.

.

.

.

سه گانی ۸



عطر محبوس در گل قالی

می کند التماسها بر باد

تا از این تنگنا شود آزاد


۲


افسوس که ذهن را فراغت نیست

تا بر لب جوی زندگی بینی

این آب بجز گریز فرصت نیست


۳


پیغام مرغ باد نما را

جز شاعر مدیحه نفهمید

چون کوک کرد ساز ثنا را


۴


غروبگاه که در شهر می کنیم نگاه

شبیه دلهره ایست

بنفش و زرد و سیاه




*به قول استاد دکتر فولادی از سه گانی های بازیافت شده

نقد عمر



در ایام دبیرستان که تازه به صرافت شاعری و نویسندگی افتاده بودم و هر کتاب ،برایم حکم راهنمائی داشت با کتاب هنر نویسندگی اثر مرحوم علی دوانی آشنا شدم که با زبان ساده ای فوت و فن این روش را توضیح داده بود و با ایجاز و فصل بندی مناسب متد ساده ای را در اختیار علاقه مندان قرار داده بود.به همین دلیل این نام در حافظه ام باقی ماند که بعد ها فهمیدم مولف این کتاب خود نویسنده شهیریست که آثار متعددی ،بالغ بر 80 جلد کتاب را در باره تاریخ اسلام و اسلام نگاشته است.

در این پست قصد معرفی اتو بیو گرافی ایشان یعنی کتاب نقد عمر را دارم که با نثر شیوا و صادقانه ای نوشته شده و فرازهائی از زندگی این محقق بزرگ را بیان داشته است.پیش از پرداختن به این کتاب این نکته را می خواهم درحاشیه  عرض کنم که ممکن است ما از لحاظ دیدگاه و مشرب با شخصی اختلاف نظر اساسی داشته باشیم و دیدگاه های او را در مسائل متعدد نادرست بدانیم اما لازم است در عین لحاظ این مسئله در قضاوت در مورد ایشان همیشه جانب انصاف و عدالت را رعایت کنیم.حتی بسیاری از چهره های نامطلوب تاریخ نیز واجد صفتهای پسندیده ای بوده اند و ذکر این محاسن به منزله پا گذاشتن بر حقیقت نیست.غرض از ذکر این جمله معترضه این است که از دیدگاه بسیاری بویژه نسل جوان که با ملاحظه برخی کاستی ها و سوء مدیریت ها ذهنیتی منفی نسبت به قشر روحانیون پیدا کرده اند، روحانیون قشری دگم و ارتجاعی هستند که در 1400 سال پیش متوقف شده اند و چشم خود را بر خرد جمعی و پیش رفتهای علمی بسته اند ، حال آنکه همه را نمی توان به یک چوب راند بسیار افراد فهیم و دانشمندی در این قشر یافته می شود.افرادی روشن فکر و آگاه از مسائل روز که می توانند در صورت بدست آوردن امکان اعمال نفوذ ،منشا تحولات مهمی شوند و هدف ما در فعالیت فرهنگی باید یافتن و تاثیر بر گرفتن از این افراد باشد.

به خاطر دارم که سالها پیش ، فکر می کنم در حول و حوش سال 64، وزیر وقت آموزش و پرورش به مناسبت روز معلم افاضه فرموده بود که معلمان ما با ید خلیفه الله بپرورانند!

یکی از دبیر های گمنام همشهری ما در مقاله کوتاهی در روزنامه محلی در پاسخ به این افاضات پرسیده بود چگونه ممکن است معلمی که بدلیل فشار هزینه های زندگی مجبور است ردای معنویت را از تن در آورد و کاپشن شوفری بپوشد می تواند به افتخار پرورش خلیفه الله نائل آید؟

پاسخ روشن بود.برای دبیر مذکور هزار پرونده ساخته شده بود و بلائی بر سرش آوردند که تا چندین سال کمرش را نتوانسته بود راست کند!

در این فضای افراط و تفریط و سیاه و سفید وجود افراد منصف و معتدلی چون مرحوم دوانی کیمیائی بود که دیدگاه درست و منطبق بر واقعیت را به مبتدیان می اموخت.دیدگاهی که معتقد بود بر سر هرفکر و متفکری که همچون ما نمی اندیشد نباید چماق تکفیر و تهمت فرود آورد .

