.

.

.

.

نسیان

گاهی گاهی به لبخندی نوید مهر می آرند

به شکل اژدها وحشت می افشانند


اینگونه چشم عالمی را خیره می دارند

 

فریاد ازین نسیان که از اینسان هزاران بار


دیدند و اما باز حیرانند


آیا نمی دانند


این بادبادکها به دست باد رقصانند*

 

*ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دمبدم

 

 

گاهی به لبخندی نوید مهر می آرند


گاهی به شکل اژدها وحشت می افشانند


اینگونه چشم عالمی را خیره می دارند

 

فریاد ازین نسیان که از اینسان هزاران بار


دیدند و اما باز حیرانند


آیا نمی دانند


این بادبادکها به دست باد رقصانند*

 

*ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دمبدم

 

 

 

ویسنده: آذرین

شنبه 23 خرداد1388 ساعت: 14:17


این بادبادکها به دست باد رقصانند.

وب سایت

 

نویسنده: قلم

شنبه 23 خرداد1388 ساعت: 16:11

هرچند دلگزاست،
زیباست... زنده باد!

وب سایت

 

نویسنده: حسن راثی پور

چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 14:0

و آزادی فاصله کوتاهی است بین رهایی از یک بند و افتادن در بند دیگر 
کوتاه با طعمی گس که لبها را می دوزد.

 

نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زا ده

چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 15:45

همدم صمیمی و با محبتم...ســــــلام
البته شعر ساده ومعطری بود فقط نوع شعر باید مشخص باشد مثنوی که نیست اگر نیمایی باشد پس آن کلماتی که به عنوان قافیه آورده شده..چیست و...آن چند قافیه چند تاییش باهم همقافیه نیستند....در هرصورت از دل بر آمده وبر دل نشست
...........................
ای شبنم دلنشــین داغ دل من
ای سبز ترین بهـــــار باغ دل من
من منتظرم که با پیامت چون گل
هر لجظه بیایی به سراغ دل من
................
وقتی با پیامت دلنشینت از باغ با طراون وسر سبز اندیشه ات...دریچه ای به
خلوت تنهاییم میگشایی..وبا محبت دلهایمان را بهم پیوند میزنی..دل وجانم تازه 
میشود...عشق وامید در قلبم شکوفا..وانگیزه رویش وتعالی ونو اندیشی در شعر هایم بیشتر میگردد...قدم وقلمت همیشه ی ایام سبز......

وب سایت

 

نویسنده: سویدا

چهارشنبه 27 خرداد1388 ساعت: 23:43

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم
پیچید.
سرتاسر وجود مرا
گوئی
چیزی به هم فشرد
تا قطره ئی به تفتگی خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمامی دریاها
در اشک ناتوانی خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقت شان بود،
احساس واقعیت شان بود.
با نور و گرمیش
مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکش
مفهوم بی فریب صداقت بود.
( ای کاش می توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادی هاشان
حتی
با نان خشکشان. –
و کاردهای شان را
جز از برای قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

افسوس!
آفتاب
مفهوم بی دریغ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونه ئی
آنان را
این گونه
دل
فریفته بودند!

ای کاش می توانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش می توانستم
- یک لحظه می توانستم ای کاش –
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
می توانستم! 

"زنده یاد احمد شاملو"
سلام.
این روزها احتضار غریبیست میان امید و نا امیدی! اما ایرانی این روزها نشون داده ایستاده! موسوی هم ایستاده...اصلاخات ایستاده..استاده ام چو شمع مترسان زآتشم!
بسیار زیبا بود. دست مریزاد.

وب سایت

 

نویسنده: خشتی بر ویرانه

پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 1:34

سلام بر شما .
نه دلی نه دماغی.
دستمان اصلا به کار نمی رود .
اصلا فکر نمی کردم روزی کارمان به اینجا برسد 
افسوس !!!
ممنون به من سر زدی .

وب سایت

 

نویسنده: سبز

پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 1:40

بیانیه جدید میرحسین موسوی: پنج شنبه با نماد سوگواری تجمع یا راهپیمایی کنید
17
June, 2009 09:23:00 27 خرداد ساعت 13.27 
اندازه حروف 


بسمه تعالی 

ملت شریف ایران 

همانگونه که می دانید طی روزهای گذشته و در نتیجه برخوردهای غیرقانونی و خشونت بار با منتقدان و معترضان نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شماری از هموطنانمان مصدوم و تعدادی نیز به شهادت رسیده اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده های شهدا و همدردی با مصدومان و مجروحان از همگان درخواست می کنم بعد از ظهر روز پنج شنبه بیست و هشتم خردادماه به هرصورت ممکن، اعم از اجتماع در مساجد و تکایا و یا برگزاری راهپیمایی های مسالمت آمیز با استفاده از نمادهای سوگواری همدردی خود را با بازماندگان اعلام کنند و بدیهی است که خود نیز در این مراسم شرکت خواهم کرد.

وب سایت

 

نویسنده: تقریرات

پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 18:6

دردناکتر از برباد رفتن آرزوهابی 
بی اعتنایی بعضی همراهان است!!

وب سایت

 

نویسنده: مهدی فر زه

پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 18:24

سلام.

فکر می کنم شعر اگر مثل شعر اخوان ثالث به طرزی غیر محسوس و غیر مستقیم و کلّی از مسایلی صحبت کند از زیبایی های شعری دور نمی شود. 
یکی، شعر زمستان را می خواند و از منظره ی زمستان و بدایع شعری آن لذت می برد و دیگری، ضمن حظی که از توصیف طبیعت و کاربری بدایع شعری به دست می آید، از لایه های پنهان شعر نیز آگاه می شود. شعرایی مثل حافظ هم، بیشتر به طور غیر مستقیم از مسایل زمان خود سخن گفته اند.

وب سایت

 

نویسنده: مریم

جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 15:58

این شعر خودمه
لای لای ای پسر کوچک من
دیده بربند که شب آمده است
دیده بربند که این دیو سیاه
خون به کف خنده به لب آمده است

وب سایت

 

نویسنده: ارغوان اشترانی

جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 18:38

بر تو جفا نمودند 
ای وای بر تو ایران
جانت ز تن کشیدند
با نام دین و ایمان...

وب سایت

 

نویسنده: عدالتخواه

جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 21:22

سلام
خوب زبان انتقاد شما زبان شعره وقابل احترام کاش یاد می گرفتیم به جای قمه و اجر وسلاح قلم دست بگیریم
راستی دوستان شما برای اشعارتان احترام قائلند یا برای اهدافشان
من شعر را دوست دارم
والعاقبة للمتقین

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد