پیرمردی که از احساس برودت ناچار
یقه هایش را بالا می زد،
دید وقتی که به هنگام سقوط
برگ
چون شعلهء فانوس
به خود می لرزد
با خودش گفت که مرگ
شاید این باد پریشان گرد است!
پائیز 72
کم نیستند کسانی که امروزه با توجه به عدم اقبال عمومی نسبت به شعر معاصرین، سخن از انحطاط و رکود شعر معاصر و انقراض بزرگان سخن میرانند. و اگر از لحاظ ارقام و آماری این ادعا را بررسی کنیم ممکن است این امر بر ما مشتبه شود ولی ریشهیابی و بررسی دقیق این مسئله ابزارهای دیگری، صرف نظر از اعداد و ارقام میطلبد.
در اینکه امروزه شعر معاصران کمتر با استقبال عمومی مواجه میشود و کتابهای شعر برغم تیراژ پایین در قفسه کتابفروشیها خاک میخورد حرفی نیست. ولی آیا علت این امر فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران است یا پارامترهای دیگری در این امر دخالت دارند؟
قطعاً علت امر هر چه باشد، فقر و مسکنت تئوریک و ضعف تکنیکی شاعران معاصر نیست چرا که معلومات نسل حاضر با توجه به گسترش کتابخانهها و رسانههای گروهی و تحصیلات بالائی که نسل حاضر نسبت به منتقدین دارد بسیار بالاست. بعلاوه نسل حاضر این امتیاز را دارد که بلاواسطه یا با واسطه ترجمة اشعار زبانهای دیگر، از تجربههای شعری دیگران بهره برد و میدان وسیعی برای شکوفایی خلاقیت خود داشته باشد ولی به قول عزیزی مهمترین عنصر در پدید آمدن نبوغ، عنصر زمان است مثلاً ناپلئون اگر در قرن حاضر در فرانسه بدنیا میآمد با توجه به محدودیتهای ظرفیت زمانی خود نهایتاً تبدیل به یک مقام ارشد نظامی میشد و نمیتوانست با نبوغ جنگی خود سرتاسر اروپا را از اسپانیا تا مسکو به تصرف خود در آورد.
در قرون ماضی، شعر، هنر مادر ایران بود یعنی بدلیل حرام بودن موسیقی و تصویرنگاری بار این دو هنر را نیز به دوش میکشید و بعلاوه داستانسرایان و حکیمان برای انتقال سریع حکایات یا اندیشههای ناب خود از این قالب استفاده میکردند. حتی سرگرمیهای مردم، از قبیل طنز و لطیفه و معما در قالب شعر ارائه میشد که به خاطر سپردن آن آسان بود.
امروزه با ظهور رقیبان قدرتمندی چون سینما، اینترنت، ماهواره و … که ذهن مخاطبان خود را آسانگیر و سهلالفهم کرده است، شعر مخاطبان فراگیر خود را از دست داده است. مخاطبان امروزی که به زندگی ماشینی خو گرفتهاند بی حوصله شدهاند و نمیتوانند ساعتها وقت صرف کنند تا به درک زیباییهای نهفته در یک قطعه شعری نایل آیند.
لذا شعر امروزی مخاطبان خاص خود را حفظ کرده است و مخاطبان
عام خود را، که زمانی جای خالی موسیقی و تصویر را برای آنان پر میکرد، از دست داده است.
باور مکن که قصه این شب به سر رسد
یا از طلوع صبح رهائی خبر رسد
با بخل این هزاره قحطی بعید نیست
آتش اگر به خرمن هر خشک و تر رسد
در نیمه راه صاعقه ء قهر می شود،
هر ابر رحمتی که بر این بوم و بر رسد
شاخی مصون نماند از آفات و ای دریغ
ما همچنان نشسته که فصل ثمر رسد!
سودای اوج پخت و ندانست سینه سرخ
بس تیر ها از این خطرش بر جگر رسد
پای سخن فرا مگذار از مدار حزم
ترسم هزار فتنه از این رهگذر رسد!
سهم من و تو نیست بجز کوله بار رنج،
در عسرت زمانه به ما این قدر رسد!
تبریز تیرماه 1377
حسین آرزو از دوستان قدیمی بنده است که از سال 1370 از طریق نشریه مهد آزادی که در آن زمان مسئول صفحه ادبی آن بود با ایشان آشنا شدم.ایشان در حال حاضر جلای وطن کرده اند و در آمریکا روزگار می گذراند.اخیرا مجموعه ای از اشعار خود را برایم از طریق استاد رضا همراز فرستاده اند که دو شعر از آنها را زیب وبلاگم می کنم.در نظر دارم وبلاگی به نام ایشان و اشعاری که فرستاده اند دایر کنم.
1
....و این گناه باران نیست
اگر ما مرده ای را با آن
غسل دهیم
و گناه هیچ ستاره نیست
که گریه های شبانه را
نگاه می کنند!
2
از من عبور کن
شیطان شفاف
که مرز باید پایان پذیرد
در این که "منم"
در این که "توئی"
برای دیدن وبلاگ ایشان به این آدرس مراجعه کنید