در کام سراب آرزو

تشنه ای از فرط بی تابی هلاک

آه ازین تمکین از طاقت برون

بذر عصیان کی بر آرد سر زخاک؟

نا امیدی گر که از حد بگذرد

تاکبان خود می کند از ریشه تاک!

خسته از تکرار این جنجالها

چشم عبرت همچنان اندیشناک

صف حال - 26 نظر

 

 

نویسنده: سپیده

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 11:32

عمری است کشته میدهیم وبه عزا مینشینیم اخر برای چه
جنگ
انقلاب
ادام 
دیگر بس است بیایید بخ صلح فکر کنیم
به وبم سر بزن

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: آسیه

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 12:1


به احترام نظر استاد آذرین این کامنت حذف شد.

وب سایت

 

نویسنده: راثی پور

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 13:39

اینجا آئینه ایست که صورت واقعی شما را می نماید.هرگونه که باشد

 

نویسنده: آذرین

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 14:27

شعرت عالیه خصوصا که در پشتوانه اش آمده 

راثیا صبر است جمیل و دیدنی ..

از پی آید صبح روز تابناک .

ضمنا نمیدانم 

چرا اون متن نه زیاد وصف حال شعر کلاسیک را اونجا گذاشته ای .. 
من یکی از ناراحتیهایم کم توجهی جامعه به شعر کهن این یادگار فردوسی و رودکی و صائب و حافظ و سعدی و خیل عظیم شاعران به نام و این اواخر شهریار و..... است . 

گل سرخ و شعر کهن آزمون 

به حسن آوری خلق و خو ازدرون

راثی جان عزیز 
از کامنت زیبایت ممنونم ... و 
اون ابیات پشتوانه ای هم جالب بودند . 

وب سایت

 

نویسنده: آذرین

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 14:31

راثی جان اگه امکان داره اون کامنت نا سزا گو را که حال خواننده را بهم میزند حذف فرمائید . 

وب سایت

 

نویسنده: سویدا

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 14:39

سلام.
خیلی زیبا بود. در قالب های کلاسیک هم زیبا شعر میگین. ممنون بابت شعر. وافعاَ که این شعر به زیبایی میتونست در وصف اونچه باشه که این "مشتی دین به مزد" با شهیدان این روزها و این مردم بی پناه کردند. واقعاَ خبر لو رفتن محل نگهداری شهدا و تعدادشون خیلی هولناک بود. وافعاَ تحمل اون خبر و اون شب خیلی سخت بود. درست مصداق این بیت:
آه ازین تمکین از طاقت برون

بذر عصیان کی بر آرد سر زخاک؟
اما نمیدونم چرا با همه خبرای بدی که این روزها میشنوم، (همین دو ساعت پیش خبر شهادت پسر 24 ساله دیگری اومد!) باز امیدوارم به ادامه این راه:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغاک
هزار باده ناخورده در بن تاک است
اما از این صاحبان زر و زور و تزویر دیگه قطع کردیم و امید به همین بیت تنها امید ماست:
نا امیدی گر که از حد بگذرد
تاکبان خود می کند از ریشه تاک!
سبز باشید و نویسا

وب سایت

 

نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زا ده

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 17:51

همدم صمیمی اندیشمندم ســــــــلا م.....جناب رانی پور
غزلی بسیار با مضونهایی دلنشین وبا صلابت ومحکم
ولی در بعضی ابیات اگر ممکن است فضا را وهوای شعر وزبان شعر راصمیمی تر و امروزی ونو تر کنید 
.............................
در اوج عطش گرمای جنوب...از کرانه های خلیج فارس تا تخلستانهای باسخاوت
وقتی با پیامت دلنشینت از باغ با طراون وسر سبز اندیشه ات...دریچه ای به
خلوت تنهاییم میگشایی....دل وجانم تازه میشود.عشق وامید در قلبم شکوفا 
وانگیزه رویش وتعالی ونو اندیشی در شعر هایم بیشتر میگردد...قدم وقلمت
همیشه ی ایام سبز ومعطر
دلِ آزاده ی خو درا به دلــــــم بند بزن
مثل گل باش و به روی همه لبخند بزن
هرکجا...هر قفسی بود...بیا در باشیم
دوشقایق...دوهم آوا....دو کبوتر باشیم.....هاشمی زا ده.

