مرور زندگی و منش بازیگران عرصه سیاست بویژه حکومت قبلی که بدلیل از بین رفتن حساسیتهای ناشی از حب و بغض امکان طرح آزادانه تر انتقاد وجود دارد سرگرمی ارزشمندیست بویژه اگر نگارنده کتاب در کارش خبره باشد و فارغ از تعصبات کور تکه هائی از پازل حقیقت را به ما نشان دهد.
چه بسی می توان با خواندن فرازهائی از این کتاب و قرار گرفتن در متن پاره ای از رویدادها به بازسازی و تطابق آن با رویداد های زمان خود پرداخت و بر این مبنا خرد و عقلانیت زمامداران کنونی را به قضاوت نشست .
در ایام تعطیلات فرصتی به من دست داد که کتاب ارزشمند معمای هویدا نوشته دکتر عباس میلانی را مطالعه کنم.و از زاویه ای دیگر به قضاوت در باره این شخصیت بد فرجام بنشینم. جالب اینست که در باره هویدا پیش از این در کتاب هویدا-سیاستمدار پیپ و عصا و گل ارکیده – نوشته خسرو معتضد و از سید ضیا تا بختیار بقلم مسعود بهنود و نیز سیاستمداران ایران بقلم محمود طلوعی و نیز خاطرات خلخالی مطالبی خوانده بودم و لذا اطلاعات جدیدی با خواندن این کتاب برایم حاصل نشد ولی نحوه پرداخت و نگاه متفاوت مورخ باعث شد که کتاب برایم ارزشمند و خواندنی جلوه کند.
] (عباس ملک زاده میلانی(متولد ۱۳۳۸) مورخ، ایرانشناس و نویسندهای ایرانی و ساکن آمریکا است. میلانی مدیر برنامهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد و استاد فراخوانده دانشکدهٔ علوم سیاسی آن دانشگاه است. او همچنین همکار و یکی از سرپرستان پروژه دموکراسی ایران در مؤسسه هوور است.
میلانی در ۱۳۴۵ از دبیرستان فنی اوکلند فارغالتحصیل شد و مدرک لیسانس خود را در علوم سیاسی و اقتصاد از دانشگاه برکلی، کالیفرنیا دریافت نمود و در ۱۹۷۴ دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه هاوایی گرفت
مرور زندگی و منش بازیگران عرصه سیاست بویژه حکومت قبلی که بدلیل از بین رفتن حساسیتهای ناشی از حب و بغض امکان طرح آزادانه تر انتقاد وجود دارد سرگرمی ارزشمندیست بویژه اگر نگارنده کتاب در کارش خبره باشد و فارغ از تعصبات کور تکه هائی از پازل حقیقت را به ما نشان دهد.
چه بسی می توان با خواندن فرازهائی از این کتاب و قرار گرفتن در متن پاره ای از رویدادها به بازسازی و تطابق آن با رویداد های زمان خود پرداخت و بر این مبنا خرد و عقلانیت زمامداران کنونی را به قضاوت نشست .
در ایام تعطیلات فرصتی به من دست داد که کتاب ارزشمند معمای هویدا نوشته دکتر عباس میلانی را مطالعه کنم.و از زاویه ای دیگر به قضاوت در باره این شخصیت بد فرجام بنشینم. جالب اینست که در باره هویدا پیش از این در کتاب هویدا-سیاستمدار پیپ و عصا و گل ارکیده – نوشته خسرو معتضد و از سید ضیا تا بختیار بقلم مسعود بهنود و نیز سیاستمداران ایران بقلم محمود طلوعی و نیز خاطرات خلخالی مطالبی خوانده بودم و لذا اطلاعات جدیدی با خواندن این کتاب برایم حاصل نشد ولی نحوه پرداخت و نگاه متفاوت مورخ باعث شد که کتاب برایم ارزشمند و خواندنی جلوه کند.
] (عباس ملک زاده میلانی(متولد ۱۳۳۸) مورخ، ایرانشناس و نویسندهای ایرانی و ساکن آمریکا است. میلانی مدیر برنامهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد و استاد فراخوانده دانشکدهٔ علوم سیاسی آن دانشگاه است. او همچنین همکار و یکی از سرپرستان پروژه دموکراسی ایران در مؤسسه هوور است.
میلانی در ۱۳۴۵ از دبیرستان فنی اوکلند فارغالتحصیل شد و مدرک لیسانس خود را در علوم سیاسی و اقتصاد از دانشگاه برکلی، کالیفرنیا دریافت نمود و در ۱۹۷۴ دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه هاوایی گرفت.
پس از اخذ مدرک دکتری، او در سالهای ۱۳۵۴–۱۳۵۶ استاد دانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتی کنونی) بود تا این که در ۱۳۵۶ به اتهام عضویت در سازمان انقلابی حزب توده به ۱۲ سال «حبس جنایی درجه یک» محکوم شد و به زندان رفت.[۲]
او از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۶ استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. پس از آن نیز مدتی استاد تاریخ و علوم سیاسی و رئیس دانشکده در دانشگاه نوتردام دو نامور در کالیفرنیا بود. تا این که در سال ۱۳۸۰ به عنوان یکی از پژوهشگران مؤسسه هوور انتخاب شد و بدین ترتیب نتردام را به مقصد استنفورد ترک کرد.
از کارهای نخست او، ترجمه کتاب مرشد و مارگاریتا بود. بعدها کتاب معمای هویدای او در ایران و خارج ایران بحثهای زیادی برانگیخت، اما مهمترین کتاب او تجدد و تجدد ستیزی در ایران است.
در سال ۲۰۰۹ میلادی، دانشگاه سیراکیوز اقدام به انتشار کتابی در حیطه تاریخ معاصر ایران به قلم عباس میلانی کرد. کتاب ایرانیان نامدار، عنوان کتابی است که به نقش افراد اثرگذار در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی میپردازد.وی برادر محسن میلانی است [۳]
در ژانویهٔ سال ۲۰۱۱ میلادی، کتاب میلانی به نام شاه دربارهٔ زندگی محمدرضا پهلوی در آمریکا منتشر شد.
مولف در ابتدای کتاب غرضش را از نگاشتن کتاب چنین عنوان می کند: که قرار بود برای دایره المعارف ایرانیکا خلاصه ای از زندگی هویدا را در 2500 کلمه بنویسم که بعد از بررسی چند منبع متوجه شدم که این شخصیت را اصلا نمی شناسم و همین سبب شد که کتابی را اختصاص دهم به این شخصیت مهم و سعی کنم شمائی از این چهره را از طریق کسانی که با ایشان ارتباط داشتند بدست بیاورم.
کتاب از 16 فصل تشکیل شده در 469 صفحه به همراه 30 صفحه یادداشت و توضیح. و در فصول اول با مروری بر کودکی و جوانی و ایام تحصیل هویدا می پردازد که تا حدودی مشابه کتاب معتضد است .با این تفاوت که نویسنده تعصب های خود را در قضاوت دخالت نداده و نخواسته حین موضع گیری چشمی هم به منابع تامین مالی خود داشته باشد و با بافتن رطب و یابس حقیقت را مخدوش کند.سپس به چگونگی ورود هویدا به بدنه دولت و وارد شدن او به حلقه تکنو کرات های منصور می پردازد و در آخر سر دوران نخست وزیری و سپس دوره افول و اعدام او را از چشم می گذراند.
پس از خاتمه تحصیلات متوسطه در بیروت، راهی اروپا شد و در تابستان 1320 خورشیدی از دانشگاه بروکسل در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. هویدا در کشاکش جنگ دوم جهانی از اروپا به ایران بازگشت و ابتدا جهت انجام خدمت وظیفه به دانشکده افسری رفت و سپس در شهریور 1322 در وزارت امور خارجه که در آن زمان توسط محمد ساعد اداره میشد استخدام گردید. او از بهمن 1323 به اداره سوم سیاسی این وزارتخانه منتقل شد و در اول مرداد 1324 به عنوان وابسته سفارت رهسپار فرانسه شد. در همین اقامت در پاری سبود که ماجرای نجات یهودیها از اردوگاه مرگ ارتش رایش به وقع پیوست.
هویدا در اول آبان 1325 کارمند دفتر حفاظت منافع ایران در آلمان و اول فروردین 1328 کارمند کنسولگری ایران در اشتوتگارت شد. در این سالها وزیر مختار ایران در آلمان عبدالله انتظام پسر میرزا محمدخان انتظام السلطنه فراماسون قدیمی بود. کسی که بعدها وزیر خارجه و رییس هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران شد.
در اسفند 1329 عبدالله انتظام در کابینه حسین علاء وزیر خارجه شد و هویدا را به عنوان منشی مخصوص خود برگزید. امیرعباس هویدا سپس در دولت مصدق معاون اداره سوم وزارت خارجه شد. چند ماه بعد نیز در 29 مهر 1330 هویدا به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مامور خدمت در این سازمان شد و مدت ۵ سال نزد وان هک گدهارت کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل که از فراماسونهای مشهور فرانسه نیز بود در ژنو ماند.
هویدا در اسفند 1335 به عنوان رایزن سفارت ایران در آنکارا برگزیده شد. این درحالی بود که رجبعلی منصور پدر حسنعلی منصور دوست صمیمی هویدا، سفیر ایران در ترکیه بود و این رابطه سبب افزایش منزلت هویدا در سفارت ایران در آنکارا گردید. پس از چندی عزیمت رجبعلی منصور به اروپا جهت معالجه موجب شد هویدا سرپرستی سفارت ایران در ترکیه را تا زمان معرفی سفیر جدید بر عهده بگیرد. با انتصاب سرلشکر حسن ارفع به سفارت ایران در ترکیه هویدا به تهران بازگشت.
هنگام بازگشت هویدا به تهران عبدالله انتظام، مراد وحامی او، مدیرعامل شرکت ملی نفت بود. از این رو به تقاضای او هویدا مامور خدمت در شرکت ملی نفت شد. او ابتدا مدیر اداری شرکت نفت بود ولی به سرعت ترقی کرد و در 1337 به عضویت هیات مدیره شرکت درآمد.
هنگامی که حسنعلی منصور در اسفند ۱۳۴۲به نخست وزیری رسید، وی وارد کابینه شد و وزارت دارایی را بر عهده گرفت. تا اول بهمن 1343 که منصور توسط یکی از اعضای هیاتهای مؤتلفه اسلامی محمد بخارایی در مقابل مجلس شورای ملی کشته شد و هویدا در هفتم همان ماه به دستور مستقیم شاه مامور تشکیل کابینه شد
چیزی که بیش از همه در این کتاب جلوه می کند نثر روان و در عین حال نافذ نویسنده است که بر خلاف تعصب کور و داوری یک جانبه خسرو معتضد جاهائی با ایشان همراه و همدرد می شود و در فرازهائی بر او دل می سوزاند و در فرازهائی او را سرزنش می کند.
از یک لحاظ این کتاب را می توان آئینه عبرتی دانست برای روشن فکران و تحصیل کردگانی که با امید به اصلاح و بهتر کردن اوضاع جذب حلقه قدرت شوند شاید در ابتدا گامهائی هرچند کوچک در این هدف برداشتند ولی تنگنا ها و مضایق موجود و آلوده بودن سرچشمه در آخر سر آنان را وادار کرد که تبدیل به مهره هائی بلا اراده شوند که تنها هم و غمشان حفظ وضع موجود است.
نویسنده تنها به شرح صرف اطلاعات و وقایع نمی پردازد بلکه سعی می کند حوادث را تحلیل کند و برداشت خود را نیز از آن بیان کند.
از دیدگاه مولف دوران هویدا فراز و فرودی داشته است. فراز آن مربوط به سالهای اولیه نخست وزیری ایشان بوده که بدلیل شخصیت انتلکتوئل و تحصیل کرده سبب تغییرات مثبتی در دستگاه بوروکراسی حاکم شد ولی زیاده خواهی شاه پیشین که دوست نداشت کسی را در تصمیمات سرنوشت ساز اداره حکومت دخالت دهد بتدریج از او رباتی بی اراده ساخت که جز اجازه اجرای فرامین ملوکانه را نداشت .
از دید دکتر میلانی بزرگترین نقطه ضعف شاه فقدان تحصیلات بالای او بود که مجبور می شد در انجام کارهای خطیر و در مضایق بر اساس احساسات و هیجانات تصمیم بگیرد.دومین ضعف او خود رائی و بی نیاز دانستن خود از مشاوره بود.لذا بتدریج دور و بر او از افراد صاحب رای و مستقل خالی شد و جایش را چاپلوسان و متملقانی گرفتند که در مجیز گفتن ذات ملوکانه هر روز بیش از پیش با هم رقابت می کردند.جالب این بود که شاه نیز از این رقابت ها لذت می برد و انرژیی که می بایست صرف سازندگی کشور شود صرف این امور پیش پا افتاده می شد.
در این ایام بسیاری از دوستان و نزدیکان هویدا و حتی رقیبانی چون اسد الله علم به انحا گوناگون از او خواستند که از این صدارت نمایشی استعفا دهد چون بالاخره روزی فرا می رسد که همه کاسه کوزه ها به سر او شکسته می شود و مسبب تمام ضعف ها و مشکلات قلمداد می شود و حتی ابراهیم گلستان در فیلم اسرار گنج دره جنی ناخواسته این تقدیر را برای او رقم زد ولی هویدا با این بهانه که شاه هیچ وقت با استعفای کسی موافقت نمی کند از این کار شانه خالی کرد .و متاسفانه ندانست که شاه بی اراده به محض احساس خطر ابائی ندارد که مطیع ترین و وفادارترین غلامانش را قربانی نکند.
از دیدگاه میلانی علت اعدام هویدا با توجه به عدم دخالت مستقیم او در سرکوب و کشتار مخالفین با خبر بودن او از وجوه مالیی بود که از طرف دربار به بیوت مراجع و روحانیون بلند پایه ارسال می شد و می توانست درز این اخبار خطر آفرین شود.این ادعا بشدت از طرف مورخین دولتی مورد مخالفت قرار گرفت.
نمونه ای از نثر کتاب:
خلخالی حکایت خود را از دادگاه دوم هویدا با وصف آنچه خود آنروز در نهار خورده بود می آغازد!روز 18 فروردین 1358 بود.خلخالی حدود یک بعد از ظهر به زندان قصر رسید.بسیار گرسنه بود. به آشپزخانه زندان رفت .غذائی باقی نمانده بود ،اما شنید که " آنروز غذا باقالی پلو با شوید بود"می گفت: "من نان و پنیر خوردم"و به تهیه زمینه دادگاه پرداختم.گرچه در خاطرات براستی آشفته او، لذات غذا خوردن همواره مقامی برجسته دارند ،اما نمی توان و نباید ابعاد نمادین و سیاسی اشارت خلخالی به نان و پنیر را آن هم در دو سطر اول روایتش از دادگاه دوم نادیده گرفت.
می دانیم که در زبان فارسی "نان و پنیر" هم وصفی ساده است و هم تمثیلی پرباربه عبارت دیگر همان طوری که لنگ جوجه را تمثیلی از غذای اعیان می دانیم ،نان و پنیر را نشان از سادگی و افتادگی و فروتنی می شناسیم.بدین سان می بینیم که وصف خلخالی از دادگاه دوم با نوعی تمثیل و ادای سیاسی می آمیزد انگار می خواهد بگوید که او فردی برخاسته از صف خلقست و بار قضاوت و داوری را بدرباره یکی از نوکران حکام فاسد پیشین بر دوش گرفته بود....
بهر حال قرار گرفتن این دو نفر در یک برهه زمانی خاص (انقلاب ۱۹۷۹ ایران) جای بسیار سخنها دارد. دو نفری که به هیچ وجه به هم شبیهه نبودند. خلخالی نماد قهر انقلابی بود که از قضا کار تعیین سرنوشت یکی از فرهیختهترین و با خردترین چهرههای رژیم گذشته به او واگذار شده بود. تقابل این دو نفر به راستی تقابل دو جهانبینی متفاوت بود. دو سبک زندگی کاملن متفاوت. دو نگرش تاریخی.
کارگردانی زبردست عصارهی افراطیترین و فرهیختهترین رژیم فاتح و مفتوح را در برابر یکدیگر قرار داده بود. صادق خلخالی با آن چهرهی روستایی و درس طلبگی که خوانده بود، عمامه گشادش، چهرهی گردش، لبان برآمدهاش، ریش تنکش، همه تجسم آن پیرمرد خنزرپنزری بود که صادق هدایت در بوف کور شرحش را میگوید.
سوال اینجاست که چقدر باید این خونها بریزد تا روزی در این خاک نفرین شده عقلانیت و منطق حکم فرما شود و شعور بر شور غلبه کند
.
سلام
بله حق دارید بنده مدت هاست درگیر مسایل روزمره فقط مطلبی رو وبلاگ میزارم عذر بنده را بپذیرید اما
من این کتاب و خیلی وقت پیش خواندم و در ارشیو کتابم نگهداریش می کنم معتقدم هویدا فارغ از بعضی مسایل که من دقیقا به صحتش اگاه نیستم انسان اخلاقی بوده است یعنی عرف اجتماع را می شناخته و بهش احترام میگذاشته ضمن اینکه قطعا ادم کار بلدی بوده هویدا هم قربانی همان عادت زشت ایرانی شد که هرکه فعال تر و مفیدتر مستعد تر برای تو سری خوردن!
شاه با زندانی کردنش خیانت بزرگی به زحمات او برای خودش کرد ضمن اینکه اعدام هویدا با ان ترتیب عملی شنیع بود علیرغم ان که مجوز فرار از حکم اعدام تقریبا ازسوی امام برای او صادر شده بود برای کارهای نیکش و بدش تنها یک دعاست که خدایش بیامرزد
والعاقبة للمتقین
سلام آقای دکتر.
معرفی جامع و جذابی بود. استفاده و لذت بردم.
قلمتان همواره نویسا باد. گل.
سلام و درود استاد ارجمند
از مقاله و نگاه ارزشمندتان در باب هویدا بهره بردم ....سپاس
خوش به حال پندگیرندگان
ما که همیشه اشتباهتمان را مکرر تکرار کرده ایم
سلام دوست دانشمندم
مطلب جالبی بود. باید این کتاب را بخوانم. ممنونم از معرفی این کتاب. شاداب و سالم بمانید.
سلام
پیدا کردن این کتاب تقریبا غیر ممکن است از کتابخانه ها هم جمع آوری شده است. تاریخ را اگر نخوانیم همینیم که قرنها هستیم
سلام دکتر یاشا.
یک دیوان قدیم از یک شاعر تبریزی که بیش از هراز سال قبل می زیست را می خوانم و تصحیح میکنم.
دیوان( یانقین تبریزی )یا(یایقین تبریزی)
انشاالله چند شعر و نوشته کوتاه ارسال خواهم کرد.
درود
آقای راثی پور گرامی، از شناساندن آن کتاب، نویسنده اشو برداشتی که داشته اید، سپاسگزارم. دست مریزاد
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
سلام بزرگوار صمیمی جناب رائی پور
...............
تا در کلاس درس وفـــا پا گذاشتیم........صدها گل ستاره شکوفاگذاشتیم
تخته سیاه شاهد موی سپــــیدمان.......پنهان حکایتی که هـویدا گذاشتیم
اول بنا نبود که سوزند عـــاشقــــان..... این رسم تازه را بجهان ما گذاشتیم
ما شکوه ازکشاکش دوران نمی کنیم.....موجیم وکار خویش به دریاگذاشتیم
نشناخت کس مقام معلم به جز خدا......ما اجـر کارخویش به او وا گذاشتیم
رفتیم و در کــــلاس به عنوان باد گار......آنجادل شکسته ی خودجاگذاشتیم
.................
بعد از سی ودوسال تدریس وسالها پس از باز نشستگی..هنوز کلاس درس برایم خاطره انگیز ترین مکان ،تدرییس شیرین ترین لحظه ها، ودانش آموزان صمیمی ترین دوستانند،یاد این همه دوست داشتنی ها بخیر...هرچند درعالم واقعی...وحتی مجازی، بزرگترین افتخارم این است که معلمم،هم در حد وتوان خودم یاد میدهم، هم به عنوان دانش آموز از دیگران یاد می گیرم، هفته معلم بر همه معلمان..عاشق ترین تلاشگران اندیشمند جامعه فرخنده...
.......................
دنیای مجازی با همه دغدغه هایش و همه فراز ونشیب هایش ..این حسن را دارد
.که در این عصر بی تکیه گاهی ها.عزیزان بزرگواری همچون شما گاه گاهی با حضور
خودتان فراموشم نمی فرمائید..سپاسگزارم...واگر به علت عدم صحت کامل وفرصت کافی نتوانستم نقدی در خور آثار ارزشمندتان داشته باشم پوزش می خواهم....
ذوستی ات در سال جدید مستدام.. در همه حال..به دعای خیرتان محتاجم
سلام و عرض ادب
بسیار خوشحالم که بار دیگر مهمان مطالب ذی قیمت شما شدم. هر بار که به اینجا می آیم با دست پر برمیگردم.
در مورد مطلب شما عرض کنم که بدی تاریخ این است که ما افراد را پس از فوتشان یا اتمام تاریخ مصرفشان می شناسیم. کاش ایینه امروز می بود نه آینه دیروز.
سلام عزیز
ما را با سیاست کار خاصی نیست جز اینکه بگوییم خرداد خوبی داشته باشید!
درود
با سفری به گذشته - تابسونای اون سال ها - به روز هستم و چشم به راه شما بزرگوار
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
جناب راثی پور با اون جمله دکتر میلانی که علت اعدام هویدا را درز کردن اطلاعاتش بود کاملا موافقم ولی کل اطلاعاتی که داشت.در ضمن نوشتهاید که دکتر میلانی متولد 1338 است و در سال 1345 از دبیرستان فارغ التحصیل شده فکر کنم اشتباه درج کرده اید چون چطور تو 8 سالگی این امکان هست.
سلام
حق با شماست.
من این اطلاعات را از ویکی پدیا برداشتم.