آموزنده بود

1.لباس خیس
عمربن عبدالعزیز در زمان خلافت خویش روزی بالای منبر مشغول سخنرانی بود.در خلال سخن گفتن وی مردمی که پای منبر بودند می دیدند خلیفه گاه به گاه دست می برد و پیراهن خویش را حرکت می دهد .این حرکت موجب تعجب حضار و شنوندگان می شد و همه از خود می پرسیدند:چرا در خلال سخن گفتن دست خلیفه متو جه پیراهنش می شود و آن را حرکت می دهد؟مجلس تمام شد و به آخر رسید. پس از تحقیق معلوم شد که خلیفه برای رعایت بیت المال مسلمین و جبران افراط کار هایی که اسلاف و پیشینیان وی در تبذیر و اسراف بیت المال کرده اند یک پیراهن بیشتر ندارد و چون آن را شسته پیراهن دیگری نداشته است که بپوشد ناچار بلافاصله پیراهن را پوشیده است و اکنون آن را تکان می دخد تا زور تر خشک شود
2. حقوق کارمندان !
در زمان زمامداری میرزا حسن خان وثوق الدوله وضع مدارس و وزارت معارف آشفته و پریشان بود. حقوق کارمندان دولت و مخصوصاً معلمان چندین ماه به تأخیر میافتاد و آنان غالباً برای گرفتن حقوق خود ناچار به اعتصاب میشدند.یک بار ظریفی این بیت را طی نامهای برای نخست وزیر فرستاد:
بهار و خزان رفت و دی میرسد / ندانم حقوقات کی میرسد؟
وثوق الدوله که شاعر نیز بود در ذیل نامهاش نوشت:
حقوقـــات نصفش حوالـــه شده بقیه به اقساط هی میرسد.
منبع: هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، ص 198
3. ناصرالدین شاه و کریم شیره ای و ابلهان تهران
ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را بنویس ! کریم گفت به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی ! شاه به کریم شیره ای قول داد . کریم در اول لیست اسم ناصرالدین شاه را نوشت ! ناصرالدین شاه عصبانی شد و خطاب به کریم گفت : اگر ابلهی و حماقت مرا ثابت نکنی میر غضب را احضار می کنم تا گردنت را بزند ! کریم گفت : مگر تو براتی پنجاه هزار تومانی به پرنس ملکم خان نداده ای که برود در پاریس آن را نقد کند و بیاورد؟! ناصرالدین شاه گفت : بلی همین طور است . کریم گفت : من تحقیق کرده ام ، پرنس همه املاک و اموال خود را در این مملکت نقد کرده و زن و فرزند و دلبستگی هم در این دیار ندارد ،اگر آن وجه را به دست آورد و دیگر به مملکت برنگردد و تو نتوانی به او دست یابی چه می گویی!؟ ناصرالدین شاه گفت : اگر او این کار را نکرده و آن پول را پس از بیاورد تو چه خواهی گفت: کریم شیره ای گفت : آن وقت نام شما را پاک می کنم و نام او را در اول لیست می نویسم
.لباس خیس
عمربن عبدالعزیز در زمان خلافت خویش روزی بالای منبر مشغول سخنرانی بود.در خلال سخن گفتن وی مردمی که پای منبر بودند می دیدند خلیفه گاه به گاه دست می برد و پیراهن خویش را حرکت می دهد .این حرکت موجب تعجب حضار و شنوندگان می شد و همه از خود می پرسیدند:چرا در خلال سخن گفتن دست خلیفه متو جه پیراهنش می شود و آن را حرکت می دهد؟مجلس تمام شد و به آخر رسید. پس از تحقیق معلوم شد که خلیفه برای رعایت بیت المال مسلمین و جبران افراط کار هایی که اسلاف و پیشینیان وی در تبذیر و اسراف بیت المال کرده اند یک پیراهن بیشتر ندارد و چون آن را شسته پیراهن دیگری نداشته است که بپوشد ناچار بلافاصله پیراهن را پوشیده است و اکنون آن را تکان می دخد تا زور تر خشک شود
2. حقوق کارمندان !
در زمان زمامداری میرزا حسن خان وثوق الدوله وضع مدارس و وزارت معارف آشفته و پریشان بود. حقوق کارمندان دولت و مخصوصاً معلمان چندین ماه به تأخیر میافتاد و آنان غالباً برای گرفتن حقوق خود ناچار به اعتصاب میشدند.یک بار ظریفی این بیت را طی نامهای برای نخست وزیر فرستاد:
بهار و خزان رفت و دی میرسد / ندانم حقوقات کی میرسد؟
وثوق الدوله که شاعر نیز بود در ذیل نامهاش نوشت:
حقوقـــات نصفش حوالـــه شده بقیه به اقساط هی میرسد.
منبع: هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، ص 198
3. ناصرالدین شاه و کریم شیره ای و ابلهان تهران
ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را بنویس ! کریم گفت به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی ! شاه به کریم شیره ای قول داد . کریم در اول لیست اسم ناصرالدین شاه را نوشت ! ناصرالدین شاه عصبانی شد و خطاب به کریم گفت : اگر ابلهی و حماقت مرا ثابت نکنی میر غضب را احضار می کنم تا گردنت را بزند ! کریم گفت : مگر تو براتی پنجاه هزار تومانی به پرنس ملکم خان نداده ای که برود در پاریس آن را نقد کند و بیاورد؟! ناصرالدین شاه گفت : بلی همین طور است . کریم گفت : من تحقیق کرده ام ، پرنس همه املاک و اموال خود را در این مملکت نقد کرده و زن و فرزند و دلبستگی هم در این دیار ندارد ،اگر آن وجه را به دست آورد و دیگر به مملکت برنگردد و تو نتوانی به او دست یابی چه می گویی!؟ ناصرالدین شاه گفت : اگر او این کار را نکرده و آن پول را پس از بیاورد تو چه خواهی گفت: کریم شیره ای گفت : آن وقت نام شما را پاک می کنم و نام او را در اول لیست می نویسم
برگرفته از کتاب هزار دستان نوشته اسکندر دلدم
4. دو حکایت از سواد دولتمردان قاجار
لیست سویل
در دورهی اول مجلس شورای ملی، در هنگام تنظیم بودجهی مملکتی، چون غالباً صحبت از حقوق دربار و مقام سلطنت میشد اصطلاح «لیست سیویل» که یک اصطلاح فرانسوی است دائماً از دهان وکلا خارج میگردید.
میرزا محمد علی خان قوام الدوله تفرشی وزیر مالیه، مدتها بدون آنکه به روی خود آورد که معنی این کلمه را نمیداند در مباحثات شرکت جست. ولی بالاخره طاقتش طاق شده، سر به گوش وثوق الدوله، یکی از وکلای آن دوره گذارد و گفت: فلانی، این ریش و سبیل چه معنایی دارد؟ من از مصطفی هم پرسیدم، او هم ندانست.
مقصود از مصطفی فرزند او بود که بعدها به دوام الدوله معروف شد و به زبان فرانسه آشنایی داشت.
5.افعال بی قاعده:
مخبر السلطنه نوشته است: در باب مدارس جدید همیشه با اتابک – میرزا علی اصغر خان – مجادله داشتم. یک روز به اصرار به مدرسهی علمیهشان آوردم. از شاگردان سؤالات شد. مؤدب الدوله در معرفی شاگردی گفت: افعال بی قاعده (زبان فرانسه) را خوب فرا گرفته است.
اتابک گفت: خوب بود افعال بی قاعده را در خارج مدرسه میآموخت
6.خشونت آقا محمد خان
آورده اند که: گاهی آقا محمد خان غش می کرد و در آن وقت هوش و حواسش را از دست داده و بیهوش می شد. اتفاقاً روزی در اطراف کرمان و در حین شکار از جماعت دور افتاده و اسبش در باتلاقی فرو رفت و در این هنگام دچار غش شد. در همین وقت یکی از غلامان او سر رسید و خان را از گل بیرون کشید و بالای سرش ایستاد تا به هوش آمد. آقا محمد خان چون به هوش آمد ابتدا از دیدن وی بالای سرش دچار هراس شد، اما وقتی متوجه موضوع شد، از وی تشکر کرده وعده ی انعام به او داد. و به وعده ی خود نیز وفا کرد. اما گویا غلام آن پاداش را در برابر آن خدمت ناچیز دانسته و برای همین هر وقت به حضور شاه می رسید مدام به صورت خان نگاه می کرد. تا بالاخره خان غضبناک شد و دستور داد تا چشمهای وی را کور کردند. اما بعد از کرده پشیمان شد و دستور داد تا حقوق وی را دو برابر کردند و برای بقیه ی عمر نیز او را از خدمت معاف کردند.
7.خست آقا محمد خان
نوشته اند که: وقتی به دلیل خطایی جزیی حکم کرد که گوش مرد فقیری را ببرند و بعد شنید که بیچاره به میر غضب می گفت که اگر همه ی گوشش را نبرد چند قرانی به او خواهد داد. آقا محمد خان وی را صدا زد و گفت که اگر مبلغی را که به میر غضب پیشنهاد کرده ای دو برابر کنی و به خود من بدهی من ترا می بخشم. بیچاره دهقان فکر کرد که خان شوخی می کند و او را بخشیده است. برای همین جلوی خان به خاک افتاد و پس از تشکر قصد رفتن کرد. اما هنوز قدمی برنداشته اطرافیان شاه به او فهماندند که این خواسته ی خان شوخی نبوده و وی باید آن مبلغ را بپردازد.