

وضعیت سیاسی و فرهنگی شوروی در زمان حکومت استالین با توجه به جوّوحشتبار و فضای مسدودی که داشت از دیر باز مورد توجه علاقه مندان تاریخ بوده و برای اطلاع یافتن از این فضای غریب هرکتابی که در این زمینه به چاپ رسیده با اقبال گستردهء خوانندگان مواجه می شده است.و برای عده زیادی جالب بوده که چگونه به دنبال شعار های آزادی خواهی و برابری طلبی و حمایت از محرومان و مستضعفان پایهء بزرگترین دیکتاتوری تاریخ بنا می شود که با به کار انداختن ماشین کشت و کشتارامان را از افراد تحت سیطرهء خود می گیرد.
کتاب خاطرات بوریس با ژانف-منشی
مخصوص کمیتهء مرکزی حزب کمونیست-که پس از سرخورده شدن از مرام کمونیست از
این کشور گریخته و به غرب پناهنده می شود، می کوشد تا حدود زیادی به این
پرسش پاسخ دهد.
خاطرات باژانف با توجه
به مقام و شغل حساسی که داشته و وسواسی که در نگاشتن مطالب به خرج داده
یکی از دقیق ترین کتابهائی است که به تحلیل بی غرض رزیم کمونیستی می
پردازد.مولف کتاب را در زمانی نگاشته که بسیاری از همکارانش از مناصب
دولتی کنار کشیده اند و نسیم پروستریکا در شوروی وزیدن گرفته است لذا بیم
بازداشت و تعزیر همکاران او مرتفع شده است.ضمنا قلم شیوای دکتر عنایت الله
رضا که به ترجمهء این کتاب اهتمام ورزیده این کتاب را بسیار جذاب و
خواندنی کرده است.
وضعیت سیاسی و فرهنگی شوروی در زمان حکومت استالین با توجه به جوّوحشتبار و فضای مسدودی که داشت از دیر باز مورد توجه علاقه مندان تاریخ بوده و برای اطلاع یافتن از این فضای غریب هرکتابی که در این زمینه به چاپ رسیده با اقبال گستردهء خوانندگان مواجه می شده است.و برای عده زیادی جالب بوده که چگونه به دنبال شعار های آزادی خواهی و برابری طلبی و حمایت از محرومان و مستضعفان پایهء بزرگترین دیکتاتوری تاریخ بنا می شود که با به کار انداختن ماشین کشت و کشتارامان را از افراد تحت سیطرهء خود می گیرد.
کتاب خاطرات بوریس با ژانف-منشی
مخصوص کمیتهء مرکزی حزب کمونیست-که پس از سرخورده شدن از مرام کمونیست از
این کشور گریخته و به غرب پناهنده می شود، می کوشد تا حدود زیادی به این
پرسش پاسخ دهد.
خاطرات باژانف با توجه
به مقام و شغل حساسی که داشته و وسواسی که در نگاشتن مطالب به خرج داده
یکی از دقیق ترین کتابهائی است که به تحلیل بی غرض رزیم کمونیستی می
پردازد.مولف کتاب را در زمانی نگاشته که بسیاری از همکارانش از مناصب
دولتی کنار کشیده اند و نسیم پروستریکا در شوروی وزیدن گرفته است لذا بیم
بازداشت و تعزیر همکاران او مرتفع شده است.ضمنا قلم شیوای دکتر عنایت الله
رضا که به ترجمهء این کتاب اهتمام ورزیده این کتاب را بسیار جذاب و
خواندنی کرده است.
در فصول ابتدائی نویسنده از چگونگی وارد شدن خود به حزب می گوید در حالی
که نوجوانی بیش نیست.با این همه او شاهد اجحاف و حق کشی ماموران سازمان
چکا-سازمان امنیت شوروی –در آن زمان است.و روایت می کند که ماموران چکا
اختلافات شخصی را در کارهایشان دخالت داده و موجبات نارضایتی شدید را در
اوکراین-زادگاه نویسنده-فراهم آوردند.این مسئله چنان در سراسر شوروی تسری
می یابد که موجب بدنامی سازمان چکا شده لذا اسم آن تبدیل به سازمان گ
.پ.او می شود.
نویسنده
زمانی که در دفتر مرکزی حزب به کار گمارده می شود مصادف است با عارض شدن
سکتهء مغزی در لنین و ناتوانی او که وظایف خود را به استالین محول کرده
است..توصیفات او در مورد خصوصیات اخلاقی لنین و استالین جالب است.نظر او
در مورد لنین چنین است:
لنین اصولا به هیچ مرام اخلاقی پایبند نبود و اصول اخلاقی را متعلق به
طبقهء بورژوا می دانست.دلیل اینکه لنین پست دبیر کلی حرب را به استالین
واگذار کرد این بود که او در استالین هیچ ویژگی خاصی نمی دید که از جانب
او احساس خطر کند.عاملی که موجب برجسته تر شدن نقش استالین در بدنهء حزب
بود به قبل از روی کار آمدن بولشویک ها برمی گردد.زمانی که حزب در حال
مبارزه با رژیم تزار بود برای تامین هزینه های مالی خود محتاج پول بود و
استالین در این زمینه با دسته هائی از دزدان و راهزنان معروف قفقاز همدست
شده بود که به غارت ثروت طبقات متمکن می پرداخت.لنین هرچند زبانا این
اعمال را محکوم می کرد ولی این وجوهات را به مصرف اهداف حزبی می رساند.
به موازات شدت یافتن بیماری لنین بین افراد اصلی حزب که همانا
تروتسکی،استالین ، کامنف و زینوف می باشند اختلاف می افتد.کامنف و زینف
طرح وصیت نامهء لنین را که در آن به لزوم برکنار شدن استالین ازسمت
دبیرکلی تاکید شده را مسکوت می گذارند لذا تروتسکی و دارو دسته اش که با
استالین بر سرجانشینی لنین رقابت دارند از حزب اخراج می شود.کامنف و زینوف
بعدا توسط استالین مغضوب و سپس اعدام می شوند.باژانف شاهد آخرین گفتگوی
این دو با استالین است.کامنف به استالین می گوید آیا تو معنای وفاداری و
حق شناسی را درک می کنی؟استالین در جواب پکی به پیپش می زند و می
گوید:البته.این دواز بیماریهای مزمن سگها به شمار می رود.!
از دید گاه باژانف استالین از اصول اخلاقی و انسانی بی بهره بود و تنها
جنبهء رفتار انسانی که در او دیده مربوط به رفتار محبت آمیز او با دخترش
بوده است.
مولف تصریح می کند که استالین بسیار ساده زیست بود و علاقه ای به تجمل و
ثروت و دیگر لذایذ دنیوی نداشت.تنها معشوق او قدرت بی حد و حصر بود.
فصلی که مولف به شرح سرخوردگی خود از مرام کمونیست می پردازد بسیار جالب است.در سفری به نروژ که نویسنده سرپرستی
تیم اسکی را به عهده دارد متوجه می شود سردستهء تیم حریف که به قصد تمرین
با او به پیست اسکی آمده ،در آن ازدحام پالتوی گرانبهایش را در گوشه ای
گذاشته و روی آن یادداشتی می نویسد و با او به بالای تپه می آید ؛وقتی از
او می پرسد که آیا نگران دزدیده شدن پالتو نیستی ؟ جواب می دهد فقط می
ترسم آن را به اشتباه اینکه گم شده به بوفه تحویل دهند به خاطر همین نوشته
ام که من آنرا گم نکرده ام و موقع برگشتن برخواهم داشت.مولف هنگام برگشتن
به قصد امتحان یک لنگهء دستکش خود را در کوپهء قطار شوروی جا می گذارد و
به طرفه العینی دستکش دزدیده می شود!
باژانف در این سفر موفق به فرار از شوروی نمی شود چرا که با دختری بنام
هلنکا نرد عشق باخته است ولی بدلیل کارشکنی مامور صدور گذرنامه که با او
مشکل پیدا کرده است نتوانسته است او را با خود همراه سازد.و از آن می ترسد
که پس از فرار ،هلنکا به خشم و عقوبت دستگاه اطلاعاتی در آید.ناچار پس از
بازگشت که سم پاشی مامور صدور گذرنامه را ،دایر بر قصد فرار او خنثی شده
؛با دخترک ترک مراوده می کند تا با وجدانی آسوده قصد خود را عملی
کند.دخترک به عنوان انتقام جوئی او را به افکار ضد کمونیستی متهم کرده و
به محاکمه می کشاند.هرچند در محکمه با بهانهء انتقام جوئی و حسادت زنانه
این خطر را رفع می کند ولی سوئ ظن استالین را برمی انگیزد که دیگر به او
اجازهء سفر به خارج نمی دهد.وقتی از این طریق ناامید می شود در صدد فرار
از مرزها برآمده و یک یک مرزها را بررسی می کند و به نظرش راه ایران از
همه امن تر می آید.
مولف ابتدا به بهانهء خستگی از کار در پایتخت، به آسیای مرکزی منتقل می
شود و در ازبکستان تقاضای انتقال به ترکمنستان می کند،تا در پوشش یک شغل
بی اهمیت دفتری،به طرح ریزی فرار خود بپردازد.در این نقل مکان،ماکسیموف که
ماموریت راپرت دادن او را دارد ،همراه اوست.باژانف به بهانهء
شکار به اطراف مرز ایران نزدیک می شود و سعی می کند با راههای مربوط آشنا
شود.در یک نوبت که به شکار رفته ،یکی از مرزبانان به او تذکر می دهد که
مواظب باشد که داخل خاک ایران نشود.مولف از او می پرسدچرا از این مرز به
ایران فرار نمی کنند؟مرزبان جواب می دهد ما تا هر کجا ی داخل ایران می
توانیم برویم و فراریان را دستگیر کنیم .این مولف را مجبور می کند که
نقشهء فرارش را در موقع مناسبی عملی کند.در شب سال نو که مرزبانان مست از
شراب جشن به خوابی سنگین فرورفته اند ،بوریس از مرز رد می شود و همراهش
ماکسیموف از ترس اعدام و عقوبت با او همراه می شود.و برای اینکه بدست
مرزبانان نیفتد از راه کوهستانی و صعب العبور راه مشهد را در پیش گرفته و
شب را در هتلی در مشهد بیتوته می کند که متعلق به یک ارمنیست که بعدا
معلوم می شود جاسوس شورویست.صبح علی الطلوع توسط مامورین شهربانی دستگیر
می شوند و معلوم می شود که مدیر هتل شب هنگام قصد جانشان کرده بود که
اتفاقا با جلب توجه یکی از مامورین پلیس که در آن حوالی بود ناکام می
ماند.پس از ملاقات با استاندار،برای حفاظت از جانشان در نظمیه به سر می
برند .قرار می شود برای روشن شدن تکلیفشان به تهران برده شوند.براساس یک
تبانی جاسوسان انگلیس به جای تهران سر از سیستان و بلوچستان در می آورندو
ابتدا به هند و سپس به فرانسه نقل مکان می کنند.جالب این است که این فرار
مقارن حکمرانی پهلوی اول در ایرانست.اطلاعاتی که با فرار باژانف به بیرون درز میکند ارتباط تیمورتاش –وزیر دربار- رضاپهلوی با شوروی برملا می سازد.
مهمترین فصل کتاب،تحلیلهائیست که این کمونیست سابق از در خصوص پوچی این مکتب ارائه میکند
از نظر این تجدیدنظر طلب،دلیل برکشیده شدن امثال استالین ،ایرادات اساسی
مربوط ماهیت مکتب کمونیست است..رژیم کمونیستی وابسته به وجود یک دشمن فرضی
و خیالیست که با استناد به آن فرافکنی کرد و نا کارآمدی ها را به کارشکنی
دشمنان نسبت داد.همین تقسیم جامعه به پرولتر و بورژوا ،بین افراد احتماع
دودستگی ایجاد کرده و افراد را به خون هم تشنه می سازد.
باژانف معتقد است که بی پایه بودن فرضیه های مارکس و انگلس در همان دههء
اول حکومت لنین بطور آشکاری احساس شد. ولی با اصرار سران غیر منطقی و
انعطاف ناپذیراین رویه ادامه یافت.از دیدگاه باژانف حکومت شوروی به هیچ
وجه نمایندهء کارگران نبود بلکه فقط در پوشش نام کارگران ،دستآویز قدرت
نمائی عده ای جاه طلب شده بود.
باژانف عمر خود را وقف مبارزه با این حکومت مستبد و خودکامه کرد ولی نوشته
ها و تحلیل هایش در بازار هوچی گران سیاسی انعکاسی چندان شایسته نیافت.او
نتوانست سقوط این امپراتوری را به چشم خود ببیند ولی با فرارش ضربه ای
کاری به حیثیت این طبل توخالی وارد آورد .