مهمترین ویژگی این کتاب خواندنی ، صداقت و واقع گرائی جناب دوانیست که سفره دل خود را بی پیرایه زهد فروشی و ریا پیش خوانندگان باز می کند و از خواننده را با خصوصی ترین حالات خود آشنا می کند.

آنجا که حتی از ذکر این نکته نیز نمی گذرد که زمانی که برای معاینه ریه به بیمارستان ادامه مطلب ...

پژواک آن دریا


-         سرنوشت ماست گیرم ساز یا ناساز!

طاقت آور باز!

 

......صخره های بی تفاوت ناظر پیکار من بودند،

با هجوم اضطراب و یاس

گامهای من در این رهکورهء مطرود

خطّ تسلیم امید و استقامت بود

 

باز اما در دلم چاووش1

بانگ میزد ساز یا ناساز،

طاقت آور باز!

 

او صدایش رفته تا تاریکی تردید،

لحنهای باربد در نغمه اش جاری

حکمت زرتشت در هر جمله اش پنهان

منزل مقصود را می دید!

 

واژه هایش چون سلحشوران غیرتمند

پاسدار عصمت اعصار

تیغ آهخته به ناورد حرامی ها

آن کژ آئینان که در هر حمله با یک رنگ

خواه رومی یا عرب، یونانی و تاتار

بر تماشا خانهء گلگشتهای ما

همچو با ران ملخ ناگاه باریدند

تا نروید غیر مرگ و نیستی در دشتهای ما

 

او فراز زیج رنج خویش

با خبر از هردو سوی تخته سنگ راز آلوده 2

در جواب شکوه ام می گفت:

در خور ناصر اگر تبعید یمگان بود،

لایق مسعود اگر بیداد زندان بود

پاسخ عطار هم تیغ مغولان بود3

 

بذر امّیدی که مزدک می فشاند اینجا

باغ وارون عقوبت شد4

کلک سحر انگیز مانی نیز،

مایه ء تکفیر و تهمت شد

 

سرنوشت ماست گیرم ساز یا ناساز

راست همچون پوستین کهنه جامانده از اجداد5

یاد گار روزگاران غبار آلود

طاقت آور باز

 

تا زلال خاطرت از این تلاطم ها نیاشوبد

ناگوار سنگ را در خود پذیرا باش

"چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ"6

تا نخشکد آرزوهایت در این بخل لجوج عصر،

همچو دریا باش!

همچنان پژواک آن دریا می آموزد

وسعت و بخشندگی بر من

شاعر نور اهورائی

روشنت بادا سرای جاودان روشن!7

 

 

شهریور 1369

 

1.اشاره به شعر چاووشی

2.اشاره به شعر کتیبه

3.اشاره هائی به تبعید ناصر خسرو به یمگان،حبس مسعود سعد و کشته شدن عطار بدست مغولان

4.به دستور انوشیروان عده زیادی از  پیروان مزدک بطور وارونه در خاک دفن شدند

5.اشاره به شعر پوستین

6.اشاره به شعر چون سبوی تشنه

7.این شعر    در رثای مرحوم اخوان ثالث سروده شده است.

 

 


دریا/ترجمه شعر



یکی از  معروفترین شاعران پیشرو ترکیه که نقش بسزائی را در هدایت جریانهای روشنفکری ترکیه داشت ، ناظم حکمت بود که مضامین عمیق و انسانی اشعارش مرزها را در نوردیده است.در این پست سعی شده است یکی از شعرهای این شاعر شهیر ترجمه شود هرچند به اعتقاد خود ناظم حکمت کسی که شعری را ترجمه می کند شبیه قصابیست که قناری را برای استفاده از گوشتش می کشد اما همین که گوشه ای از اندیشه های والای ایشان انتقال داده شود کافیست:

 

Deniz

 

Bulut mu olsam

Gemi mi yoksa

Balik mu olsam

Yosun mu yoksa

 

Ne o,ne o,ne o

 

Deniz olmali ,oglum

Bulutunla,gemisiyinle,baligila yosunuyla

 

NAZIM HIKMAT

 

 

دریا

 

تو بگو ،ابر شوم یا کشتی؟

موج باید باشم یا ماهی؟

 

آه فرزندم نه!

 

بهتر آنست که دریا باشم

یعنی از این همه ،هرچیز که تو می خواهی