.

.

.

.

غزل


گل باغ آشنائی تو کجا دمیده بودی

که در این خزان احساس، مرا ندیده بودی

تو چو لحظه ی طلوعی چو خیال ژرف آبی

به مخافت شب من تو فقط سپیده بودی

همه سو به شوق رفتم چه سراغها گرفتم

تو ولی ندیده از من به غضب رمیده بودی

نشگفت اگر نداری به من اعتماد باری

که به جای شهد تلخابه غم چشیده بودی

به فریب بسکه خستند دل تو اهل دعوی

طمع نوازش از همچو منی بریده بودی

قسمت دهم به باران و طراوت بهاران

که نمی شدی پشیمان چو مرا گزیده بودی

به عبث نمی نهفتی نظر عطوفتت را

اگر از سماجت من سخنی شنیده بودی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد