.

.

.

.

از روزمرگی ها

"در حال خوردن ناهار بودم که هوشنگ از راه رسید.بدون تعارف نشست و یک لقمه کله گنجشکی گرفت:

-من امروز نمی توانم با شما ناهار بخورم،بماند برای بعد.کارهای ناتمام روی روی هم تلنبار شده است و من نمی دانم دست تنها چکار کنم،باید سریعا برگردم و آنها را سرو سامان دهم.

او دولپی می خورد و به ما فرصت پرسیدن هم نمی داد:

-می دانید امروز کجا بودم؟

هیچ کس زحمت پرسش به خود نداد ،او مدتی منتظر ماند تا از او سوالی شود ولی اگر از سنگ صدائی خاست از جمع ماهم سخنی شنیده شد.ولی هوشنگ بیدی نبود که از این بادها بلرزد:

-امروز در خزانهء بانک ملی بودم،سیستم امنیتشان خراب شده بود.هر کدام از مهندسان رفته بودند نتوانسته بودند درستش کنند.تا اینکه رئیس بانک به فکر من افتاده بود و امروز با التماس از من خواست بروم و یک نگاهی به سیستم امنیت بانکشان بکنم.با وجود گرفتاری های زیادی که داشتم همه کارهایم را نا تمام گذاشتم و رفتم بانک مرکزی.

همه سرشان را پائین انداخته بودند و در حال خوردن بودند،هیچ کس به حرفهای هوشنگ تره هم خرد نمی کرد ولی او همچنان با دهان پر ادامه می داد:

-فقط یک نگاه ساده کافی بود تا بفهمم قطعی از مدارست.هویه و لحیم را با خود برده بودم ولی چهار پایه نداشتم!..."

 

فرازی از داستان "کمبود چهارپایه" اولین داستان از مجموعهء"بخوریم و بکوبیم اثر لطف الله شیرین زبان

 

 

 

اهمیت هر اثر هنری تا حد زیادی بستگی به واقعیت و حقیقتی دارد که از آن نشات گرفته است.خالق هر اثر هنری با انتقال تجارب حسی و فکری خود به مخاطب این امکان را می دهد که با دیدی هوشیارانه تر به پدیده های پیرامون خود بنگرد و بی تفاوت از کنار هر چیزی نگذرد.همان طور که در کاریکاتور ما با نوعی اغراق در ویژگیهای تصویری چهره افراد مواجه هستیم در داستانها بویژه داستانهای کوتاه خصائل و عادات فردی که در نگاهی خام و غیر هنری چیزی عادی و غیر جذاب می نماید برجسته می شود و در خلال جلب توجه به آن پیامی بطور غیرمستقیم به مخاطب القا می شود.

"در حال خوردن ناهار بودم که هوشنگ از راه رسید.بدون تعارف نشست و یک لقمه کله گنجشکی گرفت:

-من امروز نمی توانم با شما ناهار بخورم،بماند برای بعد.کارهای ناتمام روی روی هم تلنبار شده است و من نمی دانم دست تنها چکار کنم،باید سریعا برگردم و آنها را سرو سامان دهم.

او دولپی می خورد و به ما فرصت پرسیدن هم نمی داد:

-می دانید امروز کجا بودم؟

هیچ کس زحمت پرسش به خود نداد ،او مدتی منتظر ماند تا از او سوالی شود ولی اگر از سنگ صدائی خاست از جمع ماهم سخنی شنیده شد.ولی هوشنگ بیدی نبود که از این بادها بلرزد:

-امروز در خزانهء بانک ملی بودم،سیستم امنیتشان خراب شده بود.هر کدام از مهندسان رفته بودند نتوانسته بودند درستش کنند.تا اینکه رئیس بانک به فکر من افتاده بود و امروز با التماس از من خواست بروم و یک نگاهی به سیستم امنیت بانکشان بکنم.با وجود گرفتاری های زیادی که داشتم همه کارهایم را نا تمام گذاشتم و رفتم بانک مرکزی.

همه سرشان را پائین انداخته بودند و در حال خوردن بودند،هیچ کس به حرفهای هوشنگ تره هم خرد نمی کرد ولی او همچنان با دهان پر ادامه می داد:

-فقط یک نگاه ساده کافی بود تا بفهمم قطعی از مدارست.هویه و لحیم را با خود برده بودم ولی چهار پایه نداشتم!..."

 

فرازی از داستان "کمبود چهارپایه" اولین داستان از مجموعهء"بخوریم و بکوبیم اثر لطف الله شیرین زبان

 

 

 

اهمیت هر اثر هنری تا حد زیادی بستگی به واقعیت و حقیقتی دارد که از آن نشات گرفته است.خالق هر اثر هنری با انتقال تجارب حسی و فکری خود به مخاطب این امکان را می دهد که با دیدی هوشیارانه تر به پدیده های پیرامون خود بنگرد و بی تفاوت از کنار هر چیزی نگذرد.همان طور که در کاریکاتور ما با نوعی اغراق در ویژگیهای تصویری چهره افراد مواجه هستیم در داستانها بویژه داستانهای کوتاه خصائل و عادات فردی که در نگاهی خام و غیر هنری چیزی عادی و غیر جذاب می نماید برجسته می شود و در خلال جلب توجه به آن پیامی بطور غیرمستقیم به مخاطب القا می شود.

حال سوال اینجاست که چه هدفی در این اغراق و آگراندیسمان وجود دارد؟چرا باید با دست بردن در تعریف و روایت وقایع پیامی را که در ذهن داریم به او بقبولانیم و نگذاریم مطالب را آنچنان که دلش می خواهد دریافت کند.آیا این نوعی دیکتاتوری نیست؟در پاسخ باید جواب داد که ممکن است در نظر اول  کار ما چنین به نظر برسد ولی وجه افتراق ما این است که نگاه سلطه گر پیامش را بدون چون و چرا القا می کند و چالشی در ذهن مخاطب را برنمی انگیزد.نگاه سلطه گر و سیطره طلب خواستار تعطیلی عقل اخلاق گراست.

در ادبیات ترکیه شخصیتی چون عزیز نسین داریم که با نگاه طناز و گزنده خود مشکلات اجتماعی و اخلاقی طبقه متوسط جامعه خود را تحلیل و ریشه یابی کرده و مخاطب را به اخلاق و معنویات دعوت کرده است.کاری که هیچ بخشنامه و تبصره دولتی و حکومتی نمی تواند انجام دهد لذا این کوشش و تلاش بدلیل جنبه اخلاقی و انسانی قابل احترام و تقدیر است.تحمیل هیچ اراده و فکری به اذهان جامعه مقدور نمی شود جز اینکه با نمودن مابه ازائی از بازخوردها و دورنما ئی از رفتارها مخاطب را به تفکر واداریم و او را فعالانه  به تغییر در مناسبات اجتماعی خود تشویق کنیم و کاربرد طنز اجتماعی در این زمینه است. یک طنز اجتماعی موفق،بیشتر از آنکه حکم دارو درمانی را داشته باشد حکم رفتار درمانی را داردکه  مشارکت فعالانه بیمار خود را می طلبد.

آقای لطف الله شیرین زبان با بیان شیرین و جذاب خود در مجموعه داستان  بخوریم و بکوبیم همین هدف را در سر دارد و می پروراند.مخاطب او طبقه متوسط جامعه است با دنیای کوچک و آرزوهای کوچک خود که به هیچ مکتب و فلسفه ای جز" مکتب اصالت نفع" مومن و معتقد نیست.نویسنده با برکشیدن ضعفها و اشتباهات این قهرمانان بی نام سعی در فراخواندن مخاطبان به دیدی باز تر و انسانی تر دارد.هر داستان چون قرصیست حاوی داروئی تلخ که در لفافهء شیرین طنز پیچیده شده تا به کام مخاطب شیرین آید.

قهرمانان داستانهای شیرین زبان ،همین مردمی هستند که هر روز و هر شب با آنها برخورد می کنیم و در محل کار ،نانوائی ،صف اتوبوس یا کوچه و خیابان شاهد شیرین کاری آنها هستیم و هر یک از انها دنیائی هستند برای خود.

نظر دادن در مورد این مجموعه برای من کار مشکلیست چرا که باتوجه به کارهای جدیدی که از ایشان دیده ام بویژه داستان لیاخوف انتظار و توقعم از ایشان زیاد شده است و با توجه به قابلیتها و توانائی هائی که در ایشان دیده ام این انتظار من بیجا نیست.. در عین حال همه داستانهای این مجموعه در یک سطح نیستند و داستان های شغل جدید،وجدان کاری وناجی بدلیل پرداخت قوی تر و وجود گره های دراماتیک بسیار قوی تر از بقیه هستند

.به ویژه داستان ناجی که وحدتی ارگانیک دارد وبا ایجاد تعلیق  ابتدا خواننده را به این توهم می اندازد که با داستانی از ژانر جنائی طرف است و حکایت یک شخصیت روان پریش و ضداجتماعی ست که بدنبال انتقام گرفتن از اشخاص خوشبخت است. اما با ادامه سیر داستان خاصه توالی منطقی حوادث و  معرفی تدریجی شخصیتها و رفتارهای آنها که نمود شخصیت درونی آنهاست همچون برخورد ماشین راوی داستان(فرد به ظاهر جانی) به محض یافتن قربانی خود،مخاطب با دنیای دیگری مواجه می شود،دنیای پیچیده ای که همه به نوعی در عین حال که نقش قربانی دارند می توانند نقش جانی را نیز داشته باشند.استنباط من این است که القاء این پیام به احتمال قوی در مد نظر نویسنده نبوده است و به دلیل چند لایه بودن و پیچیدگی متن داستان است که آن را تاویل پذیر می کند و این مهمترین امتیاز این داستان انتزاعی است..طنز سیاه حاکم بر این فضا که از قضا مصنوعی نیست و آگراندیسمان نشده است بشدت هماهنگ با متویات نویسنده قرار گرفته است.

تنها در این داستان است که قابلیتها و توانائی های نویسنده بر ما آشکار می شود و با ناظری نکته سنج و دقیق روبرو می شویم که هم از لحاظ سوبژکتیو و هم از لحاظ ابژکتیو بر محیط و فضای داستان مسلط است و قادر است آنطور که می خواهد فضای داستان را پیش ببرد .شاید علت آن ملموس بودن فضا برای نویسنده است و او دستمایه اش را از محیطی اقتباس کرده است که بطور روزمره با آن سر و کار دارد.

بطور خلاصه باید گفت که آقای شیرین زبان تا این مرحله چند قدم بزرگ را برداشته است.اول زبان ساده و بی پیرایه و عاری از توصیفات و تشبیهات مغلق که بعضی ها به جهت اظهار فضل مورد استفاده قرار میدهند.دوم نوعی ایجاز و خلاصه گوئی که در ترکیب با هم اثر جذابی پدید می آورد.سوم نگاه تیز بین و انتقادی که سعی دارد پیامی را به مخاطب القا کند.با این حساب نویسندهء محترم نصف بیشتر راه تکاملی خود را طی کرده است.الآن می ماند زبان و سبک ویژه و نوعی متفاوت نمائی که موجب افتراق نوشته های ایشان از آثار مشابه شود.و این حاصل نمی آید جز با جسارت بیشتر و خطر کردن در این مسیر.بویژه اینکه ایشان پشتوانه قوی و دست ناخورده از فولکولور آذربایجان دارد که از کودکی با آن مانوس بوده است.

یک مسئله مهم هم فکر می کنم بندهای شروع داستان باشد که بسیار بااهمیت است و هرچه نویسنده در گزینش و صحنه سازی ابتدای داستان زیت فکرت بیشتری بسوزاند ارزش دارد.به عنوان مثال داستانابله شاهکارداستایوسکی  با توصیف یک ترن که به مقصد رسیده است و گفتگوی چند مسافران شروع می شود و با چند دیالوگ ساده ولی موجز تصویری ملموس و قابل تجسم  از شخصیتهای داستان را ارائه می کند.

در خاتمه برای این نویسنده ژرف اندیش و خلاق آرزوی موفقیت بیشتری دارم.

 


نویسنده:
 نازنین ( برگ بی برگی)

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 10:57

وب سایت

 

نویسنده: مصطفی

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 11:23

سلام جناب دکتر راثی پور

استفاده کردم
 

نماز و روزه هایتان مقبول درگاه الهی ///التماس دعا

وب سایت

 

نویسنده: مهدی فر زه

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 12:6

سلام . 

از اینکه این کتاب را معرفی و نقد کرده اید سپاس گزارم . موفق باشید .

وب سایت

 

نویسنده: ..

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 12:8

سلام استاد 

خصوصی را چک کنید.

 

نویسنده: طاهره دررودی

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 13:10

سلام وخسته نباشید:

از اینکه یک کتاب معرفی کردید ممنونم
 

وب سایت

 

نویسنده: قلم

پنجشنبه 5 شهریور1388 ساعت: 17:43

سلام جناب راثی‌پور

خواندم و پیوند روزانه دادم.

زنده باد

 

نویسنده: احمد

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 4:14

سلام بر شما
داستان جالبی بود و تحلیل شما جالب تر.
این داستان مرا یاد خاطره ای انداخت... در دوران دانشجویی دوستی داشتیم که هر وقت در اتاقمان سفره پهن می شد حاضر می شد و می گفت من همراهی تان می کنم و البته حسابی همراهی مان می کرد! تا جایی که دیگر می گفتیم شما بخور ما همراهی ات می کنیم. البته دوست نازنینی بود و با یکدیگر مزاح می کردیم.

وب سایت

 

نویسنده: لطف الله

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 8:42

استاد شما همیشه
مرا شرمنده می کنبد. قربان مرام و معرفتت.

وب سایت

 

نویسنده: سویدا

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 11:9

سلام و طاعات مقبول.
موافقم. این توجه به"حقیقتی که از آن نشات می گیرد....." در سینما هم به نظرم در سینما هم اینگونه است. که بیشتر در آثار کسانی مثل کیانوش عیاری و فیلم نامه های ملموسش دیده میشه.
 
سبز باشید.

 

نویسنده: فریاد یا سکوت

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 13:55

سلام دوست من 
ممنون که مطالب رو در اختیار قرار دادین
 

من خودم از داستانهایی که اغراف های به جا صورت گرفته لذت می برم البته اغراق ها در خیلی مواقع باعث ثبت مطلب به طور خاص در ذهن می شه
 
پس با نظر شما که فرمودید دیکتاتوری نویسنده نیست موافقم
 
در واقع نویسنده با این کار می خواد مطالب مد نظر خودش رو توی ذهن آشفته ی خواننده جا بده و این کار را با درشت نمایی و قرار دادن حوادث زیر ذره بین انجام میده
 

راستی اگه بد گفتم خوشحال می شم بهم بگید
 
موفق باشیدو پایدار

وب سایت

 

نویسنده: فریاد یا سکوت

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 13:56

منم با چند تا از هایکو هام منتظر نظرات زیبای شما هستم .....
البته اگر حوصله ای بود و قابل دونستید

وب سایت

 

نویسنده: مسعود ناظم رعایا

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 14:59

با سلام و عرض ادب.حق با شماست.اصلا امروزه شاخه ای در ادبیات داستانی و در شعر هم داریم که نویسنده را از خلال نوشته ها و شعرهایش روانکاوی می کنند.از محبتتان بر صهبای شیدایی نیز مانند همیشه ممنونم.تا نوشتاری دیگر بدرود

وب سایت

 

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 15:11

سلام بزرگوار
من هم از آشنایی با وبلاگ شما خیلی خوشحال شدم.قسمتی از مقالات و اشعار شما را هم مطالعه کردم و حقیقتا استفاده زیادی کردم.
امیدوارم من هم بتوانم از نظرات ارزشمند شما بهره مند شوم.
اگر اجازه می فرمایید وبلاگ شما را در لیست پیوند ها قرار دهم.
برقرار باشید

وب سایت

 

نویسنده: خلیل جلیل زاده

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 15:53

سلام .خوب بود وخوب بررسی واظهار نظرکردید.لایه هاراگوییدرنقدداستان شناخته اید .کمی تفکیک شده وریزتر بنویسید یاواضحتربگویم .سعی کنید نمونه هایی ازداستان بیاورید .جاهای که فراترازنویسنده هستید به عنوان منتقد وشارح اثرازآناتومی وجزئیات دیالوگ وپیکره وسایرعناصرداستانی به بطالت نگذرید.نوآوریها،ضعفهاونقاط قوت رایادآورشوید .ظریف پردازیهاراذکرکنید وسایراصولی که خودقطعا بهترازمن می دانید .ولی الگوهاراهرگزفراموش نکنید .من باید بدانم به عنوان یک خواننده فرضا آقای شیرین زبان درچه سبک وژانرخاصی سیرمی کند.تابع چه کلیشه هاوخارق کدام عادات است که دردیگران یافت می شود ولی در شخصیت اثر وجود ندارد .ارائه ی نقاط بهبود سخت است زیرامنتقد نباید اهل نسخه پیچیدن باشد .همان کاری که خوشبختانه شما نکرده اید ولی احساس می کنم کمی بیشتر وتیزبینانه تربنگرید وبادیالوگ وتوصیفها وبرشها ی موردنظرتان بنویسیبیشتر قابل فهم وارجاع به داده های پیشین وتجربی مخاطب خواهد بود .می آیم ومی خوانمت .نوشدی بازخبرم کن 

 

نویسنده: یادداشتهای یک معلم

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 19:1

مطلب جالبی بود . وبلاگ زیبایی داری

وب سایت

 

نویسنده: رضا

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 19:11

دوستان در ایران آز رفتن به وبلاگ آقای آبطحی خودداری فرمائید.

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: آذرین

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 20:58

وب سایت

 

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 21:9

سلام
ممنون.من هم شما رو لینک کردم
برقرار باشی

وب سایت

 

نویسنده: حضرت خضر

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 23:30

جالب بود

وب سایت

 

نویسنده: آشنای دیار

جمعه 6 شهریور1388 ساعت: 23:37

درود بر دوست گرامی 
در بخش نظرات به یادت افتادم ، مطالب پربارت در خور استفاده و تقدیر است
 
برقرار باشید
 

وب سایت

 

نویسنده: خورشید

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 2:51

درود
استاد گرامی! بسیار سپاسگزارم از اینکه من را به خواندن نوشته های آموزنده خود فرا می خوانید، باز هم خیلی چیزها یاد گرفتم، برای نمونه:
"...تحمیل هیچ اراده و فکری به اذهان جامعه مقدور نمی شود جز اینکه با نمودن مابه ازائی از بازخوردها و دورنما ئی از رفتارها مخاطب را به تفکر واداریم و او را فعالانه به تغییر در مناسبات اجتماعی خود تشویق کنیم و کاربرد طنز اجتماعی در این زمینه است. یک طنز اجتماعی موفق،بیشتر از آنکه حکم دارو درمانی را داشته باشد حکم رفتار درمانی را داردکه مشارکت فعالانه بیمار خود را می طلبد."
××××××××××××××××××××××
این بار با "یک بوس کوچولو" آمده ام
شاد و پیروز و تندرست و نویسا باشید
بدرود

وب سایت

 

نویسنده: عبدی

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 8:33

سلام دوست گرامی
ممنون که مرا با انواع نوازش و محبت خود مشعوف فرموده اید ضمنا تاآنجا که مقدور بود وب زیبا و مفیدت را خواندم و از آن بهره بردم امیدوارم آینده نیز وبلاگ مرا از تیمن خاک قدومت محروم ندارید

وب سایت

 

نویسنده: توتقون

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 9:57

سالام دوقتور راثی پور؛ "گوزگو"یه باش وورمانیزدان دولایی منت دارام و بارلی سیته نیزدن ایسه اولدوقجا باریندیم دوغورداندا بئله اولمالی دیر بیز دوقتور راثی پورکیمی بیلگین لریمیزه گووه نمه لییک. آرتیرمالییام کی؛ سیته نیزی باغلانتیلاریمین جرگه سینه آرتیردیم. ساغ اولون .

وب سایت

 

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 11:23

سلام
وبلاگ ادبی طرفه بروز شد.
با مقاله ای پیرامون مقایسه شاعران بزرگ پارسی منتظرم.

وب سایت

 

نویسنده: فرشید

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 12:23

داستان جالبی بود
اما جالب تر و زیباتر "صدای باد ویرانی" بود.

...
-و ... روضه هابیل
..
تابعد...

وب سایت

 

نویسنده: سینا سرکش

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 15:10

سلام 
سپاس از حضورتان

وب سایت

 

نویسنده: دست خیال

شنبه 7 شهریور1388 ساعت: 16:57

متاسفانه چند ماهی است از خواندن داستان محروم مانده ام.

وب سایت

 

نویسنده: خوشه چین

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 0:2


1984 رو خوندی؟

وب سایت

 

نویسنده: صورت پیوند جهان

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 2:47

فراخوان دهمین جشنواره سراسری شعرعلوی
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران مفتخر است، در سال اصلاح الگوی مصرف، برای دهمین سال میزبان نغمه سرایان بوستان علوی باشد. به این منظور از شاعران گرانقدر سراسر کشور دعوت می شود تا با ارسال آثار ارزشمند خویش بر غنای این رویداد بزرگ فرهنگی بیفزایند.
 

متن کامل فراخوان را می توانید در وبلاگ دبیرخانه ملاحظه فرمائید.
 
با سپاس و احترام.

وب سایت

 

نویسنده: mostafa

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 11:37

با سلام
خوشحالم از این آشنایی
اگه دوس داشتی بیا سراغم
نرم و آهسته...

وب سایت

 

نویسنده: فرزانه

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 13:31

با سلام 
داستان مورد اشاره شما را نخوانده ام ولی با عزیز نسین و نوشته هایش آشنا هستم
 
من هم متن صمیمی و رک او را از تلخی به طنز هم پهلو می زند بسیار دوست دارم
 
اگر این نویسنده هم به نثر او نزدیک شود کارهایش حتماً خواندنی اند

وب سایت

 

نویسنده: جلیل زاده

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 17:26

بابلوروماهسویه نوشدم 
بیا
 
www.shoolan.blogfa.com
مدادومدار منتظر حضورشماست

 

نویسنده: ناهید

یکشنبه 8 شهریور1388 ساعت: 21:11

سلام استاد 
قدم رنجه کردید
 
خوشحال شدم
 
قبول حق انشاالله
 
التماس دعا از شما

 

نویسنده: یافته ها ودریافته ها

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 0:15

سلام و عرض ارادت
نقد موشکافانه ای بود. تلاش فرهنگی و ادبی شما درخورستایش است.

وب سایت

 

نویسنده: ضیاء مصباحی

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 1:17

سلام بر استاد گرانقدر ممنون ازحضور سبزتان ولطف بیکران باز وهمیشه منتظرم
مانا باشید

وب سایت

 

نویسنده: رضا

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 2:8

سلام . جنایت دیگر آز کودتادچیان. این بار دختر 17 ساله فرزند یک جانباز جنگ.

وب سایت

 

نویسنده: فرید صلواتی

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 13:33

محمد رضای عزیز سلام.نهم شهریور روز جهانی وبلاگ ، بر شما هم وبلاگی خوبم گرامی باد 

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: علی(وبلاگ ادبی طرفه)

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 14:25

سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات
وبلاگ ادبی طرفه به روز شد.با زندگی نامه شاعری که در تمام مدت زندگی عشق یک لحظه او را رها نکرد منتظرم

وب سایت

 

نویسنده: آذرین

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 17:56

سلام 

گفتم نگاهی بکن به کامنتها و آنها را پس و پیش کن تا به این برسی .

اینکار را نکردی ........

حالا خودش آمد پیش شما
 

تقدیم به راثی پور عزیز
 

نگر کردم به اشعارت فراوان ..

چه دیدم ، دیده ام را کرده تابان .
 

به راثی داده است آن پاک یزدان ..

نمودی از حمّیت ، عشقِ شایان .

 

نویسنده: ali Ra30pour

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 18:56

خدای خوب و خدای بد بر بالای کوه با هم روبرو شدند.
خدای خوب گفت"روزت به خیر برادر.
 
خدای بد پاسخی نداد.
 
خدای خوب گفت"امروز سر دماغ نیستی؟"
 
خدای بد گفت"نه زیرا این روزها غالباً مرا به جای تو
 
می گیرند و به نام تو می خوانند و با من چنان رفتار
 
می کنند که انگار من توام.این مرا خوش نمی آید."
 
خدای خوب گفت"ولی مرا هم به جای تو گرفته اند و به
 
نام تو خوانده اند."
 
خدای بد به راه افتاد و رفت ، دشنام گویان به بلاهت انسان.
از کتاب"دیوانه" اثر زیبای "جبران خلیل جبران".............

 

نویسنده: علی راثی پور

دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 19:15

سلام عمو جان آدرس زیر وبلاگ جدید من است:
http://www.alirasipour.blogfa.com/

 

نویسنده: صالحه وهاب واصل( اسم شعری واهب)

سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 0:41

محترم رائی پور سلام !
خوشحال خواهم شد اگر وبلاگم را در جملۀ پیوند های تانشامل سازید
واگر خواسته باشید من هم شما را لینک میکنم
 
موفق باشید

صالحه
 

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: علی راثی پور

سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 8:47

سلام عموی محترم ممنونم که به وبلاگ من سر زدید وآنرا در پیوندهایتان قرار دادید.به امید موفقیت بیش از پیش شما!!!!!به shimen نیز سلام رسانده و از بابت کامنت عالی ایشان از جانب من تشکر کنید......

وب سایت

 

نویسنده: قلم

سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 9:46

سلام جناب راثی‌پور عزیز
چوبکاری می‌فرمایید!
شما نسبت به بنده بسیار لطف دارید.
این محبت متقابل است و بنده هم به نوبه‌ی خود بسیار خوشحالم ازین‌که با شاعر بزرگوار و دانشوری چون شما باب آشنایی یافته‌ام.

زنده و پاینده باشید

وب سایت

 

نویسنده: سهراب ساعی

شنبه 14 شهریور1388 ساعت: 17:46

سلام جناب راثی پور عزیز و گرامی
مرا به جهت تاخیرم ببخشایید
این روزها به شدت گرفتار بودم و هستم و مجالی نمیداد که به دوستان بزرگواری مثل شما سر بزنم.ممنون که خبرم کردید
مقاله زیبایتان را خواندم و بسیار استفاده بردم.
از عزیز نسین یاد کرده بودید داستانهای فراوانی از ایشان خوانده ام .داستانهایی به شدت گیرا و جذاب با طنزی خاص خود که آدمی را به اشتیاق برای خواندن این داستانها وادار میکرد.
حقیر داستانهای آقای شیرین زبان را نخوانده ام اما با برداشتی که از مقاله شما کردم داستانهای ایشان تمی جامعه پسند دارد که از واقعیتهای روزمره جامعه ما و آدمهای دور و اطراف ما برگرفته شده و به نظر من داستان هرچه به بطن جامعه نزدیکتر باشد گیرایی بیشتر و مخاطب فراوانتر دارد و از خواندن آن مخاطب سر ذوق می آید.مخصوصا اگر طنزی هم چاشنی آن باشد.اگر داستانهای ایشان شبیه داستانهای عزیز نسین باشد که فکر مینکنم بسیار باید خواندنی باشد.
ممنون و موفق باشین.

نظرات 2 + ارسال نظر
hossein arezu سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://h-arezoo.blogfa.com

yasha Dr.

مهدی فر زه یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://jametajali.blogfa.com/

سلام .

موفق و سلامت باشی شاعر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد