.

.

.

.

خود شیفتگی فرهنگی و ناکامی قومی/دکتر احمدعلی نوربالا

توضیح:

روان شناسی ،هیچ کاربردی هم که نداشته باشدحداقل برای توجیه چرائی و ماهیت بسیاری از عکس العمل ها و واکنشهائی که از اشخاص سر می زندجوابی دارد؛و کتابهائی چون "آناتومی ویران سازی انسان"نوشتهء اریک فروم یا خط سوم نوشته دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی گواه روشنی بر این مدعاست.اخیرا به مقاله ای با همین مایه ها دست یافتم که خلاصه ای از آنرا در این پست نقل می کنم.

امید است که مورد استفاده قرار گیرد:

 


نارسیس در لغت به معنی گل نرگس است. بر اساس اسطوره‌های یونان باستان، «نارسیوس» (Narcissus) جوانی بود که انعکاس چهره خود را در چشمه دید و عاشق آن شد. او در حالی که در تکاپوی در آغوش گرفتن انعکاس چهره خود بود، در برکه غرق شد و با مرگ او گل نرگس در کنار برکه رویید. در اینجا پیامی که از اسطوره‌ گرفته می‌شود، این است که: «شیفته خود شدن به هلاکت می‌انجامد.» ...

براساس دیدگاه‌های روان‌شناسی نیز افراد خودشیفته (narcissistic) با این ویژگی خودبزرگ‌بینانه که احساس می‌کنند افراد بسیار مهمی هستند و از هر جهتی نظیر ندارند، در جامعه مشخص می‌گردند. از جهت اپیدمیولوژی، شیوع تقریبی اختلال شخصیت خودشیفته، بین 2 تا 16 درصد از جمعیت بالینی و کمتر از یک درصد در جمعیت عمومی است. همچنین خطر بروز این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد

در رابطه با خودشیفتگی و چگونگی شکل‌گیری آن، باید به تعریف سه مفهوم دیگر نیز اشاره شود

ارزش خود (Self – esteem) یا عزت‌نفس: حس خودارزشی، بر اساس موفقیت و پیروزی‌های نایل شده شخصی و نیز ادراک اینکه تا چه اندازه فرد توسط هم‌سالان، اعضای خانواده، معلمان و به طور کلی جامعه، مورد ارزش‌ و بها قرار داده می‌شود، سنجیده می‌شود

ادراک خود (Self – perceived): به دیدگاه عینی درخصوص مهارت‌ها، صفات و ویژگی‌هایی که در یک فرد وجود دارد یا ندارد اطلاق می‌شود

خودآرمانی (Ideal – self): به تصوری که هر فرد، دوست دارد یا به صورت آرمانی از خود دارد گفته می‌شود

باید توجه داشت که هر زمان «ادراک خود» و «خودآرمانی» با هم همتراز باشند، فرد از «ارزش خود» بالایی برخوردار خواهد بود

 

ادامه مطلب ...

دریغ

سالها پیش که مجموعه غزل "از پنجرهء غروب "را انتشار دادم،بودند دوستانی که به فضای سرد و مایوس کنندهءاین اشعار خرده گرفتند و این حال و هوا را منافی با لحن غزل دانستند.چندان که دوستی پا از این فراتر گذاشت و در نقدی با عنوان"تفنن در نیمهء خالی لیوان "مرا از زمره افرادی خواند که تنها به نیمهء خالی لیوان توجه می کند.از آنجا که دوست نداشتم کسی مرا به انتقاد ناپذیری متهم کند در برابر این نقدها سکوت کردم.اما در حال حاضر اگر بخواهم به این ایراد ها پاسخ دهم ،چنین می گویم که صرف نظر از تاثیر پذیری حقیر از اساتیدی چون سایه،نوذر پرنگ و شفیعی کدکنی ،که ناخواسته این فضا را در غزلهای من انعکاس داده ،این لحن افسرده و غمناک بازخورد تعارضاتی ست که در نسل من بوجود آمده است؛نسلی که به جایش فکر کردند،تصمیم گرفتند و حرف زدند.!

اگر تطابقی اتفاقی بین اشعار آنروز من و حوادث اخیر مشاهده می شود شاید به این دلیل است که کما کان در بر همان پاشنه می چرخد:

دریغ

دوباره شب شد و فریادها فرو خشکید


هزار قصهء ناگفته در گلو خشکید


به روی پنجره پرهیب فتنه پنجه کشید


زبان به کام حریفان گفتگو خشکید


رواق شام ترک خورد و بر درخشش برق


نگاه مضطرب مردمان فرو خشکید


چه رفت در شب میدان به صبح اندیشان


که ناگهان همه جوهای هایهو خشکید


دریغ خون رفیقان من که زار و غریب


به سنگفرش خیابان آرزو خشکید!


چنان ز بیم عسس جام شیون آغازید


که از مهابت آن باده در سبو خشکید


همین نه شاخ گل سرخ سر به خاک نهاد


ز فرط گریهء بی وقفه چشم جو خشکید


مبر به شیوهء خواجه به باغ شعر پناه


که این خزان زده را نیز رنگ و بو خشکید!

تبریز-آبان 74

 

 

 

ادامه مطلب ...

آواز کوچه باغی

پارسال حول و حوش همین ایام  نوشتن در وبلاگ از هر دری سخن را را آغاز کردم و امسال می خواستم که در باره یکساله شدن وبلاگم  مطلبی بنگارم .دیدم بهترین حرف   همان اولین پستیست که ارسال کرده ام.در عین حال خوشحالم که در دنیای مجازی دوستانی یافته ام که فهیم و اهل فضل بوده و پرتو نظرشان همیشه و همواره راهنمای این کمترین است.

 

آواز کوچه باغی

حق داری ای سکوت که رسوائی مرا
با طبل بی صدایی خود فاش میکنی
و از سر گرانی دردت
پرخاش میکنی
حق داری
اظهار درد را
سر بر کدام شانه گذاری
ماخائفان خاموش
سنگیم وهیچ چیز نمی فهمیم
ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد
حتی برای لحظه کوتاهی
ازما کسی نپرسید
آیا در این دقیقه که محکوم میشوید
حرفی برای گفتن دارید
آنگاه
مشت رئیس محکمه بر میز دادگاه
آهنگ تیره بختی مارا نواخت باز

 

ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد
تا چشم باز کردیم
اشباح عرصه های دسیسه
در نی نی فسون شده چشمهای ما
صدها هزار شعبده کردند
خوردند
بردند
ما پشت میله های تماشا
ماندیم ودم زدن نتوانستیم
زیرا که در تشنج آغاز اعتراض
لب ناگشوده خیل رفیقان مهربان
بر پندهای مسخره کردند استناد:
زنهار کاین زبان بود از بهر حفظ جان*
هشدار! میدهد سر سبزت زبان به باد**

آنگاه
دریافتیم حنجره اعتراض را
دستی که می فشارد معمولا
دست شفیق دوست دلسوز ست
نه پنجه های دشمن

آه ای دروغ شیرین آزادی
ای کاش کوچه باغی بودی
تا من شبانه در تو
مست از شراب شوق
آواز کوچه باغی میخواندم

افسوس
ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد!!!

بهمن 1374

*زبان در دهان پاسبان سرست

**زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

 

ادامه مطلب ...

نسیان

گاهی گاهی به لبخندی نوید مهر می آرند

به شکل اژدها وحشت می افشانند


اینگونه چشم عالمی را خیره می دارند

 

فریاد ازین نسیان که از اینسان هزاران بار


دیدند و اما باز حیرانند


آیا نمی دانند


این بادبادکها به دست باد رقصانند*

 

*ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دمبدم

 

 

ادامه مطلب ...

تاملی در اشعار انتخاباتی 3

سیدی تنها به رنگ سبزنیست

هیچ دانی مادر سادات کیست؟؟؟

سبز یعنی عاشق مولا شدن

پشت درب حیدری زهرا شدن

 سبز یعنی عشق تا شوروبلا

 باحسین فاطمه در کربلا

سبز یعنی ساقی ومست هدف

 همچو حیدر آن یل وشاه نجف

 طالب سبزم نه آن سبز ریا

سبز هم بازیچه شد مهدی بیا
(شعر از فرزاد جمشیدی)

3.بررسی اجمالی چند شعر از چند شاعر

شعر فوق که تعریضی به میر حسین موسوی دارد که رنگ سبز را به عنوان رنگ تبلیغاتی خود بر انتخاب کرده است توسط فرزاد جمشیدی سروده شده است.به نظر می رسد آقای جمشیدی در سرودن این شعر از همه قدرت خود استفاده نکرده است و ابیات قوی ندارد.و تقلیدی ضعیف از مثنوی های احمد عزیزیست:

یاس را آئینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند

براعت استهلال شاعر در بیت دوم  بدلیل پرداخت ضعیف و ترکیب زهرا شدن در پشت درب! مولا فدا می شود.

سبز یعنی عاشق مولا شدن
پشت درب حیدری زهرا شدن

 

بیت چهارم بسیار ضعیف است و در بیت پنجم که شاعر خواسته حرف اصلی را بزند با بی مقدمه آوردن مهدی بیا لطف آنرا از بین می برد .غرض شاعر از این بیت شدت یافتن ریا و تزویر است که حتی به شعائر دینی هم تسری یافته است که شاعر دست به دامن حضرت مهدی شده است ولی اینگونه عنوان کردن بی حال و بی مقدمه به کل شعر صدمه می زند..جمشیدی شعر دیگری نیز به تاسی از خلیل جوادی سروده است که باز ضعفهایی در آن مشهود است:

هرجا بری از کنیا تا کره
کاپشن احمدی نژادی پره.

ادامه مطلب ...