وب سایت

 

نویسنده: آذرین

پنجشنبه 25 تیر1388 ساعت: 22:16

سلام 
دوست عزیز 
بعضی ها به عللی که واقعا تا حالا ریشه یابی نشده راه می افتند و کامنتهای ناسزا و ناروا در وبلاگهای مختلف میگذارند که جز جریحه دار کردن روح و روان برای صاحب وبلاگ ندارد . 
البته این ها با مصداق فرمایش خداوندگار موالانا ((مه فشاند نور و سگ عوعو کند )) / (( هر کسی بر خلقت خود ....))
قابل اغماض میباشد . 

ممنون که به توصیه عمل فرمودین . 

وب سایت

 

نویسنده: قلم

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 1:43

لذت بردم جناب راثی‌پور!
زنده باد!

وب سایت

 

نویسنده: ر

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 3:3

از گو گوش تا سروش

وب سایت

 

نویسنده: لطف الله

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 4:51

مثل تمام اشعارت کلاسیکت عالی بود

وب سایت

 

نویسنده: امین

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 7:23

درود بر شما جناب راثی پور گرامی. حظ بی حساب نصیبمان شد قربان. واقعاً که دمت همواره گرم. اما عزیز آنچه باعث میشود تاکبان خود ریشهء تاک بکند، نه ناامیدی مردم است، نه تاکبان. تاکبانی که نابلد کار باشد، به گمان ِ داشت بهتر از تاکش، آب زیادی که پایش بریزد، ریشه اش را فاسد میکند. حکایت دندان پوسیده میشود. یا خود به خود از هم می پاشد، یا مجبوریم از خیر و شرش بگذیریم. با اجازه این شعر را یادداشت کردم برای محفوظ کردن. 
سبز باشید و چون سرو !

وب سایت

 

نویسنده: شیواصارمی

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 10:26

سلام

کهنه بودن زبان شعری تان به خوبی ملموس است!

درانتخاب قافیه هاوارتباطی که قافیه باسایراجزای شعرداردچندان موفق به نظرنمی 

رسید!(اصطکاک-مغاک و...)بهتراست کمی وسواس به خرج بدهید.

معناومفهوم دراین شعرتمام نشده یعنی شعرتان میتوانست ادامه داشته باشد.

خواننده فعلا"سردرگم است تاآن مفهوم اصلی راکه پایان دهنده ی شعرتان هست

به دست بیاورد!!!


تاکبان خودمی کندازریشه تاک:یعنی چه؟


بیشتردقت کنید.موفق باشیدوبه قول حضرت استادرائف شاعربمانید...

 

نویسنده: شیواصارمی

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 10:28

وب سایت

 

نویسنده: گاه نوشت های دبیر ادبیات

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 12:45

سلام ای دوست

واقعا تاریخ تکرار است و بس. وقتی به وبلاگ دوستان فرهیخته سر می زنم اشعار آنها آدمی را به یاد مضامین دهه چها و پنجاه می اندازد با این تفاوت که از لحاظ اندیشه پخته تر هستند .

وب سایت

 

نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 19:8

سلام بر شما
از مصرعتان ممنونم گرچه قافیه و ردیفش... اما خیلی زیبا بود
راستش شعر اندیشه ی خوبی داشت و مشخص بوده قصد دارید موضوعی رو بیان کنید اما گویا نتونستید خوب پیشروی کنید
غیر از این که عرض کنم زبان شعر قدیمی است باید بگم که نمیخوام به چیز خاصی اشاره کنم ولی میگم که بهترین چیز برای رشد شعر شما بیشتر خواندن اشعار معاصر است
اندیشه تان را میتوانید زیباتر پیاده کنید
امیدوارم در دیدارهای بعدی اشعار زیباتری از شما بخوانیم
پایدار باشید

وب سایت

 

نویسنده: روح الله احمدی (بلبل)

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 19:50

سلام
ممنون ا توضیحتان
متاسفانه تا حال نشنیده بودم
خوب شد باید به سراغش بروم
باز هم تشکر

وب سایت

 

نویسنده: راثی پور

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 20:2

در مورد زبان شعر فکر می کنم یک برداشت اشتباه در بین دوستان وجود دارد و آن اینست که صرف به کار بردن گر یا برون زبان را کهنه بدانیم و یا اگر ما از کلمات روزنامه ای و نسل سوم استفاده کنیم زبان صمیمی و تازه می شود.تنها موردی که می توان زبانی را کهنه تلقی کرد که از نحو قدیمی استفاده کنیم یعنی به جای می از همی استفاده کنیم.یا به جای روی کشتی بنویسیم به کشتی بر .دوم اینکه کلمات کار افزار شاعر است و انتخاب کلمات از روی دم دست بودن نیست.هر کلمه ای ممکن است مترادفهای زیادی داشته باشد ولی هیچ کدام دقیقا معنای شبیه به هم را ایفاد نمی کند و حس حال مشابه را القا نمی کند.مثلا فرخنده،خجسته و متبرک هرسه به نظر یک معنی می دهند ولی بار تداعی معنی و عاطفیشان یکسان نیست.این توضیح را به این دلیل می دهم که با تقسیم بندی مرسوم زبان کهنه و نو موافق نیستم .

 

نویسنده: شیوا صارمی

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 20:6

درخصوص نقدجامع اشعارتان می توانیدبه وبلاگ حضرت استادرائف مراجعه کنید.

ایشان درنقدادبیات معاصر،فلسفه،موسیقی،ادبیات عرب،شعرآیینی و...استادبی 

نظیری هستند.

 

نویسنده: راثی پور

جمعه 26 تیر1388 ساعت: 20:7

با تشکر از نظرتان.چندان نظر مساعدی نسبت به ایشان و شعرهایشان ندارم و کارهایشان را ضعیف می دانم.لطف عالی مستدام.

 

نویسنده: مصطفی

شنبه 27 تیر1388 ساعت: 7:50

خسته از تکرار این جنجالها

چشم عبرت همچنان اندیشناک

سلام جناب دکتر راثی پور

قلمتان پایدار بسیار زیبا بود

وب سایت

 

نویسنده: امین

شنبه 27 تیر1388 ساعت: 21:52

با درود بر شما استاد عزیز. با اجازه لینک این شعرتان را در سایت<<دنباله>> گذاشتم تا بیشتر در معرض استفاده باشد.
سبز باشید و چون سرو !

وب سایت

 

نویسنده: مهدی فر زه

یکشنبه 28 تیر1388 ساعت: 10:37

نا امیدی گر که از حد بگذرد

تاکبان خود می کند از ریشه تاک!

وب سایت

 

نویسنده: مسعود ناظم الرعایا

یکشنبه 28 تیر1388 ساعت: 13:6

باسلام.از حضورتان در وبلاگ تازه ممنونم.شادکامیتان ارزوی من است

 

نویسنده: درفشی

یکشنبه 28 تیر1388 ساعت: 17:30

سلام بر شما

زیبا سرودی عزیز. به نظرم هنرمند کسی است که درد مردم زمانه خویش را بازگو کند و شما به شایستگی این کار را می کنید. این شعر و نظیر آن تاریخ هنر را خواهد ساخت و روزی نسل های بعدی ما برای واگویه ی روند تلاش برای تبدیل جمهوریت به دیکتاتوری در ایران به همین اشعار استناد خواهند کرد.

وب سایت

 

نویسنده: وبلاگ نویس

پنجشنبه 15 مرداد1388 ساعت: 21:5

سلام

شعرهای قشنگی نوشته اید.

امیدوارم موفق باشید.
با تشکر

وب سایت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد