.

.

.

.

توسن

راست همچون غول از بطری رها گشته

اسب وحشی روی پاهای بلند و سرخ خود استاد

یال خود را شست در جوی سپید باد

ابلق گستاخ چشم خویش را چرخاند

-چون خسوف بدر در آئینهء یک بر کهء پُر چین-

بعد

با دو سُمّ  ِ سرب گونش

با همه نیروی بر جوشیده ء خونش

هفت ضربت پشت سر هم بر بلور و چوب در کوبید

خواب دربانهای پیر و اختهء بنگی

درهم آشوبید

وحشت ناقوسها در سرسرا پیچید

اسب وحشی شیهه را سر داد

شیهه ای هم چون خروش رعد در حمامهای کهنهء سنگی


***

ناظر شب گرد با خود گفت:

از دو صورت قصه خالی نیست

یا همین فردا

خون تلخ و نحس این توسن به کام توله سگ ها زهر خواهد گشت

یا پس از یک چند(فردائی که ناپیداست)

اسب سنگی

آخرین تندیس میدان بزرگ شهر خواهد گشت!



***

رهنورد صبح با او گفت

خواه این یا آن

شیهه ء توسن که قلب کوشک را لرزاند

در نوار ضبط صوت کوچه خواهد ماند!



مفتون امینی


حسین شیردل
سه شنبه 26 مرداد1389 ساعت: 2:19
نویسنده: عطا آقاسی
سه شنبه 26 مرداد1389 ساعت: 19:2
سلام
به از مدت ها سکوت،با یک سپید به روزم
_من شاعر این شعر را در پاراگراف اول کشته ام_

منتظرم.
نویسنده: خطی زدلتنگی
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 0:50
سلام
در فراخوان تجلیل منظوم از استاد شجریان و ربنای او شرکت فرمائید .وبلاگ بنده آماده‌ی دریافت رباعی های شما شاعران گرامی خواهد بود .
نویسنده: قاسم ترکان
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 8:21
سلام جناب دکتر راثی پور
یادی از مفتون بزرگ بسیار به جا بود این سر سلسله جنبان شعر سپید. آقای علیرضا ذیحق اخیرا ترجمه منظومه عاشیقلی کروان مفتون عزیز رابا نام کاروانی با خنیاگران در وبلاگ خود در مجله مارال گذاشته است. دستتان درد نکند
نویسنده: صبا خدایی
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 11:8
سلام
با حضورتون دلگرمم کنین...
نویسنده: مهدی فرزه
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 13:40
هم آوایه








هرچند اغلب نیما را به عنوان پدر نو آوری درشعر و مبدع قالبی جدید در ادب پارسی ؛ بجا می آورند ؛ لیکن انقلاب نیما ؛ در عین حال ؛ نوعی آزادی خواهی ادبی ست که رهایی شعرا از بند و بست های لکنت آور و آزادی بیان آنان را به ارمغان آورد.



او بی آنکه آرایه ها و وزن را منسوخ کند استفاده متناسب و به اندازه از آرایه ها و وزن را در شعر رایج

نمود و آرایه ها و بدایعی نیز، به ادب پارسی افزود.



در اینجا مایلم در امتداد و در راستای بدایع نیمایی از نوعی آرایه که جای قافیه و یا همراه قافیه می شود از آن بهره جست یاد کنم آرایه ای که می توان آن را "هم آوایه" نامید و آن ، استفاده از واژه های هم وزن یا هم آوا به جای قافیه و یا همراه قوافی ست . فی المثل اگر در شعری از واژه های -سخا – خاک – خان – خواب – خوان – خال – خار – خوار- در جایگاه قافیه استفاده شود افزون بر اینکه از تنگناهای قوافی کاسته می گردد بر تعداد آن نیز ؛ می افزاید مثلا می شود در یک قطعه شعر از همآوایه های ستود – جهان - زمین – سبو – هوا – زری به عنوان پایان بند ابیات در جایگاه قافیه ؛ بهره جست.



یک حرف مانده به آخر و یا حرف آخر همآوایه ؛ یکی از مصوت های کشیده ی – آ – ی – و- می باشد که این شش حالت ؛ توامان ؛ همانند قافیه به کار می روند.

-ستود – جهان - زمین – سبو – هوا – زری -

و البته همین قاعده در مورد واژه هایی که دارای مصوت های کوتاه هستند نیز جاری وساری ست. جز اینکه در برخی از این گونه همآوایه ها سه حرف آخر واژه ها به یک مصوت و دو صامت منتهی می گردند. مثل : بُعد – بُغض - بُخل

با افزایش ماننده های قافیه به قوافی شناخته شده ی سنتی که با عقب نشینی یک حرفی "حرف روی"انجام پذیر ست دامنه ی سخن گستری شعر؛ گسترش می یابد.

سخن دیگر ؛ بهره گیری از آوا آهنگ و یا به عبارتی آهنگ آواهای کشیده ؛ به جای اوزان عروضی ست که به شیوایی و رسایی کلام می افزاید. و شاید در اعصار پیشین ؛ سروده ها تنها بر پایه ی آوا آهنگ و کشش های آوایی حروف مصوت کشیده ؛ وزنی گوش نواز و دلنشین می یافته اند...
نویسنده: آرمین
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 20:19
سلام : با هوار زدن به روزم
نویسنده: نفس
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 23:12
سلام ای دوست.
همچون همیشه پراز آرامش ست این فضا...
در پناه حق باشید.
نویسنده: کلاغک
چهارشنبه 27 مرداد1389 ساعت: 23:20
برخیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر خانه چو شب فرا رسد در بندند
جز خانه دوست را که شب باز کنند

سلام و درود و شب بخیر
دریچه با شبخوانی به روز شد ...

...
نویسنده: لطف الله
پنجشنبه 28 مرداد1389 ساعت: 2:30
استاد ما مشتاقیم از مفتون بیشتر بدانیم
شعر زیبا و قشنگی بود
نویسنده: mehdi farzeh
پنجشنبه 28 مرداد1389 ساعت: 4:3
نیایش






ای پرتو نورافشان ، بی حد و نهایت ، تو
تاریکی هر نوری ، روشن کنی از پرتو
ای سایه ی ذات تو ، هرنور که خود دانی
خورشید تویی جانان ، باقی همه ماه نو

من غیر تو ای جانان ، جانانه نمی خواهم
پروانه ی این شمعم ، بیگانه نمی خواهم
پیمان شکنم ار من ، پیمانه طلب دارم
پیمانه شکن هستم ، پیمانه نمی خواهم

ازعشق تو می گویم ، فرمان تو می جویم
یاری بنما یاربّ ، رضوان تو می جویم
من راه نمی دانم ، توراهنمایی کن
پیمانه شکن هستم ، پیمان تو می جویم


مهدی فر زه (میم . مژده رسان)
نویسنده: مهدی فرزه
پنجشنبه 28 مرداد1389 ساعت: 10:15
آیین حجّ ِ عشق


السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین




درآن آیینه خانه ی
کعبه کعبه
سبز
کران تا بیکرانه
آیه آیه
رمز
در آن آیینه خانه ی چشمه ی خورشید
که هفتاد و دو اسماعیل و ابراهیم ؛ جان دادند یحیی وار
بنگر.

فرازِ گودی محراب
به هم زنجیریان ِ آز و نادانی
به رَجمِ روشنایی همچنان مشغول بودند
و آتش در میان خیمه ی آفاق
گُر می زد
دریغا
نه سرد آمد نه سالم
آتش نمرودیان دیگر
که ناگاهان
ز ژرف دره ی محراب
مهری روشنایی بخش صدها صد هزاران شید
تابید.

و هاجر های سرگردان
به سعی از کربلا تا شام
روان بودند در خاروخس و در آتش و دود
در آن آیینه خانه ی ؛ کعبه آسا
بنگر!

نه از زمزم نشان بود
نه می آمد سروش آسمان با گوسپندی فَرَّهی اومند
نه می جوشید
کنار پای زخم آجین تشنه کودکان خستگان
زمین خشک سان دیگر.

بنگر!

واز خود باز پرس آن دَم
زمین آیا تَهی می گردد از آرش ؟
نه !
هرگز
که هفتاد و دو ؛ افزون از شمارش ؛
آرش ؛
از راه پرستش سوی ؛ می آیند
و از کوهی که اژدرها به غارش بسته در بند است
بالا می روند و بر چکادش
تیر آتش پر رها سازند...

رها سازند...

رها سازند آیین را ز هر بندی؛ ز هر مرزی
که باشد آشکارا
یا که پنهانی
سهی آیینه های کعبه آسا
سهی آیینه های سرو بالا

واین معجز
همان فرجامِ دیر انجامِ آیین خواهی آن نازنینان ست
که چونان چشمه ی زمزم
ویا چونان سروش آسمان ، با گوسپندی فَرَهی اومند
ویا چون آتشی گلشن
زاوج آسمان زی ساحت پاک ِ فرا انسان فرود آید

فرا انسان شدن فرجام انسان ست .

