عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی
عنوان شعر اول : رباعیما سرخی تازیانه ی بیدادیم
تاریخ غروب این خراب آبادیم
از بس که امیدمان قرین شد با یاس
پژواک صدای تیشه ی فرهادیم !
عنوان شعر دوم : سه گانیبسیار واژه ها که مرا از تو دور کرد
شاید برای آن که تو باشم
باید از ین حصار به نوعی عبور کرد
عنوان شعر سوم : سه گانیهمچنان نا شسته از دیروز
وقت ما ماسیده در این استکانهای ترک خورده
با خیال صبح فردا خوابمان برده !
این سه شعر در دو قالب کوتاه (رباعی و
سهگانی) شکل یافتهاند. انتخاب قالبهایی از این دست، آگاهی از شرایط روز
است که گرایش به کوتاهگویی و کوتاهخوانی است. هرچند ظاهرا این شتابزدگی
نتایج خوبی نداشته و نخواهد داشت و بیتردید همچنان دوستداران اصیل و خاص
شعر، صرف نظر از کوتاهی و بلندی قالب، خواهان و خوانندۀ شعرهای فاخر و
سالم و دقیقاند، به هرحال گرایش عام در این دوره مایل به شعرهای کوتاه است
و این میل و آثار و نتایجش جای تامل دارد.
نگاه به شعرهای جناب راثی که
آمیختگی اندیشه و موسیقی در آن نمایان است، این نکته را روشن میکند که
ایشان به دقایق و ظرایف شعر آشنا هستند و سعی در به کار گرفتن دانش و ذوق
خود در سرایش دارند. بنابراین اشارات بنده ناشی از توجهی وسواسآمیز به
شعرهاست.
شعر اول (رباعی) شعری ساده است. سخنی که ذهنیات شاعر را انتقال
میدهد و بر پایۀ اندیشه و سخن بنا شده است. همچنان که شعر سوم و دوم این
شاعر نیز. در واقع شاعر اندیشه و فکری را که در ذهن دارد با موسیقی و تصویر
آمیخته و شکل شعر به آن داده است. از موسیقی و تصویر در این رباعی، آنچنان
که انتظار میرود، کاری شگفت سر نزده است و با همان نقش ثابت و معمول در
این شعر حاضرند. بنابراین شعر اول بدون برجستگی یا تغییر، در خطی صاف،
حرکتی ساده دارد. در این حالت اگر زبان و ساختار شعر نیز نقشی ویژه در
تغییر حرکت شعر نداشته باشند، شعری یکنواخت ساخته خواهد شد که میزان طنین و
ایجاد حرکت در ذهن مخاطب در آن به حداقل میرسد. در این رباعی هماهنگی و
پیوستگی اجزای شعر بدون بهرهگیری از ظرفیتهای ممکن یا ایجاد ظرفیتهای
تازه، سبب ساختی ساده از رباعی شده و در نتیجه تمام شعر معطوف است به
اندیشه و سخنی که شاعر برای بیان آن، آن را به رشتۀ نظم کشیده است. فراموش
نکنیم که در رباعی اتصال و اتحاد مصرعها نه تنها از منظر اندیشه، که در
انتخاب فضای سخن، تصویرها، کلمات و ... نیز لازم است مراعات شود تا در این
مجال اندک، آشفتگی و چندگونگی ایجاد نشود و انتقال اندیشه، حس یا پیام، به
کاملترین و اثرگذارترین حالت ممکن صورت گیرد. در این رباعی، این پیوستگی و
هماهنگی اگر با زمینۀ هنری دقیقتر و مستحکمتری ایجاد شود و حمایت و
پشتیبانی کلمات و تصاویر از هم بیشتر باشد، قوت شعر بیشتر خواهد بود.
همین
موارد در دو شعر دیگر نیز قابل توجه و اعتناست. جز این، لازم است به حضور
خنثی یا گاهی ناموجه برخی کلمات نیز در شعر دوم و سوم اشاره شود. از آن
جمله است؛ «به نوعی» در سطر سوم شعر دوم که از جنس کلمات کلیشه و مصطلح این
روزهاست و در این مصرع رسانای معنای منظور شاعر نیست و میتوان گفت تقریبا
زائد است و صرفا وزن شعر را تکمیل میکند. در شعر سوم، دومین مصرع: «وقت
ما ماسیده در این استکانهای ترک خورده» با این که مقصود شاعر روشن است و
تصویری که انتخاب شده، برای بیان ناشستگی و ماسیدگی، تازگی دارد، به نظر
میرسد برای «وقت» چندان متناسب نیست. هرچند شعر نمونههایی انتزاعی از این
دست، ثبت شده در سابقۀ خود دارد و با استناد به آن نمونهها ناشسته و
ماسیده ماندن «وقت» در استکانهای ترکخورده قابل پذیرش است و از منظری
میتواند شایسته تحسین نیز باشد، اما بهتر این است که به ارزشهای معنایی
کلمۀ «وقت»، به منظور بهرهگیری از ظرفیتهای موجود در آن و ایجاد
تناسبهایی دقیقتر، دقت شود. درباره سومین شعر، همچنان بر ارجمندی سخن و
تصویر تاکید میکنم.
با آرزوی موفقیت بیشتر برای این شاعر توانمند.