.

.

.

.

کوله بار رنج


باور مکن که قصه این شب به سر رسد

یا از طلوع صبح رهائی خبر رسد

با بخل این هزاره قحطی بعید نیست

آتش اگر به خرمن هر خشک و تر رسد

در نیمه راه صاعقه ء قهر می شود،

هر ابر رحمتی که بر این بوم و بر رسد

شاخی مصون نماند از آفات و ای دریغ

ما همچنان نشسته که فصل ثمر رسد!

سودای اوج پخت و ندانست سینه سرخ

بس تیر ها از این خطرش بر جگر رسد

پای سخن فرا مگذار از مدار حزم

ترسم هزار فتنه از این رهگذر رسد!

سهم من و تو نیست بجز کوله بار رنج،

در عسرت زمانه به ما این قدر رسد!



تبریز   تیرماه 1377

پژواک آن دریا


-         سرنوشت ماست گیرم ساز یا ناساز!

طاقت آور باز!

 

......صخره های بی تفاوت ناظر پیکار من بودند،

با هجوم اضطراب و یاس

گامهای من در این رهکورهء مطرود

خطّ تسلیم امید و استقامت بود

 

باز اما در دلم چاووش1

بانگ میزد ساز یا ناساز،

طاقت آور باز!

 

او صدایش رفته تا تاریکی تردید،

لحنهای باربد در نغمه اش جاری

حکمت زرتشت در هر جمله اش پنهان

منزل مقصود را می دید!

 

واژه هایش چون سلحشوران غیرتمند

پاسدار عصمت اعصار

تیغ آهخته به ناورد حرامی ها

آن کژ آئینان که در هر حمله با یک رنگ

خواه رومی یا عرب، یونانی و تاتار

بر تماشا خانهء گلگشتهای ما

همچو با ران ملخ ناگاه باریدند

تا نروید غیر مرگ و نیستی در دشتهای ما

 

او فراز زیج رنج خویش

با خبر از هردو سوی تخته سنگ راز آلوده 2

در جواب شکوه ام می گفت:

در خور ناصر اگر تبعید یمگان بود،

لایق مسعود اگر بیداد زندان بود

پاسخ عطار هم تیغ مغولان بود3

 

بذر امّیدی که مزدک می فشاند اینجا

باغ وارون عقوبت شد4

کلک سحر انگیز مانی نیز،

مایه ء تکفیر و تهمت شد

 

سرنوشت ماست گیرم ساز یا ناساز

راست همچون پوستین کهنه جامانده از اجداد5

یاد گار روزگاران غبار آلود

طاقت آور باز

 

تا زلال خاطرت از این تلاطم ها نیاشوبد

ناگوار سنگ را در خود پذیرا باش

"چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ"6

تا نخشکد آرزوهایت در این بخل لجوج عصر،

همچو دریا باش!

همچنان پژواک آن دریا می آموزد

وسعت و بخشندگی بر من

شاعر نور اهورائی

روشنت بادا سرای جاودان روشن!7

 

 

شهریور 1369

 

1.اشاره به شعر چاووشی

2.اشاره به شعر کتیبه

3.اشاره هائی به تبعید ناصر خسرو به یمگان،حبس مسعود سعد و کشته شدن عطار بدست مغولان

4.به دستور انوشیروان عده زیادی از  پیروان مزدک بطور وارونه در خاک دفن شدند

5.اشاره به شعر پوستین

6.اشاره به شعر چون سبوی تشنه

7.این شعر    در رثای مرحوم اخوان ثالث سروده شده است.

 

 


درد دلی با مولا




بر منبر از عدالت تو حرف می زند

آن واعظ جهول که با لا نشستنش
بر رغم سطح دانش پائین نشستگان
گویا ترین نشانه ء نقض عدالت است!


بسیار واژه  های مقدس  که روز و شب
از هر بلند گو و تریبون
تکرار می شود به تواتر
اما تفاوت عمل و قول

-ضدیت شنیدن و دیدن ها-

هر واژه را تهی کند از معنا




اینجا زبان غیر خودی ها را
داغی چنان الیم گذارند
تا از زیاده خواهی تاریخی عقیل
حرفی به اعتراض نیارند

وقتی ملاک شیفتگی شد به خویشتن
باری زبیر و طلحه بهانه ست
تا مشت آهنین شکند هر دهان که گفت
غیر از مجیز ما
خلخال و آن حکایت غارت فرو گذار
اینجا ابوهریره دهد حکم ارتداد
مالک شتر چراند و مقداد دق کند
مروان به پارسائی و تقوی شود عیار

آنان که عقل بر سر اغراض باختند
ای کاش جای ساختن مرقد طلا
یا این همه مبالغه تا حد معصیت
یک ذره از عدالت تو می شناختند


۳۰ مرداد۹۰

اراده



فرسایش زمین و زمان را

بی‌دست‌گیری ابر

با ریشه‌های خود به جدال ایستاده است.

 

 

بر رغم تازیانه‌ی طوفان

تن بر قبول خانه به دوشی نداده است.

 

آن‌سان که گردباد حضورش را

مدیون بی‌قراری شن‌هاست

این خاربن رهین ثبات اراده است.

 

10 آبان 88

سه گانی ها۷

1

مردک صرعی که در پیاده رو افتاد

جلب به خود می کند توجه مردم

اجرت او-سکه ء سیاه ترحم-

2

این لحظه ها عجول و سراسیمه طی شدند

آنسان که آهوان برمند از خروش شیر

آنسان که سارها بپرند از صدای تیر!

3

غروب می کوشید

که یکنواخت کند هرچه نور و ظلمت بود

شب آمد و به فسونی ازو مجال ربود!

4

تاریخ و آن تورق پی در پی شکست

باور به خویش را امشی وار پیش ما

مسموم کرده است!



*تاریخ سرایش این شعر ها به سالها پیش برمی گرد که در اصل شعرهائی کوتاه بودند که  سعی شده در قالب سه گانی اصلاح شوند

ادامه مطلب ...