مهدی فر زه (میم . مژده رسان)
نویسنده: توتقون
پنجشنبه 28 مرداد1389 ساعت: 11:19
سالام، فقط میتونم بگم، دست مریزاد
نویسنده: محمودی
پنجشنبه 28 مرداد1389 ساعت: 21:57
سلام
زیبا بود و خواهد ماند




نویسنده: خورشید
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 4:22
درود
بنازم این اسب ٍ وحشی ٍ "رعد شیهه" را که خواب دربانهای پیر و اختهء بنگی
درهم می آشوبد!
دست مریزاد
شاد و پیروز و تندرست و سبز و نویسا باشید
بدرود
نویسنده: مهدی فرزه
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 12:8
نویسنده: فرید صلواتی
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 15:36
راستی اگر دوستان با آقایان ده نمکی و پناهیان ارتباط دارند .ازشان بپرسند این اثر کار کیست؟
نویسنده: سعیدرضا خساره
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 16:39
با درود
بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست من
نویسنده: alireza
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 17:2
تولستوی میگوید: " دوست داشتن رحمت است؛ مورد محبت واقع شدن،خوشبختی‌ است." دوستان بزرگوارم، هر چه بیشتر نوشتم مصنوعی تر شد و غیرحقیقی‌ تر. چطور میتوانستم این همه محبت بی‌ غل و غش، این همه مهر بی‌ منترا با تنها چند کلمه به حصار بکشم. همینقدر می‌گوی
نویسنده: rezarashidi
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 17:3
ر

از هفت شهر عشق گفتم در فاصله ی بین دم و بازدم در شکار نخجیر. از رقص گفتم، از بال های رقصان و آویخته به هیچ. از باد گفتم در نفح…
نویسنده: ariana zamani
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 17:4
چو بمردی به پای شمس الدین
زنده گشتی تو ایمنی ز ممات
نویسنده: سیدمحمدرضا هاشمی زاده
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 17:44
سلام صمیمی بزرگوار
شعری دلنشین وبا طراوتت که حال وهوایی تازه.وحماسی..فضایی بسیار صمیمی نو
اندیش و مضامین لطیف و معطر ..زبانی صمیمی و ساختاری زلال وروشن در راستای شعر پیشرو زمان بود زمزمه نمودم ولذت بردم
...................
عصری که دل زمانه هم سنگ شده....چندی است برایتان دلم تنگ شده
.............
شما هم هر وقت با کلبه درویشی بنده تشریف می آورید با نیروی جا مهر ومحبتتان وزلال اندیشه ی متعالیتان..به دل وجان وقلمم نیروی وتوان می بخشید....واز عطر دلنوشته های مفید وارزشمندتان بهرمند میشوم..دوستی وهمدلیتان مستدام
قلم وقدمتان سبز ومعطر...طاعات و عباداتتان در این ماه ضیافت خداوند کریم
ماه رحمت ومغفرت....مقبول درگاه حـــق.دل وجانتان به چشمه ی زلال رحمت
واسعه حق در ،ماه عشق ورحمت وتزکیه در میهمانــــی.خداوند..روشن
.ار روزه داران واقعی روزه زلال وکامل دل باشید
.............
روزه دل
..........
موج است وطوفان پس بیا ساحل بگیریم
از هـر چه غیــر از دوست، بایددل بگیریم
در خــــــلوت آرامش مـــــــــاه خـــــداونـد
با بال خســـــته،روز وشب منــزل بگیریم
یعنی بیا تا روزه هـــــــا را با دل وجــــان
باعشق، با اندیشـــه ی کــــامـل بگیریم
روزه زلال روشـــن دلهـــــــای پاک است
پس روزه داران ،روزه هــــــای دل بگیریم..........هاشمی زاده
نویسنده: امیر
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 17:52
سلام دوست گرامم
از تو خواستم وقتی به کلبه آدمیان میآیی آنرا با نظری منور گردانی
از تو خواستم وقتی قدم رنجه میکنی و سرای آدمیان را با وجودت سرفراز میکنی، چراغی باشی که کلبه محقرانه ام را روشنی بخشد .
از توخواستم تا بگویی که چرا امریکا ستیزی یک وظیفه انسانی و الهی است
و آیا میتوان آنرا با آموزه های دین مبین اسلام به طور اعم و مذهب شیعه بطور اخص منطبق دانست؟
اگر اینطور است چرا و اگر نیست چرا؟ دوست من راهنمایی تو کمکی شایان در تبیین یک استراتژی دینی در مقابله با شیطان پس از هبوط موثر و مفید خواهد بود و از طرفی برای من فرصتی را ایجاد خواهد کرد که با جمع بندی نظرات نسبت به نگاشت مقاله اصلی اقدام نمایم.
نویسنده: جواب اقا امیر
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 18:57
سلام دوست من.ممنون که به کلبه ادبیم صفا دادی.
من وبلاگم ادبی و فرهنگیه و با مطالب سیاسی کاری ندارم ولی ببهرحال نظرمو می خام بگم.
اول اینکه به مصداق الحق لمن غلب آمریکا شایسته قدرتی هست که واجد اون است.چرا که بنای این تمدن عظیم بر پایه دانش و تجربه بود.یک سیتم دینامیک و فعال خرد جمعی داشته که ب مرور زمان اشکالات خودش رو اصلاح می کرده.ارمان گرا نبوده و عمل گرا بوده و واقعیت رو مد نظر داشته و در ابرها سیر نمی کرده.مقایسه آمریکا با تمدن شوروی و چین نشان داد که چقدر ارزیابی درستی داشتند و توانستند خد را در برابر تمام بحرانها حفظ کنند.
اما هستند مکاتبی مثل مکاتب ما که بنای ثبات و دوام خود را در نفی و انکار دیگران می دانن و نا کارآمدی خود را نتیجه توطئه دشمن می دانند.انگار عالم و آدم کاری ندارد جز این که در کارهای دولت فخیمه ما موش بدواند.
دوره دایی جان ناپلئون گذشته.تخریبی که ما با عمل کرد ناصحیح خود به دین و ایمان و اعتقاداتمون می زنیم دشمن نمی زند.
هر عقیده ای داری به خوت مربوطه دوست من ان شاالله در عقیده ات موفق باشی
ولی بدان که دشمن همیشه از روزنه عیوب ما نفوذ می کند.و آن چیزی نیست جز فرافکنی های ما و زیستن در دنیای اوهام.ما منجی نیستیم.ما یک کشور جان سومی هستیم که به سرعت با این افکار قرون وسطائی که داریم از همه در حال عقب زدن هستیم و بس.مثل اینکه زیاد حرف زدم.مرا ببخشید.
نویسنده: حسن پاکزاد
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 19:51
سلام
بروزم با

فصل گل ِ انار به پایان رسیده است

حس می کنم بهار به پایان رسیده است



نویسنده: دلسوزان هنر
جمعه 29 مرداد1389 ساعت: 20:45
مرگ هنر فرا رسیده؟
طومار علیه مسعود ده نمکی

لطفا شرکت کنید و به دیگران هم بگوئید
نویسنده: بهرامی
شنبه 30 مرداد1389 ساعت: 0:55
سلام دوست نازنینم
با تشکر از حضور گرمتون ،
از گشت وگذار در وبلاگ ارزشمندتان
مسرور شدم .
اشعار و مقالات شما نشان از درک بالا
و مقام والای شما در ادب معاصر دارد .
موفقیت شما آرزوی قلبی ماست.
من با افتخار وبلاگ شما را لینک کردم
وا زشما می خواهم که لینک وبلاگ مرا
با اسم وشهرت محمد بهرامی اصل
یا بی تو ابری شده هوای دلم بگذارید .
نویسنده: گاه نوشت های دبیر ادبیات
شنبه 30 مرداد1389 ساعت: 12:50
سلام
با آرزوی قبولی طاعات

شعری زیبا و محکم با درون مایه ای حماسه ای. وزن ؤ اهنگ آن باغ بی برگی اخوان را در ذهن تداعی می کند.

نویسنده: حبیب الله ادیبی
شنبه 30 مرداد1389 ساعت: 14:36
سلام و عرض ادب
با شعر افطاری بروزم
نظر استادانه شما مزید امتنان است
نویسنده: دررودی
یکشنبه 31 مرداد1389 ساعت: 11:56
حکایت کاسه توالت

طاعاتتان قبول ....از اینکه سر میزنی ممنونم...مرسی شعر بسیار زیبایی بود


منتظرتم
نظر شما
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد