۱
ملا پناه واقف یکی از شاعران قرن 12 آذربایجان بود که در دربار ابراهیم خان حاکم شهر شوشا(شیشه )خدمت می کرد.یکی از دلائل تشدید دشمنی میان ابراهیم خان و آقا محمد خان قاجار اشعار هجو آمیزی بود که این شاعر برای خان قاجار سروده بود.
وقتی خان قاجار شهر شیشه را در محاصره گرفته بود دستور می دهد بر کاغذی این شعر را بنویسند و به خیمه ابراهیم خان پرتاب کنند:
ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد
تو ابلهانه بگیری به شهر شیشه حصار
ملا پناه وقتی این شعر را می شنود دستور می دهد این شعر را در جوابش بنویسند و به اردوی آقا محمد خان پرتاب کنند:
گر نگه دار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد!
پس از پیروزی آقا محمد خان و تسلیم حاکم شوشا چون ملا پناه را به محضر خان قاجار می آورند هرچه بزرگان شفاعت می کنند افاقه نمی کند و شاه حکم به قتل ملا پناه می دهد.در این میان یکی از درباریان با اصرار از ملا پناه می خواهد که لااقل شعری فی البداهه در مدح خان قاجار بگوید تا از خونش در گذرد.
برای لحظاتی سکوت حکم فرما می شود و ملا پناه که مستاصل به شاه نگاه می کند چنین می گوید:
نه فضل ترا که مدح عالیت کنم
نه فهم ترا که حرف حالیت کنم
نه ریش ترا که ریشخندت سازم
نه ....ترا که ......مالیت کنم.
آقا محمد خان با شنیدن این شعر نمی تواند جلوی خنده خود را بگیرد و از تقصیر شاعر می گذرد!
2
لعلی حکیم یکی از نخستین پزشکان آشنا به علوم جدید زمان قاجار بود که در عین حال طبع بسیار لطیفی داشت و در سرودن اشعار طنز آمیز از اساتید فن بود.و بخاطر حرفه اش همیشه شبها بر درخانه اش چراغی می افروخت تا چنانکه بیماری بطور اضطراری مراجعه کند مورد مداوا قرار گیرد.
در یکی از شبهای سرد زمستان تبریز که ایشان با سروصدای کوفتن در از خواب بیدار شد حاج نظام العلما را دید که می گوید:
جناب حکیم مصراعی به ذهنم رسیده که از سر شب تا به حال هرچه فکر می کنم نمی توانم کامل کنم و به خاطر آن خوابم هم نمی آید.
حکیم پرسید: حالا بخوان ببینم چه نوشته ای؟
نظام العلما گفت:
شیطان لعین رانده ز درگاه خدا شد
حکیم که بسیار عصبانی شده بود گفت پس اینرا هم اضافه کن:
آمد به زمین حاج نظام العلما شد.
3
به مناسبت بزرگداشت استاد شهریار در تبریز مراسمی گرفته بودند و امام جمعه وقت تبریز جناب ملکوتی که گاها از فرط سادگی مسئله ساز می شد قرار شد جلسه را با سخنانش افتتاح کند.
ایشان سخنانش را با این آیه که تقریبا خواندنش در آن شرایط چندان مناسب نبود شروع کرد:
الشعرا یتبعهم الغاوون.الم تر انهم فی کل واد یهیمون و انهم یقولون ما لا یفعلون
پس از صحبت ملکوتی استاد میکروفون را در دست گرفت و گفت:
همان طوری که حاج آقا فرمودند شعرا کسانی هستند که گمراهان از ایشان تبعیت می کنند.پس لاجرم حاج آقا و این دم و دستگاه هم جزو گمراهان هستند که این مراسم را بخاطر بزرگداشت من شاعر ترتیب داده اند!
از ذکر این نکته ها استفاده کردیم . امید می رود ما را از این نکته های آموزنده بی نصیب نفرمائید .
کمترین- همراز
selam Dr.yasha
سلام

شما سرور ما هستید
ما بیشتر
حکایت دلنشینی بود
دل زیبای شما شاد بادا
سلام و درود استاد بزرگوار ....
از خواندن این لطلیف زیبا بی نهایت لذت بردم ....سپاس
سلام و درود استاد بزرگوار ....
از خواندن این لطلیف زیبا بی نهایت لذت بردم ....سپاس
(عذر میخواهم که در نظر قبل نام را فراموش کردم)
جناب راثی محترم. انسان در قبال اعمال خویش مسوول است و نوشته ها نیز جزیی از اعمال اند .این چیزی که درباره استاد شهریار و آقای ملکوتی نوشته اید دروغ محض است - شاید شما هم شنیده اید از کسی . ولی از فردی که اهل شعر و ادبیات و ادب است انتظار این نیست که شنیده های دروغ خویش را مکتوب فرماید- روابط استاد شهریار و آقای ملکوتی بسیار دوستانه بود و حتی شهریار شعری نیز در مدح ایشان گفته : آیت الله ملکوتی منه بذل ائیله دی خاتم / او سخاوتله کی مولا اوزیگین سائله وئردی .... در برخی نوشته های دیگرتان نیز تامل فرمایید مثل مبالغه بیش از حدی که درباره یک شاعر متوسط تبریزی کرده اید ...سلامت و موفقیتتان را آرزومندم و امیدوارم از نوشته ام نرنجید . با پوزش
سلام بر دوست عزیز ناشناس.ممنون از دقت نظرتان.
حقیقتش را بخواهید به هیچ وجه از انتقاد نمی رنجم و نمی خواهم سر سوزنی کسی از نوشته هایم دلگیر شود.
اتفاقا جناب ملکوتی را یکی از معدود روحانیون واقعا صالح و روحانی می دانم که خواه نا خواه آستینش از آلودگی های حکومتی ژاکیزه ماند.
در باب آن حکایت مذکور که از چند منبع موثق شنیده ام چیزی نمی توانم بگویم جز اینکه وقتی چیزی در افواه عام ساری و جاری می شود خواه نا خواه رنگ واقعیت می گیرد.
همان طور که در خود متن اشاره کرده ام منشاء بسیاری از این طنز ها روح ساده و بی آلایش آیه الله ملکوتی بود
با تشکر از شما
سلام علیکم استاد . چه پست زیبایی بود !
دلبستگیِ به یار را می فهمیم
درد و دل بی قرار را می فهمیم
یک عمر اسیر صف نانیم آقا
ما معنی انتظار را می فهمیم !
دهرویه
با معرفی شاعر دیگری از قرن چهارم و یک رمان ، بروزم .
خداوند نگهدار شما انشاله
سلام و ابراز احترام
خوب نکات زیبا رو دستچین می کنین هزاران سپاس .خیلی خوب بود دستتون درد نکنه.
و اما بنده صاحب نظر نیستم و احساسم رو ابراز می کنم . طنز یکی از جلوه های ظریف و لطیف هنره . متاسفانه بخاطر تندخویی
که روی دیگر سکه ی تعصب افراطیه برخی طنز ساده و لطیف رو هم بد می بینند و اونو بد تعبیر می کنند. من فکر می کنم اگر من نوعی درونی مثبت و پاک داشته باشم در دیگران و کارهاشون نکات مثبت و زیبا جستجو می کنم نه اینکه فورا دنبال بهانه جویی و. اعتراض باشم . مثل اون داستان که حضرت عیسی (ع) چون ذات زیبایی داشت از دیدن جسد سگ به سپیدی دندان سگ و زیباییش اشاره کرد ولی همراهانش همه به بوی بد اشاره کردند. امیدوارم در کار شایسته ای که در پیش گرفتین موفق باشید . این وبلاگ گل نداره تقدیم کنم . قربان شما
سلام آقای دکتر.
خواندم و هم لذت بردم و هم استفاده. قند و پند را با هم داشتند.
بنده هم بسیار مشتاق دیدار شما هستم. به امید آن روز.
پاینده باشید.
سلام
خیلی جالب بود!دستتون درد نکنه به خاطر گزینش خوبتون .
سلام استاد
سپاسگزارم .
سلام
با نقد غزلی از منوچهر مرادی به روزیم
تشریف بیاورید
سلام جناب راثی پور
حکایات جالبی بود. اولی را قبلاً خوانده بودم، با تفاوتهایی. اما دو حکایت بعدی تازگی داشت. دست مریزاد.
سلام. الآن متوجه شدم مرا با عنوان «اسژریجو» لینک کردهاید. لابد منظور «اسپریچو» بوده. اسپریچو یک پرنده نحیف است و معمولاً از این بلاها سرش میآید!
سلام استاد عزیزم . یه بار دیگه این داستان لعلی حکیم رو خوندم و خندیدم . یاد داستانی افتادم که پدرم از قول یکی از نشریات سال های دور نقل می کنند : روزی یک بازرس عالیرتبه ی وزارت آموزش و پرورش که جزو رجال زمان شاه بود و امیرالحاج بود و مرتب زائر به حج میبرد در خاطراتش نوشت که برای بازرسی به یه مدرسه رفتم و سوال کردم که چه کسی می تونه یه شعر از شیخ اجل سعدی برام بخونه .دانش آموزی دستش رو بلند کرد من هم گفتم آفرین بخوانید. فورا بلند شد و صاف ایستاد و مستقیم در چشم من نگریست و خواند :
حاجی تو نیستی حاجی شتر است
زانکه بار می برد و خار می خورد
بهش گفتم فلان فلان شده سعدی این همه شعر داره همین یکی یادت بود ؟؟؟
شاداب بمانید .
درود بر شما.
لذت بردم و اوقات خوش شد.
تندرست باشید
سلام برشما.
من شاعر نیستم اما خواندن آثار شاعران و نویسندگان خوبی چون شما برایم لذت بخش و سرور آفرین است.
شاد باشید.
خدا بازهم اغامحمدخان رابیامرزاد اگردیکتاتوران زمان بودند نه به صغیررحم می کردندنه به کبیر