عنوان مجموعه اشعار : لب مهتابی اندوه
شاعر : محمد راثی
عنوان شعر اول : کوله بارباور مکن که قصه این شب به سر رسد
یا از طلوع صبح رهائی خبر رسد
با بخل این هزاره قحطی بعید نیست
آتش اگر به خرمن هر خشک و تر رسد
در نیمه راه صاعقه ء قهر می شود،
هر ابر رحمتی که بر این بوم و بر رسد
شاخی مصون نماند از آفات و ای دریغ
ما همچنان نشسته که فصل ثمر رسد!
سودای اوج پخت و ندانست سینه سرخ
بس تیر ها از این خطرش بر جگر رسد
از خط احتیاط تخطی بلاهت است
ترسم هزار فتنه از این رهگذر رسد!
سهم من و تو نیست بجز کوله بار رنج،
در عسرت زمانه به ما این قدر رسد!
عنوان شعر دوم : یکنواختخوابی به زور قرص
صبحی به ضرب ساعت پر جنجال
شبهای بی ستاره
و روزهای تنبل بی گنجشک
من با کدام بال - که از من گرفته اند -
از این حضیض اوج بگیرم به آسمان
من با کدام واژه ببافم
از کنج حصر خویش به آفاق ریسمان
اینجا نشسته ام به تماشا غروب را
و کاروان حسرت ناکرده های خویش
آنسان که از درون قفس مرغ پایبند
می بیند اشکبار
کوچ پرندگان رها را
و روزگار می گذرد تلخ و یکنواخت :
خوابی به زور قرص
صبحی به ضرب ساعت پر جنجال!
عنوان شعر سوم : ..
در این مجال به مرور دو شعر از شاعری خوش
قریحه خواهیم نشست که پیداست به مقدمات شعر موزون مسلط هستند و روابط بین
کلمات را به خوبی میشناسند. محاسن این آشنایی، که بیتردید حاصل مطالعهٔ
آثار ارزشمند شعر و ادب فارسی است، فراوان است و زبان سالم، موسیقی مناسب و
پیوستگی شبکهٔ واژگان، از جملهٔ این محاسن است. اما باید مراقب بود که
مطالعهٔ مستمر متون کلاسیک، باعث فراموشی دستاوردهای ادبیات معاصر نشود.
زبان نزدیک به گفتار، بهرهمندی از فردیت و پردازش جزئیات، و مهمتر از همه،
شیوهٔ تصویرگری و فضاسازی شعر معاصر، میراث ارزشمندی که فکر میکنم فراموش
کردن آن نوعی بازگشت ادبی باشد. البته میپذیرم که برخی مضامین را با زبان
و شیوهٔ کهن بهتر میتوان بیان کرد و انتقال بعضی عواطف و اندیشهها بدین
طریق آسانتر است. این را هم قبول دارم که کهنگرایی یا آرکائیسم میتواند
بر غنا و ارزش آثار ادبی بیفزاید؛ اما همهٔ اینها به این معنی نیست که
میراث شعر معاصر را به کلّی منکر شویم یا به فراموشی بسپاریم.
اما بعد...
حذف
حرف "ب" از مضارع التزامی "برسد"، از همان آغاز برای مخاطب روشن میکند که
زبان اثر، تا حدی کلاسیک است. اما گذشته از این نکته، زبان بیت کاملاً
سالم است و گزارهها از نظر منطقی یکدیگر را تکمیل میکنند. در بیت دوم، با
قرینهٔ آتشی که به خرمن خشک و تر میرسد، درمی یابیم که قحطی، مجازاً به
معنی خشکسالی آمده و در بیت هم خوب نشسته است.
بیت سوم بیتی زیبا، با
مضمونی تازه است اما حرف اضافهٔ "بر" در مصراع دوم به جای حرف اضافهٔ "به"
نشسته است. میدانیم که حذف یا جابجایی حروف اضافه معمولاً به ساختار جمله
آسیب میزند و دستور زبان را به هم میریزد، پس بهتر است که همان حرف "به"
به کار رود: "هر ابر رحمتی که به این بوم و بر رسد". و اگر بخواهیم بیشتر
مته به خشخاش بگذاریم، تبدیل ابر به صاعقه، قدری غریب است، شاید اگر به جای
ابر، باران آمده بود، از این منظر که باران و صاعقه هر دو زاییدهٔ ابرند،
پذیرفتنیتر مینمود.
در دو بیت بعدی، با این که مخاطب اندیشهٔ شاعر را
به خوبی درمییابد، ولی به سبب نپرداختن به جزئیات تصویر و پرهیز از
شخصیسازی، تأثیر حسی چندانی از شعر نمیگیرد. مخاطب نه می داند که چه نوع
آفاتی مد نظر شاعر است و نه این "ما"ی کلّی نشسته را میشناسد. حالا فرض
بفرمایید که در مصراع اول بیشتر به جزئیات پرداخته میشد: "هر شاخه را ملخ
زده و ما گرسنگان" ببینید همین که بیان، قدری جزئی تر شود، خواننده چقدر
امکان تخیل بیشتری پیدا می کند. در بیت بعد هم به همین صورت، کلیگویی باعث
شده دلیل این که از میان همهٔ پرندگان، سینهسرخ به این متن راه یافته،
روشن نباشد.
اما شاعر در بیت ششم به طور کامل به بیان اندیشه اکتفا کرده
است و به همین دلیل، بیت از شعر فاصله گرفته و به شعار پهلو میزند. در
بیت آخر هم با این که تصویر کوله بار در مصراع نخست آمده، اما پی نگرفتن
تصویر و بسنده کردن به بیانگری، باعث شعاری شدن بیت شده است.
دربارهٔ
اثر نیمایی این مجموعه هم باید بگویم مروری بر شعرهای نیمایی موفق ادبیات
فارسی نشان میدهد که یکی از مهمترین ویژگیهای این اشعار، نگاه سمبلیک به
پدیدههاست. صرف کوتاه و بلند کردن مصراعها برای نیمایی سرودن کافی نیست.
این کوتاه و بلند کردن، پیآمد دست و پنجه نرم کردن انسان مدرن است با
قوانین دنیای کلاسیک. رد پای این انسان مدرن را در اثر بالا میبینیم، اما
جای نگاه سمبلیک، یا دست کم نگاه تصویرگر نوپرداز در این متن خالی است. ضمن
این که وقتی شاعری توانایی ساختن ترکیبی به زیبایی "روزهای تنبل بیگنجشک"
را دارد، دیگر از او توقع نمیرود که به ترکیبهای تکراری "شبهای
بیستاره" و "مرغ پایبند" و "پرندگان رها" بسنده کند یا صفت تراش نخوردهای
مثل "پر جنجال" را برای ساعت به کار بگیرد.
در پایان برای شاعر خوب این مجموعه روزهایی روشن و سرشار از شاعرانگی آرزو میکنم.